۱۳۹۲ خرداد ۱۵, چهارشنبه

تضادی میان کار و سرمایه نیست - قسمت پنجم

بنابراین توجه ها را باید معطوف به این نکته مهم نمود و آن این که مطالبی که در رد رویکرد سوسیالیستی در برخورد با کار
عنوان می شود ارتباط با لیبرال دموکراسی کارگری ندارد.

یک اشتباه اساسی رویکرد سوسیالیستی که به این ترتیب هویدا می گردد جایگزینی برخورد طبقاتی و برخورد سیاسی  در ازای برخورد علمی به کار در تاریخ بشری است.

رویکرد سوسیالیستی در برخورد به کار مفهوم اقتصاد سیاسی را -  که در آغاز به مفهوم علم اقتصاد بوده است  -  در همین برخورد سیاسی و اجتماعی به اقتصاد می فهمد. او با سیاسی کردن اقتصاد می اندیشد اقتصاد سیاسی یا علم اقتصاد را مفهوم بخشیده است.

رویکرد سوسیالیستی در برخورد با کار نشانه های زیادی بدست ما می دهد که بر پایه آن چنین داوری کنیم که این رویکرد خطی میان سیاست و علم قائل نیست.

رویکرد سوسیالیستی همان رویکردی است که اغتشاشات در حیطه تمایز مفاهیم میان شعور سیاسی و طبقاتی از یکسو و از سوی دیگر آگاهی و معرفت دامن زده است.

بنابراین نباید از نطر دور داشت نفی گفتمان تضاد میان کار و سرمایه پشتیبانی از آشتی طبقاتی و نفی مبارزه طبقاتی در چارچوب لیبرال دموکراسی در کشور نیست.

به این ترتیب باز گردیم به مبحث تضاد کار و سرمایه.

رویکرد سوسیالیستی در برخورد به سرمایه را اگر به کنار نهید آنگاه خواهید دید سرمایه پدیده مقدسی نیست. سرمایه در واقعیت تاریخی اش وسیله - نه ابزار - کار است. و بیش از یک وسیله، چیز دیگری نیست.
سرمایه را کار خلق کرده و هم کار  مسبب افرایش آن خواهد  بود. از این رو منبع انباشت سرمایه، کار است.
توسعه سرمایه ها از منابع بهره ها در یک کشورند.

مبحث کار، سرمایه و انباشت سرمایه یعنی بهره مباحثی اند که در بعد اقتصاد کار مطرحند. هیچ تردیدی نیست که بعد اقتصادی کار با بعد اجتماعی کار در پیوند ناگسستنی قرار دارد. هیچ کاری بدون بعد اجتماعی آن متصور نیست.

در ترکیب مرکب کار، رابطه متقابلی میان وجوه اقتصادی و اجتماعی کار وجود دارد. تغییرات مدام وهرباره در دو طرف این رابطه متقابلا بر روی یکدیگر موثر واقع میشوند.

آنچه نیروی محرکه تاریخ نامیده میشود در همین رابطه متقابل نهفته است.

بر تغییرات شیوه های کار مرز اجتماعی نهاده شده است و برعکس.

ما انسان ها در ضمن این که شیوه های کار خود را تغییر می دهیم بی آنکه بخواهیم و یا دانسته باشیم شیوه های هستی اجتماعی مان را تابع تغییرات می سازیم.


تضادی میان کار وسرمایه نیست - قسمت چهارم

از این  گفتمان که تضادی  میان کار و سرمایه نیست آیا الزاما انکار تضاد طبقاتی و اجتماعی موجود و به طبع آن مبارزه طبقاتی در
طول تاریخ مستفاد می شود؟

جواب: خیر. رد گفتمان دایر بر وجود تضاد میان کار وسرمایه رد یک رویکرد اشتباه آمیز به کار و به عبارت دیگر رد رویکرد سوسیالیستی و جامعه گرایانه به کار می باشد.

رد رویکرد سوسیالیستی کار ارتباطی با رد تضاد اجتماعی و طبقاتی و به طبع آن رد مبارزه طبقاتی ندارد.

رویکرد سوسیالیستی به تاریخ یک رویکردی است که نه تنها در حیطه کار تلاش بر توضیح مفاهیم کار بر اساس تضاد طبقاتی و مبارزه طبقاتی دارد بل که بطور کلی سعی دارد کلیت تاریخ انسانی را از دریچه مبارزه طبقاتی و اجتماعی به توضیح بکشاند و این شدنی نیست.

از نظر من رویکرد سوسیالیستی بر یک افراط در نقش و جایگاه مبارزه و تضاد طبقاتی در تاریخ بشریت استوار می باشد و رد این رویکرد مبالغه آمیز در برخورد به مبارزه طبقاتی واجتماعی که رد پای آن را  در تمام شئونات هستی انسان می توان پی  گرفت، الزاما به مفهوم  نفی مبارزه و تضاد طبقاتی و نفی  نقش و جایگاه آن در تاریخ بشریت نیست.

اساسا مسئله را چنین دوقطبی کردن که در یک سوی آن رویکرد سوسیالیستی و مبارزه طبقاتی و در سوی دیگر رویکرد نفی مبارزه طبقاتی و طبقات می باشد از اساس بی پایه است.

در عصر ما این مارکسیستها هستند که در سایه چنین دو قطبی کردن به محض رد رویکرد سوسیالیستی به کار شما را با  بورژوا بودن، نادیده انگاشتن تضاد موجود میان کار و سرمایه و تبلیغ آشتی طبقاتی و..   انگ می زنند.

اما تاریخ شکست ها در جنبش کارگری در واقعیت امر تاریخ شکست چنین رویکردهای سوسیالیستی و به طبع آن عصرما عصر بیداری و عبرت گیری از تاریخ و جستجو برای شناخت  واقعیت هاست.

از نظر من رویکرد سوسیالیستی یک رویکرد شکست خورده و رویکردی است که قادر به توضیح واقعیت های تاریخی و اجتماعی و.. انسان نیست. این رویکرد سعی می کند کلیت واقعیت های تاریخی را در چارچوب تنگ مبارزه طبقاتی به توضیح بکشاند و این شدنی نیست.

اما اشکال تنها در همین  نیست.

. فرض را بر این بگذاریم که مایی که مدعی لیبرال دموکراسی هستیم بخواهیم مدعی جانشینی سوسیالیسم در برخورد به تاریخ باشیم. در این جایگزینی مطمئن باشید دچار همان خطایی خواهیم شد که سوسیالیسم در برخورد با تاریخ داشته است و آن عبارت است از این که عین  یک جریان سیاسی - اجتماعی بودن داعی علمی و علمیت را بلند کردن.

اشتباه نباید کرد رویکرد سوسیالیستی برخورد سیاسی - اجتماعی را در جامه علمیت و شناخت تاریخ بشری وارد علم کرده است و این به سهم خود موجبات ابهامات فراونی پیرامون رابطه علم و سیاست شده است.

ادامه دارد..


تضادی میان کار و سرمایه نیست - قسمت سوم

همان گونه که خاطر نشان ساختیم کار دارای دو بعد اجتماعی و اقتصادی است. این دو بعد کار در ارتباط متقابل باهم می باشند.
برخورد سوسیالیستی و جامعه گرایانه به کار، تضاد اجتماعی را که در مراحلی از تاریخ کار ظهور می کند بر حیطه اقتصادی کار منتقل می سازد. در نتیجه این ترانسفورماسیون گفتمان رایج و متداول تضاد میان کار و سرمایه پدید آمده است.

در واقعیت امر تضادی میان کار و سرمایه موجود نیست. چنین تضادی با  .واقعیت  کار وسرمایه مطابقت ندارد. پایه چنین تضادی رویکرد سوسیالیستی و جامعه گرایانه در برخورد به امر کار در تاریخ می باشد.

برخورد جامعه گرایانه به کار در تاریخ تنها به  آفرینش تضاد میان کار و سرمایه بر اساس مدل تضاد طبقاتی و اجتماعی اکتفا نمی کند، او در حین حال  و در ادامه سعی می کند از رویکرد جامعه گرایانه  به تعریف کار و سرمایه بنشیند.

از دیده سوسیالیستی سرمایه در آغاز وجود نداشته است بل سرمایه شکل اجتماعی و طبقاتی است که وسایل کار - نه ابزار کار - به خود می گیرند.

بنابر این دیده نه تنها سرمایه صورت طبقاتی و اجتماعی وسایل کار می باشند بل که کار هم در این رابطه متضاد با سرمایه  شکل طبقاتی و اجتماعی آنجه  می باشد که  کار خوانده میشود.

اما نه تنها کار و سرمایه بل نوازدی از ایندو یعنی بهره هم که حاصل باقی مانده و قابل انباشت از رابطه زناشویی کار وسرمایه است از دیده سوسیالیستی کار سابقا وجود نداشته است و سپس با پیدایش سرمایه به منزله یک پدیده اجتماعی ظهور می کند.

به این ترتیب رویکرد سوسیالیستی در برخورد به   کار، سرمایه، کار و بهره را منوط و وابسته به موجودیت یک رابطه طبقاتی و اجتماعی در پروسه کار می کند

اما به این منوط سازی اکتفا نمی شود.

رویکرد سوسیالیستی به کار این پرسش را برای هواخواهانش  اما باز گذارده است:

وجود پدیده های نظیر کار، سرمایه و بهره  که از راه تضاد و شکاف طبقاتی توضیح داده میشوند، نظر به تاریخ پیدایش تضاد طبقاتی که قدمتی دیرین به عمر برده داری دارد آیا تاریخ این پدیده ها به تاریخ پیدایش برده داری بازمی گردد یا نه؟

نباید فراموش کرد آنچه ایرانیان سرمایه داری می خوانند- نه کاپیتالیسم و سرمایه گرایی -  برخی هواداران رویکرد سوسیالیستی به کار آغاز این سرمایه داری را به آغاز برده داری برمی گرداند و تاریخ پیدایش کار، سرمایه و بهره را با تاریخ برده داری شروع می کنند.

این دسته از هواداران رویکرد سوسیالیستی به کار سرمایه داری و به طبع سرمایه و کار و بهره را از برده داری سر می گیرند و تا کاپیتالیسم یعنی برده داری مزدوری در عصر ما ختم می کنند.

دسته دیگر از هواداران رویکرد سوسیالیستی قائل به تمایز میان سرمایه داری و برده داری می باشند و سرمایه داری را همان کاپیتالیسم می شمرند و تاریخ آنرا به تاریخ انقلاب صنعتی و عصر ماشین و مکانیزاسیون بازمی گردانند.

در هر حالت منوط سازی هستی هرباره کار، سرمایه و بهره به هستی تضادهای طبقاتی و اجتماعی به سهم خود در ازای این که حلال مشکلات علمی و شناختی در تاریخ کار باشد مسبب ابهامات دیگری شده است.

ادامه دارد..

تضادی میان کار و سرمایه نیست- قسمت دوم

همان گونه که در قسمت پیشین یاد آوری شد،   آنچه را  که  ما در کلیتش کار می نامیم  در واقعیت امر ترکیبی است لز دو مولفه
اجتماعی و مولفه اقتصادی.

مولفه اقتصادی را با نام شیوه کار آوردیم و مولفه اجتماعی همان شیوه و فرم جامعه است که از آن با نام فرماسیون اجتماعی یاد می کنند.


در ضمن خاطر نشان نمودیم که میان دو شیوه اجتماعی و اقتصادی در چارچوبه کلی کار رابطه متقابلی وجود دارد:  شیوه های کار که تغییر می کنند شیوه های اجتماعی هم متقابلا تغییر می نمایند و برعکس.


از نگاه کلی اگر به ترکیب اقتصادی - اجتماعی کار نگریسته شود آنگاه متوجه خواهیم شد آن تضادی که در بعد اجتماعی کار ظهور می کند از حیث زمان بندی - کرونولوژی -  بر بعد اقتصادی کار متاخرتر و جوان تر است.


و یا به عبارت معکوس از نقطه نظر کرونولوژیک بعد اقتصادی کار بر بعد متضاد اجتماعی کار متقدم است.


بعد متضاد اجتماعی کار همان پیدایش طبقات و جامعه های مضاعف- جامعه سواره و جامعه پیاده - می باشد و طبقات متضاد یا به عبارت دیگر فرماسیون های طبقاتی از نظام اجتماعی   در آغاز وجود نداشته اند و تازه بعد ها در نتیجه پیشرفت و تحول در شیوه های کار پدیدار شدند.


این امر تقدم و تاخر ما را به این نقطه هدایت می کند که از این رویکرد دوری کنیم که سعی دارد بر پایه بعد اجتماعی و بطور مشخص تر بر اساس تضاد طبقاتی موجود در بعد اجتماعی   کار، به توضیح شیوه کار و بعد اقتصادی کار بپردازد.


ما اگر جهت سهولت مطلب این رویکرد غلط را رویکرد سوسیالیستی و جامعه گرایانه  بنامیم در یک نگاه کلی برکار رویکرد سوسیالیستی و جامعه گرایانه سعی بر این دارد  از دیده و دریچه بعد اجتماعی و احیانا تضاد طبقاتی و اجتماعی  که بعدها در این حیطه بطور مشخص پدیدار می شوند  به توضیح کار بطور کلی و بطور مشخص   بعد اقتصادی کار بنشیند.


در حقیقت امر ما گفتمان رایج و متداول موجودیت تضاد میان کار وسرمایه را مدیون همین رویکرد سوسیالیستی و جامعه گرایانه در برخورد به کار می باشیم.


در واقعیت این خلاقیت رویکرد سوسیالیستی در برخورد به کار بوده است که تضاد اجتماعی و طبقاتی را که در بعد اجتماعی کار در مراحلی از تاریخ ظهور می کند به حیطه اقتصادی کار ترانسفرمی سازد ودر این انتقال ساده و ترانسفرماسیون تضاد موجود اجتماعی به حیطه اقتصادی کار است که سرانجام به نتیجه تضاد میان کار و سرمایه در بعد اقتصادی کار می رسد.


این توضیح جامعه گرایانه از اقتصاد و رابطه کار وسرمایه تاکنون مولد ابهامات بسیاری در  شناخت کلی از کار و شناخت خاص از اقتصاد شده است.


ادامه دارد....



تضادی میان کار و سرمایه نیست - قسمت اول


مارکس می گوید سرمایه یک وضعیت اجتماعی است که وسایل تولید و کار در آن متظاهر می شوند و سابقا وجود نداشته است و انگلس در ادامه می گوید باید این حالت و صفت را از وسایل تولید و کار رهانید.

در این رابطه این پرسش پیش می آید:

کار چه؟ کار هم یک وضعیت اجتماعی است و سابقا وجود نداشته؟ چون این سرمایه که وضعیت اجتماعی و سابقا وحود نداشته بدون کاری که یک وضعیت اجتماعی و سابقا موجود نبود بی معنی است.

از نظر من سرمایه و کار به نفسه دو مولفه اجتماعی و متضاد نیستند بل به منزله دو مولفه الزامی کار مکمل یکدیگرند. فرم اجتماعی تصاحب کار وسرمایه تعیین کننده یک تضاد است نه تفس کار و سرمایه.

شیوه هایی که ما  در آن کار می کنیم، - شیوه کار - پیوسته در یک ارتباط ناگسستنی قرار دارند با شیوه های زندگی اجتماعی ما که کار در آن صورت پذیر می گردد.

ایندو یعنی از یکسو شیوه کار و از سوی دیگر مناسبات اجتماعی روی هم رفته پدیده ای مرکبی را پدید می آورند که ما از این ترکیب با عنوان کلی کار سخن می رانیم.


در این ترکیب شیوه های کار که تغییر کنند فرم های اجتماعی هستی ما هم مطابق با آن دیر یا زود تغییر خواهند کرد .


فرم های جامعه نظیر جامعه های اولیه، برده داری، فئودالیته و سپس کاپیتالیسم و.. هر یک از این فرم های اجتماعی پیوسته با نوعی از شیوه کار همراه و تاریخا و تکاملا در تناسب با آن بوده اند.

نظر به این تناسب هر شیوه کار را با نام یک فرماسیون اجتماعی خوانده اند. بطور نمونه شیوه اشتراکی و اولیه کار، شیوه برده داری کار، شیوه فئودالیته کار، شیوه کاپیتالیستی کار.

شیوه کاپیتالیستی کار در شکل محدود تر آن همان شیوه کاپیتالیستی تولید می باشد.

توجه داشته باشید مارکسیستها شیوه کاپیتالیستی تولید را مبدل به شیوه تولید کاپیتالیستی نمودند.

و این در حالی است که شیوه کاپیتالیستی تولید با شیوه تولید کاپیتالیستی برابر نیست.

در اولی این شیوه تولید است که با کاپیتالیسم به منزله یک فرم از جامعه متناسب و همراهی دارد و در دومی این کاپیتالیسم است که یک شیوه تولید می باشد.

این که مارکسیستها می گویند کاپیتالیسم یک شیوه تولید است. یعنی چه؟

یعنی این که در این شیوه تولید که کاپیتالیسم نام دارد سرمایه و کار در تضاد باهم هستند. یعنی ما بیاییم سعی کنیم در قالب شیوه تولید و اقتصاد، کاپیتالیسم را تعریف کنیم. و بعد اسم این را هم بگذاریم اقتصاد سیاسی. که این آخری را هم خودشان نمی دانند اصلا یعنی چه.


از آنجاییکه کاپیتالیسم به منزله یک فرم از جامعه با سه شیوه کار و با سه سطح از تکامل کار همراهی نموده است این امر به رازگونگی از یکسو و از سوی دیگر ظاهر جاو دانگی کاپیتالیسم مساعدت نموده است.

شکی نیست که کاپیتالیسم مرتب در پی انقلابی کردن شیوه های کار بوده است.

لاکن پرسشی را که تاریخ در برابر این فرم از جامعه که بر پایه تضاد استوار است، قرار می دهد این است:

مرزهای همراهی کاپیتالیسم با شیوه های کار کدام است؟ یا به عبارت معکوس

مرزهای تکاملی شیوه های کار که کاپیتالیسم با آن همراهی دارد کدام است؟


نظر به شیوه های کار تکامل یافته و عالی، نظربه پردازان کاپیتالیسم فرمی از جامعه را در آینده پیش بینی می کنند که در آن جامعه های کاپیتالیستی در سطح جهانی بدون نیاز به کار انسانی و انسان کارگر به مبادله و تجارت با هم خواهند پرداخت.

این نظریه کاپیتالیستی اساس خود را به جهانی مدیون خواهد بود که در آن میلیاردها انسان هرگز شانس تولد نخواهند یافت یعنی جهانی که با شدت کاهش جمعیت میلیاردی و فوق العاده فاحش مواجه خواهد شد.

حتی اگر چنین جهانی از نظر جمعیتی به طرز فاحشی کاهش یافته یعنی بدون انسان کارگر و لذا به عده قلیلی انسان کاپیتالیست محدود شده ممکن باشد

آنگاه این پرسش مطرح است چنین جهانی که ساکنین کره خاکی اش محدود به تعدادی کاپیتالیست است، کاپیتالیست بودن خود را مدیون چه می باشند وقتی همه کم یابیش در یک سطح دارای کاپیتال می باشند؟

به عبارت معکوس مگر حیات کاپیتالیسم به چیزی به غیر از حیات کار مزدوری وابسته است؟

وقتی در جهان نوین نظر به تکامل شیوه های عالی کار، نیازی به انسان کارگر نیست و این ها بسود صاحبان خود کفای کاپیتال حذف می شوند ،آنگاه این صاحبان تولید خود کفا چه نیازی دارند خود را کاپیتالیست بنامند وقتی همه ساکنین قلیل چنین کره خاکی کمابیش در یک سطح دارای کاپیتال می باشند؟


این یک پارادوکسی است که ما انسان ها با آن مواجهیم

از یکسو یعنی از سوی فرم جامعه، جامعه صاحب کاپیتال به انسان کارگر و به جامعه مزدور نیاز دارد

اما از سوی دیگر یعنی از سوی شیوه های کار مدام در حال ترقی نیاز به انسان کارگر و وابستگی جامعه کاپیتال به جامعه کار کاهش می یابد.

در یک فضایی که جمعیت میلیاردی کره خاکی باهمه کاهشش هرگز به مرزهای قلیل چند مشت صاحب کاپیتال کاهش نخواهد یافت

چگونه می خواهید این پارادوکسی و تضاد را حل کنید؟

به سود کدام سوی اجتماعی؟


نظر به مولفه های جمعیتی و نظر به مولفه های شیوه های مدام در حال ترقی کار که در اثر آن اهمیت کار انسانی تقلیل می یابد

این فرم از مناسبات اجتماعی که در یک سوی آن عده قلیلی صاحب سرمایه و در سوی دیگر اکثریت صاحب کار باشند، آینده ایی ندارد...


این درست است فرم های اجتماعی از قبیل کاپیتالیسم در قبال شیوه های کار از انعطاف بی سابقه تاریخی برخوردارند

اما نباید از یاد برد این فقط شیوه های کار نیستند که فرم های اجتماعی را تعیین می کنند بل که

این فرم های اجتماعی هم هستند که برغم همه انعطاف بی سابقه به سهم خود شیوه های کار را تعیین می کنند

یعنی با همه انعطافی که کاپیتالیسم در قبال شیوه کار و انقلابی کردن هر باره آن دارد لاکن باید به مرزهای هر نظم اجتماعی در پاسخ گویی به نیاز های پیشرفت نیروهای مولده  اش توجه میذول داشت


ادامه دارد...