بنابراین توجه ها را باید معطوف به این نکته مهم نمود و آن این که مطالبی که در رد رویکرد سوسیالیستی در برخورد با کار
عنوان می شود ارتباط با لیبرال دموکراسی کارگری ندارد.
یک اشتباه اساسی رویکرد سوسیالیستی که به این ترتیب هویدا می گردد جایگزینی برخورد طبقاتی و برخورد سیاسی در ازای برخورد علمی به کار در تاریخ بشری است.
رویکرد سوسیالیستی در برخورد به کار مفهوم اقتصاد سیاسی را - که در آغاز به مفهوم علم اقتصاد بوده است - در همین برخورد سیاسی و اجتماعی به اقتصاد می فهمد. او با سیاسی کردن اقتصاد می اندیشد اقتصاد سیاسی یا علم اقتصاد را مفهوم بخشیده است.
رویکرد سوسیالیستی در برخورد با کار نشانه های زیادی بدست ما می دهد که بر پایه آن چنین داوری کنیم که این رویکرد خطی میان سیاست و علم قائل نیست.
رویکرد سوسیالیستی همان رویکردی است که اغتشاشات در حیطه تمایز مفاهیم میان شعور سیاسی و طبقاتی از یکسو و از سوی دیگر آگاهی و معرفت دامن زده است.
بنابراین نباید از نطر دور داشت نفی گفتمان تضاد میان کار و سرمایه پشتیبانی از آشتی طبقاتی و نفی مبارزه طبقاتی در چارچوب لیبرال دموکراسی در کشور نیست.
به این ترتیب باز گردیم به مبحث تضاد کار و سرمایه.
رویکرد سوسیالیستی در برخورد به سرمایه را اگر به کنار نهید آنگاه خواهید دید سرمایه پدیده مقدسی نیست. سرمایه در واقعیت تاریخی اش وسیله - نه ابزار - کار است. و بیش از یک وسیله، چیز دیگری نیست.
سرمایه را کار خلق کرده و هم کار مسبب افرایش آن خواهد بود. از این رو منبع انباشت سرمایه، کار است.
توسعه سرمایه ها از منابع بهره ها در یک کشورند.
مبحث کار، سرمایه و انباشت سرمایه یعنی بهره مباحثی اند که در بعد اقتصاد کار مطرحند. هیچ تردیدی نیست که بعد اقتصادی کار با بعد اجتماعی کار در پیوند ناگسستنی قرار دارد. هیچ کاری بدون بعد اجتماعی آن متصور نیست.
در ترکیب مرکب کار، رابطه متقابلی میان وجوه اقتصادی و اجتماعی کار وجود دارد. تغییرات مدام وهرباره در دو طرف این رابطه متقابلا بر روی یکدیگر موثر واقع میشوند.
آنچه نیروی محرکه تاریخ نامیده میشود در همین رابطه متقابل نهفته است.
بر تغییرات شیوه های کار مرز اجتماعی نهاده شده است و برعکس.
ما انسان ها در ضمن این که شیوه های کار خود را تغییر می دهیم بی آنکه بخواهیم و یا دانسته باشیم شیوه های هستی اجتماعی مان را تابع تغییرات می سازیم.
عنوان می شود ارتباط با لیبرال دموکراسی کارگری ندارد.
یک اشتباه اساسی رویکرد سوسیالیستی که به این ترتیب هویدا می گردد جایگزینی برخورد طبقاتی و برخورد سیاسی در ازای برخورد علمی به کار در تاریخ بشری است.
رویکرد سوسیالیستی در برخورد به کار مفهوم اقتصاد سیاسی را - که در آغاز به مفهوم علم اقتصاد بوده است - در همین برخورد سیاسی و اجتماعی به اقتصاد می فهمد. او با سیاسی کردن اقتصاد می اندیشد اقتصاد سیاسی یا علم اقتصاد را مفهوم بخشیده است.
رویکرد سوسیالیستی در برخورد با کار نشانه های زیادی بدست ما می دهد که بر پایه آن چنین داوری کنیم که این رویکرد خطی میان سیاست و علم قائل نیست.
رویکرد سوسیالیستی همان رویکردی است که اغتشاشات در حیطه تمایز مفاهیم میان شعور سیاسی و طبقاتی از یکسو و از سوی دیگر آگاهی و معرفت دامن زده است.
بنابراین نباید از نطر دور داشت نفی گفتمان تضاد میان کار و سرمایه پشتیبانی از آشتی طبقاتی و نفی مبارزه طبقاتی در چارچوب لیبرال دموکراسی در کشور نیست.
به این ترتیب باز گردیم به مبحث تضاد کار و سرمایه.
رویکرد سوسیالیستی در برخورد به سرمایه را اگر به کنار نهید آنگاه خواهید دید سرمایه پدیده مقدسی نیست. سرمایه در واقعیت تاریخی اش وسیله - نه ابزار - کار است. و بیش از یک وسیله، چیز دیگری نیست.
سرمایه را کار خلق کرده و هم کار مسبب افرایش آن خواهد بود. از این رو منبع انباشت سرمایه، کار است.
توسعه سرمایه ها از منابع بهره ها در یک کشورند.
مبحث کار، سرمایه و انباشت سرمایه یعنی بهره مباحثی اند که در بعد اقتصاد کار مطرحند. هیچ تردیدی نیست که بعد اقتصادی کار با بعد اجتماعی کار در پیوند ناگسستنی قرار دارد. هیچ کاری بدون بعد اجتماعی آن متصور نیست.
در ترکیب مرکب کار، رابطه متقابلی میان وجوه اقتصادی و اجتماعی کار وجود دارد. تغییرات مدام وهرباره در دو طرف این رابطه متقابلا بر روی یکدیگر موثر واقع میشوند.
آنچه نیروی محرکه تاریخ نامیده میشود در همین رابطه متقابل نهفته است.
بر تغییرات شیوه های کار مرز اجتماعی نهاده شده است و برعکس.
ما انسان ها در ضمن این که شیوه های کار خود را تغییر می دهیم بی آنکه بخواهیم و یا دانسته باشیم شیوه های هستی اجتماعی مان را تابع تغییرات می سازیم.