۱۳۹۰ آبان ۴, چهارشنبه

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت دهم



منصور حکمت در رابطه با کشورهایی که در مرحله بورژایی انقلاب و تکامل اجتماعی در جا زده اند و قادر نیستند بر موانع و مشکلات داخلی و خارجی شان غلبه نمایند می گوید

  • منصور حکمت : مشکل قدیمی این کشور ها اساسا توسعه اقتصادی است.
اما در رابطه با این مشکل قدیمی توسعه می گوید:

  • منصور حکمت: امروز در مجموع استراتژى هاى توسعه اقتصادى در اين کشورها به بن بست رسيده است.

در مورد دوران توسعه و امکان توسعه و رشد در این کشورها می گوید:

  • منصور حکمت :اين واقعيت دارد که تعدادى از رژيمهاى نظامى، عمدتا در آمريکاى لاتين، جاى خود را به دولتهاى سيويل داده اند. اما اين بخودى خود هنوز چيز زيادى راجع به شدت و ضعف استبداد و توتاليتريسم نميگويد. رژيمهاى نظامى تنها شکل و يا حتى رايج ترين شکل استبداد سياسى نبوده اند. در اغلب موارد جايگزينى حکومتهاى نظامى با حکومتهاى غيرنظامى تغيير فاحشى در راه و رسم دولت و حتى بافت آن بوجود نياورده است. تا آنجا که به توتاليتريسم، يعنى تسلط نهاد دولت بر همه فعل و انفعالات سياسى و فرهنگى، مربوط ميشود با عروج حکومتهاى اسلامى و نيز با گسترش قدرت رسمى کليسا در کشورهاى مختلف، اين جنبه اتفاقا در بعضى رژيمها تقويت شده است. جايگزينى حکومتهاى نظامى پيشين با حکومتهاى سيويل در برخى کشورهاى فقيرتر، که عمدتا بر طبق برنامه و تقويم مصوب خود رژيمهاى نظامى جلو رفته است، بيش از آنکه ناشى از تعرض آزاديخواهى باشد، ناشى از فاکتورهاى اقتصادى در اين کشورها و نتيجه ته کشيدن کاربست اجتماعى رژيمهاى نظامى در اين کشورها بوده است.
در مورد خاصیت حکومت های نظامی می گوید


  • خاصيت رژيمهاى نظامى براى بورژوازى اين کشورها از ميان بردن تشتت سياسى در درون خود طبقه حاکمه، برقرارى اختناق و سرکوب شديد طبقه کارگر و لاجرم ايجاد زمينه سياسى و اجتماعى براى افزايش سودآورى سرمايه و نرخ رشد اقتصادى بوده است.

و نظر به بن بست رسیدن استراتژى هاى توسعه اقتصادى در اين کشورها می گوید :


  • نظرها متوجه مکانيسم بازار و لاجرم آزادى عمل سرمايه خصوصى شده. حکومت نظامى باعث نارضايتى عمومى و بى ثباتى سياسى است، بى آنکه فعلا ديگر دردى از بورژوازى اين کشورها دوا کند. بهرحال دموکراسى، به اين معنى اى که ميگويند امروز پيروز شده است، آنتى تز ظلم و استبداد نيست، بلکه فقط به معنى وجود نوعى مجلس سراسرى نمايندگان بر مبناى انتخابات عمومى (و نه لزوما آزاد) است.

پیرامون این دمکراسی که بدنیال به بن بست رسیدن توسعه در کشور ها و پایان مصرف حکومت های نظامی در کشورهای در حال توسعه از زبان حکمت بیشتر خواهم نوشت.


ادامه دارد...

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت نهم



همان گونه که در شماره پیشین خواندیم رفیق حکمت به این نظرند که در مرحله بورژوایی تکامل اجتماعی. انسان در کشور "... تلاش بخشى از بورژوازى جهان سوم و کشورهاى عقب مانده را ديد که ميخواست با سازمان دادن يک دولت مقتدر و ملى، بر مبناى يک بسيج ايدئولوژيکى توده کارگر و زحمتکش جامعه براى پذيرش عسرت اقتصادى و محدوديت سياسى، توسعه و صنعتى شدن اقتصاد ملى را جامه عمل بپوشاند.

و در ادامه اضافه می کند اما "دوران راديکاليزه کردن و "اصيل" کردن و کارگرى کردن مقوله دموکراسى توسط سوسياليستها ديگر بسر رسيده است.

پیرامون این راه کارگر در عصر تکامل بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی انسان در کشور که در پی کارگری کردن این دمکراسی بود می گوید


  • دو نکته در تبيين لنين از دموکراسى قابل توجه است: اولا، دموکراسى بيش از پيش از يک ايده آل عام، از يک مترادف سياسى براى مفهوم آزادى، تبديل به يک وضعيت سياسى مشخص و حتى گذرا ميشود که ايستگاه بين راه و تخته پرشى براى انقلاب سوسياليستى به حساب ميايد. تصريح ميشود که سوسياليسم يعنى فراتر رفتن از دموکراسى، رسيدن به آزادى واقعى. ثانيا، اوضاع دموکراتيک مورد نظر کارگران، بعنوان يک دوره گذار، بيش از پيش با فرم و قالبى غير ليبرالى و شورايى توصيف ميشود. عمل مستقيم و از پائين کارگران و اقشار فرودست و همينطور ارگانهاى توده اى اين عمل مستقيم برجستگى پيدا ميکند. بعبارت ديگر در شيوه برخورد لنين دموکراسى اصالت و حقانيت خود را از اقشار اجتماعى اى ميگيرد که پايه آن را در هر دوره تشکيل ميدهند و آن وضعيتى دموکراتيک محسوب ميشود که در آن موانع اعمال اراده سياسى اقشار فرودست ازميان برداشته شده باشد. براى لنين وجود و بقاى آزادى هاى سياسى و مدنى (حتى بورژوايى) که از نظر او براى پيشروى طبقه کارگر حياتى است، خود در گرو اعمال اراده طبقاتى است که برخلاف بورژوازى در اين حقوق ذينفع هستند.
پس به این ترتیب در مرحله بورژوایی تکامل اجتماعی انسان در کشور در میان کارگران این سنت جاری بود که با کارگری کردن دمکراسی و با مشارکت در دولت - در عوض وا نهادن آن به بورژوازی کشور - آن وضعیت دمکراتیکی ایجاد شود که در آن موانع سر راه اعمال اراده سیاسی کارگران از میان برداشته شود.

به عبارت دیگر در مرحله بورژوایی انقلاب و تکامل اجتماعی در کشور کارگران وظیفه خود می دانستند درعوض تحریم انقلاب بورژوایی و در عوض رفتن به پی انقلاب کارگری کوشش کنند تا راه کارگری خود رادر مرحله بورژوایی انقلاب و تکامل اجتماعی هموار کنند.

آنها به همراه آن بورژوازی که از انقلاب و تکامل بورژوایی کشور متنفع می شد بر علیه حکومت مطلقه و آن شرایط و روایط اجتماعی عقب مانده که از مرحله فئودالی تاریخ تکامل اجتماعی به ارث رسیده بود مساعی خود را به خرج می داده اند تا مرحله بورژوایی تکامل به فرجام خود برسد.

اما در عوض در برابر این راه کارگری و سنت دیرینه کارگری در انقلاب بورژوا - دمکراتیک راهی دیگری وجود داشت که خود را چنین از زبان رهبرش منصور حکمت توصیف می کند



  • بحث ما در انقلاب ٥٧ و از جمله در نوشته هايى که به آن اشاره کرديد چهارچوب روشن و قابل درکى داشت. مردم عليه رژيم استبداد سلطنتى انقلاب ميکردند و آزادى ميخواستند و بخش اعظم چپ، عملا در پامنبرى احزاب اصلى بورژوازى و خرده بورژوازى، به اين توهم مردم دامن ميزد که گويا ايجاد يک رژيم سياسى غير سرکوبگر، و به تعبير عامه دموکراتيک، بدون خلع يد از بورژوازى بطور کلى، بدون زدن ريشه سرمايه دارى در ايران ممکن است. حال يکى حکومت دمکراتيک را حکومت مخلوقات اساطيرى اى مانند بورژوازى ملى و يا خرده بورژوازى ضد - امپرياليست ميديد و ديگرى خودش و يا طبقه کارگر را عامل اجرايى اين تحول دمکراتيک تلقى ميکرد. يکى احتمالا مدلش را از اروپا و غرب ميگرفت و يکى از انقلابات خلقى در جهان سوم. يکى ليبرال بود و ديگرى دولت گرا و خلقى. بخشى از اين جريانات يکسره منکر حاکميت سرمايه دارى در ايران بودند و معتقد بودند که وظيفه انقلاب تازه تحقق حاکميت سرمايه دارى، البته از نوع "خودى و خوب و مستقل"، در برابر فئوداليسم استعمارى است که به زعم آنها بر کشور حاکم بود و مبناى استبداد سياسى را هم تشکيل ميداد. وجه مشترک اينها، بهرحال، اين بود که سرمايه دارى غير سرکوبگر در ايران را نه فقط يک امکان واقعى، بلکه هدف مبارزه انقلابى جارى قلمداد ميکردند. همه به نحوى از انحاء استبداد را از حاکميت سرمايه در ايران جدا ميکردند و منشاء آن را خارج آن قرار ميدادند. براى يکى منشاء استبداد فئوداليسم و استعمار بود، براى ديگرى امپرياليسم و "وابستگى" و براى يکى ديگر غير صنعتى بودن و ناکافى بودن رشد سرمايه دارى در ايران، يا عدم رشد فرهنگ مدرن بورژوايى. در مقابل اينها ما استدلال کرديم که بى حقوقى سياسى مردم و توحش دولتى و سرکوب در ايران معاصر نه تصادفى است، نه توطئه اجنبى است و نه ناشى از فرهنگ عقب مانده مردم و نه کمبود کارخانه و سرمايه دار خودساخته وطنى. ريشه اين اختناق نيازهاى کليت رژيم سرمايه دارى در ايران است. ما استدلال کرديم که وجود آزادى هاى مدنى که با دموکراسى تداعى ميشود، نظير آزادى بيان و تشکل و اعتصاب در همان حد غربى اش، با نياز حياتى سرمايه در ايران (مانند طيف وسيعى از کشورهاى جهان) به کار ارزان و کارگر خاموش تناقض دارد. اختناق در ايران نه ابزار خفه کردن بورژواها توسط فئودالهاست و نه زدن بورژواهاى "ميهنى" توسط بورژواهاى "وابسته". اين رژيمى است که کل بورژوازى در برابر طبقه کارگر ايران علم کرده و در سايه اش دارد انباشت سرمايه ميکند. هر کس و با هر نيتى، با هر رنگ پرچمى و با هر مدل اقتصادى اى، بخواهد در جهان امروز سرمايه دارى ايران را بچرخاند قبل از هر چيز بناگزير پايه اين اختناق را محکم ميکند.
  • اين حرفها را ما وقتى ميگفتيم که هنوز مسلمين در ايران سر کار نيامده بودند، تا چه رسد به اينکه ٣٠ خردادى فرا رسيده باشد. دوره اى که اعطاى آزادى و دموکراسى حداقل انتظار چپ راديکال سنتى از بورژواها و خرده بورژواهاى "مترقى و ضد امپرياليست" شان بود که داشتند به قدرت ميرسيدند. ١٥ سال و دهها هزار قربانى از آن زمان ميگذرد. فکر ميکنم حقانيت آن بحثها و آن هشدارها براى هر کس که آزادى سياسى، ولو با تعبير ليبرالى و دموکراتيک، درد واقعى اش باشد قابل مشاهده است.
  • اگر تتمه چپ راديکال بنظر ميرسد باز دارد، اينبار حتى به شکل ساده لوحانه ترى ، وعده يک ايران بورژوايى دموکراتيک را به مردم ميدهد از آن روست که حتى دموکراسى امر واقعى اش نيست. ناسيوناليسم و آرمان توسعه صنعتى رگه اصلى در تعريف هويت سياسى اينهاست. دموکراسى براى اينها به معنى "دولت قابل تحمل" است و برقرارى اين به زعم خيلى هايشان از عهده جناحهايى از حکومت موجود و يا شاخه هايى از اپوزيسيون بورژوايى برميايد.


  • ادامه دارد....
  • ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت هشتم


    در جواب رفیق گرامی و فقید منصور حکمت می گوید:


    • منصور حکمت : اين واقعيت که دور جديد محبوبيت دموکراسى که در اين چند ساله شاهد آن بوده ايم، رسما در متن تقدس بازار و تمجيد کاپيتاليسم شکل ميگيرد، خود گواه اين است که دوران راديکاليزه کردن و "اصيل" کردن و کارگرى کردن مقوله دموکراسى توسط سوسياليستها ديگر بسر رسيده است. دموکراسى در هر دوره يک محصول مشخص تاريخى است و تا هر جا مفسرين آن بخواهند کش نميايد. ما ديگر نه در دوره مارکس و چشم گشودن کارگر به حقوق سياسى و مدنى هستيم و نه در دوره لنين و اولين انقلابات کارگرى براى کسب قدرت. اين دوره جديدى است. گند کار سرمايه دارى و اقتصاد و سياستش درآمده است.

    • منصور حکمت :بنظر من با پيدايش و بعد ورشکستگى مقوله دموکراسى خلق دوران ور رفتن کارگر و سوسياليسم با مقوله دموکراسى ديگر رسما تمام ميشود.

    بنابراین از نظر رویکردی که با نام منصور حکمت همراه است آغاز مرحله جدید انقلاب و تکامل اجتماعی در ایران یعنی مرحله کارگری از تکامل اجتماعی کشور با دوران پیدایش و بعد ورشکستگی دمکراسی خلق در کشور در ارتباط است.

    براستی این دمکراسی خلق و یا به قول رفیق حکمت مقوله دمکراسی خلق چه چیزی با چنین اهمیتی برای تغییر و تبدیل مرحله اجتماعی انقلاب و تکامل اجتماعی در کشور است؟

    در پایین مفصلا می پردازیم به تصاویر و برداشتی که رفیق از پیدایش و بعد ورشکستگی مقوله دمکراسی خلق در ایران دارند. و در این جا اما تاکید می کنم از نظر رفیق حکمت راه او یعنی راه کمونیسم کارگری آغاز جدیدی در سنت کارگری است که از نظر زمانی پس از ظهور و سقوط راه دمکراسی خلقی در جنبش کارگری پدیدار شده است.


    • "منصور حکمت": در سير تحريف مارکسيسم در شوروى دوره استالين و بعد و در تجربه چين و و عروج مائوئيسم، رابطه مقوله دموکراسى با حق و آزادى هاى مدنى از يک طرف و با اعمال اراده از پائين اقشار فرودست کاملا گسيخته ميشود. از يک طرف دموکراسى به اسم مستعار اقشار اجتماعى خاصى تبديل ميشود که مستقل از سياست و اهداف اجتماعى و سياسى شان به اعتبار جايگاه اقتصادى شان "دموکرات" محسوب ميشوند، و از طرف ديگر خود اين اقشار، چه در تبيين سياسى و چه در دنياى واقعى با نيروهاى سياسى و دولتهايى که "نماينده" طبقاتى آنها هستند جايگزين ميشوند. خيلى ساده وضعيت دموکراتيک، که در اين مکاتب دموکراسى خلق يا توده اى ناميده ميشود، وضعيتى است که در آن احزاب "خلقى" قدرت را در دست دارند.
    • در اين نوع دموکراسى ها، که فرم حکومتى اصلى کشورهاى مختلف در بلوک شوروى و چين و اقمار سياسى دور نزديک آنها بود، فرض خلقى بودن دولت است که توجيه دموکراتيک خوانده شدن رژيم به حساب ميايد و نه وجود آزاديهاى فردى و سياسى و مدنى و يا نهادهاى محلى تصميم گيرى توده اى و غيره. اين تبيين دولتى - خلقى اساس درک چپ ضد امپرياليست جهان سومى از دموکراسى بود.
    • شايد يادتان باشد که وقتى در اول انقلاب ٥٧ ما از آزادى هاى بى قيد و شرط سياسى نظير آزادى بيان و مطبوعات و غيره صحبت کرديم، حتى راديکال ترين بخش چپ آن روز، خط ٣ و حواشى آن، شوکه شدند. ما را به اين متهم ميکردند که ميخواهيم نشريه ميزان را باز نگهداريم! در مکتب آنها، يا بهرحال در تعابير شبه سوسياليستى اى که خواه ناخواه از استالين و مائو ارث برده بودند، دموکراسى خلق به معنى بقدرت رسيدن جبهه واحد احزاب خلقى بود. اينکه حقوق فرد در اين نظام چيست و تکليف آزادى بيان و آزادى اعتصاب مردم چه ميشود از نظر آنها يکسره به قلمرو ليبراليسم تعلق داشت.
    • اين نگرش دولتگرايانه و خلقى به دموکراسى هم زمينه هاى اجتماعى خود را داشت. اين چيزى جز ناسيونال رفرميسم ضد امپرياليستى خرده بورژوازى و روشنفکران ناراضى از عقب ماندگى اقتصادى در اينگونه کشورها نبود. دموکراسى خلق قرار بود رژيم سياسى معطوف به رشد اقتصادى و صنعتى، قطع وابستگى به غرب، کسب "استقلال" اقتصادى و ارتقاء حيثيت سياسى کشور باشد.
    • زيرا توسعه اقتصادى و استقلال سياسى تمايلات مشخص کننده خلق و اقشار خلقى به حساب ميامد. در مقابل، آزادى فردى، گشايش فرهنگى، بالا رفتن سطح و تنوع مصرف، اينها تمايلات بورژوايى و مغاير با منافع خلق محسوب ميشدند. پشت همه اينها ميشد تلاش بخشى از بورژوازى جهان سوم و کشورهاى عقب مانده را ديد که ميخواست با سازمان دادن يک دولت مقتدر و ملى، بر مبناى يک بسيج ايدئولوژيکى توده کارگر و زحمتکش جامعه براى پذيرش عسرت اقتصادى و محدوديت سياسى، توسعه و صنعتى شدن اقتصاد ملى را جامه عمل بپوشاند. دموکراسى، دموکراسى خلق، ابزار سياسى و ايدئولوژيکى يک چنين دولت بورژوايى بود.
    ادامه دارد...

    ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت هفتم


    برای خوانندگان که رشته کلام را نمی خواهند از دست بدهند عرض می کنم سخن در این جا انجام و فرجام مرحله بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی انسان در ایران است.

    رفیق گرامی مان منصور حکمت فقید به این نظر بوده اند و برهمان پایه هم رویکردی را پس از خود به ارث نهاده اند که مرحله بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی در ایران به فرجام خود رسیده است. از این رو به دنبال آن مرحله کارگری تکامل اجتماعی انسان در کشور آغاز شده است.

    ایشان در این رابطه به قیاسی متوسل میشوند و نظر به قیاس این دو مرحله تاریخ اجتماعی مرحله بورژوایی را عقب مانده می خوانند. برای جذابیت بیشتر از محسنات مرحله عالی تر کارگری می گویند. از این می گویند که امر آزادی کارگران در مرحله بورژوایی مقدور و عملی نمی شود.

    ایشان به روند هایی اشاره می کنند که در عصر بورژوایی تاریخ اجتماعی مطرح هستند: به پیدایش یک نیروی اجتماعی از کارگران، از دمکراتیزه شدن دولت، از فراگیر شدن حقوق مدنی ، از آزادی فردی و ...

    اما سرانجام به این نظرند و به این نتیجه میرسند که این عصر- عصر بورژوایی تاریخ، عصر بورژوایی آزادی و حقوق انسانی و عصر بورژوایی انسان و ..... در کشور به فرجام خود رسیده است وبه دنبال آن عصر جدیدی یعنی مرحله کارگری تکامل اجتماعی آغاز شده است و بر این پایه است که با سری افراشته اعلام می کنند



  • ‎"منصور حکمت": ما دموکرات نيستيم، ما آزادى خواهيم، ما سوسياليستيم، ما مدافع انسان و حقوق و حرمت او، اعم از فردى و جمعى، در برابر نظام طبقاتى حاکم هستيم. هدف تاريخى ما دموکراتيزه کردن دولت نيست، از ميان بردن پايه وجودى آن است.
  • ‎"منصور حکمت": دموکراسى مقوله اى کليدى در سيستم فکرى من بعنوان يک سوسياليست و مارکسيست نيست. ما از آزادى حرف ميزنيم و اين يک مقوله محورى براى ماست.


  • حال پرسشی که برای ما مطرح شده این است از چه زمانی مرحله بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی انسان در ایران به فرجام خود رسیده است؟ از چه زمان
    روند پیدایش یک نیروی اجتماعی نوین از کارگران در کشور، ضرورت دمکراتیزه شدن دولت در ایران، فرآیند فراگیر شدن حقوق مدنی ، پروسه اجرای آزادی فردی و ، مبارزه با حکومت توتالیتر و مطلقه و.. به فرجام خود رسیده وضرورت های اجتماعی و تاریخی خود را از دست داده است؟

    ما می پرسیم به فرض این که این رفیق در ارزیابی هایشان پیرامون فرجام مرحله بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی در کشور دچار اشتباه شده باشند و این مرحله مفروض هنوز جاری باشد آنگاه این پرسش از این رفیق مطرح است

    چرا ما نتوانیم در مرحله بورژوایی تاریخ با همان سرافراشتگی که ایشان برخوردار بوده اند اعلام کنیم :

    ما آزادی خواهیم . ما مدافع انسان و حقوق و حرمت او، اعم از فردى و جمعى، در برابرجامعه بورژا هستيم. هدف تاريخى ما دموکراتيزه کردن دولت نيست، از ميان بردن پايه وجودى آن است. اما در مرحله تاریخی که متعلق به ما نیست و فرجام آن برای منافع اجتماعی مانیست فعالانه شرکت خواهیم کرد چرا چون فرجام و نحوه فرجام مرحله بورژوایی تکامل اجتماعی در راستای منافع تاریخی و اجتماعی ماست. و آغاز مرحله تاریخی ما منوط به فرجام مرحله بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی در کشور است...


    و جواب منصور حکمت ؟


    ادامه دارد....


    ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت ششم



    از آنجاییکه دوستان و رفقا آشنا به تاریخ تکوین جامعه بورژوایی و در سیر آن، تکوین جامعه کارگری و به تبع آن روابط سرمایه داری و سپس از دل سرمایه داری سنتی سرمایه داری آزاد و سپس از دل سرمایه داری آزاد، سرمایه داری انحصاری و ... می باشند من خود را در این مکان ملزم به تکرار این تاریخ نمی بینم.

    من فقط در این مکان توجه دوستان و رفقا را به چارچوبه و قالب بحث جلب می کنم و در رابطه با تاریخ پیدایش جامعه کارگری و سپس جامعه نوینی از کار که هنوز در کشور در حال پیدایش است نکاتی را توضیح مید هم.
    دوستان باید توجه کنند. ما در ایران هستیم. و مبحث ما مرحله بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی و ضرورت های انجام و فرجام آن از زاویه منافع کارگری و انقلاب جهانی کارگری است.

    رفیق حکمت در مبحثشان به این جا رسیدند که " وقتى توليد کننده از وابستگى به زمين و از کنترل ارباب فئودال خارج ميشود و به يک " کارگر آزاد" تبديل ميشود که ميتواند نيروى کارش را آزادانه بفروشد، اين يک پيشرفت تاريخى است." و من در عوض این نکته را خاطر نشان می سازم صرف نظر از این که سرچشمه های انسانی جامعه نوینی از کار در کشور ما کدام باشند ضرورت این پیشرفت تاریخی و اجتماعی در کشور ما، ضرروت انجام و فرجام مرحله بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی در کشور، ضرورت تکوین جامعه نوینی از کار در ایران و ضرورت .... مهم و اساسی هستند.


    این که ایشان خوانده و می دانند که وقتى توليد کننده از وابستگى به زمين و از کنترل ارباب فئودال خارج ميشود و به يک " کارگر آزاد" تبديل ميشود که ميتواند نيروى کارش را آزادانه بفروشد، اين يک پيشرفت تاريخى است. مهم و اساسی نیست. مهم و اساسی در ایران این است که بطور مشخص این پروسه پیدایش جامعه کارگری به چه نحو انجام و به فرجام رسیده و یا خواهد رسید.

    ایشان بهتر است از این تاریخ مشخص برای ما بگویند و به ما بگویند این مرحله بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی در کشور از چه زمانی آغاز و در چه مقطعی از زمان به پایان خود رسیده است. این که مرحله کارگری تکامل اجتماعی انسان ایرانی بالاتر و به مراتب و به نسبت پیشرفته تر است را ما می دانیم. این که در فردای به پایان رسیدن مرحله بورژوایی تکامل اجتماعی انسان در ایران عصر انقلاب کارگری در کشور فرا خواهد رسید را ما می دانیم. اما آنچه که نمی دانیم این است که از چه زمان این مرحله بورژوایی و این مرحله شکل گیری جامعه کارگری و به تبع آن جامعه نوینی از بورژوازی در ایران به فرجام خود رسیده است.

    ما که از 150 سال به این طرف در انجام و فرجام مرحله بورژوایی انقلاب اجتماعی در کشاکش و چالش با عصر ماقبل از آن - عصر تاریخی فئودالیته - در مانده ایم، مایی که تا به امروز هنوز که هنوز است با ارتجاع قرون وسطایی و با رفع موانع داخلی و خارج سر راه پیشرفت این مرحله تاریخی دست و سر به گریبانیم راستش هنوز نمی دانیم کی و چه وقت این مرحله به پایان و ضرورت های فرجامش از سوی ما بر طرف شده اند .

    عرض کردم در مقام جواب به پرسش ما طرح این مطلب که مرحله کارگری تاریخ و تحول اجتماعی بهتر و پیشرفته تر است برای سر شوریده ما جواب نشد. این که می گویم "ما" برای این است چون بخشی از کارگران ایران هنوز که هنوز است نظر به مرحله بورژوایی انقلاب و تاریخ اجتماعی انسان در کشور در پی انجام و فرجام این مرحله تکاملی در کشور و به تبع آن اتخاذ روش و تاکتیک های متناسب باآن در راستای انقلاب جهانی که در پیش است، می باشند.

    منصور حکمت در عوض می گوید:

    • سوسياليسم و دموکراسى ايده هايى بوده اند که در طول تاريخ سرمايه دارى دوشادوش هم وجود داشته اند و رشد کرده اند. دو جنبش در کنار هم و رقيب با هم و البته در بسيارى موارد در امتراج با هم. به اين اعتبار انتقاد سوسياليستى از دموکراسى و آلترناتيو سوسياليستى به دموکراسى به اندازه خود دموکراسى قدمت دارد.

    و این در حالی است که در این جا سخن نه از تاریخ ایده و مکتبی به نام سوسیالیسم است و نه از تاریخ دمکراسی. در این جا سخن از تسلسل حلقه ها و مراحل تاریخ تکامل اجتماعی یکی پس از دیگری در یک کشور است. سخن از واقعیت های اجتماعی است.

    از منظر تواصل حلقه ها و مراحل تکاملی که پی در پی می آیند پیوسته این پرسش مطرح است در کجای این تاریخ سرمایه داری مورد نظر حکمت مرحله کارگری تکامل اجتماعی به موازات مرحله بورژوایی آن کشیده شده بوده است؟

    از این گذشته سخن ما در این جا تاریخ ایده ها و مکاتب نیست و حتی سخن از این نیست که در طول تاریخ سرمایه داری و به موازات آن تاریخ مبارزه کارگران برای رهایی و آزادی خود در جریان بوده است.

    در مورد این دومی یعنی تاریخ مبارزات کارگری در طول تاریخ سرمایه داری با هدف آزادی کار از یوغ سرمایه داری ما تجاربی داریم که چگونه گذشتگان ما به دور از رویکرد تاریخی و تنها با اتکاء به خشم و طغیان های حاصله از ستم اجتماعی متوسل به قیام هایی شده اند که ناموفق باقی مانده اند.

    آیا رفیق حکمت اشاره شان به چنین مبارزات کارگری است؟ آیا ایشان در پی فرموله کردن چنین حرکت های ناموفق کارگری در راه آزادی کار می باشد؟

    ایشان مگر تاریخ را نمی بینند؟ مگر نمی خواهند از تاریخ عبرت بگیرند؟ مگر نمی خواهند ما کارگران را با سنت ها و تجارب عظیم جنبش جهانی کارگران مسلح نمایند؟

    والا مدام و یکریز از ستم و اختلاف اجتماعی گفتن، ستمی که بار آن تماما بر دوش یکایک ماست بی آنکه لب بر روی راه های آزادی در هر کشور گشودن هنر نیست و نشد کار.

    ما هاج و واج مانده ایم از این که در سنت کارگری در ایران از چه زمان عده ایی از ما به این نتیجه رسیده اند که مرحله بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی در ایران به پایان رسیده و مرحله کارگری تاریخ اجتماعی آغاز شده است و این امر نظر به کدام رشد و توسعه این مرحله تاریخ اجتماعی کشور بوده است اما در عوض ایشان در جواب به ما می گویند

    • منصور حکمت : پيدايش دموکراسى و برقرارى حقوق مدنى اى در راستاى اصول ليبرالى، و پيدايش مقوله فرد و شهروند بعنوان مبناى فرمال کسب مشروعيت حکومت، يک پيشرفت تاريخى در برابر حکومتهاى مطلقه بود، اما اين در قياس با آزادى واقعى، و تصويرى که جنبش سوسياليستى، با همه توهمات و ناروشنى هايش، همزمان با آن از آزادى واقعى ميدهد، عقب مانده است.


    کجا و در چه کشوری پیدایش دمکراسی و برقراری حقوق مدنی و .... یک پیشرفت تاریخی در برابر حکومت مطلقه بود ؟ و چرا حالا دیگر نیست؟ چرا بود؟ مگر پروسه چنین تاریخی در ایران به فرجام خود رسیده است؟
    چون در کشور رفرم ارضی شد؟ چون روابط سرمایه داری مبدل به رابطه اجتماعی عمده در کشور شده است؟

    در این رابطه در شماره دیگر به پاسخ هایی توجه تان را جلب می کنم که رفیق گرامی حکمت در جواب مطرح می کنند.


    ادامه دارد...

    ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت پنجم


    مسلما تا این نقطه برخی از خوانندگان این سطور که آنرا از شماره نخست تا کنون به دقت دنبال کرده اند دیگر متوجه منظور من از رویکرد تاریخی مورد اشاره و متوجه اختلاف آن با رویکرد منصور حکمت شده اند. با این وجود برای تدقیق بیشتر از این مکان به بعد به بسط آن چه رفیق گرامی منصور حکمت می فرمایند می پردازم.

    در قولی که از حکمت نقل شد ما می توانیم به خوبی به فقدان رویکرد تاریخی در آنچه او سیستم فکری اش می خواند پی ببریم:

    او در توصیف مرحله بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی انسان و دستاوردها و پیشرفت های اجتماعی که این عصر در هر کشوری که آغاز و توسعه یافته و به فرجام خود نزدیک شده است می نویسد:

    • وقتى توليد کننده از وابستگى به زمين و از کنترل ارباب فئودال خارج ميشود و به يک " کارگر آزاد" تبديل ميشود که ميتواند نيروى کارش را آزادانه بفروشد، اين يک پيشرفت تاريخى است. اما هيچکس مفهوم " کارگر آزاد" را، که در واقع به معنى انسان فاقد مالکيتى است که ناگزير به فروش نيروى کار خويش است، با آزادى واقعى انسانها در قلمرو اقتصادى اشتباه نميگيرد. پيدايش دموکراسى و برقرارى حقوق مدنى اى در راستاى اصول ليبرالى، و پيدايش مقوله فرد و شهروند بعنوان مبناى فرمال کسب مشروعيت حکومت، يک پيشرفت تاريخى در برابر حکومتهاى مطلقه بود، اما اين در قياس با آزادى واقعى، و تصويرى که جنبش سوسياليستى، با همه توهمات و ناروشنى هايش، همزمان با آن از آزادى واقعى ميدهد، عقب مانده است. سوسياليسم و دموکراسى ايده هايى بوده اند که در طول تاريخ سرمايه دارى دوشادوش هم وجود داشته اند و رشد کرده اند. دو جنبش در کنار هم و رقيب با هم و البته در بسيارى موارد در امتراج با هم. به اين اعتبار انتقاد سوسياليستى از دموکراسى و آلترناتيو سوسياليستى به دموکراسى به اندازه خود دموکراسى قدمت دارد.

    توجه داشته باشید اهمیت طرح مرحله بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی انسان و ضرورت توسعه و فرجام آن در ایران یک مبحث مکتبی نیست. در این رابطه اختلاف اساسی با رویکرد جزمی رفیق حکمت به تاریخ اجتماعی در این است در حالی که مرحله بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی انسان در ایران جریان دارد و در حالی که این مرحله از تکامل اجتماعی در حال توسعه است ایشان به عللی که بعدا از جانب ایشان ذکر خواهد شد به این نتیجه رسیده اند چون این مرحله در قیاس با مرحله کارگری و عالی تر اجتماعی و تاریخی عقب مانده است لذا پس ضرورتی برای توسعه و فرجامش در کشور نیست.

    ایشان نظر به شالوده های جزمی و غیر تاریخی نگرش شان به تاریخ اجتماعی انسان و مراحل آن- به عبارت مارکسیستی با حذف دیالکتیک تاریخ - وقتی وارد حیطه تاریخ و مراحل آن میشوند با توسل به اصل نسبیت دچار این خلط مبحث می گردند از آنجاییکه مرحله بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی انسان در قیاس با مرحله عالی تر آن عقب مانده تر است - یک مرحله پایین تر است - لذا پس ضرورتی از انجام و فرجام آن در کشور نیست و این در حالی است که نکته عقب و پایین تر بودن این و یا آن مرحله با نکته ضرورت انجام و فرجام این و یا آن مرحله تکاملی در تاریخ اجتماعی انسان مثل افتراق سیب و گلابی است.

    به عبارت دیگر شکی نباید داشت که مرحله بورژوایی از مرحله کارگری تکامل اجتماعی پایین تر و به این اعتبار در قیاس با آن عقب مانده است. اما این یک طرف تاریخ اجتماعی و یک جانب تکامل اجتماعی و مراحل آن در قیاس باهم است. در طرف دیگر تاریخ اجتماعی و مراحل تکاملی آن ضرورت نفس تاریخ اجتماعی و انجام این ضرورت تاریخی در طی مراحل و در طی گام هایی به شکل زنجیره وحلقه هایی به هم پیوسته می باشد. به این می گویند تاریخ اجتماعی و ادراک این واقعیت تاریخی، همان رویکرد تاریخی و خلاف آن همان نگرش جزمی به آن است.

    منصور حکمت در توصیف مرحله بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی می گوید: " وقتى توليد کننده از وابستگى به زمين و از کنترل ارباب فئودال خارج ميشود و به يک " کارگر آزاد" تبديل ميشود که ميتواند نيروى کارش را آزادانه بفروشد، اين يک پيشرفت تاريخى است."

    اما این تنها یک پیشرفت تاریخی نیست بل که در عین حال همان تاریخ پیدایش جامعه کارگری یعنی جامعه ماست. این در واقعیت امر ذکر تاریخ تولد و تکوین و حیات جامعه ماست. پس اجازه دهید در اطراف آن کوتاه مکثی کنیم چون در ارتباط با ضرورت مرحله بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی و اهمیت انجام و فرجام آن و رابطه آن با فرآیند تکوین جامعه کارگری در ایران مهم و اساسی است.

    ادامه دارد...


    ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت چهارم


    شاید ساده ترین - وبه همان میزان با کاربرد و تاثیر بیشتر در میان ما - پاسخ زیر به همه این پرسشهای - به هم مربوط - این باشد:

    ما کارگران آغاز مرحله تاریخی مان را تعیین میکنیم. این آغاز بستگی به ما و اراده ما دارد. ما از بورژواها، جامعه بورژوایی و به تبع آن مرحله بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی انسان خسته شده ایم و گذشته از این، ازآن طرفی نمی بندیم. نفع اجتماعی ما در انقلاب کارگری، در آغاز مرحله تاریخی مان و در رهایی کار از سلطه اجتماعی سرمایه است و...

    این رویکرد و جواب عامیانه همان گونه که گفته شد ساده ترین واکنش ما به ستم اجتماعی مان یعنی ستمی است که در طول تاریخ ستمدیدگان و در طول تاریخ مشخص مان ، ما را در هر مرحله از تاریخ و در هر مکان همراهی می کند و راستش را بخواهید این پاسخ یک رویکرد تاریخی و با عزیمت از این نقطه که ما یک نیروی تاریخی نوین اجتماعی و یک نیروی دوران ساز تاریخی و غیره می باشیم نیست.

    این رویکرد عامیانه است. اما تاریخی نیست. ساده است و استدلال نمی خواهد. نقطه عزیمت آن رنج است و ستم و برآن پایه اراده و عزم اجتماعی برای رفع ستم اجتماعی و استقرار عدالت اجتماعی.

    از این منظر ساده مابقی جملگی مکتبی است. متعلق به درس خوانده ها و به مکتب رفته هاست. جمله ایی کم و بیش طولانی بر این اساس رفیق عزیزمان منصور حکمت دارد که خواندنی است:

    • "منصور حکمت": بنظر من از اين لحاظ انتقاد ما به ليبراليسم و دموکراسى از نوع انتقاد ما به خود شيوه توليد سرمايه دارى است. وقتى توليد کننده از وابستگى به زمين و از کنترل ارباب فئودال خارج ميشود و به يک " کارگر آزاد" تبديل ميشود که ميتواند نيروى کارش را آزادانه بفروشد، اين يک پيشرفت تاريخى است. اما هيچکس مفهوم " کارگر آزاد" را، که در واقع به معنى انسان فاقد مالکيتى است که ناگزير به فروش نيروى کار خويش است، با آزادى واقعى انسانها در قلمرو اقتصادى اشتباه نميگيرد. پيدايش دموکراسى و برقرارى حقوق مدنى اى در راستاى اصول ليبرالى، و پيدايش مقوله فرد و شهروند بعنوان مبناى فرمال کسب مشروعيت حکومت، يک پيشرفت تاريخى در برابر حکومتهاى مطلقه بود، اما اين در قياس با آزادى واقعى، و تصويرى که جنبش سوسياليستى، با همه توهمات و ناروشنى هايش، همزمان با آن از آزادى واقعى ميدهد، عقب مانده است. سوسياليسم و دموکراسى ايده هايى بوده اند که در طول تاريخ سرمايه دارى دوشادوش هم وجود داشته اند و رشد کرده اند. دو جنبش در کنار هم و رقيب با هم و البته در بسيارى موارد در امتراج با هم. به اين اعتبار انتقاد سوسياليستى از دموکراسى و آلترناتيو سوسياليستى به دموکراسى به اندازه خود دموکراسى قدمت دارد. انتقادات محتوايى سوسياليسم به دموکراسى، که در واقع انتقاد به تلقى و تعريف بورژوايى از آزادى و از دولت و روبناى سياسى در سرمايه دارى است، صد و پنجاه سال قبل همانقدر موضوعيت داشت که امروز. اين تصور که برقرارى دمکراسى، با تعبيرى که من در اين بحث از آن دارم، در برخى جوامع امروز هنوز ميتواند محملى براى گسترش آزادى انسانها باشد، بنظر من خام انديشانه و غير انتقادى است. به اين معنى که آزاديخواهى در اين کشورها را دنبال نخود سياه ميفرستد. دموکراسى امروز يک سلسله حکم راجع به آزادى مطبوعات و عقيده و خوشرفتارى با اقليت ها نيست (حتى اگر روزى اين بوده باشد)، مدلى نيست که بتوان آن را دلبخواهى هرجا پياده کردـ بلکه عنوانى است براى رژيم سياسى بورژوازى امروز. نميشود دموکراسى را بعنوان يک نهاد و يک روبناى سياسى استوار خواست و حکومت بورژوازى را نخواست. و لذا اين بورژوازى و منافع اوست که معنى عملى دموکراسى و سهم اتباع جامعه از آزادى را در هر مورد و در هر دوره تعيين ميکند. اگر جايى بورژوازى مستبد باشد و به حقوق فردى و مدنى بى اعتنا، که در انتهاى قرن بيستم اين کم کم يعنى همه دنيا، آنوقت گسترش آزادى را از دموکراسى انتظار داشتن گول زدن خود و مردم است. دموکراسى امروز ديگر خود را بعنوان آنتى تز فئوداليسم و سلطنت مطلقه و حکومت مذهبى تعريف نميکند، بلکه صاف و ساده سد دفاعى بورژوازى در برابر آزادى خواهى کارگرى و انتظارات آزاديخواهانه ملهم از سوسياليسم در جهان امروز است.

    ادامه دارد...

    ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت سوم


    در توصیف مرحله کارگری و نهایی و لذا جهانی تاریخ تکامل اجتماعی انسان سخن کم گفته نشده است. صرف نظر از نامی که ما به این مرحله می نهیم , و صرف نظر از تشریحات کارگران از مرحله تاریخی خود، هرباره مهم نفس وجود این مرحله است که با موجودیت جامعه کارگری جهان پیوند دارد.

    این که ما این مرحله جهانی و کارگری را از پیش می بینیم، و به این اعتبار این رویکرد تاریخی و این تاریخ بینی ما، این که ما خود را به مثابه یک نیروی تاریخی و دوران ساز می دانیم بر کسی پوشیده نیست که این یک امر و رویکرد کارگری در نگرش به تاریخ انسانی و تاریخ اجتماعی انسان ولذا مبارزه او در راه آزادی و حقوق بشر است.

    وبه همین نحو بر کسی پوشیده نیست که ما آماده ایم حتی به صورت علمی و بر پایه فاکت های تاریخی چنین مرحله تاریخی را ثابت کنیم....

    در عوض و در مقابل برای کلیه جامعه های بورژوایی صرف نظر از اقشار و طبقات درونی آن، صرف نظر از کدام جامعه بورژوایی ، سنتی و یا مدرن، آزاد و یا انحصاری و حتی برای بدوی ترین بورژوا های کشورها، پایان تاریخ تکامل اجتماعی انسان همان تاریخ بورژوایی است. برای بورژواهای جهان تاریخ با بورژوا ها به پایان می رسد.

    بنابر این اجازه دهید ما این مبحث را به صورت یک مبحث کارگری و محدود به جامعه کارگری به پیش ببریم. در این مبحث کارگری وجه مشترک ما همه کارگران جهان و در همه کشورها همین تکرار است: سرانجام آزادی جهانی انسان در آزادی جهانی جامعه کارگری از سلطه جامعه بورژوایی گره خورده است. ما حقانیت این مطلب و به تبع آن انکارآن را از اجزاء لاینفک مبارزه اجتماعی میان ما و جامعه بورژایی و آزادی مان از آن می دانیم.

    از دیگر سو - یعنی در سوی دیگر این مطالبی که در بالا عنوان شد - از دیر باز در سطح جهانی و در سطح کشوری این مبحث در درون جامعه کارگری جریان داشته است:

    • نشانه های آغاز مرحله کارگری تاریخ اجتماعی انسان در هر کشور و بطور مشخص در چیست؟

    • بطور مشخص و در هر مکان و در هر کشور در کجا مرحله بورژوایی تکامل اجتماعی انسان به پایان و مرحله کارگری و لذا عصر انقلابات و تحولات اجتماعی کارگری آغاز می شود؟

    • در مرحله کارگری تاریخ آیا توسل به دولت گذار برای محو دولت مجاز است؟

    • در مرحله بورژایی تاریخ تکامل اجتماعی انسان در هر کشور و در هر مکان وظایف کارگران در چه چیز خلاصه میشود؟

    • در راستای این وظایف بطور مشخص در هر کشور چگونه می توان در پیوند با اهداف تاریخی کارگری صف مستقل کارگران را در برابر جامعه مسلط و بورژوایی و اقشار و طبقات درونی آن حفظ کرد؟

    • چگونه می توان در مرحله بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی انسان در هر کشور امر آزادی خواهی کارگران را با امر آزادی خواهی بورژوایی و سرانجام با امر دولت خواهی بورژوایی و دمکراتیزه کردن دولت پیوند زد؟

    • و.....

    ادامه دارد....


    ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت دوم


    نباید در این حیطه شک و تردیدی راه انداخت که امر آزادی کارگران جهان و ایران امر مربوط به آزادی و لیبرالیته است. این اندیشه را منصور حکمت به درستی و به روشنی عنوان و از آن پشتیبانی می کند. مهم نیست وقتی او از این اندیشه می گوید در بیان آن چه کم و کاستی هایی بیانی و فکری و... وجود دارد مهم این است که او به درستی اصل آزادی را با اندیشه آزادی کارگران جهان و ایران در پیوند می بیند. او این پیوند های واقعی و تاریخی را دریافته است و با شهامت آن را بیان می کند.

    این وجه برجسته منصور حکمت و راه او است. او آزادی خواه و آزادی خواه راه کارگر و راه ما است. او وقتی به ما و به جامعه کارگری ایران و جهان می اندیشد نهضت عظیم و جهانی انسان در راه رهایی و آزادی را می بیند.

    همه دوستان و همه رفقا و همه کارگران جهان و ایران وقتی به انسان آزادی خواه تاریخ و در پیوند با آن به خود و به کارگران اندیشیده اند مسلما به همین اندیشه و راه درست منصور حکمت رسیده اند که راه کارگر راه آزادی و راه رهایی ازیوغ جامعه مسلط و استثمارگر در هر مکان و کشور است. و به تبع آن - در ارتباط با موضوع بحث ما - راه آزادی از نفس دولت- حکومت- ، زوال و محو هر نوع دولت و حتی دمکراسی است.

    او این را به شکل خاص خود چنین بیان می کند:


  • ‎"منصور حکمت": ما دموکرات نيستيم، ما آزادى خواهيم، ما سوسياليستيم، ما مدافع انسان و حقوق و حرمت او، اعم از فردى و جمعى، در برابر نظام طبقاتى حاکم هستيم. هدف تاريخى ما دموکراتيزه کردن دولت نيست، از ميان بردن پايه وجودى آن است.
  • ‎"منصور حکمت": دموکراسى مقوله اى کليدى در سيستم فکرى من بعنوان يک سوسياليست و مارکسيست نيست. ما از آزادى حرف ميزنيم و اين يک مقوله محورى براى ماست.

  • باری. ما از آزادی حرف می زنیم. و آزادی برای ما محوری است. فرقی نمی کند سوسیالیست، مارکسیست و یا کارگری بدون هر ایسمی. راه اجتماعی ما، یعنی راه جامعه کارگری و هدف تاریخی ما در محو نابرابری اجتماعی یعنی تقسیم کریه انسان به دو جامعه بالادست و جامعه فرو دست و به قول منصور حکمت نظام طبقاتی این پایه وجودی دولت است. "هدف تاریخی ما دمکراتیزه کردن دولت نیست، از میان بردن پایه وجودی آن است."

    به نظر می رسد برای پیشگیری از اطاله کلام باید مراعات ادب نمود و در همینجا مطلب را به پایان سپرد.
    چون در این مختصر تمامی آنچه را که باید بگوییم او گفته است. او از هدف تاریخی کارگران گفته است. او کارگران را به مثابه یک نیروی تاریخی و دوران ساز تلقی کرده است.

    این نیروی تاریخی و دوران ساز در بدنبال دمکراتیزه کردن دولت نیست بل که برای نخستین بار در طول تاریخ انسانی در پی لیبرالیزه کردن مناسبات اجتماعی، از بین بردن اختلافات و تقسیمات اجتماعی ، این پایه وجودی دولت است.

    پس بدینسان او از تاریخ کارگران و از مرحله تاریخی کارگری و اهداف آزادی بخش این مرحله تاریخ انسان می گوید. منصور حکمت به این بسنده نمی کند. او مرحله کارگری از تاریخ تکامل اجتماعی انسان را با مرحله ماقبل آن - مرحله بورژوایی - مقایسه می کند.

    در طی این مصاحبه کم و بیش طولانی در همه جا و پیوسته او آشکار و پنهان به این قیاس مبادرت می کند و اهداف تاریخی مرحله بورژوایی تاریخ اجتماعی انسان را با مرحله کارگری آن به مقایسه و سنجش قرار می دهد.



    • ‎"منصور حکمت":مبحث آزادى از نقطه نظر مارکسيستى کلا در صفحه متفاوتى جريان پيدا ميکند. موضوع دموکراسى "دولت مشروع" است. اما آزادى مقوله اى مربوط به فرم حکومت و رابطه فرد و دولت نيست، بلکه مربوط به نفس حکومت و وجود و عدم وجود دولت است. مفهوم گرهى در مبحث آزادى، طبقه و استثمار و سرکوب طبقاتى است. اين منشاء دولت است. شرط آزادى واقعى انسان محو تقسيم طبقاتى، پايان استثمار بخشى از جامعه توسط بخشى ديگر، از ميان رفتن مبناى سرکوب و سلب آزادى و در نتيجه زوال دولت بعنوان ابزار تحميل منافع و حفظ برترى طبقاتى است.

    • "منصور حکمت":و بالاخره تاکيد من اين بود که ما، بعنوان سوسياليست، قبل از اينکه هنوز اين پيشوند و پسوندها را وارد بحث کنيم، با جوهر مشترک پشت سر همه اين روايات، يعنى پذيرش بنياد اقتصادى موجود و تنزل دادن مساله رهايى سياسى به شرکت فرد يا "اقشار" در پروسه فرمال و حقوقى تشکيل دولت، فاصله جدى داريم. دموکراسى در اشکال و تبيين هاى مختلف تاکنونى آن مکانيسم مشروعيت مردمى بخشيدن به حکومت طبقاتى و ماهيتا مافوق مردمى بورژوازى بوده است.

    • منصور حکمت":بنظر من شرط لازم آزادى، انقلاب عليه انقياد طبقاتى و استثمار طبقاتى است. جامعه نابرابر، جامعه اى که نابرابرى را بعنوان يک مشخصه اساسى خود بازتوليد ميکند، نميتواند ظرف آزادى و اختيار انسان باشد. دموکراسى ليبرالى و نظام پارلمانى، هر مفهومى از آزادى هم که پشتوانه نظرى آن را تشکيل بدهد، رژيم سياسى اى براى سازمان دادن اين جامعه و تبعيضى است که بنياد آن را تشکيل ميدهد.
    • "منصور حکمت": نميتوان طبقه حاکمه داشت و آزادى سياسى واقعى هم داشت. جامعه طبقاتى نميتواند جامعه اى آزاد باشد. در اين شک نيست که در سيستمهاى پارلمانى، فرد با انتخابهاى سياسى روبرو ميشود و يا مخير است به اين يا آن شکل در حيات سياسى جامعه دخالت کند. و باز ترديد نيست که فرد مخير است که در محدوده انتخابهايى که در مقابلش قرار ميگيرد آزادانه آنچه را مايل است انتخاب کند. مشکل اينجاست که در جامعه طبقاتى خود انتخابهاى سياسى اى که جلوى افراد قرار ميگيرد، خود مجراهايى که براى دخالتگرى سياسى جلوى او باز ميشود، با ملاک آزادى واقعى انسان، قلابى و بى اعتبار است.
    • منصور حکمت": دموکراسى ليبرالى مسخ انديشه آزادى بشر است، فرمولى براى اتميزه کردن انسانها در برابر سرمايه در قلمرو سياسى و مشروعيت بخشيدن به ديکتاتورى مافوق مردمى طبقه سرمايه دار است. اين يک وجه اصلى بحث ما در مورد دموکراسى است که بايد بطور سيستماتيکى به درون جامعه برده شود.

    ادامه دارد....