۱۳۹۱ دی ۸, جمعه

عمل



موضوع دین برای بسیاری از ما ایرانیان یک مسئله است. یکی از جوانب این مسئله در ارتباط است با باورها و مناسک یک دین . باورها و مناسک دین دو جزء سازنده  هر دینی را تشکیل می دهند بطوریکه  برخی این دو جزء را به غلط به تئوری و پراتیک دین موسوم می کنند.

به همان ترتیب غلط می توان این دو جژء اصلی هر دینی را به حرف و عمل هر دین مبدل ساخت.

بهر حال این تشبیهات تا این حد درست می باشند که در جژء  باورها هر دینی موضوعات دینی بطور نظری، باطنی و به اصطلاح قلبی و روحی مطرح می باشند و این در حالیست که در جزء مناسک رفتارها، اعمال و پراتیک ها و آداب و رسوم دینی.

این دو جزء دین  از زاویه دیگری هم تبیین شده است: جزء اصلی و جزء فرعی.

در مورد پیدایش دین این دو جزء از این زوایه مهم می گردند که محققین در خصوص این که درآغاز کدام از ایندو جژء آغازین   بوده اند باهم اختلاف نظر دارند.

برای مبحث ما فرقی نمی کند. ما می خواهیم در فرصت کوتاه به این مورد اشاره کنیم:

جزء عملی، مناسکی ، ظاهری، و فرعی و ... دین اسلام که مبنای فقه اسلامی را تشکیل می دهد جایگاه واقعی آن چیست؟

معمولا از جانب اسلام فقاهتی که در کشور ما سلطه دارد تکیه بر عمل، آداب و رسوم و مناسک اسلام یعنی فروعات و ظواهر دینی تشویق و تبلیغ و ترویج می شود.

از سوی ذیگر با تبلیغات و ترویجات این رنگ همراه است: این تکیه اسلام فقاهتی بر جژء ظاهری دین تکیه بر عمل در ازای حرف است.
در ادامه با تکیه بر عمل پیوندهای لازمه با عمل اخلاقی و عمل سیاسی و به اصطلاح حکما، حکمت عملی برقرار می گردد و سرانجام چنین نتیجه می گردد: که تکیه در دین اسلام تکیه بر عمل و اخلاق و سیاست می باشد.

متشرعین و ازجمله بانی حکومت مطلقه   فقیه در ایران  آیت الله خمینی از همین راه بوده که پیوسته امت اسلامی را  به عمل در ازای حرف فرا خوانده اند.

از آنجاییکه موضوع  کلی عمل از سوی اسلام متشرعین و فقها چنین انتزاعی و مجرد و از سوی دیگر از  جزء فرعی یعنی مناسک و آداب اسلام مستفاد شده است لازم است در این مکان به این ارتباطات نامربوط که بیشتر به اصطرلاب فقهی شبیه است اشاره کنیم.

پیش از همه این که شهرت متشرعین و فقها در همین است که دین اسلام را از همان آغاز آن در جانب ظاهری و به قولی  فرعی آن مستفاد کنند. و این در حالی بوده که از همان صدر اسلام تکیه برخی دیگر که عرفای اسلامی خوانده می شد بر جانب نظری، معنوی و عرفانی و آیات مکی قرآن بوده است.

این اختلاف - تکیه بر کدام جزء دین - گرچه در آغاز وجود داشته اما در آغاز دین اسلام چیزی بنام کلروس یعنی روحانیت نداشت. تشکیل روحانیت در واقع در هر دینی شاخص تبدیل دین عوام به دین خواص و علما می باشد.

تکیه بر ظواهر و  تعهد به ظواهر عملی نظیر نماز، روزه و خمس و ... را شاخص تدین و تقدس و اسلامیت و... دانستن و برعکس ارزش چندان برای جژء باوری و اعتقادی و... قائل نشدن بخصوص زمانی عمده گشت که فرقه ایی را که محمد بنام امت اسلامی بنیان نهاده بود با ترغیب عده ایی از اعضای این فرقه وارد مناقشات دیرینه میان اعراب و ایران و روم گردید و سودای کسب حاکمیت را در سر پرورانید.

هیچ شکی نیست نظر به تاریخ توسعه این فرقه در میان اعراب شبه جزیره که توامان با اعمال خشونت نظامی وجنگ بوده است از همان زمان محمد در دوران مدینه زمینه برای این که تکیه بر رشادت ها، جهاد ها و به عبارت کلی عمل و ظواهر برای تشخیص زهد و تقوا و تدین نهاده شود شکل گرفت.

اما این موضوغ هرگز بیان رسمی نیافت تا این که بعدها تحت عنوان سنت ها و اخبار و حدیث ها ... پیامبر که از سوی متشرعین بعدها مورد استفاده قرار گرفت بیان شد.

دوره امویه در واقع دوره سلطه روحانیت و متشرعین و اسلام فقاهتی و روحانیتی نیست. دوره اموی در واقعیت دوره تدارک چنین اسلامی و دوره استیلای خلافت عباسی است که مشخصه آن همین پیدایش و غلبه روحانیت می باشد.

چون این مبحث عظیم تر از این هاست در مناسبت با مبحث ما اجازه دهید به این نکته اشاره دهیم آن اصطرلابی که در بالا به آن اشاره شد در واقع در همین دوران پیدایش روحانیت- کلروس - و دین خواص و علما پدیدار شد.

در واقع در همین ذوره است که اولا در یک فرآیند طولانی سنت سازی کارخانه های حدیث سازی فعالانه در تشکیل حدیث کوشیده اند و از سوی دیگر در این تلاش ها بود که منابع و مآخذ لازم و کافی برای حقوق دان ها و فقها در اختیارشان قرار نهادند .

از دیگر سو در همین ذوره مراجعات فلسفی و بهره گیری از یونان و روم مورد توجه قرار گرفت.

در واقع در همین گیرو دار است که با تجریدی که بروی فعل عمل انسانی می شود آداب و مناسک دینی به عنوان فعل و عمل اخلاقی و سیاسی وارد حوزه های حقوقی و اجتماعی می گردد و این میشود که عمل به آداب  و مناسک دینی بطور تجریدی به شاخص عملی تدین و تقوا از یکسو و از سوی دیگر مسئولیت اخلاقی و اجتماعی مبدل می گردد.

جالب این است که در دوره گذاریی که در عصر پهلوی اصلاحات بسوی مدرنیته شتاب چشمگیری به خود گرفت، فاصله گیری هرچه بیشتر از جامعه سنتی که با سلطه و ولایت روحانیت همراه بود موجب گردید که این روحانیت در بخش رادیکال آن که از سوی مدرس ها، کاشانی ها، نواب ها، خمینی ها و... رهبری میشدند بیش از پیش به تکاپو بیافتند.

در چارچوب همین تکاپو ها بود که مبحث عمل و جهاد اسلامی به عنوان شاخص ترین جزء دین اسلام مطرح گردید. و طبیعی است با این جهاد وعمل تنها ظواهر و فروعات اسلام متشرعین مطرح نبوده بل که عمل و رفتار اجتماعی و در نهایت مبحث حاکمیت هم بیان می شده است.

اما برخلافی که آنچه که اصطرلاب عمل نمود در حوزه دینی مناسک و اعمال دینی اگر هم به عنوان یک جزء سازنده دین اسلام برای آن دین بی اهمیت نباشند، از ارزش آن چنانی هم برخوردار نیستند  که بخواهیم آنها را فراتر از  فروع دین اسلام ارزش دهی کنیم.

از سوی دیگر جزء دیگر دین اسلام دعوتی برای تظاهر و تشویقی برای  حرافی نیست. این گونه نیست اگر کسی به فروع دین اسلام اگر متعهد نباشد، اسلام را فقط به حرف پذیرفته است. در عوض در این جزء بیشتر تکیه به تقوای باطنی و عرفانی و به این اعتبار گونه عمل به جای تظاهر می باشد. اما این عمل بیشتر به سازندگی شخصی و ایمان قلبی است تا تظاهر به حج و نماز و روزه و....