۱۳۹۰ تیر ۱۶, پنجشنبه

شرکت در انتخابات آری ،شرکت در انتخابات نه




بار دیگر مضحکه انتخابات در اسفند امسال در راه است. و بار دیگر مباحث همیشگی و بی پایان شرکت و با عدم شرکت در این شعبده بازی بیعت با امام بر سر زبان هاست.

کیست که نداند که در ولایت فقیه انتخابات و جمهوری و پارلمان، آزادی ها اجتماعی و احزاب و... این ها همه حرفی بیش نیستند و تنها صورتکی هستند برای بزک چهره کریه استبداد فقیه.

اما با این وجود برخی هستند که طوری دیگر می اندیشند و عمل می کنند. از آن ها که از مستبیدن هستند و می دانند که مفهوم واقعی این شعبده بازی چیست گذر کنیم می رسیم به این میان به کسانی که میان جمهوری و استبداد ولو اند. مشکل اصلی در واقع این ها اند که هرباره مبحث کهنه لحاف ملا را که انتخابات نام گذاردند تا دمکراسی و جمهوری را به ریشخند بگیرند، از نو زنده می کنند.

مهد و کانون همه توهمات و التقاط و تزلزل ها در حقیقت همین نیروهای میانی هستند که به اسامی مختلف ظاهر می شوند. اما مسئله با این ها یک مسئله اجتماعی و تاریخی است. تزلزل و التقاط این طیف وسیع و رنگارنگ یک امر جوهری و هویتی است. لذا این پایه ایی است برای موضع گیری ها کج دار و مریز این طیف متلون که معمولا به شکل ظرافت های تاکتیکی در مبارزه با استبداد ارائه می شود.

اما در واقع ما در تجارب بی شماری دیده ایم که آنچه این طیف میانی و متزلزل ظرافت های تاکتیکی در مبارزه با استبداد کهن سال در ایران می خواند هیچ نیست جز زبونی و مردد بودن ایرانیانی که میان استبداد و دمکراسی در تردد هستند و به قولی از هر دو آخور می خورند. و همین هموطنان گرامی هستند که با پا در میانیشان تا کنون ما را در مبارزه برای استقرار دمکراسی به چنین وضعیت خفت باری دچار کرده اند.

به این طیف وسیع میانی که می نگرید می بینید با یکی به نعل زدن ها و یکی به میخ کوبیدن ها ، با بزرگواری ها و بخشش های خاص این طیف، با عمل گرایی و بی هویتی ویژه شان، با فراموشی منحصر به فرد طبقه میانی، با تا کتیک گرایی توامان با فرصت طلبی ها انسان ها چوخ بختیار و.... فضای سیاسی ایران را آکنده از ناتوانی و نازایی در راه مبارزه علیه دمکراسی و آزادی نموده اند.

بر این پایه هنگامی به این ریشه ها توجه شود آنگاه مباحثاتی که با این طیف وسیع پیرامون شرکت و یا عدم شرکت در انتخاباتی که در راه است جریان دارد همه متعلق به سطح قضایا خواهند بود.

در سطح قضایا این طیف حرف برای زدن کم ندارد. فرقی نمی کند این حرف ها از کجا شروع شوند و به کجا ختم شوند ماحصل و جان کلام این طیف زبونی و تزلزل و بی هویتی است.

بدترین عذابی که یک کشور از نظر سیاسی به آن می تواند دچار شود در همین سلطه سیاسی همین گروه میانی است. والا مستبدین کم تر از این هستند که توانایی این را داشته باشند مستقلانه و بدون پنهان شدن در پشت این طبقه میانی این چنین سالها بی محابا بر مملکت حکومت کنند. و در همین جاست که نکته مهم مسئله نهفته است.