von Farhad Vakof, Samstag, 22. Mai 2010 um 16:50
وازه عقیده مفاهیم گونگونی دارد. و تا جایی که اطاعات من از برخی از زبانهای اروپایی نظیر روسی آلمانی فرانسوی انگلیسی قد می دهد در این زبانها هم نظیر فارسی خودمان این واژه در طول و عرض زمان معنای مختلفی به خود گرفته است. اما یکی از معنای رایج این واژه همان مفهوم دینی آن است که در اینجا در پیرامون عقیده مد نظر من است. من مجبورم جهت شفافیت مطلب این نکته را تکرار کنم که من در اینجا پیرامون عقیده این واژه را به مفهوم دینی آن مورد مداقه قرار می دهم. من از خواننده این سطور خواهش می کنم پیرامون این مسئله به خوبی بیاندیشد. عقیده و یا عقاید دینی حائز مفهومی دیگری است از مفهوم عقیده در دیگر معنای غیر دینی آن. برای روشن شدن مطلب با اشاره و گذرا در حول دیگر معنای عقیده پرداخته ودوباره به اصل مطلب برمیگردم
1- عقیده به مفهوم گمان کردن و نداستن. بطور مثال نمی دانم اما عقیده ام این است... این مورد در فارسی کمتر اما در زبانهای اروپایی بیشتر مورد بهره برداری قرار مگیرد
2-عقیده به معنای نظر و رویکرد و اطمینان. بطور مثال من بر این عقیده ام که....
مفهوم عقیده که در اینجا مد نظر من است و پیرامون آن این یادداشت را مهیا کرده ام عقیده به مفهوم دینی آن است.
3- عقیده به مفهوم ایمان به ماروای دنیا و زمین و طبیعت. ایمان به جهانی دیگر از جهان دنیوی
این مورد سوم که در اینجا مد نظر است سعی میکند معنای دیگر را تحت الشعاع قرار دهد و در دست عقیده گرایان این مفهوم تبدیل به ابزاری شده که تا دیگر معانی این واژه را تحت سیطره خود قرار دهد.
در مباحثاتی که معمولا با مومنین و معتقدین و یا عقیده مندان و امثالهم انجام میگیرد اینها معمولا متکی به این عبارت می شوند که هر کسی داری عقیده ای است و انسان بدون عقیده موجود نیست و حتی آنکه به خدا و جهان دیگر باور و عقیده ندارد و مومن نیست باز همین عدم باورمندی و. ایمان آن خود یک عقیده است.
پس من در اینجا از پیش مجبورم عرض کنم منظور من از عقیده همان عقیده به مفهوم ایمان است . و ایمان داشتن که فرد مومن و با ایمان از آن برخوردار است منظور ایمان به جهان دیگر است.
بگذارید قبل از ورود به مبحث یک نکته مهم دیگری را هم خاطر نشان کنم. اهمیت این مسئله که انگیزه اصلی من در نگارش این یادداشت پیرامون عقیده به مقهوم دینی بوده یکی هم این است که مفاهیم دیگر این واژه از مفهوم دینی آن در امان بمانند.
در کشوری که زیر سلطه عقیده گرایان است تلاش می شود که تمام هستی انسانی در عقیده و یا یک درجه کمتر از آن در اندیشه و یا عقل خلاصه شود. در این مکتب همه چیز صورت عقیدتی و یا یک شکل از عقیده را دارد. بطور مثال در این مکتب سیاست هم یک عقیده است. خوب ما می دانیم برای مکتبیونی که سیاست عین دین و دین عین سیاست است باید هم در نتیجه منطقی آن سیاست هم یک عقیده باشد. مثلا ما می گوییم آزادی عقاید و آنها می فهمند آزادی احزاب سیاسی. چون در این مکتب سیاست هم عینهو یک عقیده و یک دین است.و همه داری یک دین هستند. فراموش نکنید در این مکتب بازی با مفاهیم لغات یکی از فنون سخنوری است. در این مکتب بطور مثال خدا هم یک کارگر است. این جمله آخری بر گرفته از فرازهای آیت الله خمینی پیرامون کار و طبقه کارگر است. پس مکتبیون معتاد به بازی با معانی کلمات هستند. و همینطور است در مورد واژه اعتقاد و آزادی اعتقاد در قانون اساسی . پس باید از عقیده سازان و مکتبی ها در امان بود. اینها در شرایطی هستند که هر جریان سیاسی را به یک جریان عقیدتی مبدل کنند و هر جریان سیاسی را تحت عنوان عقاید سیاسی مکاتب سیاسی و امثالهم به خورد ما دهند.
در این مکتب استبداد نظیر دمکراسی و کمونیزم یک جریان سیاسی نیست بلکه یک عقیده است و به عبارت کامل تر یک عقیده سیاسی است. در بحثها معمولا با اتکا به آزادی عقاید به این اصل انشعاب می کنند که همزیستی همه اعتقاد های سیاسی در کنار هم بر مبنای آزادی عقاید و افکار الزامی است و لیبرالیته یعنی همزیستی همه عقیده هادر کنار هم.
در این مکتب متشرعین مستبد تا سلطنت طلبان و اسلامیستها و کمونیستهاو دیگر گروه های سیاسی این آن قشر اجتماعی و طبقاتی نیستند بلکه نمادی از این یا آن دین و عقیده اند. و به عبارت دیگر هرکی دینی و در حین حال سیاست و عقیده ای دارد. .
طبقات اجتماعی که هر یک از یک موقعیت اجتماعی ویژه برخوردارند اگر بخواهند آنرا تبارز دهند و بخواهند منافع خود را متظاهر کنند تنها می توانند سیاسی گردند و این منافع معمولا در یک چارچوبه اجتماعی و در یک فرماسیون اجتماعی و تاریخی معینی مطرح است. این فرماسیون معمولا یک سیستم اجتماعی و تاریخی است که حائز سامانه ها و نظامها مختلفه اجتماعی است. در این سامانه ها در یک آرایش طبقاتی طبقات گوناگون آن سامانه تاریخی منافع سیاسی و اجتماعی خود را بروز می دهند. حاکمیت در این سامانه در تناسب با آن نظام های درونی است. این سامانه است که تعیین کننده حاکمیت است. اهمیت مسئله یگونه ایست که حتی در صورت این یا آن طبقه حاکمه توسط حاکمیت با هدف حفظ سامانه حذف گردد - نظیر حذف فئودالها و یا سرمایه داران به سود حاکمیت فئودالی و حاکمیت سرمایه داری-در اصل آرایش طبفاتی و سیاسی آن جامعه خللی وارد نخواهد آمد.
حال چرا من وارد این مبحث سیاست و حاکمیت شدم و انگیزه من از این گریز در چه بود. من می خواستم به این شکل مطرح کنم مبحث پیرامون عقیده و ایمان به جهان دیگر در ارتباط با مباحث پیرامون طبقات و سیاست نیست. نه موجودیت کارگر و نه موجودیت سرمایه دار و نه هویت هیچ طبقه دیگری بر پایه آن آن هویتی سیاسی که دارند یک پدیده عقیدتی نیستند. مستبد و سلطنت طلب و کمونیست و ... یک عقیده نیست بلکه یک هویت اجتماعی است. پس اجازه دهید ما در اینجا پیرامون عقیده و ایمان سخن را آغاز کنیم. و پای سیاست را در مسائل عقیدتی به مان نکشیم.
گفته می شود 99.98 در صد از منابع انرژی ما بروی زمین از سیاره ای بنام خورشید تامین میشود که 4.57 میلیارد سال عمر دارد و این در واقع یک سوم از عمر باقی مانده آن است. نتیجه منطقی که از این دانش و داده ها میتوان گرفت این است که از هم اکنون می دانیم که در میلیاردها سال دیگر عمر زمین به پایان خود خواهد رسید. و به عبارت فلاسفه زمین زمانی نبوده و بوجود آمد و به تبع آن در روزگاری دیگر هم نخواهد نبود و از بین خواهد رفت.
این داده ها که دانش امروزی ما هستند در آینه ذهن نقش بسته اند همانگونه خورشید و زمین در منظومه خورشیدی در حال تغییرند داده ها و دانش بشری از آن هم در حال تغییرند. پس بدینسان تلاش در دادن یک هویت مستقل و جدا از موضوعات دنیوی به این داده ها و دانش های بشری تلاش بیهوده ای است.
حتی اگر روزی داده های دیگری خلاف آنچه که امروز دانش بشری پیرامون خورشید و منظومه شمسی است را ثابت کند باز در حقیقت این مطلب تغییری نمی دهد که آچه ما دانش بشری می نامیم چیزی نیست جز انعکاس های دنیا در ذهن بشری که پیرو این فرمولند که دانش بشری ممکن و انعکاسی است از دنیا در ذهن ما و انسان جوینده و دانشمند.
اجازه بدهید آنگونه شایسته ذهنیت انسانی و منطق حاکم بر ذهنیت کامپیوتری و لگاریتمی ماست از این گفتمان فرمول و اصلی منطقی بسازیم. آنگاه خواهیم اشت : شیوه انعکاسی دنیا در ذهن بشری یک شیوه علمی است. و به این امر یک آزمون و تجربه می گویند.
از قدیم الایام اما گفته اند آزموده را آزمون خطا است و برا ین منظور حافظه انسانی مرکر و انبار حفظ دانش و آزمون های انسانی است. ما از این آزمونها نظیر فرمول اخیرالذکر نتایح منظقی می گیرم و نتایج منطقی هم مارا به دانش های دیگر از دنیای تجربی رهنمون می سازد که تجربه مستقیم آن دیگر ممکن نیست . بطور مثال در تاریخ و یا در قلمرو های که دیگر ابزار و وسایل انسانی یارای رسیدن به آنها را ندارند.
حال شما این مباحث را نگه دارید تا بتوانید مقایسه کرده باشید با مباحث مربوط به عقیده و ایمان دینی.
عقیده اصلا در اساس خود در این مسیر پای نمی گذارد. بگذارید ما این مسئله مسیر و روش را در اینجا عمده کنیم. انسان در حیات خود مسیرها و روشهای مختلفی را طی میکند . اگر انسان مسیرهای نامبرده در بالا را طی طریق کند گفتیم در سرانجام آن مسیر به دانش بشری نایل خواهد شد که این می دانیم انسان هم همین مسیر را از آغاز پیدایش خود طی نموده است. دستاوردهای علمی امروزی ما ماحصل این سالها و هزاران سال قدمت انسانی است. اما انسان از آغاز تنها در این مسیر علمی پای ننهاد. او در مسیر عقیدتی هم رهنمون شد. برای پی گرفتن مسیر عقیدتی هم عللی وجود دارند. گذشته از این که این علل کدامند مهم در این حا این است که بدانیم این مسیر علمی نبود. یعنی از آغاز هم بشر در مغایرت آگاهانه از مسیر علمی این مسیر عقیدتی را پیمود. در مسیر عقیدتی دیگر انسان پیرو انعکاس و آزمون دنیا نیست . او در این مسیر این وظایف را از خود دور میکند و آنها را آگاهانه بعهده مسیر و روش علمی می نهد. در مسیر عقیدتی انسان می خواهد باور کند و نمی خواهد بداند. عقیده در در این مسیر آغاز است نه پایان. بارها در روش عقیدتی گفته می شود برای پی بردن به حقایق عقیدتی و دینی بدوا باید عقیده مند بود. و به عبارت دیگر اول عقیده و بعد حقیقت. اینکه ایا عقیده مندی یک خصیصه انسانی است و آیا هر فردی می تواند عقیده مند شود و امثالهم بگذارید به عنوان مطالب دیگر از کنار آن بگذریم.
پس به عنوان نتیجه این بخش می توان گفت یکی از ریشه های عقیده در ارتباط با دانش بشری است.
از اساس دیگر مسیر عقیده مندی صنعت و خلاقیت انسانی یعنی فرهنگ بشری است. یکی از عوامل پیدایش عقیده مندی در هنری نهفته است که انسان خلاق با آن در پی ساختن خالقی و جهان خلقتی بر پایه مدل انسانی بوده است.
در تصور انسان خالق و هنرمند و صنعتگر این که دنیا قدیم و نه حادث بلکه ازلی و ابدی باشد، ناممکن است . در تصور این انسان دنیا به سان ساعتی است که ساعت ساز که جهان دینی و مفدس باشد آنرا به همان دقت ساعت تنظیم و ساخته است. برای هر چیز انسانی اگر یک خالق انسانی موجود است برای دنیا هم به همان منطق یک خالقی وجود دارد که دنیا را به سان آفریننده آفریده است.
تکمیل این اساس دوم همان اساس اول هم است . شما انتظار این نداشته باشید که این اساس دوم با اساسی غیر از مسیر عقیدتی تکمیل شود. به عبارت دیگر روح خلاقانه و هنرمندانه انسان عقیده مند نیازمند استدلات علمی نیست چرا که روش علمی اساس انتظام عقیده نیست.
سومین اساس عقیده مندی جامعه است. معمولا سوسیالیستها و جامعه گرایان در تنگه این یک جانبه نگری هستند که ریشه عقاید را تنها در جامعه می بینند و برای ایمان تنها ریشه های اجتماعی قائل هستند. از مبالغه های سوسیالیستی بگذریم نمی توان کتمان کرد که یکی از ریشه های ایمان و عقیده جامعه است. ما امروزه بهتر از گذشته می دانیم که تاریخ اجتماعی انسان تنها تاریخ جوامع طبقاتی نیست. به طبع آن تاریخ پیدایش ایمان قدیمی تر از تاریخ جوامع طبقاتی است. به عبارت ساده تر ریشه عقیده و ایمان در تشکیل طبقات اجتماعی نیست.
در منظر من تاثیرات شرایط اجتماعی اولیه و غیر طبقاتی در پیدایش نخستین دستگاه عقیدتی انسان قابل فهم است. از نخستین باورهای دینی انسان در باورهای انسان به جهان مردگان که جهانی تحتانی و غیر آسمانی بود تجلی یافت. در ارتیاط مستقیم با این باورها و آیین ها سیستم مبتنی بر پیران و سالخوردگان قرار داشت. این پیران از نگهبانان و پاسداران باورها و آیین های مردگان بودند.
برخلاف تصور برخی نه تنها روند توسعه در خصوص جامعه انسانی مصداق دارد بلکه به همچنین باورهای کنونی انسان از بطن نخستین باورهای انسان به جهان مردگان و پیران تکامل یافته است. بیهوده نیست باورهای امروزی انسان از جهنم و جهان تحتانی و خدایان آن کماکان متاثر می باشد خدایانی که زمانی در راس تمام باورهای بشری قرار داشتند و امروزه به خدایان و جهانی تحتانی و پلید مبدل شده اند.
بی شک در مراحل جوامع طبقاتی این روند توسعه و تکامل دینی به تناسب آن متاثر از این مراحل جوامع طبقاتی بوده است. اما در این مراحل بیشتر دین مورد توجه محققین است تا اعتقادات. گرچه اعتقادات در این مرحله بیشتر رنگ و بوی طبقاتی میگیرند.
از اثرات دیگر اجتماعی بر اعتقادات بشری قبل از اینکه این مبحث را به پایان برسانیم باورهای دینی انسان به عدالت و محکمه است که ریشه در بی عدالتی ها و بی قانونی های اجتماعی دارد. اعتقادات از این قبیل ریشه در ناامیدی انسان در رسیدن در عدالت و قانون و نظم در جیات اجتماعی خویشتن است. انسان ناتوان و گرفتار در سامانه های ناعادلانه تاریخ که را گریزی از آن هم وجود ندارد تنها راه رسیدن به عدالت را به وعده و آروزهایی هایی می بیند که خود می اندیشد. چون وعده ها و اعتقادی تحمل ناملایمات زندگانی اجتماعی را یر او سهل تر خواهند کرد.
1- عقیده به مفهوم گمان کردن و نداستن. بطور مثال نمی دانم اما عقیده ام این است... این مورد در فارسی کمتر اما در زبانهای اروپایی بیشتر مورد بهره برداری قرار مگیرد
2-عقیده به معنای نظر و رویکرد و اطمینان. بطور مثال من بر این عقیده ام که....
مفهوم عقیده که در اینجا مد نظر من است و پیرامون آن این یادداشت را مهیا کرده ام عقیده به مفهوم دینی آن است.
3- عقیده به مفهوم ایمان به ماروای دنیا و زمین و طبیعت. ایمان به جهانی دیگر از جهان دنیوی
این مورد سوم که در اینجا مد نظر است سعی میکند معنای دیگر را تحت الشعاع قرار دهد و در دست عقیده گرایان این مفهوم تبدیل به ابزاری شده که تا دیگر معانی این واژه را تحت سیطره خود قرار دهد.
در مباحثاتی که معمولا با مومنین و معتقدین و یا عقیده مندان و امثالهم انجام میگیرد اینها معمولا متکی به این عبارت می شوند که هر کسی داری عقیده ای است و انسان بدون عقیده موجود نیست و حتی آنکه به خدا و جهان دیگر باور و عقیده ندارد و مومن نیست باز همین عدم باورمندی و. ایمان آن خود یک عقیده است.
پس من در اینجا از پیش مجبورم عرض کنم منظور من از عقیده همان عقیده به مفهوم ایمان است . و ایمان داشتن که فرد مومن و با ایمان از آن برخوردار است منظور ایمان به جهان دیگر است.
بگذارید قبل از ورود به مبحث یک نکته مهم دیگری را هم خاطر نشان کنم. اهمیت این مسئله که انگیزه اصلی من در نگارش این یادداشت پیرامون عقیده به مقهوم دینی بوده یکی هم این است که مفاهیم دیگر این واژه از مفهوم دینی آن در امان بمانند.
در کشوری که زیر سلطه عقیده گرایان است تلاش می شود که تمام هستی انسانی در عقیده و یا یک درجه کمتر از آن در اندیشه و یا عقل خلاصه شود. در این مکتب همه چیز صورت عقیدتی و یا یک شکل از عقیده را دارد. بطور مثال در این مکتب سیاست هم یک عقیده است. خوب ما می دانیم برای مکتبیونی که سیاست عین دین و دین عین سیاست است باید هم در نتیجه منطقی آن سیاست هم یک عقیده باشد. مثلا ما می گوییم آزادی عقاید و آنها می فهمند آزادی احزاب سیاسی. چون در این مکتب سیاست هم عینهو یک عقیده و یک دین است.و همه داری یک دین هستند. فراموش نکنید در این مکتب بازی با مفاهیم لغات یکی از فنون سخنوری است. در این مکتب بطور مثال خدا هم یک کارگر است. این جمله آخری بر گرفته از فرازهای آیت الله خمینی پیرامون کار و طبقه کارگر است. پس مکتبیون معتاد به بازی با معانی کلمات هستند. و همینطور است در مورد واژه اعتقاد و آزادی اعتقاد در قانون اساسی . پس باید از عقیده سازان و مکتبی ها در امان بود. اینها در شرایطی هستند که هر جریان سیاسی را به یک جریان عقیدتی مبدل کنند و هر جریان سیاسی را تحت عنوان عقاید سیاسی مکاتب سیاسی و امثالهم به خورد ما دهند.
در این مکتب استبداد نظیر دمکراسی و کمونیزم یک جریان سیاسی نیست بلکه یک عقیده است و به عبارت کامل تر یک عقیده سیاسی است. در بحثها معمولا با اتکا به آزادی عقاید به این اصل انشعاب می کنند که همزیستی همه اعتقاد های سیاسی در کنار هم بر مبنای آزادی عقاید و افکار الزامی است و لیبرالیته یعنی همزیستی همه عقیده هادر کنار هم.
در این مکتب متشرعین مستبد تا سلطنت طلبان و اسلامیستها و کمونیستهاو دیگر گروه های سیاسی این آن قشر اجتماعی و طبقاتی نیستند بلکه نمادی از این یا آن دین و عقیده اند. و به عبارت دیگر هرکی دینی و در حین حال سیاست و عقیده ای دارد. .
طبقات اجتماعی که هر یک از یک موقعیت اجتماعی ویژه برخوردارند اگر بخواهند آنرا تبارز دهند و بخواهند منافع خود را متظاهر کنند تنها می توانند سیاسی گردند و این منافع معمولا در یک چارچوبه اجتماعی و در یک فرماسیون اجتماعی و تاریخی معینی مطرح است. این فرماسیون معمولا یک سیستم اجتماعی و تاریخی است که حائز سامانه ها و نظامها مختلفه اجتماعی است. در این سامانه ها در یک آرایش طبقاتی طبقات گوناگون آن سامانه تاریخی منافع سیاسی و اجتماعی خود را بروز می دهند. حاکمیت در این سامانه در تناسب با آن نظام های درونی است. این سامانه است که تعیین کننده حاکمیت است. اهمیت مسئله یگونه ایست که حتی در صورت این یا آن طبقه حاکمه توسط حاکمیت با هدف حفظ سامانه حذف گردد - نظیر حذف فئودالها و یا سرمایه داران به سود حاکمیت فئودالی و حاکمیت سرمایه داری-در اصل آرایش طبفاتی و سیاسی آن جامعه خللی وارد نخواهد آمد.
حال چرا من وارد این مبحث سیاست و حاکمیت شدم و انگیزه من از این گریز در چه بود. من می خواستم به این شکل مطرح کنم مبحث پیرامون عقیده و ایمان به جهان دیگر در ارتباط با مباحث پیرامون طبقات و سیاست نیست. نه موجودیت کارگر و نه موجودیت سرمایه دار و نه هویت هیچ طبقه دیگری بر پایه آن آن هویتی سیاسی که دارند یک پدیده عقیدتی نیستند. مستبد و سلطنت طلب و کمونیست و ... یک عقیده نیست بلکه یک هویت اجتماعی است. پس اجازه دهید ما در اینجا پیرامون عقیده و ایمان سخن را آغاز کنیم. و پای سیاست را در مسائل عقیدتی به مان نکشیم.
گفته می شود 99.98 در صد از منابع انرژی ما بروی زمین از سیاره ای بنام خورشید تامین میشود که 4.57 میلیارد سال عمر دارد و این در واقع یک سوم از عمر باقی مانده آن است. نتیجه منطقی که از این دانش و داده ها میتوان گرفت این است که از هم اکنون می دانیم که در میلیاردها سال دیگر عمر زمین به پایان خود خواهد رسید. و به عبارت فلاسفه زمین زمانی نبوده و بوجود آمد و به تبع آن در روزگاری دیگر هم نخواهد نبود و از بین خواهد رفت.
این داده ها که دانش امروزی ما هستند در آینه ذهن نقش بسته اند همانگونه خورشید و زمین در منظومه خورشیدی در حال تغییرند داده ها و دانش بشری از آن هم در حال تغییرند. پس بدینسان تلاش در دادن یک هویت مستقل و جدا از موضوعات دنیوی به این داده ها و دانش های بشری تلاش بیهوده ای است.
حتی اگر روزی داده های دیگری خلاف آنچه که امروز دانش بشری پیرامون خورشید و منظومه شمسی است را ثابت کند باز در حقیقت این مطلب تغییری نمی دهد که آچه ما دانش بشری می نامیم چیزی نیست جز انعکاس های دنیا در ذهن بشری که پیرو این فرمولند که دانش بشری ممکن و انعکاسی است از دنیا در ذهن ما و انسان جوینده و دانشمند.
اجازه بدهید آنگونه شایسته ذهنیت انسانی و منطق حاکم بر ذهنیت کامپیوتری و لگاریتمی ماست از این گفتمان فرمول و اصلی منطقی بسازیم. آنگاه خواهیم اشت : شیوه انعکاسی دنیا در ذهن بشری یک شیوه علمی است. و به این امر یک آزمون و تجربه می گویند.
از قدیم الایام اما گفته اند آزموده را آزمون خطا است و برا ین منظور حافظه انسانی مرکر و انبار حفظ دانش و آزمون های انسانی است. ما از این آزمونها نظیر فرمول اخیرالذکر نتایح منظقی می گیرم و نتایج منطقی هم مارا به دانش های دیگر از دنیای تجربی رهنمون می سازد که تجربه مستقیم آن دیگر ممکن نیست . بطور مثال در تاریخ و یا در قلمرو های که دیگر ابزار و وسایل انسانی یارای رسیدن به آنها را ندارند.
حال شما این مباحث را نگه دارید تا بتوانید مقایسه کرده باشید با مباحث مربوط به عقیده و ایمان دینی.
عقیده اصلا در اساس خود در این مسیر پای نمی گذارد. بگذارید ما این مسئله مسیر و روش را در اینجا عمده کنیم. انسان در حیات خود مسیرها و روشهای مختلفی را طی میکند . اگر انسان مسیرهای نامبرده در بالا را طی طریق کند گفتیم در سرانجام آن مسیر به دانش بشری نایل خواهد شد که این می دانیم انسان هم همین مسیر را از آغاز پیدایش خود طی نموده است. دستاوردهای علمی امروزی ما ماحصل این سالها و هزاران سال قدمت انسانی است. اما انسان از آغاز تنها در این مسیر علمی پای ننهاد. او در مسیر عقیدتی هم رهنمون شد. برای پی گرفتن مسیر عقیدتی هم عللی وجود دارند. گذشته از این که این علل کدامند مهم در این حا این است که بدانیم این مسیر علمی نبود. یعنی از آغاز هم بشر در مغایرت آگاهانه از مسیر علمی این مسیر عقیدتی را پیمود. در مسیر عقیدتی دیگر انسان پیرو انعکاس و آزمون دنیا نیست . او در این مسیر این وظایف را از خود دور میکند و آنها را آگاهانه بعهده مسیر و روش علمی می نهد. در مسیر عقیدتی انسان می خواهد باور کند و نمی خواهد بداند. عقیده در در این مسیر آغاز است نه پایان. بارها در روش عقیدتی گفته می شود برای پی بردن به حقایق عقیدتی و دینی بدوا باید عقیده مند بود. و به عبارت دیگر اول عقیده و بعد حقیقت. اینکه ایا عقیده مندی یک خصیصه انسانی است و آیا هر فردی می تواند عقیده مند شود و امثالهم بگذارید به عنوان مطالب دیگر از کنار آن بگذریم.
پس به عنوان نتیجه این بخش می توان گفت یکی از ریشه های عقیده در ارتباط با دانش بشری است.
از اساس دیگر مسیر عقیده مندی صنعت و خلاقیت انسانی یعنی فرهنگ بشری است. یکی از عوامل پیدایش عقیده مندی در هنری نهفته است که انسان خلاق با آن در پی ساختن خالقی و جهان خلقتی بر پایه مدل انسانی بوده است.
در تصور انسان خالق و هنرمند و صنعتگر این که دنیا قدیم و نه حادث بلکه ازلی و ابدی باشد، ناممکن است . در تصور این انسان دنیا به سان ساعتی است که ساعت ساز که جهان دینی و مفدس باشد آنرا به همان دقت ساعت تنظیم و ساخته است. برای هر چیز انسانی اگر یک خالق انسانی موجود است برای دنیا هم به همان منطق یک خالقی وجود دارد که دنیا را به سان آفریننده آفریده است.
تکمیل این اساس دوم همان اساس اول هم است . شما انتظار این نداشته باشید که این اساس دوم با اساسی غیر از مسیر عقیدتی تکمیل شود. به عبارت دیگر روح خلاقانه و هنرمندانه انسان عقیده مند نیازمند استدلات علمی نیست چرا که روش علمی اساس انتظام عقیده نیست.
سومین اساس عقیده مندی جامعه است. معمولا سوسیالیستها و جامعه گرایان در تنگه این یک جانبه نگری هستند که ریشه عقاید را تنها در جامعه می بینند و برای ایمان تنها ریشه های اجتماعی قائل هستند. از مبالغه های سوسیالیستی بگذریم نمی توان کتمان کرد که یکی از ریشه های ایمان و عقیده جامعه است. ما امروزه بهتر از گذشته می دانیم که تاریخ اجتماعی انسان تنها تاریخ جوامع طبقاتی نیست. به طبع آن تاریخ پیدایش ایمان قدیمی تر از تاریخ جوامع طبقاتی است. به عبارت ساده تر ریشه عقیده و ایمان در تشکیل طبقات اجتماعی نیست.
در منظر من تاثیرات شرایط اجتماعی اولیه و غیر طبقاتی در پیدایش نخستین دستگاه عقیدتی انسان قابل فهم است. از نخستین باورهای دینی انسان در باورهای انسان به جهان مردگان که جهانی تحتانی و غیر آسمانی بود تجلی یافت. در ارتیاط مستقیم با این باورها و آیین ها سیستم مبتنی بر پیران و سالخوردگان قرار داشت. این پیران از نگهبانان و پاسداران باورها و آیین های مردگان بودند.
برخلاف تصور برخی نه تنها روند توسعه در خصوص جامعه انسانی مصداق دارد بلکه به همچنین باورهای کنونی انسان از بطن نخستین باورهای انسان به جهان مردگان و پیران تکامل یافته است. بیهوده نیست باورهای امروزی انسان از جهنم و جهان تحتانی و خدایان آن کماکان متاثر می باشد خدایانی که زمانی در راس تمام باورهای بشری قرار داشتند و امروزه به خدایان و جهانی تحتانی و پلید مبدل شده اند.
بی شک در مراحل جوامع طبقاتی این روند توسعه و تکامل دینی به تناسب آن متاثر از این مراحل جوامع طبقاتی بوده است. اما در این مراحل بیشتر دین مورد توجه محققین است تا اعتقادات. گرچه اعتقادات در این مرحله بیشتر رنگ و بوی طبقاتی میگیرند.
از اثرات دیگر اجتماعی بر اعتقادات بشری قبل از اینکه این مبحث را به پایان برسانیم باورهای دینی انسان به عدالت و محکمه است که ریشه در بی عدالتی ها و بی قانونی های اجتماعی دارد. اعتقادات از این قبیل ریشه در ناامیدی انسان در رسیدن در عدالت و قانون و نظم در جیات اجتماعی خویشتن است. انسان ناتوان و گرفتار در سامانه های ناعادلانه تاریخ که را گریزی از آن هم وجود ندارد تنها راه رسیدن به عدالت را به وعده و آروزهایی هایی می بیند که خود می اندیشد. چون وعده ها و اعتقادی تحمل ناملایمات زندگانی اجتماعی را یر او سهل تر خواهند کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر