هر شیوه توزیع وسایل مصرفی، خود حاصل نحوه توزیع در شرایط تولیدی است و این شیوه توزیع خود وجه مشخص شیوه تولیدی جامعه است.
برای مثال،بنیاد نظام سرمایه داری بر این پایه استوار است که شرایط مادی تولید بشکل زمین و سرمایه در تملک غیر کارگران قرار داشته باشد ، در حالیکه توده ها تنها مالک شرایط انسانی تولیدی ، یا به عبارت دیگر نیروی کار باشند.
از این شیوه توزیع عناصر گوناگون تولید ، خود به خود شیوه توزیع فعلی وسایل مصرفی حاصل می آید.
در مقابل ،اگر شرایط مادی تولید در مالکیت اشتراکی خود کارگران قرار داشت ، آنگاه برای توزیع وسایل مصرفی نیز شیوه های متفاوت پدیدار می شد ، سوسیالیسم مبتذل ( و همینطور بخشی از پیروان دمکراسی ) به سیاق اقتصاددانان بورژوازی ، شیوه توزیع رامستقل از شیوه تولید مورد تامل و بررسی قرار می دهند ، و در نتیجه ، شیوه توزیع را محور اصلی سوسیالیسم قلمداد می کنند.
نقد برنامه گوتا-مارکس
آنچه مارکس شیوه توزیع در تولید و لذا لاتجزا از شیوه تولید می نامد همان شکل و شیوه مالکیت است. او این شیوه مالکیت را در شیوه کاپیتالیستی تولید از این قرار توصیف می کند: سرمایه ها یعنی شرایط مادی تولید در مالکیت کاپیتالیست و شرایط انسانی تولید در مالکیت کارگران. مارکس شیوه مالکیت را که در ارتباط مستقیم با شیوه تولیذ قرار دارد و از آن جدایی ناپذیر است به اشتباه جزئی از شیوه تولید می بیند. این نگرش نادرست از یک رابطه دو شیوه چنین توجیه میشود یعنی چون شیوه مالکیت از شیوه تولید جدا ناپذیر است لذا این ناگسستنی بودن پیوندهای دو شیوه یکی شیوه تولیذ و دیگر شیوه مالکیت گویای یکی بودن ایندو ست.
اما از سوی دیگر شیوه مالکیت که در پیوند ناگسستنی با شیوه تولید قرار دارد در عین حال شیوه تقسیم ثروت و تقسیم سود و بهره از یکسو و از سوی دیگر مرتبط با شیوه توزیع مصرف است.
مارکس به غلط این شیوه مالکیت را که در عین حال شیوه تقسیم بهره است را شیوه توزیع می خواند. در این نباید شکی نمود که شیوه مصرف مرتبط و در یک ارتباط ناگسستنی با شیوه تقسیم ثروت و بهره قرار دارد. اما با وجود این پیوند ایندو یکی نیستند. شیوه مصرف و توزیع که با شیوه مالکیت مرتبط است به این معنا می باشد که شرایط مادی تولید یعنی سرمایه ها در مالکیت یک عده و لذا این عده از این راه مالک بهره و ثروت می شود و از سوی دیگر شرایط انسانی تولید در مالکیت عده دیگر که از این راه تنها مالک مصرف می گردد.
اما با این وجود این کل این رویداد و کنش نیست. مالک سرمایه و مالک بهره در عین حال مالک مصرف است. ا
از این جا می رسیم به این نقطه که مالک شرایط انسانی تولید فقط کارگران و از این رو تنها کارگران مالک مصرف نیستند.
این علتی است که ما را به این نتیجه گیری هدایت می کند که شیوه مصرف جدا از شیوه مالکیت و شیوه تقسیم بندی بهره است. شیوه مصرف اگر جدا از شیوه مالکیت و شیوه تقسیم بندی بهره نباشد آنگاه هرگز بهره تولید و از این راه انباشت بهره مقدور نمی گردد.
کنش مصرف مقدم بر کنش بهره و انباشت بهره است. کنش بهره و انباشت بهره متاخر است. اول مصرف و مابقی یعنی بهره.
نتیجه گیری:
رایطه شیوه مالکیت با شیوه تولید یک رابط ناگسستنی است. لاکن این به مفهوم نیست که شیوه مالکیت یک شیوه تولیدی و جزئی از آن است. شیوه تولید یک کنش اقتصادی است. شیوه مالکیت یک فرماسیون و کنش اجتماعی است.
در یک فرماسیون اجتماعی و در یک شیوه مالکیت است که عمل تقسیم غنائم تولیدی یعنی بهره صورت پذیر می گردد. فرم مالکیت بر شرایط مادی تولید فرم جامعه را تعیین می کند
عمل مصرف که یک عمل انسانی است بر عمل تقسیم غنائم مقدم است. بهره عبارت است از حاصل کنش تولید که مصرف نمی شود.
مارکس شیوه تولیدی را که یک کنش اقتصادی است از فرماسیون اجتماعی جدا نمی کند. او بر پایه پیوند ناکسستنی که ایندو باهم دارند به یکی بودن دو سر این رابطه اجتماعی و اقتصادی میرسد. مارکس اقتصاد را از جامعه جدا نمی کند.
تقسیم بهره یا تقسیم غنائم یک کنش اجتماعی است . یک کنش اقتصادی نیست. مصرف یک عمل انسانی است و بر تقسیم غنائم مقدم است. اول مصرف و آنچه که باقی می ماند بهره نام دارد. مارکس مصرف را کارگری و بهره را کاپیتالیستی می داند و این نظریه را ارائه می دهد که توگویی کاپیتالیست از منیع یهره مصرف می کند.
برپایه این نظریه این رویکرد اشتیاه آمیز شایع شده است که مزد برای مصرف کارگر و بهره برای مصرف سرمایه دار می باشد.
مارکس تئوری بهره یا ارزش اضاقی خود را بر پایه همین تقسیم بندی اشتباه آمیز استوار ساخته است.