von Farhad Vakof, Montag, 7. Juni 2010 um 19:09
من در واقع تصمیم دارم زیر عنوان رابطه آزادی و دمکراسی طراز نوین همان مطلب یادداشت قبلیم را تحت عنوان سکولاریته ادامه دهم:
سکولاریته1
http://www.facebook.com/notes/farhad-vakof/pyramwn-skwlaryth1/402423580687
سکولاریته2
http://www.facebook.com/note.php?note_id=403032175687
ولی از آنجایکه آنچه در این یادداشت مطرح است فراتر از مبحث سکولاریته است یعنی بیشتر نه درباره سکولاریته بلکه پیرامون رابطه سکولاریته و مردم سالاری طراز نوین می باشد ، از اینرو تحت عنوان دیگری به غیر از سکولاریته حاضر شده است.
مطلب من در این یادداشت پیرامون رابطه آزادی و دمکراسی است. معمولا برخی کشورها حکومت خود را نه تنها یک جمهوری دمکراتیک بلکه همچنین دمکراتیک و آزاد میخوانند. این بخاطر تمایز موجود میان آزادی از یک سو و از سوی دیگر دمکراسی است. بیشتر آزادیها که در قانون اساسی این نوع کشورها و حکومتها مطرح هستند ناظر بر مسائل حقوقی شهروندان می باشند. اما در عوض مسئله دمکراسی بر مشارکت طبقات و اقشار اجتماعی در قدرت حاکمه اشراف دارد و بیشتر یک امر مربوط به نوع حکومت است. اینکه این مسئله در ایران از هم تفکیک نمی شوند ریشه در عدم ظرافت در یک بینش سنتی و مطلق گرا دارد که اهل تفکیک مسائل و نسبیت آنها نیست. اینکه می گویم یک جریان ابسولوتیزم و مطلق گرا که اهل تفکیک نیست برای این خاطر است تا مطلب را ساده کرده باشم. به نظر من مطلق گرایان اهل تفکیک و جدایی نیستند. بگذارید برای سهولت فهم مطلب از همان جدایی دین و سیاست شروع کنیم. مطلق گرای ایرانی اهل جدایی و تفکیک دین و جامعه ، فرهنگ و علم نیست. او مطلق گرایانه همه این اجزاء هستی انسان را با یک حرکت و مطلقیت زیر یک سقف موسوم به دین و عقیده گرد هم می آورد. که نامش را هم مکتب و ایدئولوژی می گذارد و بر خورد دنیا می دهد. مطلق گرایی اما محدود به این گردآوری تحت سقف دین و عقیده نیست. همه مکتب سازان خواه مارکسیستی و خواه دینی مطلق گرا هستند. مارکسیستها هم از یک زیر بنای فکری و عقیدتی شروع می کنند و با ضغرا و کبرا کردنها سرانجام سراز عالم سیاست و عمل در میآورند. شما مسلما نزاع میان حکومتهای ایدئولوژیک باهم را دیده اید. به جای دین پرووری بی آنکه نظام استبدادی تغییری کند دین ستیزی جانشین می شود. در مطلق گرایی همه چیز از عقیده شروع می شود و جدایی میان عقیده و جامعه ، فرهنگ و علم نیست. هر جریان سیاسی یک جریان عقیدتی است.
شما مسلما بارها پای صحبت این مطلق گرایان و عقیده گراین نشسته اید. در این رویکرد همه انواع حکومتها و همه حریانات سیاسی یک عقیده در خود هستند. همانگونه که هرکسی داری یک عقیده و یا هیچ عقیده ای نیست در رویکرد مطلق گرایی هر جریان سیاسی یک جریان عقیدتی است. نه تنها استبداد خواهی بلکه مردم سالاری و یا کمون سالاری همه انواع و اشکال حکومتی و سیاسی منبعث از یک عقیده و فکر هستند. از اینرو در مطلق گرایی جدایی میان آزادی و دمکراسی موجود نیست. چنانکه قبلا عرض شد این جدایی از اینرو موجود نیست چون در آزادی مسائل عقیدتی و در دمکراسی مسائل سیاسی و حربی مطرح است و کسی ایندو را در هم میریزد طبیعی است هم به تبع آن قادر به تشخیص افتراق موجود میان آزادی عقاید و دمکراسی نیست.
اما شما اجازه دهید که ما من بعد این دو مقوله آزادی و دمکراسی آزادی و سیاست و حکومت را از هم جدا کنیم همانگونه که مسائل حقوقی از مسائل سیاسی جدا می شوند. اگر ما این اصل را بر سرحدات سکولاریته تعمیم دهیم انگاه خواهیم داشت که سکولاریته امری جدا از امر دمکراسی است. چون سکولاریته از دمکراسی متمایز است بنابر این در ایران ما حتی غیر دمکراتها هم متمایل به امر آزادی و سکولاریته هستند. بیهوده نیست که حتی غیر دمکراتها و مستبدین هم این مسئله را عنوان می کنند که مسئله و مسائل حقوقی و از جمله حقوق بشر جدا از انواع و اشکال حکومتی است و مثلا در ولایت فقیه و یا حکومت سلطنتی هم مسئله حقوق بشر و آزادی و حتی می بینیم که گفته می شود مسئله سکولاریته هم می تواند مطرح باشد.
در مورد آزادیها در حکومت های استبدادی معمولا امر آزادی مربوط به این است که به چه شدت حکومت استبدای بر خاج زین حکومت چسبیده است. در صورتی که حکومت به عللی دگر قادر به حکومت به شکل سابق نباشد عملا در کشور آزادیها برقرار می شنود. این آزادیها که نتیجه نااستواری حکومت استبداد است ارتباطی با استبداد و عدم مشارکت مردم در آن ندارد. با این آزادیها حکومت استبدای دمکراتیک نمی شود چون امر آزادیها با امر مشارکت مردم در قدرت سیاسی یکی نیست. در ست از همین زاویه آن نیروهایی که مردم سالار نیستند و خواهان حاکمیت یک خاندان و یا یک قشر و طبقه در ایران هستند بی میل نیستند امر آزادی عقاید و اندیشه ها را مطرح کنند و جانب حقوق بشر را بگیرند و اما در مورد دمکراسی و مشارکت مردم در قدرت سیاسی سکوت کنند. درست در همین جو سیاسی است که مسئله سکولاریته و آنهم به صورت تنها اصل جدایی نهاد ها و نه بیشتر یعنی حداقل مطالبه سکولاریته مطرح است.
در ست بر همین علت است که ایرانیان به جای عمده کردن حاکمیت طبقه و طبقاتی و مشارکت و عدم مشارکت جمعی که طبعا با مسائل اقتصادی و تحولات اقتصادی در پیوند هستند با حفظ شرایط موجود در پی عمده سازی یک سری آزادیها و یا در حین حال اگر ممکن شود تعویض یک حاکمیت تک قشری با حاکمیت استبدادی دیگر هستند. برای تفهیم بیشتر مسئله به خواست سلطنت طلبها نگاه کنید. طبیعی است که سلطنت چون حاکمیت مطلقه روحانیت نیست می تواند با مشارکت روحانیت متشرع نظیر عصر قاجاریه توامان با یکسری آزادیها نیم بند و رعایت حقوق بشر در ایران هم پیاده شود. مثلا قصاص ها و اعدام ها برداشته شود و غیره و ذالک. پس این جوی که الانه حاکم است در پی یک ائتلاف بزرگ و سنتی و حرکت از حداقل ترین خواسته است که وسیع ترین مردم ایران را در بر گیرد. بر اساس چنین اتمسفری است که مطالبه سکولاریته و آنهم در ضعیف ترین شکل آن مطرح می شود. از نظر من این طرح آزادی و سکولاریته در محافظه کارانه ترین شکل آن است. و به عبارت دیگر دمیدن شیپور از سر دهانه گشاد آن است.
سکولاریته1
http://www.facebook.com/notes/farhad-vakof/pyramwn-skwlaryth1/402423580687
سکولاریته2
http://www.facebook.com/note.php?note_id=403032175687
ولی از آنجایکه آنچه در این یادداشت مطرح است فراتر از مبحث سکولاریته است یعنی بیشتر نه درباره سکولاریته بلکه پیرامون رابطه سکولاریته و مردم سالاری طراز نوین می باشد ، از اینرو تحت عنوان دیگری به غیر از سکولاریته حاضر شده است.
مطلب من در این یادداشت پیرامون رابطه آزادی و دمکراسی است. معمولا برخی کشورها حکومت خود را نه تنها یک جمهوری دمکراتیک بلکه همچنین دمکراتیک و آزاد میخوانند. این بخاطر تمایز موجود میان آزادی از یک سو و از سوی دیگر دمکراسی است. بیشتر آزادیها که در قانون اساسی این نوع کشورها و حکومتها مطرح هستند ناظر بر مسائل حقوقی شهروندان می باشند. اما در عوض مسئله دمکراسی بر مشارکت طبقات و اقشار اجتماعی در قدرت حاکمه اشراف دارد و بیشتر یک امر مربوط به نوع حکومت است. اینکه این مسئله در ایران از هم تفکیک نمی شوند ریشه در عدم ظرافت در یک بینش سنتی و مطلق گرا دارد که اهل تفکیک مسائل و نسبیت آنها نیست. اینکه می گویم یک جریان ابسولوتیزم و مطلق گرا که اهل تفکیک نیست برای این خاطر است تا مطلب را ساده کرده باشم. به نظر من مطلق گرایان اهل تفکیک و جدایی نیستند. بگذارید برای سهولت فهم مطلب از همان جدایی دین و سیاست شروع کنیم. مطلق گرای ایرانی اهل جدایی و تفکیک دین و جامعه ، فرهنگ و علم نیست. او مطلق گرایانه همه این اجزاء هستی انسان را با یک حرکت و مطلقیت زیر یک سقف موسوم به دین و عقیده گرد هم می آورد. که نامش را هم مکتب و ایدئولوژی می گذارد و بر خورد دنیا می دهد. مطلق گرایی اما محدود به این گردآوری تحت سقف دین و عقیده نیست. همه مکتب سازان خواه مارکسیستی و خواه دینی مطلق گرا هستند. مارکسیستها هم از یک زیر بنای فکری و عقیدتی شروع می کنند و با ضغرا و کبرا کردنها سرانجام سراز عالم سیاست و عمل در میآورند. شما مسلما نزاع میان حکومتهای ایدئولوژیک باهم را دیده اید. به جای دین پرووری بی آنکه نظام استبدادی تغییری کند دین ستیزی جانشین می شود. در مطلق گرایی همه چیز از عقیده شروع می شود و جدایی میان عقیده و جامعه ، فرهنگ و علم نیست. هر جریان سیاسی یک جریان عقیدتی است.
شما مسلما بارها پای صحبت این مطلق گرایان و عقیده گراین نشسته اید. در این رویکرد همه انواع حکومتها و همه حریانات سیاسی یک عقیده در خود هستند. همانگونه که هرکسی داری یک عقیده و یا هیچ عقیده ای نیست در رویکرد مطلق گرایی هر جریان سیاسی یک جریان عقیدتی است. نه تنها استبداد خواهی بلکه مردم سالاری و یا کمون سالاری همه انواع و اشکال حکومتی و سیاسی منبعث از یک عقیده و فکر هستند. از اینرو در مطلق گرایی جدایی میان آزادی و دمکراسی موجود نیست. چنانکه قبلا عرض شد این جدایی از اینرو موجود نیست چون در آزادی مسائل عقیدتی و در دمکراسی مسائل سیاسی و حربی مطرح است و کسی ایندو را در هم میریزد طبیعی است هم به تبع آن قادر به تشخیص افتراق موجود میان آزادی عقاید و دمکراسی نیست.
اما شما اجازه دهید که ما من بعد این دو مقوله آزادی و دمکراسی آزادی و سیاست و حکومت را از هم جدا کنیم همانگونه که مسائل حقوقی از مسائل سیاسی جدا می شوند. اگر ما این اصل را بر سرحدات سکولاریته تعمیم دهیم انگاه خواهیم داشت که سکولاریته امری جدا از امر دمکراسی است. چون سکولاریته از دمکراسی متمایز است بنابر این در ایران ما حتی غیر دمکراتها هم متمایل به امر آزادی و سکولاریته هستند. بیهوده نیست که حتی غیر دمکراتها و مستبدین هم این مسئله را عنوان می کنند که مسئله و مسائل حقوقی و از جمله حقوق بشر جدا از انواع و اشکال حکومتی است و مثلا در ولایت فقیه و یا حکومت سلطنتی هم مسئله حقوق بشر و آزادی و حتی می بینیم که گفته می شود مسئله سکولاریته هم می تواند مطرح باشد.
در مورد آزادیها در حکومت های استبدادی معمولا امر آزادی مربوط به این است که به چه شدت حکومت استبدای بر خاج زین حکومت چسبیده است. در صورتی که حکومت به عللی دگر قادر به حکومت به شکل سابق نباشد عملا در کشور آزادیها برقرار می شنود. این آزادیها که نتیجه نااستواری حکومت استبداد است ارتباطی با استبداد و عدم مشارکت مردم در آن ندارد. با این آزادیها حکومت استبدای دمکراتیک نمی شود چون امر آزادیها با امر مشارکت مردم در قدرت سیاسی یکی نیست. در ست از همین زاویه آن نیروهایی که مردم سالار نیستند و خواهان حاکمیت یک خاندان و یا یک قشر و طبقه در ایران هستند بی میل نیستند امر آزادی عقاید و اندیشه ها را مطرح کنند و جانب حقوق بشر را بگیرند و اما در مورد دمکراسی و مشارکت مردم در قدرت سیاسی سکوت کنند. درست در همین جو سیاسی است که مسئله سکولاریته و آنهم به صورت تنها اصل جدایی نهاد ها و نه بیشتر یعنی حداقل مطالبه سکولاریته مطرح است.
در ست بر همین علت است که ایرانیان به جای عمده کردن حاکمیت طبقه و طبقاتی و مشارکت و عدم مشارکت جمعی که طبعا با مسائل اقتصادی و تحولات اقتصادی در پیوند هستند با حفظ شرایط موجود در پی عمده سازی یک سری آزادیها و یا در حین حال اگر ممکن شود تعویض یک حاکمیت تک قشری با حاکمیت استبدادی دیگر هستند. برای تفهیم بیشتر مسئله به خواست سلطنت طلبها نگاه کنید. طبیعی است که سلطنت چون حاکمیت مطلقه روحانیت نیست می تواند با مشارکت روحانیت متشرع نظیر عصر قاجاریه توامان با یکسری آزادیها نیم بند و رعایت حقوق بشر در ایران هم پیاده شود. مثلا قصاص ها و اعدام ها برداشته شود و غیره و ذالک. پس این جوی که الانه حاکم است در پی یک ائتلاف بزرگ و سنتی و حرکت از حداقل ترین خواسته است که وسیع ترین مردم ایران را در بر گیرد. بر اساس چنین اتمسفری است که مطالبه سکولاریته و آنهم در ضعیف ترین شکل آن مطرح می شود. از نظر من این طرح آزادی و سکولاریته در محافظه کارانه ترین شکل آن است. و به عبارت دیگر دمیدن شیپور از سر دهانه گشاد آن است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر