۱۳۹۱ فروردین ۹, چهارشنبه

اقتصاد ایران و کدام محور؟ - بخش دوم

در بخش نخست من در تلاش این بودم یک نکته را برجسته سازم و آن این که در ایران قرون وسطی اگر تولید از محوریت افتاد و در عوض نظام مالی و نظام تجاری بر نظام تولید چیره گشت این چیرگی محصول  یک روند درونی بود که اقتصاد و نظام اقتصادی - اجتماعی در طول تاریخ کشور طی نموده بود.

یعنی بایستی به این مسئله غیر محوری بودن تولید در اقتصاد سنتی در نگاه اول  به شکل یک مسئله اقتصادی - اجتماعی  نگریست و سپس موضوع را سیاسی و یا آنگونه که امروزه از سوی خردگرایان مرسوم است این پدیده اقتصادی - اجتماعی را به سیاست های استبدادی و سیاست های نابخردانه کشور نسبت داد.


 البته در چنین وضعیتی بود- تسلط بخش های مالی و تجاری بر یخش تولید و صنعت که توصیفش در بخش اول رفت -  که اقتصاد  سنتی کشور در شهر و روستا در نتیجه مداخلات روسیه و انگلیس و بی درایتی ها قاجاریه عملا به ورطه ورشکستگی و نابودی کشانیده شد

در این میان موضوع نفت و اقتصاد نفتی هم مطرح  است که من آگاهانه از کنار آن می گذرم تا توجه ها را متوجه چند نکته کنم که معمولا کمتر پیرامون  شان مکث میشود.


  • اول از همه موضوع اقتصاد تولید محور است. ما امروزه این مبحث رابه شکل داغش داریم.


از نظر من مبحث اقتصاد تولید محور در مقدمه اش این پیش شرط را دارد که متوجه باشیم اول از همه این که پدیده اقتصادی - اجتماعی یک پدیده پویا و دینامیک است. دوما در سطح کشوری این امکان پیش می آید که درمقطعی از زمان  در سایه یک نظام سیاسی و دولتی واحد چندین نظام اقتصادی- اجتماعی در کنار هم از موجودیت برخوردارباشند. به این می گویند اصل تعدد نظام های اقتصادی- اجتماعی.  این تعدد نظام های اقتصادی - اجتماعی در زیر یک نظام سیاسی واحد یک اصل مهمی است که امروزه به عللی از نظر ها دور نگه داشته میشود.


این مبحث نظام اقتصادی - اجتماعی تولید محوری را که مطرح می کنند و  گفتیم در وهله اول یک امر اقتصادی- اجتماعی است  در واقعیت از دیر باز در کشور ما به شکل یک مطالبه وجود داشته است. به عبارت دیگر  تازه  از زمانی مسئله انقلاب صنعتی و مسئله مکانیزاسیون صنایع و تولید کشور و به طبع آن مسئله مدرنیزاسیون اقتصاد مطرح شد در آفاق اجتماعی ایران امیدی برای جامه عملی پوشیدن این خواسته دیرینه که در قرون وسطی نظر به سلطه مالی و تجاری پیش آمده بود، شکل گرفت.


  • دوم این که این پدیده انقلاب در اقتصاد کشور، یعنی مکانیزاسیون و مدرنیزاسیون اقتصاد،  همان پروسه ایی که تاکنون ادامه دارد و محصول آن در فرجامش یک نظام اقتصادی - اجتماعی نوین است،  مانند هر نظام اقتصادی - اجتماعی از همین قبیل  تنها در مراحل آغازینش یک نظام اقتصادی - اجتماعی تولید محور خواهد بود.
ما به این حقیقت بیش از همه از روی مدل های پیشرفته چنین نظام اقتصادی - اجتماعی در کشورهای پیشرفته صنعتی پی می بریم. ما از روی این مدل ها متوجه می شویم نظام اقتصادی - اجتماعی محصول انقلاب صنعتی - که در ایران در حال شکل گیری است - در فاز های نخستین همراه با تسط بخش تولید  و به این معنا اقتصاد تولید محور - می باشد و در فاز های عالی تر تکاملی این بخش های تجاری و مالی هستند که بر چنین نظامی مسلط می شوند.

  • سوم این که همان گونه که تاکنون بارها تکرار شده است نظام های اقتصادی  - اجتماعی که به تبع خود نظام های سیاسی متناسب با خویش را در پی دارند - محصول نظام های سیاسی و سیاست های خردمندانه و یا نابخردانه نیستند بل که بر عکس همواره و هرباره این نظام های اقتصادی - اجتماعی هستند که نظام های سیاسی خود را تعیین می کنند و به هستی فرا می خوانند. اهمیت موضوع از این بابت است که بر خلاف پندار خردگرایان در ایران، هستی های اقتصادی در کشور ما و روندی که هرباره طی می نمایند - از سطوح تولید محوری به سطوح تجارت و یا بانک محوری - این ها محصول نظام ها اقتصادی نابخردانه و به اصطلاح خردگرایان  و به این معنا استبدادی نیستند بل که این ها نتایج  روند تکاملی هستند که هر باره هستی های اقتصادی - اجتماعی به خود می بینند.


  • چهارم این که مبحث اصلی در کشور اقتصاد تولید محور بطور کلی نیست. بل که انقلاب و تحول در اقتصاد وصنعت کشور و از این راه  به فرجام رساندن پروسه تکوین نظام اقتصادی- اجتماعی و به طبع آن نظام سیاسی مدرن در کشور است. البته این انقلاب در مراحل اولیه اش برای تولید محوری در کشور پاسخ شایسته تاریخی به همراه دارد. اما عکسش درست نیست. در یک رابطه معکوس آنگاه خواهیم داشت: این تولید محوری است که اصلی می باشد. اما اگر تولید محوری اصلی بود برای رسیدن به این هدف می توان  از راه رفرم در پی تولید محوری همان اقتصاد ورشکسته سنتی بود.
اتفاقا در کشور ما این جریان واپس گرایی در میان شهروندان خرد و سنتی وجود دارد که زیر سایه سنگین بخش های مالی و تجاری همان اقتصاد سنتی از دیرباز در رنج ومحدویت بوده اند و بر این پایه مطالبه بازگشت به فاز های اقتصاد تولید محوری را در سر می پروراندند که در آن پیشه وری و صنعت بر  نظام اقتصاد سنتی کشور چیره بود.

براین اساس طرح اقتصاد تولید محور و سپس این مطالبه اقتصادی - اجتماعی بدان گونه که با مطالبه شهروندی بر علیه نظام سیاسی و استبدادی مطرح می شود در کلیت گوایی از وجود  یک جریان واپس گرای در کشور دارد که بعضا هم از سوی جریانات اسلامیست نمایندگی شده اند و در انقلاب اسلامی هم مطرح بوده اند.


  • پنجم این که ما به این ترتیب در سطح کشوری سرانجام وارد مباحث جدی اقتصادی- اجتماعی و به طبع آن سیاسی می شویم. این مباحثی  که با سلطه  طبقه روحانیت در کشور مطرح شده و ایرانیان  از این کانال وارد مباحث تئولوژیک، فقهی و مکتبی گردیده اند ، این ها همه در واقع برای سرگرم و منحرف و مستور نگه داشتن اصل مطلب و آن مناسبات اجتماعی و اقتصادی و به طیع آن مناسبات سیاسی در سطح کشوری است.
این که ما برای خربزه انقلاب نکردیم. و این که اسلام در خطر است و انقلاب ما یک انقلاب اسلامی و برای احیای اسلام بود و یا عکس آن این اسلام عربی است که ایران را به چنین وضعیت فلاکتباری دچار کرده و غیره این ها همه برای مستور و منحرف نگه داشتن اصل مطلب است.

اصل مطلب در ایران همان گونه که عرض شد مسائل اقتصادی- اجتماعی و به طبع آن مسائل سیاسی است. اسلامیست ها در رنگ های گوناگون با طرح مسائل دینی و مذهبی  تاکنون سعی در مستور نگه داشتن مسائل اصلی کشور نمودند و این در حالی بود که با چیره شدن به نهاد های اقتصادی- اجتماعی و سیاسی کشور پیروزمند از انقلاب علیه سلطنت بیرون در آمدند.

از این زاویه جای خرسندی بسیار است که اولین رئیس جمهور نظام اسلامی پس از سال ها با روی آوری به مسائل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی چنین می فرمایند

یک دلیل از بین رفتن رژیم شاه، تورم بود که شدتش به این اندازه اصلا نبودبعد از انقلاب هم کوششهای دوره اول یعنی بهار انقلاب ایران برای اینکه اقتصاد ایران تولیدمحور بشود و قیمتها تثبیت بگردد ابتدا با حکومت آقای رجایی و در نهایت با کودتای خرداد 60 عملا متوقف شد و دوباره همان اقتصاد مصرف محور بازسازی شد و تورم پیوسته ادامه داشته است، دلار در زمان شاه تومان بود و اول انقلاب 10 تومان و اکنون بالغ بر 2000 تومان شده است، یعنی 200 برابر شده است،مردم باید از خود بپرسند، چطور است که تورم در طول عمر این رژیم همینطور ادامه یافته است و افزایش پیدا کرده است؟پس عوامل دیگری هم هست که باعث شده است زندگی مردم روز به روز بلحاظ تورم و بیکاری سخت تر بشود و امروز تا آنجا که ممکن شد به شناسایی عوامل داخلی و خارجی این مسئله می پردازم.
عوامل داخلییک وقت هست که جامعه ای تولید صنعتی، تولید کشاورزی دارد، خدمات دارد مثلا معلمان، پزشکان، هنرمندان و ..... که آنچه که تولید می کنند، خدمتی است که دیگری آنرا تقاضا می کند..... در اینصورت کالاها و خدمات مبادله می شوند و کار پول آسان کردن این مبادله است، به اندازه ای که این مبادله لازم دارد، باید پول در جریان باشد، اگر کمتر باشد، ارزش پول بیشتر می شود و اگر بیشتر از اندازه باشد تورم بوجود می آورد.

 اما زمانی مساله اینستکه مراکزی مستقل از اینکه کالاها در بازار باید باهم مبادله بشوند و برای آسان کردن مبادله پول بکار می رود، مستقل از این تولید، پول ایجاد می کنندبه چه ترتیب؟

 به این ترتیب که عرض می کنم، دولتی در ایران داریم که بودجه ای که به مجلس برده است، 550 هزار میلیارد تومان استبر چه اساسی این بودجه را تنظیم کرده است؟

 براساس هزینه های خودشوقتی این پول خرج می شود، قدرت خریدی است که وارد بازار می شود و این قدرت خرید حاصل مبادله کالا نیست، بیرون از این مبادله کالا و خارج از قلمرو اقتصاد، دولت ایجاد کرده است. بر این اضافه کنید دستگاه بانکی ایران و دستگاه بانکی غیر رسمی که نزول خواران و صراف ها و ... هستند و از مقررات نظام بانکی پیروی نمی کنند، باصطلاح جریان پولی در بازار وجود دارد که آن هم به نوبه خودش قدرت خرید ایجاد می کند که قبلا معادل بود با قدرت خریدی که نظام بانکی رسمی ایران ایجاد می کرد، حالا شاید بیشتر شده باشد، در حال حاضر رقم دقیقی ندارم.

 مسئله ما این است که قدرت خریدی که ایجاد می شود حاصل فعالیت اقتصادی است و یا بیرون از آن بوجود می آید؟ 


پاسخ این است که این قدرت خرید بیرون فعالیت اقتصادی بوجود می آیدآیا این پول برداشت از تولید ملی بوده است؟ خیر، چون آنچه که رژیم بعنوان مالیات مستقیم و غیر مستقیم می گیرد، بر فرض اینکه واقعا دریافت کند، به اندازه یارانه ای که می دهد نیست، برفرض که این دو(مالیات ها و یارانهبرابر باشند، همدیگر را خنثی می کنند و از تولید داخلی برداشت نمی کندپس این بودجه از کجا می آید؟

 قسمتی از بودجه از فروش نفت در داخل و در خارج می آید، بخشی از بودجه از فروش بهای نفت در داخل یعنی فروش ارز تامین می شود، پس وقتی ارز گران می شود در واقع دولت با فروش گرانتر ارز در آمد پیدا می کندمنبع سوم تامین بودجه هم قرضه ای است که از نظام بانکی می گیردموسسات دولتی هم در این بودجه لحاظ شده اند که می توان گفت آنها نیز یا خدمت می کنند یا تولید، اما همه آنها بجز دستگاه نفت و گاز کسر بودجه دارند، بنابراین دولت به آنها پول می دهد و چیزی از آنها نمی گیردبدین ترتیب منابع بودجه دولت، فروش ثروت کشور به خارج، کسر بودجه بعلاوه فروش بهای ارز در داخل هستند و این امر تورم ایجاد می کند برای اینکه بودجه از تولید نمی آید و تولید اصلا آنرا ایجاب نمی کند!.....


اگر دولت می تواند از افزایش قیمت ارز استفاده کند به لحاظ اینستکه آن قدرت خریدی که ایجاد می شود واردات هم نمی تواند جذبش کند و بخش مهمی از آن اضافه می آید، این بخش اضافه هم بیکار نمی ماند، یک روز سراغ طلا می رود، روز دیگر سراغ ارز می رود و یکروز هم سراغ زمین می رود و بورس بازی در جامعه افزایش پیدا می کند که مافیاها از آن استفاده می کنند(رانت خواری همین استو جیب هایشان را پر می کنند، این پول هم به سمت خارج سرازیر می شود، بدین ترتیب کار چنین اقتصادی اینستکه مثل مکنده در آمدها و ثروت های ملت را می مکد و به خارج می دهد

خارج کجاست؟ اقتصاد مسلطتا اینجا ربط بیکاری را با تورم، مصرف محور شدن اقتصاد، بودجه دولت و اعتبارات بانکی و غیر بانکی بررسی کردیم، حال ببینیم ربطش با اقتصاد خارجی یا اقتصاد مسلط در جهان چیست؟ گفتیم منابع تامین بودجه درآمد نفت و ارز استارز یعنی چی؟

 یعنی پول خارجینفت یعنی چه؟ یعنی فروش به اقتصاد خارجیاقتصاد مسلطی که نفت را می گیرد مصرف می کند و در ازایش به ما ارز می دهدپس بودجه دولت که برداشت از تولید داخلی نیست، از فروش نفت و گاز و در نتیجه ارز استتازه آن کسر بودجه هم که گفتیم سرانجام به ثروت ملی برمی گردد، چون بالاخره آن را هم یک روز باید پرداخت، منبع دیگری برای پرداختش جز همین ثروت ملی نفت و گاز نداریم، پس دولت در بودجه خود به اقتصاد بیگانه وابسته استآن اقتصاد اگر نفت را نخرد، به ما ارز ندهد، ما بودجه نداریم، بدین جهت است که وقتی می گویند نفت را تحریم می کنیم در واقع مثل این است که به کسی بگویند، اگر شما این کار را نکنید ما به شما سم می خورانیم و درجا می میری! ..........



مابقی این مقاله در سایت انقلاب اسلامی در آدرس زیرین خواهید یافت

http://enghelabe-eslami.com/مصاحبه/12219-2012-03-25-17-56-59.html



  • نکته ششم باز می گردد به ضدیتی که در کشور نسبت به انقلاب صنعتی و پیامدهای اجتماعی و سیاسی آن وجود دارد و گفتیم حتی از سوی پیروان سنتی اقتصاد تولید محور در کشور،  دامن زده می شود. این ها تاکنون مدعی این بوده اند که انقلاب و تحول در اقتصاد کشور منجر به ایجاد و توسعه سرمایه داری وابسته در کشور خواهد شد.
 به این نحو این ها - سنتی ها - مدعی اند که هم مخالف سرمایه داری اند و هم مخالف وابستگی. البته بر سر این که سرمایه داری واستگی می آورد و یا این که وابستگی سرمایه داری باهم مباحث تئوریک دارند لا کن بر این متفق القول و عملند که انقلاب و تحول در اقتصاد کشور  منجر به پیدایش نظام سرمایه داری وابسته در کشور میشود: یعنی به زعم این ها دو وجه ایی را که تا کنون اقتصاد سنتی نداشته من بعد در کشور ایجاد و رایج خواهد گردید:

  1. کاپیتالیسم
  2. وابستگی
این ها برای این که این انقلاب در اقتصاد را به بسود نظام اقتصادی - اجتماعی و به تبع آن نظام سیاسی شان سرکوب کنند به کلیه شیوه ها متوسل می شوند.

  1. یکی از شیوه ها که در سطح نظری وجود دارد همان برخورد مکانیکی و غیر تاریخی نسبت به مقولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. این ها هرباره هنگامی که از  نظام اقتصادی- اجتماعی و سیاسی سخن می رانند چنان با مطلقیتی از آن سخن می رانند که توگویی در کشور فقط یک جامعه، یک اقتصاد  وجود دارد
  2. تکیه کلام این ها از این رو همیشه این است: سرمایه داری وابسته منجر به نابودی جامعه و اقتصاد ما و به طبع آن نظام سیاسی کشور ما خواهد شد.
  3. این سناریوی وحشتناکی است که این سنتی ها پیرامون انقلاب صنعتی در کشور راه انداختند. و بر این پایه حتی فراکسیون تولید محور این حرکت سنتی وقتی از اقتصاد تولید محور سخن می راند مد نظر او پیوسته همان اقتصاد عهد بوق و قاجار است و نه بیشتر که توصبفش پیشتر رفت