۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه



جدائی دین و سیاست یا جدائی دین و حکومت؟کدامیک؟







محور اختلافی دهریون و اسلام گرایان جدائی و یا ادغام دین و سیاست است . رابطه اسلام و حکومت شکل محدودتری از این رابطه است. گروهی از اسلام گرایان برغم جدائی خواهی اسلام از حکومت اما مخالف جدائی اسلام و سیاست هستند. این گروه در پی آن است از طریق سیاسی -حزبی در حکومت مشارکت کند، بی‌ آنکه حق مالکیت از پیش نظام سیاسی مملکت را داشته باشد. البته این همان خواسته رفرم و تفکیک اسلام از سیاست نیست. اما مدامکه این قرائت دیگر از اسلام سیاسی از حق ملکیت حکومت دست بر می‌دارد، و خواهان مشارکت حزبی در حکومت است، گامی به جلوست.






مساله جدائی دین و سیاست بی‌ علت نیست. سیاست یک امر اجتماعی و دین اما امری انسانی است. در سیاست مساله جمعیت، گروه، دسته و یا حزب مطرح است. مخاطب دین اما یک گروه یا قشر اجتماعی نیست. سیاست در پیی منافع دنیوی است. دین اما نقطه مخالف دنیا است.






از سوی دیگر حکومت سیاست در حال اجرا است. رابطه حکومت و سیاست و یا یک گروه سیاسی ساده است. حکومت صرف نظر از شکل آن تنها با آن سیاستی همخوانی دارد، که حکومت از آن سیاست و بر گرفته آن است. هر حزب همخوان حکومت، شایسته حکومت کردن است و در دموکراسی فرض بر این گذشته میشود، که هیچ مانع و رادعی بین حکومت و حزب سیاسی وجود ندارد. البته این شکل حکومت است که تعیین می‌کند، حکومت به طور مشارکتی اداره میشود یا فردی، گروهی... بر این اساس آن حزبی که در پیی حکومت اساسا دیگری است بلقوه از سوی هیچ حکومتی شایسته حکومت کردن نیست. و اینها معمولا به احزاب رادیکال معروفند. احزاب رادیکال سنخیتی با حکومت ندارند و در واقع اپوزیسیون حکومت هستند. مابقی احزاب یا در واقع همان حکومت هستند در شکل دیگر. معنا و مفهوم این مطلب این است، حزبی که دین و سیاست را از هم تفکیک نمیکند، بر پایه منطق فوق در حکومت هم در پیی جدائی دین و ساست نیست. حکومت او هم همان ادغام سیاست و دین خواهدبود






من میخواهم بدینسان به تناقضی اشاره کنم، که در بالا در دسته أی از اسلامگرایان به عنوان اسلامگرایی اما با گامی به سوی جلو اشاره کردم. هرچند این یک گام به جلو است، که این دسته از اسلام گرایان اسلام و حکومت را از هم تفکیک میکنند، اما این تناقض است که آنها در عین حال سیاست را عین اسلام، و اسلام را عین سیاست خود میشمرند. استدلالی دیگر از جانب این تناقض گویان وجود دارد. آنها متوصل به این ادله میشوند، که تفکیک اسلام و سیاست، منجر به تقلیل و انزوا اسلام در زندگی‌ بشر میشود. آنها از خصوصی بودن امر دین، تقلیل اسلام بر محدود آئین و مناسک متوجه میشوند، در حالیکه بر فعالیت‌های غیر سیاسی و خصوصی هیچ گونه محدودیتی نیست، که در سطح جامعه مطرح باشند..