۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

قسمت دهم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


روی هم رفته و در یک جمع بندی نهایی می توانیم اکنون عنوان داریم آن محتوای عینی از شرایط متحولی ایران را که در زیر سلطه جامعه های سرمایه داری پیشرفته در حال گذار به آن جامعه نوینی از سرمایه داری است که نمونه هایش اکنون حی و حاضر در کشور های مادر از قبل وجود دارند، هرچه باشد و هرچه نباشد ، این که ما قادر به بیان کلیت آن باشیم و یا نباشیم در یکسو از سوی دیگر آنرا در قالب " سرمایه داری وایسته" تبیین کردن و نام گذاری کردن اگر نشانه کچ سلیقی نباشد نشانه غرض ورزی بوده است.

به عبارت دیگر این وضعیت که برخی کشور های دنیا نظیر ایران با آن مواجهه اند پدیده عجیب و غریبی نیست. ما به علل داخلی که مربوط می شود به مسئله روند تحول اجتماعی و تاریخی ایران در اتحاد با علل خارجی که در ارتباط قرار دارد با یک سری مسائل بسیار قدیمی در دنیا یعنی سلطه برخی بر برخی دیگر و آنهم در برهه ایی از زمان تاریخ که کشور های سلطه گر خود از نظر اجتماعی بر ما برترند- یعنی این گونه نظیر اعراب و ترک ها و مغول ها نیستند که از حیث اجتماعی بر ما پایین تر باشند و ....- این ها دست به دست هم می دهند و بر ما وضعیتی را مستولی می کنند که منجر به آن میشود که ما قادر به اتمام مرحله انقلاب لیبرال دمکراتیک خود به این سادگی ها و به این زودی ها نباشیم و در این راه مدام به مشکلات عدیده داخلی و خارجی برخورد کنیم که به سهم خود منجر به طویل شدن فرایندی گردد که ما آنرا انقلاب لیبرال دمکراتیک، مدرنیزه و دمکراتیزه و لیبرالیزه کردن کشور در سایه صنعتی کردن کشور نام داده ایم.

خوب این ها همه نام گذاری اند. همان گونه که سرمایه داری وایسته هم یک نام گذاری بود. اما سرمایه داری وابسته چنان مفهوم و مقوله گل و گشادی بود که هر کس که از راه می رسید مفهوم و معنای خود را در آن می چپانید.

بطور نمونه عرض می کنم. از دید بخشی از ایرانیان سرمایه داری وابسته همان سرمایه داری نوینی بود که به زعم اینها امپریالیستها وارد ایران کرده بودند. با یک عوام فریبی خاص این گروه این ها سعی می کردند چنین جلوه دهند توسعه اقتصادی و اجتماعی ایران یعنی امر تحول اجتماعی بسوی مدرنیته - مرحله انقلاب اجتماعی جاری - منجر به وابستگی هر چه بیشتر ایران خواهد شد.

این ها اساسا از یک موضع عقب گرایانه و ارتجاعی به این دیده بودند که جامعه های میرا و محتضر قدیمی ایران مظهر استقلال اجتماعی و سیاسی و اقتصادی کشور بودند.

دسته دیگر برای جالب کردن بیشتر مبحث به این نظر بودند که اساسا وابستگی و سرمایه داری از هم جدایی ناپذیرند. این ها می گفتند سرمایه داری یعنی وابستگی و وابستگی یعنی سرمایه داری. و در ادامه چنین نتیجه می گرفتند دیکتاتوری و استبداد در کشور محصول سرمایه داری است. دمکراسی و سرمایه داری قابل جمع بستن نیستند. وجود دیکتاتوری و استبداد دیرینه در ایران نتیجه سرمایه داری است.

جالب در این نگرش ها در این بود که کلیه این ها به این نظر بودند که سرمایه داری وایسته یک نظام و یک جامعه در خود است و از این رو از نظام و جامعه سرمایه داری وابسته سخن می راندند که در آن از نظر سیاسی دیکتاتوری و استبداد حاکم است و ....

در خصوص مقوله تشکیل اردوگاه مردمی و یا خلقی هم اتفاق نظر وجود نداشت. همواره چنین بوده که در کشور های در حال گذار و توسعه بسوی جامعه عالی تر یعنی در گذرگاه هایی تحول اجتماعی از یک جامعه پایین تر به جامعه عالی تر مفاهیم نظیر مردم و خلق هم به تبع آن متحول میشوند. در نتیجه این تحول است که آنچه تا کنون مردم و خلق خوانده می شده اند من بعد به ضد خود مبدل می گردند و مردم و خلق جدیدی که در حال شکل گیری هستند من بعد مدعی این میگردند که آن مردم و خلقی که می گویند خود این ها هستند.

بر پایه این اصل هم ، طبیعی است که در کشور در حال گذاری نظیر ایران در اثنای منازعه میان سنت و مدرنیته مانند موارد بسیار دیگری نظیر آزادی، دمکراسی و ... در مورد واژگان نظیر مردم و خلق و ملت هم جامعه جدید و بالنده مدعی آن گردد که این مفاهیم متحول شده اند و مفاهیم قدیمی وسنتی دیگر دارای اعتبار سابق خود نیستند

از این رو پیوسته میان رویکرد های سنتی از مردم و خلق و ملت و نگرش های جدید در کشور از این مقولات و مفاهیم بر پایه همان منازعه های قدیمی سنت و مدرنیته اختلاف نظر وجود داشت که بطور طبیعی هم در قاموس "سرمایه داری وایسته" خودرا منعکس می ساخت.
از دیگر سو تضاد خلق و امپریالیسم مطرح بود که نظر به سلطه ایی که امپریالیستها در کشور داشتند نمی توانست هم مطرح نباشد. اما همان گونه که گفتیم نه در مفهوم خلق که گفتیم میان سنتیون و مدرن ها وحدت نظر وجود داشت و نه در برخورد با امپریالیستها.

اساسا این امپریالیستی که می گفتند و برای آن هم پایگاه و حضوری در کشور قائل میشدند در کشمکش میان سنت و مدرنیته مبدل شده بود به توپ فوتبالی که آنرا هر یک به سهم خود به زمین حریف مقابل پرتاب می نمود. در این فضا بیش از همه این سنتوین بودند که جامعه مدرن و در حال تکوین کشور رامتهم به ارتباط و وابستگی به امپریالیسم می نمودند و خلق را هم که معلوم بود کدام مردم بودند دعوت به اتحاد خلق علیه امپریالیستها و پایگاه مدرن و به اصطلاح خودشان غربی اش در کشور می نمودند .

شما تصورش را بکنید در چنین فضایی که هیچ چیزش مشخص نیست و هردو حریف سنت و مدرنیته در مقابل هم صف آرایی کرده اند و هریک داعیه مردمی و خلقی بودن و ضدیت با سلطه گری و ... دارد، نیروی سومی از بایگانی های تاریخ جهانی و جنبش کارگری -بخصوص اروپا- تئوری انقلاب سوسیالیستی که مبتنی است بر نفی هر دو طرف منازعه - خواه سنت و خواه مدرنیته - راعلم می کند و اتفاقا هم در سایه سرکوب های جمهوری اسلامی که بر هر حال به بسیاری از منازعات تئوریک در پس سرمایه داری وابسته در کشور پایان داده بود به پیروزی هم می رسد و خود را وسیعا در اذهان چپ ایران مسلط می سازد...

ادامه دارد...





قسمت نهم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


مسلما بسیاری از خوانندگان از نظریه " سرمایه داری وابسته " که پس از انجام اصلاحات ارضی و الغای فئودالیته در کشور میان چپ ها مسلط شد باخبرند. این تئوری در کشور ما دارای حیات چندان طولانی نبود. مرگ این تئوری مترادف شد با استقرار جمهوری اسلامی ایران که نظر به سرکوب ها و ... عملا در فضای خفقان حاصله با دست بالا گرفتن نظریه انقلاب سوسیالیستی و کارگری در میان چپ ها به بایگانی تاریخ سپرده شد.

در مبحثی که ما حالا در این جا پیرامون مرحله جاری انقلاب و تکامل اجتماعی در ایران داریم در بخش مربوط به جزم گرایی و پیروان انقلاب سوسیالیستی لاجرم باید باز گردیم به تئوری شکست خورده" سرمایه داری وابسته " تا از این راه نشان دهیم که چرا پیروزی نظریه جزمی حاضر محصول رفع غلبه تئوری" سرمایه داری وایسته" بوده و چرا برخی از چپ ها در ازای حل نهای مشکلات ما پیرامون تحلیل انقلاب جاری ایران به تئوری کهنه و جزمی ایی متوسل شدند که همان گونه که در جایی دیگر گفته شد از زمان سلطان زاده یعنی اوایل قرن گذشته در ایران مطرح بوده و حتی هوادارانی برای خود داشته است.

برای این منظور اجازه دهید تا جایی که حوصله این جستارها اجازه می دهند نگاه کوتاهی به تئوری سرمایه داری وایسته بیاندازیم و سپس بینیم چرا نظریه جزمی انقلاب سوسیالیستی پاسخ شایسته ایی به تئوری سرمایه داری وابسته نبود و نیست.

من برای این منظور بحث را کوتاه می کنم. تئوری سرمایه داری از این رو پاسخ گوی تبیین مرحله انقلاب ایران نبود چون این تئوری در درون خود در حال ادغام دو مقوله متفاوت یعنی یکی سرمایه داری و دیگری وابستگی باهم بود.

همان گونه که ما می دانیم و تجارب عدیده به ما نشان میدهد مناسبات اجتماعی سرمایه داری - در جزء آن یعنی نه جامعه سرمایه داری - صرف نظر از شکل آن در حیطه اقتصادی کشور در حول مالکیت بر نهاد اقتصادی شکل می گیرد که منجر به تقسیم سرمایه دار و کارگر می شود. در این رابطه سرمایه دار کسی است که برخلاف کارگر صاحب نهاد های اقتصاد اجتماعی است . مبحث کارکرد سرمایه داری و لذا کارگری موسع تر از این ها است اما در این جا و برای بحث ما پیرامون مرحله انقلاب جاری در ایران همین قدر مهم است که بدانیم این فونکسیون با همه ملزومات همراه به آن مکانیزمی اطلاق می شود که در همه اجزاء سرمایه داری یعنی در کلیه مناسبات اجتماعی سرمایه داری صرف نظر از شکل تاریخی آن حضور بهم می رساند. به عبارت ساده تر سرمایه داری، سرمایه داری است فرقی نمی کند جه سنتی و صنفی که ماقبل انقلاب صنعتی وجود داشت و چه آن سرمایه داری که به منزله رابطه اجتماعی در سطح فابریک ها و ... رو به گسترش نهاد و ما آنرا تا کنون در مباحثات خود از آن به سرمایه داری آزاد و نوین یاد کردیم.

به این معنا سرمایه داری و به همراه آن جامعه سرمایه داری - که گفتیم جامعه سرمایه داری کلیتی اجتماعی از اجزاء منفرد مناسبات و روابط سرمایه داری است . مانند رابطه درخت و جنگل - برای خود تاریخ جداگانه ایی دارد که در آن روابط سرمایه داری و جامعه سرمایه داری از سطوح سفلی به سطوح علیا فراشد می نماید که به آن تاریخ تکامل سرمایه داری می نامند و چنان که مشهور است امپریالیسم به منزله بالاترین مرحله تکامل جامعه سرمایه داری خوانده میشود.

اما از دیگر سو مسئله وابستگی مطرح است. این مسئله وابستگی که مقابل آن استقلال می باشد در واقع اشاره ایی بوده است به سلطه و به این معنا عدم آزادی و لذا قیمومیت کشور به کشور سلطه گر که در عصر ما کشور ها و جامعه های امپریالیستی بودند.

ازبازی با لغات که بگذریم مشاهدات عینی جهانی به بسیاری از ناظران سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و.... می فهماند که از کشور های سرمایه داری پیشرفته و امپریالیستی و سلطه گر که بگذریم در رابطه با آن ها و زیر سلطه چنین کشور هایی، از قرار معلوم دیگر کشور هایی قرار دارند که گرچه در آنها سرمایه داری غالب است و گرچه جامعه سرمایه داری در این کشور ها عقب مانده و قرون وسطایی است و گرچه در این کشور ها جامعه سرمایه داری نوین در حال پیدایش است یعنی گرچه نظر به تحول اجتماعی جاری در این کشور ها که از یک جامعه سرمایه داری به جامعه عالی تر سرمایه داری است و ما توصیف آن را بارها در این سلسله جستارها داشته ایم، لاکن برخلاف کشور ها و جامعه های سری اول یعنی سلطه گر و به این معنا آزاد کشورهای وابسته به امپریالیسم و در شمار اذناب آن ها محسوب می شوند .

برای توضح این رابطه آقا و نوکر از بسیاری تمثیل ها استفاده میشد که ما از ذکر همه آنها در این جا می گذریم. اما برای بحث ما مهم این است که بدانیم از توصیفات و نحوه بیان مطلب که بگذریم نه واقعیت سلطه گری امپریالیستها یک اسطوره بود و نه واقعیت زیر سلطه و به این معنا وابستگی این کشورها. این واقعیت های بودن و هستند که تا به امروز تنها امپریالیستها و نوکران شان در کشور های تحت سلطه منکر آن هستند و آنرا افسانه و اوهام مردم استقلال خواه این کشور ها می خوانند.

لاکن با این وچود ما امروزه درک مان از وابستگی و استقلال و به این معنا رهایی و آزادی خواهی در سطوح سیاسی و خواه اقتصادی به گونه دیگر است.

در مورد استقلال سیاسی و حاکمیت ملی ما می دانیم که در یک کشور در حال دیگرگونی و تحول اجتماعی مطالبه حاکمیت ملی و استقلال منحصر به تنها ترقی خواهان نیست. اما در عمل و بنابر تجربه حاکمیت ملی و استقلال تنها در سایه آن نیروهایی اجتماعی ممکن است که در حال بالندگی هستند.

نه تنها در زمینه استقلال سیاسی کشور بل که در خیلی دیگر از زمینه ها نظیر آزادی و جمهوریت، دمکراسی و حقوق بشر ما عملا می بینیم که وزنه سیاسی بسود جامعه بالنده تغییر کرده است و مبارزان آزادی و دمکراسی من بعد از صفوف مدرن ها برمی خیزند و در عوض قدما و سنتیون عملا تاب ایستادگی در برابر سلطه را نداشته و در عمل با کسب حاکمیت ملی آن را قربانی خواهند کرد.

در مورد وابستگی اقتصاد عملا یا استقلال اقتصادی به مفهوم خودکفایی هیچ گاه وجود خارجی نداشته و یا آن استقلال اقتصادی که معقولانه مد نظر است استقلالی می باشد که کسب آن در گرو مدرنیزه کردن اقتصاد و لذا ادامه تحول اقتصادی کشور بر پایه اصول انقلاب صنعتی است که می دانیم درعمل به معنای حذف جامعه سرمایه داری پیشین و پیدایش جامعه سرمایه داری نوین می باشد.

ادامه دارد....


قسمت هشتم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


بنابر این
چنانچه بخواهیم بر شالوده "آنچه که هست " در پی پاسخ های شایسته برای پرسش های در بالا مطرح شده ، بر آییم و در این میان آن چه را که در کشور عملا در حال فروپاشی و متعاقب آن در حال شکل گیری است در نظر داشته باشیم، یعنی آن جامعه ایی که در کشور در حال حاضر در حال احتضار و آن جامعه ایی که در حال بالندگی است، آن کشمکش و تنازع تاریخی و انقلابی که در این مقطع از مراحل تکامل اجتماعی کشور جاری است و حوادث روزمره کشور را به خود اختصاص می دهد و... آنگاه چنین خواهیم داشت که پس از اصلاحات ارضی شاهانه و نابودی فئودالیته در کشور در شهر و روستا هایی ایران انقلابی از یک جامعه سرمایه داری که غالب اما میرا است به جامعه سرمایه داری نوین دیگری که عالی تر و بالنده است در جریان می باشد.

بر این اعتبارچنان که می بینید هر خواسته نابودی جامعه سرمایه داری در کشور در گیرو دار این کشمکش و تحول انقلابی در عمل به سود جامعه سرمایه داری نوین مبدل خواهدشد.

علت این امر معلوم است. چون در ایران در حال تحول و توسعه به جامعه سرمایه داری نوین و به تیع آن جامعه کارگری نوین تنها آن جامعه ایی از سرمایه داری که واقعا هست جامعه ایی است که تاکنون از هستی برخوردار بوده.

اما با این وجود چناتچه خواسته باشید جامعه ایی را نابود کنید که هنوز در حال هستی یافتن است مثل این می ماند که شما در صدد آن برآیید نطفه ایی را در رحم مادر خفه کنید که در حال تشخص می باشد. فراموش نکنید این مادر که در این جا از آن سخن است همان تاریخ اجتماعی کشور ما بطور کنکرت می باشد و آن نطفه تمثیلی جامعه نوینی است که تاریخ ما در حال حاضر آبستن آن است.

خوب. پرسش این جا این است حال چرا می خواهید چرخه تاریخ را از حرکت و زایش باز دارید و چرا و به چه منفعتی برای کشور و مردمان آن در پی آن هستید جلوی این تحول تاریخی و انقلابی را بگیرید؟

اگر شما - خطاب به جزم گرایان - به من بگویید که این پیشگیری تحول اجتماعی در ایران از یک جامعه سرمایه داری به جامعه سرمایه داری عالی تر بسود جامعه کارگری است، من در جواب خواهم گفت کدام جامعه کارگری؟

منظور نظر شما همان جامعه کارگری است که محصول همین زایش و تحول انقلابی است که شما مرتجعانه جلو دار آن شده اید؟

منظور شما همان کارگرانی هستند که در طی این روند تحولی و انقلابی از این جامعه سرمایه داری به جامعه سرمایه داری عالی تر رفته رفته در حال جان و هستی گرفتن هستند؟

اگر منظور شما این کارگران هستند که در حال بالندگی هستند، این کارگران تنها زمانی می توانند قطب اجتماعی مقابل خود را نابود کنند که پیش تر چنین جامعه ایی موجود باشد و این در حالی است که گفتیم جامعه سرمایه داری نوین در نتیجه زایش تاریخی در حال هستی گرفتن است.

پس بدینسان چگونه کارگرانی که خود در نتیجه توسعه مناسبات اجتماعی به یک کلیت اجتماعی در حال شکل گیری هستند در شرایطی قرار می گیرند جلوی چنین توسعه و تکوین کلیتی را بگیرند؟

آیا این گونه نیست که پروسه تکوین جامعه مدرن سرمایه داری در عین حال پروسه پیدایش آن نیروی انقلابی و تحول خواه آتی است که ما مشترکا جامعه کارگری می خوانیم؟

نظر به این پروسه تکوین، پیدایش جامعه سرمایه داری نوین را دیدن اما نیمه دیگر یعنی تکوین جامعه اتقلابی کارگران را ندیدن مثل این می ماند که شما یک لیوان آب نیمه پر را قسمت خالیش را ببینید اما قسمت پرش را از نظر بیاندازید.

اما در تاریخ اجتماعی کشور از چنین بد بینی و سیاه اندیشی این کارگران نوین و در حال پیدایش نیستند که از آن منتفع می شوند.

من می بینیم که در این و آنجا به ما می گویند در نطقه خفه کردن مولود منفوری که جامعه سرمایه داری نوین نام دارد و در ایران در حال سامانه پذیری است نظیر این است که جلوی ضرر را هروقت بگیریم منفعت باشد. و به ما می گویند که ما- پیروان انقلاب لیبرال دمکراتیک - بسود بورژوازی لیبرال و ملی خواهان توسعه و سامانه پذیری جامعه سرمایه داری نوین می باشیم آنها یعنی جزم گیران خواهان محو هرگونه آثار سرمایه داری در کشور می باشند.

من قبلا هم در یک رابطه دیگر عرض کردم که این جزم گرایان که خود را پیرو انقلاب کارگری در شرایط کنونی کشور که انقلاب لیبرال دمکراتیک جاری است می دانند از این رو خود را تندرو و زیرک می خوانند چون می پندارند با جهش و پریدن از مرحله کنونی انقلاب و تحول اجتماعی به مرحله عالی تر و کارگری می خواهند کارگران کشور را از درد و رنج هایی که جامعه سرمایه داری نوین به همراه دارد رهایی بخشند.

اما ماحصل این زرنگی عملا رنگ زرد است و شرمساری در پیشگاه تاریخ کشور. چرا که این ها که چنین جرات می یایند که در یک کشور ثروت مند شده برشالوده درآمدهای هنگفت نفتی و بدون پیمودن راه توسعه و بهینه سازی توان مندی ها و پتانسیل های اقتصادی و مادی و اجتماعی کشورخواهان اجرای بلافاصله تقسیم عادلانه ثروت کشور باشند در عمل مجبور می شوند همه آن ضعف ها و خلا هایی که در نتیجه ضعف هستی اجتماعی کشور به دولت کارگری هجوم می آورد را با دولت گرایی و حزب گرایی، آموزش های حزبی و .... برطرف و پر کنند

در عمل این جزم گرایان مجبور می شوند یا در همان مسیر تکامل و تحول اجتماعی که تاریخ به آنها دیکته می کند عمل کنند و آن گاه در واقع صرف نظر از فرم آن همین می شود که منظور نظر انقلاب لیبرال دمکراتیک است که در غالب راه رشد سوسیالیستی و غیر سرمایه داری عملی خواهد شد و یا این که نه و از بهینه سازی و رشد و توسعه پرهیز کرده و مانند جمهوری اسلامی با اتکاء به درآمدهای هنگفت نفتی به ماجراجویی در منطقه مشغول خواهند شد.

من در این جا از مابقی مباحث عملی پیرامون این که این جزم گرایان با نصف مابقی جمعیت ایران که کارگر نیستند چه خواهند کرد و چگونه جامعه عالی تر را که در پی حذف کار و کارگری، روابط پولی و کالایی و ... است را سازمان خواهند داد آگاهانه می گذرم. و در این رابطه تنها خواننده را به روشی حزبی و دولتی اشاره می دهم که که جزم گرایان پیروان راه آن هستند. فراموش نکنید از نظر جزم گرایان هر دمکراسی در عین حال یک دیکتاتوری است و زمان عروسی کارگران روز عزای مابقی خواهد بود...

ادامه دارد...









قسمت هفتم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


من در شماره پیشین از یک رابطه منطقی میان جزء "مناسبات اجتماعی" و کل "جامعه" سخن راندم و اکنون در این مجال شایسته است که به این مبحث بازگردم و با صحبت هایی که پیرامون اصول انقلاب و تحول اجتماعی داشتیم از آن در ارتباط با انقلاب جاری ایران مورد بهره برداری قرار دهم.

برخلاف پنداشت جزم گرایان انقلاب لیبرال دمکراتیک جاری کشور محدود به محصور به ادعاها و باورها و رویا های اسطوره ایی و بی پایه یک بورژوازی بالنده و به اصطلاح ملی و لیبرال نیست که در سودای یک سرمایه داری توسعه یافته و ملی و ایرانی در کشوری تحت سلطه و و توسعه نیافته در عصر سطه جهانی امپریالیسم می باشد.

خیر. چنان که تا کنون دیدیم این مهم بیش از هر چیز بخشی از تاریخ و مرتبه ایی از مراتب تاریخ فراشد اجتماعی کشور ماست که به جامعه و تاریخ اجتماعی ایرانی در تمامیت آن مربوط می شود و حتی چنانچه از منظر منافع آتی و عدالت خواهانه کارگران هم که شده به انقلاب لیبرال دمکراتیک جاری بنگریم این مرحله باید به اجراء در آید و این تکه از تاریخ کشور باید طی شود و پشت سر گذاشته شود.

اتفاقا در این مسیر است که بر پایه همان مکانیسم تخریب و سازندگی گفته شده در بالا از دل توسعه مناسبات اجتماعی منفردا موجود و نوین کلیت تازه ایی پدیدار می گردد که جامعه نوین نام دارد. این جامعه و ساختار نوین نظر به پویایی تاریخ اجتماعی انسان پس از پیدایش بار دیگر و این بار از نو دستخوش قضاوت تاریخی می گردد و متعاقب آن عصر حقانیت آن به پایان می رسد و زمینه برای جامعه نوین دیگری بر اساس همان خشت امکاناتی که جامعه پیشین در کشور نهاده است بوجودمی آید.

اما جزم گرایان وطنی ما خشت بروی خشت نهادن های تاریخی را ، این تبدیل جزء های مناسبات اجتماعی به کلیت یک جامعه را نمی بینند و نمی بینند که در هر مرحله از تاریخ تکامل اجتماعی یک کشور سطحی از نیروها مولده و پتانسیل اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و.. کشور ایجاد می شود که در تعاقب آن سطح عالی تر و مرحله عالی اجتماعی سپس براه خواهد افتاد.

برای روشن تر شدن مطلب عرض می کنم. به این اعتبار ما مجاز نیستیم چون خود را نظربه زمانه مان در کشور مدرن و لیبرال دمکرات می خوانیم در انتقاد به مراحل پیشین تاریخی مان یعنی به مراحلی که پیش از ما آمدند و رفتند و غیره بنای ناسپاسی را بنهیم.

فراموش نباید کرد که گذشتگان خشت هایی را قبل از ما بر زمین این کشور نهاده اند که ما اکنون توانا می سازد که با بهره برداری از آنها بتوانیم خشت های خود را بروی آنها بنهیم و ایران را به مرحله عالی تری از" آنچه هست " از نظر اجتماعی ارتقاء دهیم.

من در این عبارت تاکید دارم به "آن چه هست". این هستی اجتماعی که ما جامعه اش می خوانیم در صورت زوال یافتن و کهنه شدن که تاکنون پیرامون آن سخن رانده ایم، به این معنا نیست که تا کنون برای تاریخ تکامل اجتماعی کشور دستاوردی به ارمغان نیاورده است. چنین از تاریخ گذشته فهمیدن این ضرر را دارد که ما اهمیت و جایگاه انقلاب خودمان را به خوبی ادراک نکنیم و در آینده سازی هم بمانیم.

در خطاب به جزم گرایان این را می گویم. ما باید "آن چه را که هست" در همه حالات مد نظر خود قرار دهیم. فرقی نمی کند خواه در مقام مخرب و خواه در مقام سازنده. چراکه شما در هر مقطع از تکامل تاریخ اجتماعی کشور تان تنها قادرید" آنچه را که هست " نابود کنید و بر پایه امکاناتی که او به اختیار شما قرار می دهد بنای اجتماعی خود را استوار سازید.

شما می خواهید جامعه سرمایه داری را در کشور تان نابود کنید - تاکید می کنم نه جزء به جزء مناسبات اجتماعی سرمایه داری را که جامعه سرمایه داری در کلیتش از آن سر بیرون می آورد - در این رابطه به مثال درخت و جنگلی که قبلا گفته شد، توجه کنید - آنگاه شما مجبورید تنها در صورتی جامعه سرمایه داری در کشورتان را نابود کنید که این جامعه محتضر از قبل از هستی برخوردار باشد.

والا چگونه می توان جامعه ایی را در کشور نابود کرد که تاریخ هنوز در حال ساختن آن است. و تحول و انقلاب اجتماعی کشور هنوز با همه مصائب داخلی و خارجی در پی ایجاد و هستی بخشدین به آن است؟

مگر چنین جامعه ایی در واقعیت کشور از وجود خارجی برخوردار است که شما در پی نابودی آن هستید؟

مگر در هر مقطع از تحول و انقلاب اجتماعی در کشور چنین نیست که جامعه ایی که کهنه است، چون دارای حقانیت تاریخی نیست ، لذا باید برود و جامعه نوینی باید زاده می شود که جایگزین آن گردد؟ اگر چتین است پس آنگاه به ما بگویید در مقطع کنونی کشور قابله تاریخ در پی زایش کدام جامعه است؟ یا بهتر بگوییم در پی تخریب کدام جامعه موجود است و در پی سازندگی کدام جامعه نوین می باشد؟

این دیگردیسی از کدام حالت تاریخی موجود به کدام حالت تاریخی مطلوب در جریان است؟

این که در جواب گفته می شود جامعه سرمایه داری باید نابود گردد در ما این پرسش را بر می انگیزاند این کدام جامعه سرمایه داری است که در کشور موجود است و از هستی برخوردار است و باید نابود گردد؟

و متعاقب آن این کدام جامعه نوین است که بر ویرانه های جامعه و بنای سرمایه داری کهن باید مستقر شود؟

بگذارید برای پاسخ به این پرسش ها به تاریخ جاری و حاضرین کشور خودمان مراجعه کنیم یعنی بر پایه "آنجه هست"و نه از روی خواسته ها و مطالبات و آرزوی هایی که از نابودی جامعه سرمایه داری و استقرار عدالت اجتماعی در پهنه گیتی بطور کلی در سر داریم حرکت کنیم و دنبال پاسخی باشیم...

ادامه دارد...


قسمت ششم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


نکته دیگر که از زاویه منافع آتی - در قبال منافع آنی یعنی مناقع لیبرال دمکراتیک کارگران- باید به آن توجه کنیم و تلوحیا هم تا کنون به آن اشاره شد مسئله مربوط به مفهوم "جامعه" و تفاوت آن با مفهوم" مناسبات اجتماعی" است.

رابطه "مناسبات اجتماعی" با "جامعه" نظیر نسبت "درخت" و "جنگل" است که در منطق به آن رابطه جزء و کل می گویند. حال طرح این مسئله در ارتباط با تشخیص مرحله انقلاب چرا اینقدر مهم است بلافاصله ذکر خواهم کرد.

همان گونه که می دانیم هر تحول و انقلاب اجتماعی در تاریخ اجتماعی بشر صرف نظر از مقطع های آن عبارت است از یک دیگرگونی از جامعه میرا و زوال یافته و تاریخا نامطلوب و لذا غیر برحق به جامعه عالی تر و تاریخا برحق و بالنده. به این دیگر دیسی تحول و انقلاب اجتماعی می گویند که در طی یک پروسه کم و بیش طولانی صورت پذیر می گردد. این یک اصل است و ما آن را برای سهولت مطلب اصل انقلاب و تحول اجتماعی نام می گذاریم.

پس برخلاف تصور بسیاری از ما تحول و انقلاب دارای یک پروسه و فرایند کم و بیش طولانی است. و این طور نیست که چون سخن از تحول و انقلاب ساختاری و اجتماعی است - یعنی انقلاب و تحول در جامعه و ساختار اجتماعی - پس آنگاه آن گونه که برخی مدعی اند از پروسه و فرایند خبری نیست.

از دیگر سو بنابر اصل انقلاب و تحول اجتماعی دیگر گونی و تحول پروسه وار جامعه میرا به جامعه بالنده و نه بر عکس یعنی عقب رفت تغییر و تحولات انقلابی و تاریخی مد نظر است. این نکته مهم است که بدان توجه شود که انقلاب هر گونه تحول اجتماعی و هرگونه حالت به حالت شدن اجتماعی نیست.

انقلاب پروسه وار که در بستر تاریخ تکامل اجتماعی انسان مطرح است و کشور ما تا کنون مراحلی از آن را از سطوح بدوی تا سطوح فعلی آن پشت سر نهاده حرکتی بسوی جلو و پیشروانه و ترفی خواهانه است.

در مسیر و فرآیند همین تغییرات تدریجی و کمی است که جامعه میرا از بین می رود و به تناسب آن جامعه بالنده شکل می گیرد.

در سیر این تغییر و تحولات تدریجی که انقلاب در جریان است و کشور به لحاظ اجتماعی از سطوح پایین به سطوح عالی تر ارتقاء می یابد باید به این نکته مهم توجه داشت که در این اثنا دو عمل در حال صورت پذیری است:

جامعه میرا روند اضمحلال خود را طی می کند و جامعه بالنده روند پیدایش خود را می پیماید.

به این اعتبار عمل انقلاب و دیگر گونی اجتماعی یک عمل با دو پروسه متقابل سازندگی و تخریب است. یعنی در هر انقلابی جامعه ایی ساخته و جامعه ایی تخریب می شود.

بر پایه تمام آنچه در این بخش تا کنون گفته شد این طور می توان سرانجام نتیجه گرفت که که عمل تحول وانقلاب اجتماعی امر مشاطه و یا مرمت بنای کهنه جامعه میرا و در حال تخریب نیست بل که بر عکس تخریب ساختار و ساختمان بنای کهنه و فرسوده اجتماعی و در کنار و به جای آن احداث یک بنای نوین اجتماعی است.

این مبحث به این نحو هم در مباحثه ما با جزم گرایان که حالا مطرح است مهم است و هم در مباحثه با اصلاح طلبان حکومتی که در پی مرمت جامعه فرسوده قرون وسطایی ما هستند.

گفتگو با اصلاح طلبان را وعده دادیم که در آینده پی گیری کنیم . اما در این جا در ارتباط با جزم گرایان مهم است که بدانیم انقلاب و تحول تاریخی لیبرال دمکراتیکی که در این مقطع از تاریخ فراشد اجتماعی انسان ایرانی از آن سخن است از این قواعد و اصول مستثنی نیست.

لذا ما باید توجه داشته باشیم انقلاب لیبرال دمکراتیکی که در این مقطع از تاریخ اجتماعی کشور در برابر چشمان ما در جریان است انقلابی است که در حال تخریب جامعه و جامعه های کهنه ایرانی و همزمان در پی ساختن جامعه واحدی از کلیه این جامعه های قرون وسطایی در یک کشوری است که کثرالمله است و لذا به تعداد قومیت های آن جامعه های ملی از موجودیت برخوردارند.


شما برای فهم بیشتر مطلب به این تحول عظیمی که در برابر چشمان ما جاری است و ما آن را به سهولت انقلاب لیبرال دمکراتیک می نامیم نگاه کنید.

دراین تحول تاریخی در یک سو جامعه های کهن و فرسوده ما قرار دارند که تاریخا محتضرند و لذا میرنده اند و در سوی دیگر و در مقابل آن جامعه واحد ایرانی از تمام قومیت های ایرانی یه نام ملت ایران در حال شکل گیری است که تاریخا بالنده و برحق می باشد...

ادامه دارد....