روی هم رفته و در یک جمع بندی نهایی می توانیم اکنون عنوان داریم آن محتوای عینی از شرایط متحولی ایران را که در زیر سلطه جامعه های سرمایه داری پیشرفته در حال گذار به آن جامعه نوینی از سرمایه داری است که نمونه هایش اکنون حی و حاضر در کشور های مادر از قبل وجود دارند، هرچه باشد و هرچه نباشد ، این که ما قادر به بیان کلیت آن باشیم و یا نباشیم در یکسو از سوی دیگر آنرا در قالب " سرمایه داری وایسته" تبیین کردن و نام گذاری کردن اگر نشانه کچ سلیقی نباشد نشانه غرض ورزی بوده است.
به عبارت دیگر این وضعیت که برخی کشور های دنیا نظیر ایران با آن مواجهه اند پدیده عجیب و غریبی نیست. ما به علل داخلی که مربوط می شود به مسئله روند تحول اجتماعی و تاریخی ایران در اتحاد با علل خارجی که در ارتباط قرار دارد با یک سری مسائل بسیار قدیمی در دنیا یعنی سلطه برخی بر برخی دیگر و آنهم در برهه ایی از زمان تاریخ که کشور های سلطه گر خود از نظر اجتماعی بر ما برترند- یعنی این گونه نظیر اعراب و ترک ها و مغول ها نیستند که از حیث اجتماعی بر ما پایین تر باشند و ....- این ها دست به دست هم می دهند و بر ما وضعیتی را مستولی می کنند که منجر به آن میشود که ما قادر به اتمام مرحله انقلاب لیبرال دمکراتیک خود به این سادگی ها و به این زودی ها نباشیم و در این راه مدام به مشکلات عدیده داخلی و خارجی برخورد کنیم که به سهم خود منجر به طویل شدن فرایندی گردد که ما آنرا انقلاب لیبرال دمکراتیک، مدرنیزه و دمکراتیزه و لیبرالیزه کردن کشور در سایه صنعتی کردن کشور نام داده ایم.
خوب این ها همه نام گذاری اند. همان گونه که سرمایه داری وایسته هم یک نام گذاری بود. اما سرمایه داری وابسته چنان مفهوم و مقوله گل و گشادی بود که هر کس که از راه می رسید مفهوم و معنای خود را در آن می چپانید.
بطور نمونه عرض می کنم. از دید بخشی از ایرانیان سرمایه داری وابسته همان سرمایه داری نوینی بود که به زعم اینها امپریالیستها وارد ایران کرده بودند. با یک عوام فریبی خاص این گروه این ها سعی می کردند چنین جلوه دهند توسعه اقتصادی و اجتماعی ایران یعنی امر تحول اجتماعی بسوی مدرنیته - مرحله انقلاب اجتماعی جاری - منجر به وابستگی هر چه بیشتر ایران خواهد شد.
این ها اساسا از یک موضع عقب گرایانه و ارتجاعی به این دیده بودند که جامعه های میرا و محتضر قدیمی ایران مظهر استقلال اجتماعی و سیاسی و اقتصادی کشور بودند.
دسته دیگر برای جالب کردن بیشتر مبحث به این نظر بودند که اساسا وابستگی و سرمایه داری از هم جدایی ناپذیرند. این ها می گفتند سرمایه داری یعنی وابستگی و وابستگی یعنی سرمایه داری. و در ادامه چنین نتیجه می گرفتند دیکتاتوری و استبداد در کشور محصول سرمایه داری است. دمکراسی و سرمایه داری قابل جمع بستن نیستند. وجود دیکتاتوری و استبداد دیرینه در ایران نتیجه سرمایه داری است.
جالب در این نگرش ها در این بود که کلیه این ها به این نظر بودند که سرمایه داری وایسته یک نظام و یک جامعه در خود است و از این رو از نظام و جامعه سرمایه داری وابسته سخن می راندند که در آن از نظر سیاسی دیکتاتوری و استبداد حاکم است و ....
در خصوص مقوله تشکیل اردوگاه مردمی و یا خلقی هم اتفاق نظر وجود نداشت. همواره چنین بوده که در کشور های در حال گذار و توسعه بسوی جامعه عالی تر یعنی در گذرگاه هایی تحول اجتماعی از یک جامعه پایین تر به جامعه عالی تر مفاهیم نظیر مردم و خلق هم به تبع آن متحول میشوند. در نتیجه این تحول است که آنچه تا کنون مردم و خلق خوانده می شده اند من بعد به ضد خود مبدل می گردند و مردم و خلق جدیدی که در حال شکل گیری هستند من بعد مدعی این میگردند که آن مردم و خلقی که می گویند خود این ها هستند.
بر پایه این اصل هم ، طبیعی است که در کشور در حال گذاری نظیر ایران در اثنای منازعه میان سنت و مدرنیته مانند موارد بسیار دیگری نظیر آزادی، دمکراسی و ... در مورد واژگان نظیر مردم و خلق و ملت هم جامعه جدید و بالنده مدعی آن گردد که این مفاهیم متحول شده اند و مفاهیم قدیمی وسنتی دیگر دارای اعتبار سابق خود نیستند
از این رو پیوسته میان رویکرد های سنتی از مردم و خلق و ملت و نگرش های جدید در کشور از این مقولات و مفاهیم بر پایه همان منازعه های قدیمی سنت و مدرنیته اختلاف نظر وجود داشت که بطور طبیعی هم در قاموس "سرمایه داری وایسته" خودرا منعکس می ساخت.
از دیگر سو تضاد خلق و امپریالیسم مطرح بود که نظر به سلطه ایی که امپریالیستها در کشور داشتند نمی توانست هم مطرح نباشد. اما همان گونه که گفتیم نه در مفهوم خلق که گفتیم میان سنتیون و مدرن ها وحدت نظر وجود داشت و نه در برخورد با امپریالیستها.
اساسا این امپریالیستی که می گفتند و برای آن هم پایگاه و حضوری در کشور قائل میشدند در کشمکش میان سنت و مدرنیته مبدل شده بود به توپ فوتبالی که آنرا هر یک به سهم خود به زمین حریف مقابل پرتاب می نمود. در این فضا بیش از همه این سنتوین بودند که جامعه مدرن و در حال تکوین کشور رامتهم به ارتباط و وابستگی به امپریالیسم می نمودند و خلق را هم که معلوم بود کدام مردم بودند دعوت به اتحاد خلق علیه امپریالیستها و پایگاه مدرن و به اصطلاح خودشان غربی اش در کشور می نمودند .
شما تصورش را بکنید در چنین فضایی که هیچ چیزش مشخص نیست و هردو حریف سنت و مدرنیته در مقابل هم صف آرایی کرده اند و هریک داعیه مردمی و خلقی بودن و ضدیت با سلطه گری و ... دارد، نیروی سومی از بایگانی های تاریخ جهانی و جنبش کارگری -بخصوص اروپا- تئوری انقلاب سوسیالیستی که مبتنی است بر نفی هر دو طرف منازعه - خواه سنت و خواه مدرنیته - راعلم می کند و اتفاقا هم در سایه سرکوب های جمهوری اسلامی که بر هر حال به بسیاری از منازعات تئوریک در پس سرمایه داری وابسته در کشور پایان داده بود به پیروزی هم می رسد و خود را وسیعا در اذهان چپ ایران مسلط می سازد...
ادامه دارد...