۱۳۹۲ تیر ۲۶, چهارشنبه

لیبرال دموکراسی پرولتری و لیبرال دموکراسی بورژوایی - قسمت اول





تاکنون معمول بر این بوده که لیبرال دموکراسی را جنبش بورژوایی قلمداد کنند . اشتباه نظری از این نقطه ناشی شده است که سابقا معمول بر این بوده   حرکت کارگری در پیوند با یک حرکت ضد بورژوایی قرار میگرفت و در عوض حرکت لیبرال دموکراتیک مردم تاریخا  یک حرکت بورژوایی تلقی میگشت

با این وجود نباید از نظر دور داشت که در بنای نظری پیشین در عین حال ملحوظ شده بود  ماهیت بورژوایی  حرکت لیبرال دموکراسی به مفهوم تعلق مطلق آن   به بورژوازی صنعتی و جدید نیست. و به عبارت دیگر در قالب این نظریه یک حرکت کارگری در عین حال می توانست  یک حرکت بورژوایی باشد.

به نظر من ما بهتر است بورژوازی و بورژوایی را از هم تفکیک نکنیم. اما در عوض برای مفهوم پیشین از بورژوایی بودن حرکت لیبرال دموکراسی دنبال مقوله جدیدی باشیم.

براستی  لیبرال دموکراسی به منزله یک حرکت تاریخی در دو قرائت طبقاتی خود یعنی بورژوایی و پرولتری دارای کدام فصل مشترک تاریخی می باشند؟

جواب من به این پرسش عبارت خواهد بود از: کاپیتالیسم صنعتی

به عبارت دیگر اگر خواسته باشیم لیبرال دموکراسی را در دو وجه کارگری و بورژوایی آن تسمیه کنیم و زیر یک چتر و نام مشترک بیاوریم این وجه و  نام مشترک همان کاپیتالیسم صنعتی می باشد.

نباید از نظر دور داشت یک حرکت ضد کاپیتالیستی خواه ضد کارگری و خواه ضد بورژوایی است. چرا که چنین حرکتی در پی انحلال و امحای مناسبات کارگری و سرمایه داری  است.

اما تا به آن   زمانی که در سطح کشور، لیبرال دموکراسی از حقانیت تاریخی برخوردار است کلیت لیبرال دموکراسی در چارچوبه کاپیتالیسم صنعتی جاری است و منظور از این کلیت خواه لیبرال دموکراسی کارگری است و خواه لیبرال دموکراسی بورژوایی.


.با عزیمت از این مقدمه اکنون به موقعیت لیبرال دموکراسی بورژوایی و لیبرال دموکراسی پرولتری در سطح کشور می پردازیم
واقعیت غیر قابل کتمان وضعیت ناخوشایند لیبرال دموکراسی بطور کلی در کشور است.

حرکت لیبرال دموکراسی در کلیتش یک حرکت بسیار ضعیفی را در کشور تشکیل می دهد و این را بایستی ناشی از رشد ناچیز  کاپیتالیسم صنعتی در کشور دانست.

برکسی حتی دشمنان حرکت لیبرال دموکراسی پوشیده نیست که کاپیتالیسم صنعتی در ایران مراحل جنینی و تکوینی اش را می گذراند.

در این مراحل مادون از  رشد و پیدایش کاپیتالیسم صنعتی، طبیعی است که خواه پرولتاریا و خواه بورژوازی در حالت تکوینی و طبقات مذبور تازه در حالت شکل گیری می باشند.

مطابق با این وضعیت اجتماعی جنینی یک حرکت سیاسی ناچیز و کم وبیش به همان سان جنینی وجود دارد که لیبرال دموکراسی مردم ایران خوانده میشود که در یک تناسب یک به یک با وضعیت جنینی کاپیتالیسم صنعتی در ایران می باشد.

البته وضعیت ناچیز و جنینی کاپیتالیسم صنعتی و حرکت لیبرال دموکراسی مردم ایران به یک سو و در سوی دیگر کتمان عدم وجود آنها در شرایط کنونی ایران می باشد.

کتمان کاپیتالیسم صنعتی و حرکت لیبرال دموکراسی به دو صورت  انجام می گیرد:

-یا کاپیتالیسم صنعتی و حرکت سیاسی متناسب با آن را   با عنوان کلی کاپیتالیسم به اشکال گوناگون به کاپیتالیسم امپریالیستی نسبت می دهند

-یا این که با این ابراز که ایران در مرحله پیشا کاپیتالیسم است عملا منکر وجود هرگونه حرکت لیبرال دموکراتیک می شوند.

ادامه دارد...



نگاهی به سوسياليسم وطنی






ادبيات کارگری و متاخر غربی، که در ضدیت با بورژوازى  انحصاری در غرب بوجود آمده و مظهر ادبىات سیاسی و مبارزه کارگران بر ضد امپریالیسم غربی است، زمانى به ایران انتقال داده شد که در آن  کارگران صنعتی بالنده به همراهی با بورژوازی صنعتی نوپا تازه مبارزه خود را بر ضد استبداد فئودالى، بورژوازی تجاری و ملایان شروع نموده بودند.



 از این رو مکتب دارها  و نيمه  مکتبیون و دوستداران جملات زيبا و شعرا و ادبا در ایران که عمدتا از طبقات بالا دست و صاحب فرهنگ  کشور بودند با حرص و ولع تمام در دامن اين ادبيات  کارگری و غربی چنگ زدند و در این راه  فقط فراموش کردند که همراه با انتقال اين نوشته‌ها از غرب به ایران ، شرايط حياتى آن کشور ها به کشور منتقل نمی شود.



 به این منوال در اوضاع و احوال ایران، ادبيات  کارگری غربی  هرگونه اهميت عملى بلاواسطه خود را در کشور از دست داد و سیمای يک جريان صرفا ادبىانه را بخود گرفت.  بر این پایه اين ادبيات ميبايستى فقط چيزى شبيه به خيالبافى فارغ‌بالان ایرانیان بورژوا و خرده بورژوا و گاه فئودال درباره يک جامعه فارق از ستم و درباره تحقق يافتن ماهيت انسانى بنظر آيد.


تمام کار  کپی برداران ایرانی سپس منحصر به اين شد که هستی نوین از  جامعه صنعتی غرب را با وجدان  مکتبی و کهن ایرانی سازگار سازند و يا به عبارت صحيح‌تر جامعه جدید غربی را از نظرگاه  مکتبی خود فراگيرند.

آنان اين عمل گنجاندن لفاظيهاى  مکتبی  ذيل ادبیات  کارگری و غربی را بنام مارکسیسم و کمونیسم غسل تعمید دادند.

سوسياليسم ایرانی، که تمرينهاى مکتب مآب و ضد امپریالیستی خود را آنقدر به شکل جدى و پُر حرارت و با جار و جنجال بازار گرمى تکرار نمود، اندک اندک معصوميت  مکتبی  و اولیه خود را در عصر  ما از دست داد.

چرا که در عصر ما مبارزه بورژوازى , کارگران صنعتی و طبقه متوسط جدید ایران، بر ضد   بورژوازی ماقیل صنعتی، ملایان و ولایت مطلقه و يا بعبارت ديگر جنبش ليبرال دموکراتیک مردم ایران، همواره جدى‌تر از گذشته گردیده است.

بدين سان براى سوسياليسم ایرانی فرصتى مطلوب به چنگ آمد تا خواستهاى ضد امپریالیستی را در مقابل جنبش لیبرال دموکراتىک مردم ایران قرار دهد و بر حسب سنت  مکتبی  خود، به مکتب ليبراليسم، دولت انتخابى، رقابت بورژوایی، آزادى مطبوعات بورژوایی، حقوق بورژوایی، آزادى و مساوات بورژوایی و غیره لعنت بفرستد و برای توده کارگر ایرانی این موعظه را بکند که آنان از جنبش لیبرال دموکراتیک مردم ایران هيچ طرفى برنخواهند بست، بلکه بر عکس در خطرند که همه چيز خود را مانند کارگران صنعتی در غرب از دست بدهند.

لاکن سوسياليسم وطنی در موقع لازم فراموش ميکند که انتقاد غربیها از امپریالیسم، که وى الگوبرداری و تقليد بى‌روح از آن می باشد، مبتنی بر فرض وجود جامعه نهایی از کاپیتالیسم و شرايط حياتى مادى و ساختمان سياسى متناسب با آن، يعنى ناشى از فرض کليه آن شرایطی است که در ایران تازه از بدست آوردن آنها در مراحل بعدی از رشد کاپیتالیسم در کشور سخن بميان است.

از این رو در قبال این شرایط عالی و در حال تکوین از کاپیتالیسم، براى استبداد ایران و کاپیتالیسم مادون، سوسیالیسم وطنی بمنزله مترسک مساعدى بر ضد جنبش لیبرال دموکراتیک و تهديد کننده و معترض بدل شده است.

اگر بدين طريق سوسياليسم ایرانی در دست استبداد ملایان به مترسکی براى مبارزه بر ضد جنبش لیبرال دموکراتیک مردم ایران بدل گشته است ، در عين حال هم مستقيما مظهر منافع ارتجاعى يعنى منافع بورژوازی و خرده بورژوازی سنتی در ایران است . نباید از یاد برد پس از اصلاحات ارضی پايه عمده اجتماعى ترتيبات عقب مانده و موجود درایران کنونی، بورژوازی سنتی و خرده بورژوازی سنتی کشور است که بازمانده از قرون و مرحله مادون کاپیتالیستی است و از آن زمان تاکنون پيوسته شکلهاى تازه به تازه‌اى و وابسته به خود گرفته است.

از این رو حفظ اين بورژوازى و خرده بورژوازی در حکم حفظ ترتيبات موجوده و متحجر از مدنیت قدیمی در ایران است. اين بورژوازی و خرده بورژوازی با رُعب تمام در انتظار آن است که سلطه صنعتى و سياسى مرحله جدید از کاپیتالیسم از طرفى بوسيله تمرکز سرمايه و از طرفى بر اثر رشد پرولتارياى انقلابى برايش نابودى و اضمحلال ببار بياورد.

بنظر وى چنين ميرسيد که سوسياليسم وطنی ميتواند اين هر دو نشان را با يک تير بزند. لذا مانند یک بيمارى همه‌گيرى در میان طبقات نامبرده اشاعه می یابد.

اين جامه سوسیالیستی که از تارعنکبوت تخيلات بافته و با گلهاى خوش نقش و نگار فصاحت تزيين يافته و با سرشک تأثرات مفرط شستشو داده شده است، اين جامه مارکسیستی که سوسياليستهاى ایرانی در لفافه آن مشتى "حقايق سوسیالیسم علمی" خود را نهان ساخته اند، تنها در ميان جماعت سنتی بر فروش کالاى خود ميافزاید.

سوسياليسم ایرانى به نوبه خود رفته رفته بيش از پيش پى ميبرد که بعهده اوست که نماينده مطنطن بورژوازی و خرده بورژوازی سنتی در ایران باشد.

اين سوسياليسم، کشور ایران را بعنوان يک کشور مساعد   برای انقلاب ضد امپریالیستی و از این حیث نمونه ایی منحصر به فرد براى آن اعلام ميدارد و براى هر يک از دنائت‌های بورژوازی و خرده بورژوازی سنتی علیه جنبش لیبرال دموکراتیک مردم ایران، معناى سوسياليستى عالى و باطنى قائل ميشود، يعنى آن را درست بعکس آنچه که است، بدل مي سازد.