۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه

من رای نمی دهم


من رای نمی دهم نه این که مخالف اصل انتخابات هستم. من رای می دهم هنگامیکه جمهوری در کشور حاکم است و مردم از راه انتخابات حق حاکمیت خود را به مرحله اجرا در می آورند. من در چنین جمهوری به پای صندوق رای میروم چون انتخابات آزاد است و شرایط اولیه انتخابات آزاد یعنی آزادی احزاب و آزادی برای انتخاب شدن و انتخاب کردن و.... فراهم و تضمین شده است.

در عوض من در ولایت فقیه به پای صندوق رای نمی روم چون ولایت فقیه را ولایت فقیه می فهمم. من به پای صندوق های رای نمی روم
چون رای من ضامن حاکمیت فقیه است. چون به این رای دادن بیعت با امام وقت می گویند و من می خواهم رای بدهم، انتخاب شوم و انتخاب کنم، نه این که با امام زمان بیعت نمایم. این آخری را من امر عقیدتی میدانم. در حالیکه انتخابات از نظر من یک امر سیاسی و حکومتی است. سیاست را باید از امور عقیدتی جدا نگه داشت. این طرح تفکیکی که در اتوبوس ها و... را که می بینم مدام به همین می اندیشم که ای کاش در ازای جداسازی طبیعت ها- زن و مرد - سعی میشد تفکیک امور عقیدتی و امور سیاسی چنین به شدت مراعات میشد.

من در ولایت فقیه رای نمی دهم چون در ولایت فقیه این شخص فقیه است که حاکم است و نه مردم. در ولایت فقیه، قانون گذاری وجود خارجی ندارد. فقیه و شریعت از پیش تعیین شده اند. حتی خود فقیه شارع فقه نیست بل که شارح فقه است. از این رو انتخابات مجلس قانون گذاری در ولایت فقیه به دوجهت بی معنی است. اولا مجلس قانون گذار وجود ندارد و در ثانی انتخابات چنین مجلسی که مجلس رهبری خوانده می شود از نمایندگانی است که همه به نحوی غربال شده اند.

از این گذشته من در ولایت مطلقه فقیه رای نمی دهم چون از این راه این جمهوری نیست که هرباره تحقق می یابد و ضمانت می شود بل که این فقیه و ولایت اوست که تایید می گردد.

در جمهوری ها رسم بر این است که جمهور مردم از راه انتخابات هرباره این یا آن گروه اجتماعی را به اتفاق یا به تنهایی برای حکومت کردن بر سر کار می نشانند. اما در ولایت فقیه چنین نیست. درولایت فقیه چون شارح فقه دائم العمر حکومت می کند و چون فقه از پیش تعیین شده است انتخاب هرباره این یا آن گروه اجتماعی وجود خارجی ندارد.

با این وجود دسته جاتی هستند که چنین استدلال می کنند که اگر انتخابات درست و پاکیزه برگزار گردد آنگاه امید این وجود دارد که مردم از راه انتخابات در ولایت فقیه به ولایت برسند.

آنها در ادامه چنین استدلال می کنند مانع اصلی، عدم برگزاری سالم انتخابات در کشور است. آنها می گویند از راه انتخابات سالم مردم در ولایت فقیه این شانس را می یابند که خود حکومت کنند.


من نظر این دسته جات را نمی پذیرم. چون این دستجات قادر به تفکیک دو موضوع با هم نیستند. اولا در ولایت فقیه در هر انتخابات خواه انتخابات مجلس اسلامی و خواه انتخابات ریاست جمهوری- سعی نمودم دو انتخاب مهم کشور را نام ببرم- این حاکم و یا حکومت نیست که انتخاب می شود بل که اندام هایی از حکومت که از بازوهای فقیه هستند. علتش این است که در ولایت فقیه حاکمیت مانند یک دیکتاتوری دائمی است.
ثانیا و در مقابل موضوع اول ولایت فقیه است که می دانیم در هیچ یک از این انتخابات نامبرده گزینش آن مطرح نیست.

همین گروه ها برای تغییر حکومت و نظام حکومتی از ولایت فقیه به جمهوری راهکاری ندارند. در عوض راهکاری که این ها ارائه میدهند به شرط انتخابات سالم تغییر مجلس و دولت مطیع رهبری از این مجلس و یا دولت به مجلس و دولت دیگر است.

این ها این تغییر و تبدیلات را که هر دوره انتخاباتی مجلس و دولت صورت می پذیرد را به ما به جای تغییر حکومت تحویل می دهند که این آخری در ولایت فقیه دائمی است.

از این جاست که من چنین متوجه شده ام این منبع در واقع تا کنون سرچشمه انواع و اقسام توهمات پیرامون مقولاتی نظیر، اصلاح، حاکمیت، دولت، مجلس، دمکراسی، جمهوری و ... بوده است.

روی هم رفته من تصمیم خود را گرفته ام. من درولایت فقیه رای نمی دهم. این که از چه وقت به این نتیجه رسیده ام. این که آیا دیروز رای میدادم و امروز رای نمی دهم. برای این تصمیم من مهم نیست. مهم این است که من رای نمی دهم و دلایلش را هم به اختصار و بازبان ساده به عرض رساندم.

انتخابات دارای ارزش ابزاری است. اصل جمهوری است.


نمی توان پنهان کرد که میان رویکرد سنتی و رویکرد مدرن نسبت به امر انتخابات تفاوت فاحشی وجود دارد. از نقطه نظر مدرن انتخابات در یک کشور دارای ارزش ابزاری است. در این میان اصل، حاکمیت مردم یعنی جمهوری است. یعنی اساس، حاکمیت مردم است و حق حاکمیت از حقوق طبیعی و لایتجزای انسانی می باشد.

سوای اصل حق حاکمیت و بر پایه حق حاکمیت مردمی نوع حکومت مردمی و نوع جمهوری مطرح است که به آن اصل دمکراسی و مردم سالاری می گویند. اصل مردم سالاری و دمکراسی مانند جمهوری وآزادی یک مبحث حقوقی نیست بل که یک مبحث تشکیلاتی و مشارکتی است.

در مبحث دمکراسی و مردم سالاری دو حوزه از هم قابل تفکیک اند:

دمکراسی اجتماعی

دمکراسی سیاسی

دمکراسی و مشارکت اجتماعی مردم در واقعیت امر شالوده دمکراسی سیاسی است. به این عبارت نوع و ترکیب دمکراسی و مشارکت اجتماعی است که نوع و ترکیب دمکراسی سیاسی را تعیین می کند.

مبحث انتخابات و ارزش ابزاری آن یک مبحثی است در قیاس با جمهوری - مبحث حقوقی - و دمکراسی - مبحث اجماع و تشکیلاتی - یک مبحث سطحی و روبنایی و به این معنا نهایی.

امر انتخابات همواره جایی که گروه مطرح بوده وجود داشته است و از اینرو چیز تازه ایی نیست. وقتی 7 نفر دور هم جمعند و باید یک نفر از میان شان انتخاب شود معمولا به انتخابات متوسل می شوند مگر این که اصل انتصاب در عوض انتخاب میانشان مرسوم باشد.

حال در بعد وسیع ترهم به همین نحواست. زمانی که 70 میلیون در عوض 7 نفر به پای انتخابات می روند به همین منوال به ابزار و روش انتخابات متوسل میشوند

در هر مورد اما نکته تعیین کننده حق حاکمیت است که اصل است. اگر 70 میلیون انسان ایرانی برخوردار از حق حاکمیت یعنی این حق انسانی خود هستند برای تحقق و اجرای این حق الزاما باید به پای صندوق های رای بروند و به عبارت خودمان از انتخابات استفاده ابزاری برای تحقق و اجرای حق حاکمیت خود نمایند.

چنان که می بینید اصل انتخابات با امر بیعت مردم با حکام برابر نیست. در امر بیعت حق حاکمیت با همان 7 نفر است که منتصب شده اند و مردم تنها به پای صندوق های رای می روند تا حق حاکمیت همان هفت نفر را تایید کنند.

صرف نظر از این ها گفتیم اصل دمکراسی مطرح است. اصل مردم سالاری از مردم سالاری اجتماعی نشات می گیردو به مردم سالاری سیاسی ختم میشود.

در دمکراسی بطور کلی اصل مشارکت گروه های اجتماعی که جملگی دارای حق حاکمیت هستند مطرح است. به این معنا دمکراسی نسبت به جمهوری که این آخری یک کیفیت و حق انسانی است مقوله وسیع تری است که حائز ارزش کمی است. در دمکراسی کمیت و تعداد مشارکین در حاکمیت مردمی - در جمهوری - مطرح می باشد.

به این اعتبار همه جمهوری ها دمکراتیک نیستند اما همه دمکراسی ها جمهوری هستند.

از نظر ارزش بندی چنانکه گفتیم می توان دمکراسی یعنی نحوه و میزان مشارکت جمهور مردم در استفاده از حق حاکمیت خود را ، در رده های سازمانی و تشکیلاتی طبقه بندی کرد.

خواه جمهوری و خواه دمکراسی سرانجام به انتخابات پناه می برد و برای تحقق خود از ابزار انتخابات استفاده می کند.


این ها که گفتیم کم و بیش در اساس نحوه برخورد مدرنیته با جمهوری، دمکراسی و ابزار انتخاباتی است. درعوض ما با رویکرد های سنتی با این مقولات مواجه هستیم که با رویکرد مدرن تفاوت فاحشی دارد.

برای سنتی ها ابزار انتخابات یک وسیله برای تحقق حاکمیت مردم- جمهوری - در یک دمکراسی - حکومت مشارکت - نیست.

برای روشن تر شدن بیشتر باید به مسئله انتخابات در جمهوری اسلامی ایران توجه داشت.

سنتی ها مسئله انتخابات در حکومت آخوندی را در همه حالات همان ابزار زنگ زده بیعت و تایید حاکمیت و ولایت فقیه است را به شکل مسخ شده از ماهیت ابزاری آن خارج کرده و به آن چنان ماهیت مقدس و معجزه آسایی اعطا می کنند که توگویی صرف انتخابات نشانه تحقق حاکمیت مردمی است.

در این مسخ سازی ابزار انتخابات و تبدیل دروغین آن به حق حاکمیت مردم - جمهوری کاذب - این نوع جمهوری یعنی دمکراسی و میزان مشارکت مردم در پیاده سازی جمهوری است که قربانی میشود.

و در همه این تغییر و تبدیلات سنتی است که ابزار انتخاباتی چنان بزرگ نمایی می شود که توگویی چون در ایران در یک نمایش آخوندی انتخابات برگزار می شود، این همین کافی است

اما این که در عمل در چارچوبه ولایت فقیه یعنی در یک حکومت الهی ، براستی جمهوری- یعنی حکومت انسانی - چه معنایی دارد، مطلبی است که پوشیده نگه داشته میشود.

مگر به غیر از این است که در یک حکومت الهی و روحانی جایی برای حاکمیت انسانی و مردمی - جمهوری - وجود ندارد؟

مگر به غیر از این است که در جایی که جمهوری نیست سخن از نحوه مشارکت مردم - دمکراسی - در حاکمیت هزیان گویی به شکل سنتی است؟

از این رو بیاییم کلاه خودمان را قاضی کنیم و خود را گرفتار این مهملات سنتی ها نسازیم. حکومت الهی و حکومت انسانی در یک ظرف تشکیلاتی باهم قابل جمع بستن نیستند.

در حکومت الهی استفاده ابزاری از انتخابات همان پیاده کردن امر بیعت با حاکمیت فقیه است. در حکومتی که جمهوری نیست و به تبع آن از دمکراسی هم خبری نیست سراغ انتخابات رفتن و از این راه سراغ حاکمیت مردم- جمهوری - را گرفتن یعنی فقط برسر کار گذاشتن مردم است تا از این راه حاکمیت اسلامی و حاکمیت روحانی روزگار بگذراند که می بینیم هم به این ترتیب موفق هم شده اند بیش از حکومت محمد رضا شاه بر ماجمهور مردم حکومت کنند و این شوخی نیست.

برای دست رد زدن به سینه این تراژدی تاریخی در کشورمان که ولایت مطلقه فقیه نام دارد مدرنها باید به مکانیسمی توجه کنند که هرباره عمل می کند و سنتی ها خواه راست و خواه چپ آنرا به پیش می کشند.

در این مکانیسم که شمه ایی از آن در بالا تصویر شد همه مقولات نظیر جمهوری، دمکراسی، انتخابات با وارونه سازی سنتی ارائه داده می شوند. این در واقع سرنوشت سنتی ها در عصر مدرنیته است. این سنتی ها مجبورند در همه این موارد همان بنجل های هزارساله و قدیمی شان را در رنگ و لعاب مدرنیته به خورد ما بدهند و در این راه مجبورند به مسخ مقولاتی بپردازند که درعصر نو از سو مدرنیته - نه خلق شده اند - بل که مطرح و به پیش کشیده شده اند.

از این رو ست که ابزار بیعت در حکمرانی خلیفه مسلمین و امیر المومنین مبدل به ابزار انتخابات در یک نظام جمهوری می شود که راهی است برای تحقق حاکمیت جمهور مردم.

از همین روست که در مقابل با سنتی ها - خواه چپ و خواه راست - مطالبه ایی که مدرن ها - خواه چپ و خواه راست - عمده می سازند و باید هم عمده کنند در وهله اول حق حاکمیت مردم- یعنی جمهوری است.

به این اعتبار اول باید تکلیف حاکمیت مردم - جمهوری- را در قبال ولایت فقیه روشن ساخت و سپس از ابزار انتخابات سخن گفت.

اگر شما این را که گفته شد وارونه کنید یعنی بگویید اول انتخابات و از راه انتخابات ودوم حق حاکمیت مردم و سپس جمهوری یعنی همان مسخ مسائل به سبک سنتی ها که اکنون رواج دارد.

توجه کنید ابزار انتخابات که به این نحومسخ و مقام اول را پیدا نمود و حق حاکمیت مردم فرعی و ثانونی گشت آنگاه در راه همین مسخ سازی است که سنتی ها چنین جلوه می دهند که توگویی سنتی ها از راه انتخاباتی در پی تحقق حاکمیت مردم- جمهوری - هستند و مدرن ها می خواهند از راه غیر انتخاباتی مسئله حق حاکمیت در ایران را حل کنند.

پشتبند این راه مدرنیته - راه غیر انتخاباتی - برای حل مسئله جمهوری در برابر ولایت فقیه است که سنتی ها مدرنتیه را متهم به تمایل به اعمال ابزار خشونت برای اهداف جمهوری در قبال راه مسالمیت آمیز انتخابات برای اهداف مشترک می سازند.

اما آیا این حقیقت دارد؟ آیا این حقیقت دارد که اگر مدرنیته می گوید اول حل مسئله حاکمیت مردم و سپس انتخابات به این نحو با عمده سازی جمهوری در برابر ابزار انتخابات الزاما تمایل خود را به ابزار خشونت برای حل مسئله حاکمیت در ایران نشان می دهد و اثبات می کند؟

آیا آنگونه که سنتی ها مسئله را را وارونه می کنندو لذا جلوه می دهند ما در برابر یک دوراهی قرار داریم:

یا راه انتخابات در نظام ولایت فقیه برای حل حاکمیت

یا پیشگیری راه خشونت برای حل مسئله حاکمیت و برکناری ولایت فقیه؟

خیر. چنین نیست. این دروغ محضی است که تنها ازذهن سنتیها تراوش می کند که به حکومت سنتی خود- ولایت فقیه - کم یا بیش سخت چسبیده اند.

والا عمده دیدن حل مسئله حکومت به خودی خود به معنای تعیین روش خشونت برای حل این مسئله مهم نیست.

ما می گوییم - و در این راه بی آن که به دنبال راهکاری ازپیش تعیین شده باشیم نظیر اعمال خشونت، مبارزه منفی، تظاهرات سراسری و.... - ایرانیان برای استقرار جمهوری و تحقق حق حاکمیت مردم در کشور بایستی در قدم اول حساب خود را با حاکمیت ضد مردم و ضد جمهوری فقیه روشن سازند و سپس در راه تحقق جمهوری به پای صندوق های رای بروند.

ما می گوییم عکس آن - یعنی در ولایت فقیه به پای صندوق های رای بروند تا از این راه حق حاکمیت خود را تحقق باشند - یک دروغ بزرگ سنتی هاست که ثمره آن همین طولانی شدن حاکمیت سنتی ها است.

آیا این به معنای تجویز از پیش اعمال خشونت در استقرار جمهوری و حاکمیت مردمی است؟

آیا این به این معناست که هر کس به صندوق های رای در ولایت فقیه نرفت و از راه کذب بیعت با امام پرهیز کرد به خودی خود در راه استقرار جمهوری پیرو راه خشونت خواهد بود؟


آیا کافی نیست 33 سال آزگار با توسل به چنین مسخ و وارونه سازی ها، حاکمیت سنتی را در کشور تمدید کردن؟

تا کی می خواهیم با تسلیم شدن به چنین شیوه هایی که ما را از خشونت، انقلاب، و... می ترسانند، تن به حکومتی بدهیم که هر روز آن اضافی و هر روز آن به ضرر پیشرفت و ترقی کشور است؟