۱۳۹۳ مرداد ۱۵, چهارشنبه

عقیدتی ها به این نظرند... !


در زیر دو نوشته با یک موضوع یگانه در پی هم می آیند.  نوشته نخست همان گونه که از ظاهرش پیداست از یک جستار و سه کامنت تشکیل یافته که از این سه، دو کامنت که در پی هم می آیند از من است.

 در نوشته بعدی مقاله ای است تحت عنوان « چرا من یک آتئیست نیستم»   که من به تاریخ ده اردی بهشت 1392 نگاشته ام. 


با سپاس فرهاد واکف




Farhad Vakof

عقیدتی ها به این نظرند که خداوند تمامی انسان ها را عقیده مند و عقیدتی خلق کرده است و عقیدتی بودن در مکنونات بشر نهفته است. با این تفاوت که عقیده ها فرق می کنند. حتی نداشتن عقیده که شما می گویید از نظر عقیدتی ها در نوع خود یک نوع عقیده است!

این که ضدیت با عقیده و یا ضدیت با یک چیز حال فرق نمی کند آن چیز کدام باشد را می توان به خود همان چیز و یا به همان عقیده مبدل کرد شکی نیست. اما در این صورت این ضدیت است که از بین می رود اما ضد عقیده به عقیده مبدل نمی شود. بطور نمونه ضدیت با استبداد اگر دموکراسی و آزادی باشد، اگر شما دموکراسی و آزادی را به استبداد مبدل کنید این دموکراسی و آزادی است که شما از بین برده اید نه این که دموکراسی و آزادی عین هو استبداد باشد.

نمونه دیگر که قابل فهم عقیدتی ها باشد می آورم. مگر بر این عقیده نیستند که خدا و شیطان در تضاد باهمند؟ حال چه میشود که ما بگوییم که این شیطان خود یک خدایی و از اول یک خدایی بوده است. و یا صفات شیطانی از صقات الهی و خدایی است و غیره. خوب در این صورت این تضاد است که از بین می رود.

در مورد عقیده و ضد عقیده هم همیطور است. اینجا یک تضادی است. عقیده هر چه است ضد عقیده خلاف آن است. یعنی اصلا بی عقیدگی است. در حالت بی عقیدگی انسان یا می داند یا نمی داند. همین و بس. شما این حالت را که همان حالت دانشمندان و کارشناسان است در خود ایجاد کنید و بسط دهید همین می شود که گفتم.

فرهاد واکف
J’aimen et Maziar Khouzani aiment ça.
  • Nika Nikzad
    فرهاد گرامی.
    آنچه گفته شده بیشتر در مورد متافیزیک درست از آب در میاد و نه غیر متافیزیک.
    حتی نه گفتن به متافیزیک، سبب می شود ما هم چنان در زمین متافیزیک بازی کنیم.لذا برای ترک مباحث متافیزیکی راه حل نفی متافیزیک نیست. در واقع چیزی که نوشتم، مبنای فلسفه 
    ی پست متافیزیک است. در فلسفه ی پست متافیزیک، فیلسوف به کل وارد مبحث متافیزیک نمی شود نه در رد آن می کوشد و نه در تایید ان. لذا فرصتی بدست می آید که بدون درگیر شدن در کلاف در هم متافیزیک به اصول و مبانی دیگر پرداخت.


  • Farhad Vakof
    نیکا جان! ضد عقیده وجود دارد و این همان حالت بی عقیدگی است یعنی حالت فیزیکدانان- جون پای متافیزیک به میان آمد عرض می کنم تا قرینه باشد - و حالت دانشمندان و کارشناسان. اما این که بخواهیم این را در یک دستگاه فلسفی موسوم به پست متافیزیک انسجامش بدهیم، من با آن مخالفم. من این مخالفت را بارها در طی اظهار این که من یک آتئیست نیستم و در نقد به ریچارد داوکینز به عموم عرضه نمودم. از نظر من ایجاد یک دستگاه فلسفی همان است که شما هم مطرح نمودید یعنی نفی رقیب با اسلحه رقیب. نفی متافیزیک با شیوه متافیزیکی. بازی در مبدان حریف. به این معنا صرف نظر از اسامی ما چیزی به نام مکتب علمی نداریم. برای ما فقط علم باقی است و همین. این علم را در نفی متافیزیک به یک مکتب علمی در آوردن یعنی همانا در زمین متافیزیک بازی کردن. این را اینروزها خیلی ها متوجه شده اند . اما در بیان و تبیین این فهم نظر به تازگی اش ما دچار مشکلاتی هستیم. همه ما می فهمیم که علم و دانش مانند متافیزیک یک دستگاه مکتبی نیست که با علم و کوتل و... وارد میدان شود، بنیان گذاراهایی برای خود داشته باشد به روش مدرسه ای - اسکولاستیک- بجث راه بیاندازد و غیره. و یا از این ها گذشته این مطلب که ما بیایم در گام بعدی این مکتب را در ذهنمان پایه و اساسی برای هستی اجتماعی - اقتصادی و سیاسی مان قرار دهیم و بدین ترتیب از آن یک ایدئولوژی علمی در برابر دیگر ایدئولوژی های متافیزیکی بسازیم. ما امروزه هم آن سازه های مکتبی را داریم و همان این سازه های ایدئولوژیک را. این ها حال به یک طرف. در طرف دیگر این موضوع مطرح است: آیا علم و دانش بشری امروز و فردا و یا کلا در شرایطی است و خواهد بود که به ذهن بشر این امکان را ارائه دهد و او را در این تصمیم گیری هدایت کند که خدا نیست؟ این که ما نمی خواهیم با متافزیک درگیر شوم و علیه او مکتب و ایدئولوزی و.. راه بیاندازیم درست، لاکن در این جا رابطه علم و قدرت ادراکه ذهن بشر در پاسخ به مسئله خدا و متافیزیک مطرح است! پس در این جا دو موضوع مطرح است: موضوع اول بازی در زمین حریف و دوم وجود حریفی است که به مبارزه طلبیده نمیشود اما یک حریف پتانسیل و ضدیت موجود می باشد. حال اجازه بدهید من در این جا این موضوع دوم را دنبال کنم. همان گونه که داشتن عقیده یک امر شخصی است نداشتن آن هم یک امر شخصی است. بنابراین چنین مباحثی از این قبیل مجادلات شخصی است، در زمینه نداشتن عقیده و بی عقیدگی کسی را نمی توان مجبور کرد و این خود شخص است که باید به این پرسش پاسخ دهد: آیا دانش های بشری هادی لازم برای او در جهت این تصمیم گیری و اقناع است: خدا وجود دارد؟ در این زمینه اگر از من بپرسید من خواهم گفت: بلی. علم من را قانع کرده است که خدا وجود ندارد. من با همه مشاهدات و تجارب و دانشم به این نتیجه نهایی رسیده ام که خدا نیست و متافیزیک یک عقیده ای بیش نیست. در جواب به کسانی که مردد هستند و یا اشخاصی که می گویند خدا هست من آماده ام نظریات شخصی ام را مطرح کنم. گرچه به دلایل در بالا ذکر شده حاضر به راه انداختن علم و کوتل و دستگاه مکتبی و ایدئولوژیک بر پایه این نظریات شخصی نیستم و آنها را اکیدا رد می کنم و این ردیه ها را هم کرارا به اطلاع عموم رسانده ام اما با این وجود داشتن نظر شخصی پیرامون یک مسئله متافیزیک- وجود خدا و ماورای فیزیک - را ممکن می دانم. در ادامه ضمن پوزش از اداله کلام نطر به اهمیت مطلب به من اجازه بدهید چند نکته دیگر را هم مطرح کنم. ادامه...
  • Farhad Vakof
    در این مکان موضوع صحبت من کماکان امکانات دانش بشری در پاسخ به یک مسئله متافیزیک می باشد که در بالا شروع کرده بودم. چنانکه ذکر شد تاکنون سه پاسخ به این مسئله ارائه شده است: برغم دانش های بشری می توان گفت خدا وجود دارد، به کمک دانش های بشری نه می توان گفت خدا وجود دارد و نه می توان گفت متافیزیک یک عقیده است و سوم این که بر پایه دانش های بشری می توان گفت متافیزیک یک عقیده ای بیش نیست. تا این جا این سه پاسخ تنها سه پاسخ بی خطری بیش نیستند. هنوز هیچ طرفی تصمیم ندارد از پاسخ های هرباره اش یک دستگاه فلسفی ، مکتبی و ایدئولوژیک راه بیاندازد. این ها پاسخ هایی اند بر مبنای اقناعات شخصی و نه بیشتر. حال چه میشود از این میان بطور نمونه طرف میانی یا میانه رو - یعنی نه متافیزیک و نه فیزیک - بر این برآید خود را در یک دستگاه فلسفی مانند پوزیتویسم و ماخیسم و.. منسجم کند؟ این مثال و پرسش را هم می توان برای دیگر جناح ها به همین نحو مطرح کرد و اگر من در این مکان مورد میانه روی و پوزیتویسم را چسبیده ام برحسب موضوع و اتفاقی است. از نظر من این که متافیزیک ردیه امکان دانش بشری در دست یابی به یک پاسخ قاطع علیه متافیزیک یعنی علیه خودش را صادر می کند، مسئله چندان غیر قابل فهمی نیست. رویه متافیزیک اصلا رویه علمی و فیزیکی نیست تا اصلا بر پایه این روش در انتظار نتایج علمی علیه خود باشد. پس می مانند این ناپیگیران و میانه رو ها! میانه رو خوب شروع می کنند اما بد تمام می کنند. نظر به میانه روی یک به نعل می کوبند یکی به میخ. عدم قاطعیت و رادیکالیت خودشان را هرباره در پس مبارزه علیه مکاتب و علیه ایدئولوژی ها و علیه این که متافیزیک یک مکتب و دستگاه فلسفی است و فیزیک و علم نباید به دام فلسفه در غلطد پنهان می سازنند. با این که خودشان فلسفه پروری می کنند و علم و کوتل راه انداختند و بطور نمونه پای امپریسم - تجربه گرایی یا اصالت مطلق تجربه - را به میان آورده اند، به امثال من این نسبت را می دهند که ما مانند عقلیون و راسیونالیستها و حکمای متافیزیک مرزهای فیزیک و تجربه فراتر نهاده ایم و به متد خرد ناب چسبیده ایم. از نطر من این همه تلاش واهی و بیهوده برای پنهان سازی ناپیگری هرباره است. والا نیازی نیست که ما پای موضوعات مورد توافق را دوباره به میان بکشیم یعنی : ضدیت علم با فلسفه، با مکاتب و با ایدئولوژی ها.. والا مسئله ساده تر از این هاست: آیا با روش های علمی می توان مسئله متافیزیک را حل کرد یا نه؟ در این رابطه من می پرسم کجای مسئله متافیزیک یک مسئله فیزیکی است؟ فیزیک قادر است مسائل فیزیک را طرح و حل کند. و این در حالی است متافیزیک و مسئله خدا یعنی خدا در را در دایره فیزیک جستن از ریشه خطاست. مسئله خدا از بنیاد بر پایه متد متافیزیک خلق شده است و کسی که با این متد آشناست تنها کافی است در صدد رد آن براید، آنگاه مسئله خدا به عنوان مخلوق این متد، خودبخود حل شده است! بنابراین این که ما در حیطه فیزیک پرسشهای بی نهایتی داریم، مرزها بی نهایتند و غیر و ذالک این ها هیچیک ادله رد متد ما در رد متافیزیک و در نهایت مسئله خدا نیست بل که برعکس. در چارچوب مباحث شخصی عرض می کنم والا علم وارد این مباحث ما نمی شود و ما هم حق نداریم سخنگوی علم باشیم اما همیقدر که به حرفه، و روش علمی خود پایندیم و در استعمال آن در همه موارد اصرار داریم، دارم عرض می کنم، متد علمی جا برای عدم قاطعیت و تردید در برابر متافیزیک و خدا باقی نمی گذارد. من به شخصه به سهم خود قادر به پذیرش این همه وسواس و شکاکیت تا سر حد فلسفه اش نیستم. این از من. با سپاس



سه‌شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۲ ه‍.ش.


چرا من یک آتئیست نیستم



اخیرا اخراج من از کانون آگنوستیک ها و آتئیست های ایران- فیسبوک - وباز پذیرش بلافصل حق عضویتم من را به اندیشه
نگارش این سطور واداشت تا به علل اصلی اختلافم با آتئیسم در این جستار بپردازم.

حقیقت این است که من یک آتئیست نیستم و در زیر دلایل خودم را برای این مورد به اطلاع  خواهم رساند. برحسب این، واقعیت مضمونا اخراج من از کانون بی علت نیست و خود به شخصه خودم را در شمار آتئیستها و کانونی از آنها محسوب نمی کنم

از این رو قابل تصور است که مواضع و دیدگاه های من در چنین محافلی هرباره اسباب  ناآرامی ها و مباحثات چندی را  فراهم کنند.

در این جا سعی میکنم همان گونه که در بالا وعده داده شده به چرایی این که من آتئیسم را رد می کنم بپردازم.

1- بیش از همه من به این نظرم هدف اصلی  که ما در سطح علمی و به قول متعارفی در اینجهان بینی  دنبال می کنیم حمله قرار دادن دین و آنجهان بینی نیست.

علم موجودیت  مستقلی دارد و آتئیسم نامیده نمی شود. علم و یا اینجهان بینی  نباید هرباره به شکل منفی یعنی آنتی تئیسم یا آنتی دین و.. نامیده شوند.

این که برخی بر پایه عقیده و ایمان  آنجهان را مفروض و بر اینجهان مقدم می شمرند مسئله آنهاست. آنها تئوری نشانده اند و عمارات عقیدتی برپا ساخته اند و بهتر است آن را ثابت کنند.

بی تردید از سوی اینجهانبینی و علم هرباره آمادگی برای پاسخگویی به مسائل ناشی از این تئوری بافی های عقیدتی وجود دارد و هم در صورت لزوم در صدد دفاع بر آمده خواهد شد و تئوری هایشان رد خواهید گردید. اما این تئوری های عقیدتی را هرباره ملکه ذهن خود کردن و رد آنها  را هرباره علت موجودیت علم و هدف اصلی حملات آن قرار دادن با این مواضع دفاعی برابر نیستند

در این رابطه آتئیسم تا به آن حد پیشرفته که حتی اسم و موجودیت خود را هم مدیون تئیسم می باشد. انگار بدون تئیسم آتئیسم هم نخواهد بود. و درست همین مورد است که  در واقعیت وجه ممیزه آتئیسم است.

همانگونه که اشاره شد داشتن هویت و موجودیت مستقل از آنجهانی، مستقل از بود و یا نبود آن به این مفهوم است که باید سعی کرد میان هویت و نام و نشان مستقل از یکسو و از سوی دیگر پاسخگوی هرباره حملات آنجهانی هابودن فرق نهاد.

2-دوم این که آنچه که من در این جا به سهولت اینجهان بینی و آنجهان بینی نام نهادم از این خاطر بود که عنوان کرده باشم اگر قرار باشد دانشی که ما از این جهان داریم را اینجهان بینی و  از این رو یک جهان بینی علمی بنامیم و از دیگر سو آنجهانبینی را دین بنامیم آنگاه جهانبینی دینی و یا علمی اسامی دیگری برای دین و علم می باشند.

بنابراین من بعد هر باره می توانیم به جای دین از جهانبینی دینی یا آنجهانبینی و بطور معکوس برای علم واژه جهانبینی علمی یا اینجهانبینی را مورد استفاده قرار دهیم.

لاکن مسئله جهان بینی و حهان بینی ها به این سادگی بر پایه مضامین هرباره و لغوی آنها تعیین نمی شوند. نمونه ایی می آورم. همان گونه که می دانیم مذهب به معنی  راه و روش است. اما مفهومی که از مذهب و مذهبی میان ما متداول است آن مضمون و معنایی که از مذهب  در کلام اسلامی  رایج است می باشد یعنی راه و طریقه  عقیدتی و یا راهی در فهم مسائل عقیدتی.

حال چه پیش خواهد آمد کسی بدون توجه این مفهوم خاصی که از مذهب میان متداول است مدعی باشد علم و دانش بشری مذهب من است؟

حالا به همین طور است در رابطه با مقوله جهان بینی. بر این اساس این که ما بیاییم بگوییم دین یک جهانبینی، علم یک جهان بینی این کار نمی شود. این نادیده انگاشتن معانی تاریخی واژه جهان بینی است.

آنها که به هر علت این واژه را خلق کرده اند در پی این نبوده اند که از این راه به علم و دین اشاره کنند.

من برای این که ادامه مبحث را ساده کنم وارد تاریخچه پیدایش واژه جهانبینی نمی شوم.  در عوض تلاش می کنم توجه ها را متوجه این نکته معطوف سازم ما مکتبی بنام مکتب علمی نداریم که علم پایه و اساس آن باشد.

معنای این عبارت این است که شما نمی توانید بر پایه و اساس علم یک مکتب بسازید.

و درست همین مکتب سازی از علم است که در این بخش مورد نظر من است. توجه داشته باشید مبحث مکتب سازی با مبحث ارائه یک روش علمی که این آخری حائز ارزش متدولوزیک می باشد فرق دارد. شما می توانید روش علم را به عنوان یک متدولوژی علمی ارائه دهید اما ارائه یک مکتب ، یک سیستم جامع و مانع و بسته و آنهم با هدف مقابله دائمی با دین و عقیده که آتئیسم نام دارد این یعنی یک امر دیگری است.

به عبارت دیگر این که بگوییم آتئیسم همان مکتب علمی است که مبتنی بر جهان بینی علمی و علم واقع است این است مطلب من که من با آن مخالفت دارم. .والا این که بگوییم علم دارای یک روش علمی، علم اینجهانبینی به معنای واقعی کلمه است، علم هرباره پاسخ این جهان به تئوری های عقیدتی و آنجهانی و نظایر است بحثی دیگری است و مورد مخالفت من نیست.

والا همانطور که گفته شد هر علم و هر روش علمی یک تیری است که بسوی دین، عقیده و به قولی آنحهانبینی پرتاب می شود و بنای شیشه ایی جهانی را مخرب می کند که مبتنی بر عقیده و ایمان است.