۱۳۹۲ بهمن ۲, چهارشنبه

اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی - 3

مبحث اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی را پس از طرح موضوع اقتصاد عمومی و برای همه اعصار معتبر انسانی و شکل تاریخی هرباره آن  این بار با مطلب فرق میان بهره و درآمد پی می گیریم.

برخلاف تصور فرمالیسم،  مقولات بهره و درآمد از مبحث عمومی اقتصادی جدا نیستند.

برای این منظور به بررسی زیر نظر بیافکنیم


بهره و درآمد




میان بهره و درآمد فرق وجود دارد.

در آمد بخشی از سرمایه در چرخش و ثابت است. 

اما بهره از سرمایه و کار جدا است.   بهره حاصل و نتیجه  اقتصادی است. 


در آمد  به منزله بخشی از سرمایه   به منزله مزد و حقوق و حق کار در هر چرخه مصرف می شوند.

در آمد بر خلاف بهره حائز اهمیت اقتصادی است. در آمد یعنی مصرف اقتصادی، مانند مصرف مواد خام، انرژی و سوخت و... . آنچه را که انسان به شخصه در حین چرخه اقتصادی مصرف می کند تا کار کند، درآمد می گویند و حائز اهمیت اقتصادی است.

اما بهره مانند طفلی است که از مادر- اقتصاد - جدا می گردد. بهره یعنی پس انداخت و به این مفهوم یعنی پس انداز.

اما در آمد پس افتاد و پس انداخت و نیتجه و حاصل نیست بل مصرف اجتماعی و انسانی در طول چرخه  اقتصادی است.


این گفته میشود بهره درآمد سرمایه دار است درست نیست. به این مفهوم بهره در آمد سرمایه است.

اما  آنچه در آمد سرمایه دار نامیده میشود بخشی از سرمایه در چرخش و لذا ثابت است که سرمایه دار مانند هر انسان اجتماعی دیگر این درآمد را در حین چرخه اقتصادی مصرف می کند.

درآمد و بهره یک اختلاف دیگر هم باهم دارند:

چون درآمد یعنی  اقتصاد و بهره یعنی حاصل و میوه اقتصادی،  رابطه درآمد و بهره، رابطه میان اقتصاد و پس انداز است.

پس انداز و پس انداخته های اقتصادی حائز اهمیت اقتصادی نیستند. و پس انداخته های فقط زمانی حائز اهمیت اقتصادی می گردند که به چرخه اقتصادی باز گردند.

به ما گفته اند که ذرآمدها چون مصرف می شوند پس حائز اهمیت اقتصادی نیستند و در عوض پس انداخته ها چون پس انداز می شوند می شوند حائز اهمیت اقتصادی می باشند.

از این گفتمان چنین نتیجه گرفته اند: مصرف پدیده ضد اقتصادی است و این درست نیست.

آنچه درست است این است که مصرف پس انداخته ها مانند مصرف ثروت های طبیعی - نفت - مصارف غیر اقتصادی و غیر مفید می باشند.

باید سعی کرد بهره ها و پس انداخته ها را مانند ثروت های طبیعی نظیر نفت وارد چرخه اقتصادی کرد و مصرف نمود. اما مصرف نفت و ثروت های طبیعی خارج از چرخه اقتصادی دارای اهمیت اقتصادی نیست و مولد نیست.

نظر به تضادی  کاذبی که میان مصرف اجتماعی و اقتصاد ایجاد کردند، در نتیجه به این رسیدند که سرمایه به دو بخش ثابت و متغیر تقسیم می شود: در ادامه مدعی شده اند سرمایه ثابت باید هر باره باز تولید شود اما سرمایه متغیر که درآمد است نمی تواند ثابت بماند و مصرف می شود.

بر پایه این تقسیم بندی از سرمایه، سرمایه متغیر یا درآمد کارگری در واقع سرمایه مصرفی و سرمایه ثابت در واقع سرمایه بازتولیدی است. 

در ادامه برای صاحب سرمایه درآمدی از جانب بهره ها خلق نمودند که بر این اساس سرمایه دار بخشی از بهره ها - یعنی درآمدهای خویش - را مصرف می کند و بخش دیگر را پس انداز و انباشت می کند.

از تضاد مصرف و اقتصاد و لذا ضرورت پس انداز به این نتیجه رسیده اند که هرقدر سرمایه متغیر کمتر و سرمایه ثابت بیشتر باشد در نتیجه بهره و درآمد سرمایه دار بیشتر است. اما سرمایه دار با مصرف کمتر از بهره و پس انداز  بیشتر می تواند پروسه انباشت و توسعه سرمایه از جانب بهره پس اندازی را تسریع کند..

این ها گفتمان هایی که به ما تحویل داده اند و در واقع بر اساس همان اصل تضاد میان مصرف - در آمد -  و اقتصاد طرح ریزی شده اند.


ادامه ...

اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی - 2

به منظور روشن تر شدن بحث اجازه دهید همین نمونه کاپیتالیسم را پی بگیریم.

در بررسی کاپیتالیسم متوجه می شویم که سه مولفه باید مورد بررسی قرار گیرند


  1. اقتصاد اجتماعی: کار وسرمایه که حائز ارزش اساسی و پایه است
  2. فرم بازار  از اقتصاد اجتماعی
  3. رابطه آزاد کارگر و کاپیتالیست

فرض کنیم به شکل فرمالیستی سعی کنیم از بند پایانی به بند  آغازین حرکت کنیم و به تعریف کاپیتالیسم بپردازیم. آنگاه نتیجه این می شود که ما سعی خواهیم کرد بدین ترتیب به طریق کله پا و وارونه رابطه آزاد میان کارگر و کاپیتالیست و یا به عبارت دیگر بازار آزاد کار را که خاصه کاپیتالیسم و توضیح یک فرم اجتماعی از اقتصاد بشری است را مبنایی برای توضیح اقتصادی پیرامون بند آغازین  قرار دهیم یعنی مبنایی برای تشریح و تبیین فعالیت اقتصادی و تولید ثروت اجتماعی.

تبیین اقتصاد بشری بر شالوده فرماسیون اجتماعی که موسوم به طرز تبیین سوسیال و اجتماعی برای اقتصاد گشته است در واقعیت یک طرز تبیین فرمالیستی و باژگونه است که هرگز قادر به تبیین موضوعات اقتصادی نگشته است.

در طریق اجتماعی تبیین مسائل اقتصادی، به شکل فرمالیستی ، فرماسیون های اجتماعی بشر در حیطه اقتصادی  در تبیین اقتصاد اجتماعی حائز نقشی میگردند که در واقع هرگز دارا نیستند یعنی حائز جایگاه اساسی.

بطور نمونه فرمالیست سعی می کند در مکانیزم بازار کار و در رابطه اجتماعی میان کارگر آزاد و کاپیتالیست به توضیح اقتصادی مکانیزم تولید ثروت اجتماعی بنشیند.

بر پایه این رویکرد - فرمالیستی - در بازار کار و رابطه میان کارگر آزاد و کاپیتالیست است که منبع ثروت کاپیتالیستی نهفته است. به عبارت ساده تر  فرمالیست برای تشریح اقتصاد در فرم بازار کار این بازار کار و کار کارگر را مبنا و اساس توضیح اقتصادی خود قرار می دهد و در این رویکرد خود از دو چیز سوء استفاده می کند

  1. توضیح فرم کاپیتالیستی از اقتصاد انسانی
  2. سوء استفاده از احساسات در دایره تضاد اجتماعی

ژست ظاهری رویکرد فرمالیسم توضیح فرم کاپیتالیستی اقتصاد می باشد. او در واقع اذهان را برای توضیح ویژگی کاپیتالیسم بر دیگر اشکال اقتصادی آماده می کند اما در ادامه به تشریح اساس اقتصادی در این فرم می پردازد یعنی این که چگونه کاپیتالیسم منبع ثروت اجتماعی است.

در همین ادامه است که با بزرگ نمایی نقش اجتماعی کارگران در اقتصاد سعی می کند   با پیش کشیدن تضاد اجتماعی این تضاد را منبع ثروت اجتماعی توضیح دهد. در حالی که در واقعیت امر  تضاد اجتماعی در حین اقتصاد موید منبع ثروت اجتماعی نیست بل شاخص فرم اجتماعی تقسیم ثروت  می باشد

به منظور تقسیم اجتماعی ثروت، بدوا بایستی این ثروت اجتماعی بطور اقتصادی تولید شود. از این رو مکانیزم تولید ثروت  بر تقسیم اجتماعی   ثروت مقدم است.

به عبارت دیگر در اقتصاد بازار و بازار کار ما پدیده های اجتماعی روبرو هستیم و همین پدیده های اجتماعی هستند که روی هم رفته کاپیتالیسم را شکل می دهند و  در ادامه از همین روست که کاپیتالیسم یک پدیده اقتصادی محسوب نمیشود   بل یک پدیده اجتماعی است.

رویکرد فرمالیستی در واقع خالق رویکرد اقتصادی در برخورد با یک پدیده اجتماعی است که کاپیتالیسم نام دارد.

از همین روست که از رویکرد سوسیال که ظاهر این فرمالیسم را تشکیل می دهد در باطن از این رویکرد سوسیال  یک رویکرد اقتصادی به یک پدیده سوسیال - که کاپیتالیسم است -  از آب بیرون می آید.

فرمالیستها بنابر رویکرد ظاهری و سوسیالی که دارند در بررسی های اقتصاد مجبورند از مولفه های اجتماعی و کلی نظیر مکانیزم بازار و یا رابطه اجتماعی کارگر آزاد و کاپیتالیست حرکت  کنند اما در باطن می بینید کاپیتالیسم مبدل به یک شیوه تولید می گردد و نامش را هم می گذارند شیوه تولید کاپیتالیستی.

ادامه...

اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی - 1

من در این جا می خواهم یک  مبحث واقعی را بدوا به شکل تجریدی  با هدف معینی که دارم مطرح کنم: اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی

من در این جا اقتصاد را به مفهوم جدیدی که از مدتی مد نظرم است بکار می گیرم: یعنی  به مفهوم کلی و نه فقط تولید و ارضای نیازهای مادی . البته برای  شکل تجریدی این مبحث واقعی ما کنون  فرقی نمی کند این که اقتصاد به مفهوم تولید با انگیزه ارضای نیازهای مادی باشد یا برای ارضای کلیه نیازهای انسانی.

یک نکته اما  در این رابطه از پیش معین است و آن این که اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی جفت مفاهیم و هستی های متضادی را تشکیل می دهند که معمولا در چارچوب کاتاگوری جفت مقولات متضاد مطرح می باشند.

اقتصاد طبیعی در تعریف خود، عبارت از اقتصاد در خدمت جامعه است: به تعبیر دیگر یعنی اقتصاد اجتماعی و در چنین اقتصادی هدف اقتصاد کردن برای نیازهای اجتماعی است.

اقتصاد کالایی برعکس اقتصاد طبیعی است. در اقتصاد کالایی این جامعه است که در خدمت اقتصاد می باشد. حاصل همان جامعه اقتصادی است. در جامعه اقتصادی جامعه در خدمت اقتصاد است به عبارت دیگر هدف اقتصادی جامعه نیست بل اقتصاد به نفسه است.

در مبحث تجریدی که داریم مهم نیست که در کجا و در چه زمان اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی بوده است. مهم هرباره این است که بدانیم که یک جفت اقتصاد متضاد وجود دارند.

 نیاز به این یاد آوری نیست که هریک از این دو مدل اقتصادی مولد ثروت های اجتماعی اند یعنی به عبارت دیگر مبحث ما مبحث اقتصادی است.

حال می خواهیم این نکته را مورد بررسی قرار دهیم که  در اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی، طبیعی و یا کالایی بودن اشکال تاریخی از یک اقتصاد می باشند.

یعنی همان گونه که در مبحث ارزش ، خود ارزش به نفسه از نوسانات ارزش بر پایه عرضه و تقاضا جدا است در این مبحث ما هم خود اقتصاد به عنوان منبع ثروت اجتماعی از اشکال هرباره اقتصادی یعنی طبیعی و کالایی جداست.

بر این اساس باید توجه داشت طبیعی بودن و یا کالایی بودن اقتصاد، اشکال اقتصادی بر پایه ضرورت های تاریخی اند و با خود نفس اقتصاد متمایزند و فرق دارند.

نظر به مبحث اساس و فرم، اشکالی طبیعی و غیر طبیعی اقتصاد انسانی در واقع فرم های تاریخی اند که هرباره در آن عمل اقتصاد صورت پذیرمی گردند.

نه  این که فرم مهم نباشد، اما اشکال اقتصاد و یا اشکال تاریخی از اقتصاد انسانی حائز اهمیت اساسی - اقتصادی برای تعریف مقوله اقتصادی نیستند.

بطور نمونه اقتصاد کالایی را مد نظر قرار می دهیم تا مبحث ما روشن تر شود:

توضیح اقتصاد کالایی عبارت است توضیح اساس اقتصاد انسانی در شکل کالایی. در اقتصاد کالایی در واقع هرباره این اقتصاد انسانی - با تعریفی که می دانیم و می شناسیم - است که به فرم و شکل کالایی صورت پذیر می گردد.

بنابر این تعربف این اشتباه است که ما بیاییم  در فرم کالایی اقتصاد انسانی، تعریفی برای اساس اقتصاد انسان داشته باشیم. به عبارت روشن تر همان گونه که میان اساس اقتصادی و فرم اقتصادی فرق وجود دارد، فرم کالایی و شکل بازار ، یک اساس اقتصادی نیست.

روشن تر بیان کنیم.  در اقتصاد بازار ، اساس اقتصادی بازار نیست. بازار فرم تاریخی اقتصاد انسانی است. بنابر تعریف اقتصاد این بازار نیست که حائز اهمیت اساسی و اقتصادی است  و این بازار نیست که منبع ثروت اجتماعی ماست.

بازار در اقتصاد بازار فرم و شکل اقتصاد انسانی است. آن فرم تاریخی است که در آن اقتصاد اجتماعی صورت پذیر می گردد. بدون تردید فرم بازار مانند اساس اقتصادی اش دارای تعریفی است. این فرم باید مورد بررسی قرار گیرد. اما این بررسی هرچه باشد آنچه روشن است در این فرم اقتصادی نیست که ثروت اجتماعی بشر تولید می شود بل که در این فرم اقتصادی- یعنی بازار - است که اقتصاد صورت پذیر می شود

بدین سان ما نتیجه می گیریم تئوری هایی که در اقتصاد بازار فرم و اساس آنرا را جابجا می کنند، تئوری های بی پایه بیش نیستند.
این چنین تئوری هایی،  بر  فرم بازار شالوده شده اند. و به این علت از فرم بازار به این نتیجه گیری نائل می گردند که در بازار است که ثروت تولید می گردد و از همین رو هم سعی می کنند در بازار و در مکانیزم و قوانین بازار- نظیر عرضه و تقاضا و پول و.. - ریشه ها و علل آفرینش ثروت های اجتماعی را توضیح دهند.

و برعکس. بر شالوده همین  فرمالیسم است که فرمالیستها می کوشند در فرم طبیعی اقتصاد، نفس و اساس فعالیت اقتصادی را تعریف کنند. از این رو در برخورد با اقتصاد طبیعی فرمالیستها به این نظرند که در فرم طبیعی اقتصاد است که نفس فعالیت اقتصادی به ثمر می نشیند.

از همین روست که فرمالیستها این نظر اقتصادی پیرامون کاپیتالیسم را شایع کرده اند که کاپیتالیسم به عنوان فرمی از اقتصاد بازار، چون یک فرم از اقتصاد بازار می باشد، در این فرم -  فرم کاپیتالیستی از اقتصاد بازار - نه تنها این کاپیتالیسم است که توضیح داده می شود بل که در کاپیتالیسم ، اقتصاد انسانی هم تعریف خود را می یابد.

به عبارت دیگر اگر ما تعریف کاپیتالیسم به منزله یک فرم اقتصاد بازار را مدیون فرمالیسم می باشیم، اما در عوض از سوی همین فرمالیسم است که این تلاش صورت می گیرد، جامعه اقتصادی، یعنی جامعه در خدمت اقتصاد به عنوان تنها اقتصاد و اساس اقتصادی به ما تحویل داده شود.

در این تلاش هاست که فرمالیستها می کوشند در فرم کاپیتالیستی از اقتصاد بازار، اساس اقتصادی و مفاهیم اقتصادی را توضیح دهند.

روشن تر مطرح کنیم. ما می دانیم که کاپیتالیسم یک رابطه اجتماعی است. این رابطه اجتماعی در اقتصاد کالایی مطرح است . و اقتصاد کالایی یک فرم اقتصادی است.

بنابر این مولفه ها پس می توانیم نتیجه گیری کنیم

ما نمی توانیم در  مولفه ایی بنام رابطه اجتماعی و در مولفه ایی بنام بازار بدنبال مولفه های اساسی و اقتصادی باشیم. به عبارت ساده تر مولفه های رابطه اجتماعی و بازار، اساس های اقتصادی و به این مفهوم منابع تولید ثروت اجتماعی نیستند.

اگر بخواهیم این نتایج را در قالب کلمات دیگری بیان کنیم:  کاپیتالیسم ثروت های حاصله خود را مدیون استثمار کارگران، مدیون رابطه سرمایه داران با کارگران نیست. نه تنها این:    کاپیتالیسم به عنوان یک فرم از اقتصاد بازار، این ثروت ها را از  درون  بازار نیست که کسب می کند : یعنی بازار منبع ثروت در کاپیتالیسم به منزله اقتصاد بازار نیست.

خوب اگر نیست: اگر ثروت های اجتماعی نه در رابطه میان کارگر و سرمایه دار و نه در بازار تولید می شوند پس این ثروت ها چگونه است که ایجاد می گردند؟

جواب: اقتصاد و کار.

صرف نظر از اشکال طبیعی و اجتماعی اقتصاد انسانی، در اقتصاد است که هرباره ثروت های اجتماعی ما انسان ها تولید می شوند.

 این اقتصاد در واقعیت امر چیزی جز کار و سرمایه نیست. بر این فرآیند کار و وسایل کار -سرمایه -  اشکال طبیعی و کالایی، اشکال اجتماعی از مناسبات انسانی متصور می باشد.

فرقی نمی کند کدام فرماسیون اقتصادی، اساس پیوسته این است که در همه اشکال اقتصادی، این کار و سرمایه می باشند که مولد ثروت های اجتماعی ما بشر می باشند

اما این مولفه های واقعی از کار و سرمایه - به عنوان اساس های واقعی و اقتصادی - هرباره در اشکال واقعی و تاریخی متظاهر می شوند.

اقتصاد بازار یا اقتصاد طبیعی، مناسبات اشتراکی یا مناسبات طبقاتی .. این ها هرباره اشکال تظاهر مولفه کار و سرمایه می باشند.

مکانیزم اقتصادی به عبارت دیگر مکانیزم کار- سرمایه  دراقتصاد طبیعی به گونه دیگر از در اقتصاد کالایی عمل می کند. و همین مکانیزم در مناسبات اجتماعی اشتراکی به گونه دیگر است از در مناسبات طبقاتی.

مکانیزم واقعی اقتصاد مجرد از اشکال هرباره تاریخی آن نیست. این تجرید را ما ذهنا و به روش علمی انجام می دهیم و هدف  هرباره ما در  این تجرید ، جدا کردن مکانیزم های اساسی و واقعی از مکانیزم ها فرعی و فرمیک است.

بطور نمونه کاپیتالیزم حائز ارزش فرمی بر اساس اقتصاد انسانی یعنی مکانیزم کارو سرمایه است. در کاپیتالیسم این رابطه اجتماعی کارگر و سرمایه نیست که مولد و منبع ثروت اجتماعی است بل در این فرم است که اساس کار و سرمایه، یعنی اساس اقتصادی انجام می گیرد.

ادامه ....