von Farhad Vakof, Dienstag, 25. Mai 2010 um 15:13
ایدئولوژی یک دیگر از مفاهیم بحث برانگیز دنیای ماست. برخی در تمجید آن و برخی دیگر در مذمت آن مینویسند.من به شخصه خواهان یک حکومت غیر ایدئولوژیک در ایران هستم.
من در اینجا سعی میکنم پیرامون ایدئولوژی نظراتم را یادداشت کنم. نکته محوری درباره ایدئولوژی مکتبی و مدرسه ایی بودن آن است. این یک وجه تعیین کننده پیرامون ایدئولوژی است. ایدئولوژی در واقع توسط صاحبان مکتب روی هم ریخته و به صورت یک سیستم ارائه داده میشود. برای روشن شدن مطلب اجازه دهید ایدئولوژی را از یک مورد متداول آن یعنی ایدئولوژی عقیدتی و دینی از سر گیریم با علم به اینکه ایدئولوژی محدود ومحصور به این شکل آن نیست.اما اگر من موفقم شوم در این شکل مشخص آن ایدئولوژی را توضیح و به تصویر کشم آنگاه فهم دیگر اشکال آن از جمله فرم مارکسیستی آن که سرآخر خواهد آمد آسان فهم تر خواهد بود.
مبحث ایدئولوژی دینی را باید از دین شروع کرد. دین از دو بخش اصول و فروع دین ترکیب یافته است. بخش اصولی دین همان مبحث عقیده است. عقیده پایه و مبنای دین است. فروع دین در واقع همان دین است.فروع دین بنا و سامانه دین است. این سامانه یک سامانه عملی است. هستند انسانهای مومنی که دین ندارند و این سامانه و بنای عملی را که دین نامیده میشود پذیرا نیستند. در نظر این مردم دین برای تظاهر و برای عوام بوده و خواهد بود. این مردم که به آنها باطنیون می گویند دین را برای اهل ظاهر میدانند. برای مبحث ما در اینجا ما به این سامانه عملی که دین نامیده میشود نیازمندیم.
بدینسان میتوانیم بپذیریم که دین یعنی عمل. به این عمل عبادت می گویند. ما قبلا در مبحث پیرامون سیاست دیدیم که سیاست هم عمل است. ما در مبحث ایدئولوژی دینی خود به مبجث سیاست هم احتیاج داریم. چراکه سیاست به مثابه عمل به عنوان جزء دیگر ایدئولوژی دینی مورد استفاده قرار میگیرد.
در آن مکاتب و مدارسی که ایدئولوژی توسط ایدئولوگهای دینی ساخته میشود مبنای حرکت ایدئولوگ در سازندگی ایدئولوژی خود دین به معنای عمل است.او این دین را به مثابه سامانه عملی توسعه می دهد. در توسعه دین و ادغام آن با سیاست دامنه عمل و عبادت توسعه می یابد. من در این جا سیاست را برای سهولت مطلب به عنوان نماینده آن بخشی از هستی اجتماعی مورد استفاده قرار می دهم که شامل سامانه های حقوقی اخلاقی هم است. در توسعه دین تا سرحدات سیاست معمولا به همین جنبه عملی دین و سیاست توجه میشود.
در مکاتب ایدئولوژی ساز هدف از ساختن ساحتاری به نام ایدئولوژی ایجاد یک جامعه تئوریک بر مبانی عقیده است که گفتیم از طریق توسعه دین و ساختار عملی این مهم به انجام میرسد. عقیده و دین در این سازندگی مدینه فاضله نقش غربال را ایفا میکنند. ایدئولوگ بر پایه فیلتری از پیش تعیین شده مدینه فاضله خود را که یک جامعه عقیدتی است در فیلتر کردن ساختارهای موجود آغاز میکند. آنچه که در نتیجه این فیلتر کردن توسط نظام ارزشی و عقیدتی اش باقی ماند او آنرا به عنوان جامعه عقیدتی و ایدئولوژیک عرضه میکند.
هدف ایدئولوگ از جامعه عقیدتی و غربال شده یعنی ایدئولوژی ساختن جامعه دیگر بر پایه جامعه ایدئولوژیک و فیلتر شده است. جامعه نظری برای آن بوجود آمده تا در صورت پراکتیزه شدن جامعه دیگری برپا کند. ایدئولوگ بدنبال پراکتیزه و اجرای جامعه عقیدتی و ایدئولوژیک خود در واقع در پی عقیدتی کردن و دینی کردن جامعه ای است که در آن این اجرا صورت پذیر می شود.
در این جا یک نکته مهمی نهفته است که باید به آن توجه کرد. این مطلب که به عنوان عدم حمایت حکومت از هرگونه عقیده ایی معروف است دارای دو صورت می باشد.:
1- حمایت حکومت از یک عقیده و دین و یا مذهب
2-اجرای ایدئولوژی دینی از سوی حکومت و تبدیل حکومت به دین
بدیهی است صورت دومی در بردارنده صورت اولی است اما عکس آن الزاما به این معنا نیست. حکومتهایی که از یک دین مذهب و عقیده حمایت میکنند الزاما حکومتها ایدئولوژیک نیستند. حمایت یک حکومت از یک عقیده و مذهب و دین هنوز به تنهایی به معنای این نیست که خود حکومت در اجرا و پراکتیزه کردن عقیده وارد می شود. این امر یعنی اجرای عقیده و دین توسط حکومت ممکن نیست مگر توسط ایدئولوژی. معمولا به چنین حکومتهایی حکومت عقیدتی و دینی میگویند. پس اعمال حکومتهای دینی محدود و محصور به حمایت حکومت از نهادهای دینی و عقیدتی و مذهبی نیست. بلکه حکومت در صدد آن برمی آید که توسط یک ایدئولوژی از پیش آمده شده به نام دین جامعه فیلتر شده و مدینه فاضله ایی را در نقد و اصلاح جامعه موجود پیاده کند.
معمولا در حکومتهای ایدئولوژیک همیشه کاسه زیر نیم کاسه است. آن کاسه در واقع همان جامعه واقعی است و آن نیم کاسه همان ایدئولوژی و مدینه فاضله در دست ایدئولوگ ها.
در کشور ما هم همینطور شد. از اول این ایدئولوگها فقط با تغییر نامها و اضافه کردن یک بسم التعالی در پی اسلامیزه کردن جامعه و شرایط موجود برآمدند. مابقی تاکنون همواره درگیری نیم کاسه رسمی با کاسه واقعی است. مردم بهتر از هر کسی در تجربه با این حکومت ایدئولوژیک می دانند که جامعه عقیدتی و مکتبی حاکم هر گز قادر به تغییر جامعه واقعی نیست. بلکه برعکس . در بسیاری موارد این جامعه واقعی بوده که جامعه مکتبی را در خود مستحیل کرده است. این عمل از یکسوی موجب یک اعتماد به نفس در جامعه سنتی و واقعی شده و از سوی دگر موجبات تنفر شدیدی را در جامعه مادر نسبت به جامعه مکتبی ایجاد کرده است. در ایران، ما امروزه به خوبی میدانیم که جامعه شرعی تنها صورت کلاه شرعی را دارد که بر سر جامعه واقعی و سنتی کشیده شده است. این مورد کلاه شرعی یک مطلب بی اهمیتی در فهم ایدئولوژی های دینی نیست. عملا یکی از اهداف ایدئولوژی یکی همین استتار و کشیدن کلاه شرعی بر سر شرایط و مسائل اجتماعی موجود است.
نکته مهم در این رابطه شاید بیش از این کلاه شرعی بر سر جامعه کشیدن که یک عمل ایدئولوژیک است این نکته باشد که یک ایدئولوژی که یک کلاه شرعی خوانده می شود یک پدیده مکتبی و مدرسه ایی و ساخته و پرداخته است. من میخواهم درا ینجا به این مورد عمدا بیشتر تاکید کنم و خواننده را متوجه این مورد گردانم که میان ایدیئولوژی دینی و یک دین فرق موجود است. یک ایدئولوژی دینی چنانکه گفته شد ادامه مکتبی دین با هدف استقرار حکومت دینی است. شریعت که توسط شارعین ساخته شده در واقع با توجه به نیازمندیهای حکومت دینی در مکاتب شرعی مختلفه در توسعه ساختار عملی یعنی دین بوجود آمده است. شریعت یعنی دین توسعه یافته با توجه به نیازمندیهای حکومت دینی به قوانین. شریعت به این معنا یعنی حکومت نه تنها در پی حمایت از دین است بلکه در عین حال در پی آن است به جای دین هر عمل و فعالیت اجتماعی را به یک عبادت و یک امر دینی مبدل سازد است. ایدئولوژی دینی دین را مبدل به حکومت و حکومت را مبدل به دین می سازد.
گفتیم این تبدیل سازی یک امر مکتبی است و در مدارس مربوطه توسط ایدئولوگها انجام پذیر میگردد. دین و حکومت واحد در عمل سترون است. حکومت دینی و ایدئولوژیک هرگز قادر به پیاده کردن خود نیست. آنچه در عمل صورت میگیرد انزجار عمومی از حکومت ایدئولوژیک و حکومتی است که برسر همه مسائل کلاه شرعی میکشد. دو مشخصه حکومت دینی و ایدئولوژیک از اینرو از هم در خور جدایی اند. اولا حکومت دینی از یک عقیده و دین و یا مذهب حمایت میکند و موجبات عدم آزادی عقاید و ادیان و مذاهب و خفقان را فراهم میکند و از اینرو مسئله آزادی عقاید را عمده می کند و دوما عمل به حای دین خواست عمومی برداشتن کلاه شرعی را در مردم بوجود میآورد. به این خواست عمومی برای حذف کلاه شرعی باید یک خواست عمومی به این کلاه شرعی را اضافه کرد. خواست عمومی یه یک کلاه شرعی مطالبه جامعه سنتی و میرای ایران بود. این خواست عمومی به کلاه شرعی نشان گر این بود که ایدئولوژی دینی و اسلامی حائز یک ارز ش مصرف بوده و است. یعنی این ارزش مصرف جامعه عقیدتی و اسلامی این ایدئولوژی را به صورت یک کالا در می آورد. و هر کالایی یکی از مصنوعات بشری است. این مصنوع بشری که در مکاتب دینی و و مذهبی با توجه به اهداف حکومتی ساخته می شوند در پی تبدیل دین به سیاست و حکومت است. در مورد دین اسلام هم همینطور شد.
اما در مورد مارکسیسم قضایا به نحو دیگری است. ما می توانیم در این جا تنها مارکسیسمی را که در پی آن است به صورت کلاهی مارکسیسمی بر پیکر فرسوده جامعه عقب مانده ایرانی در آید را مد نظر قرار دهیم. دگر مارکسیسمها که حائز این جنبه محافظه کارانه نیستند تنها از لحاط صورت و ظاهر یک ایدئولوژی هستند . به این نوع مارکسیسمها میتوان سیستمهای شبه ایدئولوژیک نام نهاد. شبه ایدئولوژی ها مانند ایدئولوژیها در پی ایجاد یک جامعه دیگرند اما در این جا این جامعه آرمانی یک جامعه عقیدتی نیست. بلکه یک جامعه تاریخی است. این جامعه تاریخی که بشکل مکتبی با نقد جامعه واقعی حاصل شده به صورت برنامه ایدئولوزیک در دستور روز این سیستمهای نیمه ایدئولوژیک قرار دارد. آنها حکومت را ابزاری در دست معماری این تئوری و ایدئولوژی می بینند. مشکل عمده با این سری شبه ایدئولوژیهای علمی کمتر جنبه تاریخی بیشتر جنبه های فلسفی و دیگر جهات انسانی که به شکل مطلقه در این سیستمها وارد شده اند، می باشد. صادق ترین این نوع سیستمها در عمل و در حکومت از پیاده کردن ایدئولوژی دست بر داشته و بیشتر به مطالبات تاریخی و کنکرت توجه خودرا جلب میکنند. اما آن نوع از این مارکسیسمها که حائز جنبه انقلابی نیستند یعنی مارکسیسمهای محافظه کار و سنتی در پی نهادن کلاه مارکسیسمی بر سر جامعه سننتی و روبه زوال موجودند. این نوع ایدئولوژی ها در پی همان اقداماتی اند که ایدئولوگهای دینی در پی آنند. تفاوت مسئله در اینجا تنها در نوع ایدئولوژی است
من در اینجا سعی میکنم پیرامون ایدئولوژی نظراتم را یادداشت کنم. نکته محوری درباره ایدئولوژی مکتبی و مدرسه ایی بودن آن است. این یک وجه تعیین کننده پیرامون ایدئولوژی است. ایدئولوژی در واقع توسط صاحبان مکتب روی هم ریخته و به صورت یک سیستم ارائه داده میشود. برای روشن شدن مطلب اجازه دهید ایدئولوژی را از یک مورد متداول آن یعنی ایدئولوژی عقیدتی و دینی از سر گیریم با علم به اینکه ایدئولوژی محدود ومحصور به این شکل آن نیست.اما اگر من موفقم شوم در این شکل مشخص آن ایدئولوژی را توضیح و به تصویر کشم آنگاه فهم دیگر اشکال آن از جمله فرم مارکسیستی آن که سرآخر خواهد آمد آسان فهم تر خواهد بود.
مبحث ایدئولوژی دینی را باید از دین شروع کرد. دین از دو بخش اصول و فروع دین ترکیب یافته است. بخش اصولی دین همان مبحث عقیده است. عقیده پایه و مبنای دین است. فروع دین در واقع همان دین است.فروع دین بنا و سامانه دین است. این سامانه یک سامانه عملی است. هستند انسانهای مومنی که دین ندارند و این سامانه و بنای عملی را که دین نامیده میشود پذیرا نیستند. در نظر این مردم دین برای تظاهر و برای عوام بوده و خواهد بود. این مردم که به آنها باطنیون می گویند دین را برای اهل ظاهر میدانند. برای مبحث ما در اینجا ما به این سامانه عملی که دین نامیده میشود نیازمندیم.
بدینسان میتوانیم بپذیریم که دین یعنی عمل. به این عمل عبادت می گویند. ما قبلا در مبحث پیرامون سیاست دیدیم که سیاست هم عمل است. ما در مبحث ایدئولوژی دینی خود به مبجث سیاست هم احتیاج داریم. چراکه سیاست به مثابه عمل به عنوان جزء دیگر ایدئولوژی دینی مورد استفاده قرار میگیرد.
در آن مکاتب و مدارسی که ایدئولوژی توسط ایدئولوگهای دینی ساخته میشود مبنای حرکت ایدئولوگ در سازندگی ایدئولوژی خود دین به معنای عمل است.او این دین را به مثابه سامانه عملی توسعه می دهد. در توسعه دین و ادغام آن با سیاست دامنه عمل و عبادت توسعه می یابد. من در این جا سیاست را برای سهولت مطلب به عنوان نماینده آن بخشی از هستی اجتماعی مورد استفاده قرار می دهم که شامل سامانه های حقوقی اخلاقی هم است. در توسعه دین تا سرحدات سیاست معمولا به همین جنبه عملی دین و سیاست توجه میشود.
در مکاتب ایدئولوژی ساز هدف از ساختن ساحتاری به نام ایدئولوژی ایجاد یک جامعه تئوریک بر مبانی عقیده است که گفتیم از طریق توسعه دین و ساختار عملی این مهم به انجام میرسد. عقیده و دین در این سازندگی مدینه فاضله نقش غربال را ایفا میکنند. ایدئولوگ بر پایه فیلتری از پیش تعیین شده مدینه فاضله خود را که یک جامعه عقیدتی است در فیلتر کردن ساختارهای موجود آغاز میکند. آنچه که در نتیجه این فیلتر کردن توسط نظام ارزشی و عقیدتی اش باقی ماند او آنرا به عنوان جامعه عقیدتی و ایدئولوژیک عرضه میکند.
هدف ایدئولوگ از جامعه عقیدتی و غربال شده یعنی ایدئولوژی ساختن جامعه دیگر بر پایه جامعه ایدئولوژیک و فیلتر شده است. جامعه نظری برای آن بوجود آمده تا در صورت پراکتیزه شدن جامعه دیگری برپا کند. ایدئولوگ بدنبال پراکتیزه و اجرای جامعه عقیدتی و ایدئولوژیک خود در واقع در پی عقیدتی کردن و دینی کردن جامعه ای است که در آن این اجرا صورت پذیر می شود.
در این جا یک نکته مهمی نهفته است که باید به آن توجه کرد. این مطلب که به عنوان عدم حمایت حکومت از هرگونه عقیده ایی معروف است دارای دو صورت می باشد.:
1- حمایت حکومت از یک عقیده و دین و یا مذهب
2-اجرای ایدئولوژی دینی از سوی حکومت و تبدیل حکومت به دین
بدیهی است صورت دومی در بردارنده صورت اولی است اما عکس آن الزاما به این معنا نیست. حکومتهایی که از یک دین مذهب و عقیده حمایت میکنند الزاما حکومتها ایدئولوژیک نیستند. حمایت یک حکومت از یک عقیده و مذهب و دین هنوز به تنهایی به معنای این نیست که خود حکومت در اجرا و پراکتیزه کردن عقیده وارد می شود. این امر یعنی اجرای عقیده و دین توسط حکومت ممکن نیست مگر توسط ایدئولوژی. معمولا به چنین حکومتهایی حکومت عقیدتی و دینی میگویند. پس اعمال حکومتهای دینی محدود و محصور به حمایت حکومت از نهادهای دینی و عقیدتی و مذهبی نیست. بلکه حکومت در صدد آن برمی آید که توسط یک ایدئولوژی از پیش آمده شده به نام دین جامعه فیلتر شده و مدینه فاضله ایی را در نقد و اصلاح جامعه موجود پیاده کند.
معمولا در حکومتهای ایدئولوژیک همیشه کاسه زیر نیم کاسه است. آن کاسه در واقع همان جامعه واقعی است و آن نیم کاسه همان ایدئولوژی و مدینه فاضله در دست ایدئولوگ ها.
در کشور ما هم همینطور شد. از اول این ایدئولوگها فقط با تغییر نامها و اضافه کردن یک بسم التعالی در پی اسلامیزه کردن جامعه و شرایط موجود برآمدند. مابقی تاکنون همواره درگیری نیم کاسه رسمی با کاسه واقعی است. مردم بهتر از هر کسی در تجربه با این حکومت ایدئولوژیک می دانند که جامعه عقیدتی و مکتبی حاکم هر گز قادر به تغییر جامعه واقعی نیست. بلکه برعکس . در بسیاری موارد این جامعه واقعی بوده که جامعه مکتبی را در خود مستحیل کرده است. این عمل از یکسوی موجب یک اعتماد به نفس در جامعه سنتی و واقعی شده و از سوی دگر موجبات تنفر شدیدی را در جامعه مادر نسبت به جامعه مکتبی ایجاد کرده است. در ایران، ما امروزه به خوبی میدانیم که جامعه شرعی تنها صورت کلاه شرعی را دارد که بر سر جامعه واقعی و سنتی کشیده شده است. این مورد کلاه شرعی یک مطلب بی اهمیتی در فهم ایدئولوژی های دینی نیست. عملا یکی از اهداف ایدئولوژی یکی همین استتار و کشیدن کلاه شرعی بر سر شرایط و مسائل اجتماعی موجود است.
نکته مهم در این رابطه شاید بیش از این کلاه شرعی بر سر جامعه کشیدن که یک عمل ایدئولوژیک است این نکته باشد که یک ایدئولوژی که یک کلاه شرعی خوانده می شود یک پدیده مکتبی و مدرسه ایی و ساخته و پرداخته است. من میخواهم درا ینجا به این مورد عمدا بیشتر تاکید کنم و خواننده را متوجه این مورد گردانم که میان ایدیئولوژی دینی و یک دین فرق موجود است. یک ایدئولوژی دینی چنانکه گفته شد ادامه مکتبی دین با هدف استقرار حکومت دینی است. شریعت که توسط شارعین ساخته شده در واقع با توجه به نیازمندیهای حکومت دینی در مکاتب شرعی مختلفه در توسعه ساختار عملی یعنی دین بوجود آمده است. شریعت یعنی دین توسعه یافته با توجه به نیازمندیهای حکومت دینی به قوانین. شریعت به این معنا یعنی حکومت نه تنها در پی حمایت از دین است بلکه در عین حال در پی آن است به جای دین هر عمل و فعالیت اجتماعی را به یک عبادت و یک امر دینی مبدل سازد است. ایدئولوژی دینی دین را مبدل به حکومت و حکومت را مبدل به دین می سازد.
گفتیم این تبدیل سازی یک امر مکتبی است و در مدارس مربوطه توسط ایدئولوگها انجام پذیر میگردد. دین و حکومت واحد در عمل سترون است. حکومت دینی و ایدئولوژیک هرگز قادر به پیاده کردن خود نیست. آنچه در عمل صورت میگیرد انزجار عمومی از حکومت ایدئولوژیک و حکومتی است که برسر همه مسائل کلاه شرعی میکشد. دو مشخصه حکومت دینی و ایدئولوژیک از اینرو از هم در خور جدایی اند. اولا حکومت دینی از یک عقیده و دین و یا مذهب حمایت میکند و موجبات عدم آزادی عقاید و ادیان و مذاهب و خفقان را فراهم میکند و از اینرو مسئله آزادی عقاید را عمده می کند و دوما عمل به حای دین خواست عمومی برداشتن کلاه شرعی را در مردم بوجود میآورد. به این خواست عمومی برای حذف کلاه شرعی باید یک خواست عمومی به این کلاه شرعی را اضافه کرد. خواست عمومی یه یک کلاه شرعی مطالبه جامعه سنتی و میرای ایران بود. این خواست عمومی به کلاه شرعی نشان گر این بود که ایدئولوژی دینی و اسلامی حائز یک ارز ش مصرف بوده و است. یعنی این ارزش مصرف جامعه عقیدتی و اسلامی این ایدئولوژی را به صورت یک کالا در می آورد. و هر کالایی یکی از مصنوعات بشری است. این مصنوع بشری که در مکاتب دینی و و مذهبی با توجه به اهداف حکومتی ساخته می شوند در پی تبدیل دین به سیاست و حکومت است. در مورد دین اسلام هم همینطور شد.
اما در مورد مارکسیسم قضایا به نحو دیگری است. ما می توانیم در این جا تنها مارکسیسمی را که در پی آن است به صورت کلاهی مارکسیسمی بر پیکر فرسوده جامعه عقب مانده ایرانی در آید را مد نظر قرار دهیم. دگر مارکسیسمها که حائز این جنبه محافظه کارانه نیستند تنها از لحاط صورت و ظاهر یک ایدئولوژی هستند . به این نوع مارکسیسمها میتوان سیستمهای شبه ایدئولوژیک نام نهاد. شبه ایدئولوژی ها مانند ایدئولوژیها در پی ایجاد یک جامعه دیگرند اما در این جا این جامعه آرمانی یک جامعه عقیدتی نیست. بلکه یک جامعه تاریخی است. این جامعه تاریخی که بشکل مکتبی با نقد جامعه واقعی حاصل شده به صورت برنامه ایدئولوزیک در دستور روز این سیستمهای نیمه ایدئولوژیک قرار دارد. آنها حکومت را ابزاری در دست معماری این تئوری و ایدئولوژی می بینند. مشکل عمده با این سری شبه ایدئولوژیهای علمی کمتر جنبه تاریخی بیشتر جنبه های فلسفی و دیگر جهات انسانی که به شکل مطلقه در این سیستمها وارد شده اند، می باشد. صادق ترین این نوع سیستمها در عمل و در حکومت از پیاده کردن ایدئولوژی دست بر داشته و بیشتر به مطالبات تاریخی و کنکرت توجه خودرا جلب میکنند. اما آن نوع از این مارکسیسمها که حائز جنبه انقلابی نیستند یعنی مارکسیسمهای محافظه کار و سنتی در پی نهادن کلاه مارکسیسمی بر سر جامعه سننتی و روبه زوال موجودند. این نوع ایدئولوژی ها در پی همان اقداماتی اند که ایدئولوگهای دینی در پی آنند. تفاوت مسئله در اینجا تنها در نوع ایدئولوژی است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر