۱۳۹۱ اردیبهشت ۹, شنبه

جامعه کارگران و جامعه سرمایه داران



جامعه کارگران روی دیگر جامعه سرمایه داران است. این سکه دو روی در چه زمان در تاریخ بشر ایرانی نمودار گردید مطلب من در این جا نیست. اما می توان با اطمینان ابراز گشت این سکه محصول انقلاب صنعتی و عصر فابریک ها در کشور  نیست و تاریخ آن باز می گردد به پیش  از عصر فابریک ها در کشور.

در رابطه با کاپیتالیسم اما - صرف نظر از تاریخ پیدایش آن در کشور - باید دانست کاپیتالیسم یک سکه دو روی است.  از همین رو تاریخ کشور اگر روزی به چنان درجات تکاملی نایل شود تا کاپیتالیسم را نابود کند این اراده تاریخ باید آنگاه هم متوجه نابودی جامعه کارگران کشور باشد و هم متوجه جامعه سرمایه داران.

از این جا می رسیم به این نکته که آنچه کاپیتالیسم خوانده میشود یک رابطه اجتماعی یعنی یک رابطه میان دو جامعه است. رابطه میان دو رسته و گروه اجتماعی در کشور می باشد. که  در یک سوی آن جامعه کارگری واقع است و در سوی دیگر آن جامعه سرمایه داری.

برای من این تعریف از کاپیتالیسم - به منرله یک رابطه اجتماعی  در کشور - همواره مبنایی بوده است که بر پایه آن من وجود یک جامعه مضاعف در کشور - جامعه کار و جامعه سرمایه - را از موجودیت اقتصاد و فعالیت اقتصادی که انسان ها با آن وارد این روابط اجتماعی میشوند جدا نگه دارم.


بر اساس این جدایی از نظر من کاپیتالیسم یک نظم، یک شیوه و یک نظام و یک فرماسیون اقتصادی نیست بل که یک رابطه اجتماعی و بر این اساس یک نظام  از مناسبات اجتماعی در حین اقتصاد و تولید و به عبارت کلی کار می باشد.

بر همین اساس جدایی - میان نظام اقتصادی و نظام اجتماعی و میان اقتصاد و جامعه - من به این نظرم نظام های اقتصادی که مورد بررسی علم اقتصاد می باشد- اقتصاد سیاسی -  را باید از بررسی های جامعه شناسی تفکیک کرد.

در ادامه من به این نظرم مسئله کاپیتال و سرمایه پیش از همه یک مورد اقتصادی و سپس یک مورد اجتماعی است.

از نظر من آنچه کاییتال را راز آمیز می کند صورت اجتماعی و حقوقی آن است و نه محتوای اقتصادی آن.

از نگاه اقتصادی اما به نظر من کاپیتال یک وسیله است. در مقابل این وسیله کار قرار دارد. کار و کاپیتال که در هم می آمیزند امر اقتصاد حادث میشود.

درهم آمیزی کار و سرمایه منجر بهره می شود. بهره و یا سود یعنی آنچه در هر چرخش درهم آمیزی کار وسرمایه تولید می شود. باید دانست برای این که هر چرخش سودمند باشد باید هرباره کار و سرمایه ثابت یعنی بازتولید شوند.

در نگاه من جامعه بشری از آغاز که به اقتصاد روی آورد تا کنون در  این امر دریک بازتولید و تولید گرفتار است.

بازتولید یعنی همان ثبات کار وسرمایه و از سوی دیگر تولید یعنی همان بهره. آنچه ما ثروت می نامیم در واقع از انباشت ثروت یعنی بهره ها حاصل میشود.

از همان آغاز که جامعه بشری یک جامعه تولیدی و اقتصادی بود بر سر تصاحب ثروت و بهره منازعه وجود داشت.

باید دانست در آغاز بشر قادر به انباشت مازادبر احتیاج خود نبود چرا که چنین مازادی وجود نداشت. اما زمانی که نظربه رشد اقتصادی قادر به انباشت ثروت شد تصاحب این مازاد   به شکل عمومی صورت می گرفت .

عمومی بودن و اشتراکی بودن آغازین از راه مالکیت عمومی انسان ها بر کاپیتال و یعنی وسایل تولید و کار یعنی سرمایه ممکن میشد و این همان پیش شرط اصلی تصاحب عمومی ثروت است که تاکنون به امروز به اعبتارش  باقی است.

در این فاز تکاملی انسان ها هنوز به دو جامعه و دو گروه اجتماعی که بعدها روی داد تقسیم نشده بودند.

از نقطه زمانی که انسان ها حیات اشتراکی شان را بدرود گفتند تا نقطه زمانی که به دو جامعه بالادست و آزاد و جامعه زیردست و کار تقسیم شدند فاصله زمانی کم و بیش طولانی قرار دارد

این فاصله زمانی کم وبیش طولانی همان عصر گذار از جامعه های اشتراکی اولیه و پراکنده  به جامعه های مضاعف و متحد آتی می باشد که نخستین صورت آن  با نام برده داری وارد تاریخ شده است.

در این فاصله زمانی جامعه های اولیه ودر خود بسته - اوتارکه-   به تولید کالایی و به گشادن درهای خود بروی جامعه های همجوار و دست اتحاد با آنها ،  روی می آورند. این کار به مساعد تولید کالای و بازار ممکن میشود. چرا که در تولید کالایی و اقتصاد بازار هدف از اقتصاد و هدف از تولید عبارت است از فروش به دیگران.

 بنابراین تاریخ اقتصاد بازار امروزی باز می گردد به همین فاصله زمانی و به این اعتبار تاریخ اقتصاد بازار که ما امروز داریم بسیار قدیمی تر از تاریخ تقسیم انسان ها به دو دسته اجتماعی و پیدایش اختلاف اجتماعی وفقر و ثروت  می باشد

توجه به این نکته از این نظر مهم است که باید دانست جامعه های اشتراکی اولیه که به اقتصاد بازار روی آوردند اشتراکی بودن  خود را  در این فاصله زمانی   ازدست ندادند و به این معنا اشتراکی بودنشان منافی اقتصاد بازارشان نبود.

من از همین جا به این  نظر می رسم که حتی امروز هم اصل اشتراکیت در سطح یک کشور منافی اصل بازار نیست.

معنا و مفهوم آن همان است که جامعه کارگرتم در قبال جامعه سرمایه دران در سطح یک کشور مطرح می کند.

اگر یادتان باشد در آغاز از این نفطه شروع نمودیم که جامعه کارگران و جامعه سرمایه دران دو روی یک سکه اند. و این سکه کاپیتالیسم نام دارد و کاپیتالیسم یک رابطه اجتماعی در حیطه اقتصاد و تولید می باشد.

و حالا با این اوصاف اضافه می کنیم  حذف جامعه سرمایه داران و تصاحب سرمایه ها از سوی جامعه کارگران منافی اصل بازار نیست.

حال این نتیجه گیری را نگه داریم تا در وقت دیگر  از نو به آن بازگردیم.

از سوی دیگر اما باید دانست نابودی جامعه کارگران و جامعه سرمایه داران بطور همزمان به مفهوم نابودی کاپیتالیسم و به معنا از بین بردن بک رابطه اجتماعی در سطح اقتصاد اجتماعی است.

به عبارت دیگر در صورت نابودی جامعه سرمایه داران و اما در عوض ابقای جامعه کار این امر یعنی تبدیل کاپیتالیسم از کاپیتالیسم خصوصی به کاییتالیسم دولتی.

پس می توان بلافاصله نتیجه گرفت   امر کاپیتالیسم دولتی منافی امر اقتصاد بازار نیست. نمونه کشور چین. چینی ها از یک کاپیتالیسم دولتی برخوردارند که در آن بار کاپیتالیسم دولت چین بر دوش جامعه کار چینی استوار است.

همان کاپیتالیسم دراقتصاد بازار هم فعال است. یعنی چینی ها با کاپیتالیسم دولتی راه هزار شبه را یک شبه طی نمودند. یعنی به جای این وظبقه رشد نیروهای اقتصادی و مولده کشور عقب مانده ایی بنام چین میلیاردی و مستعمره سابق را به کاپیتالیست های خصوصی وا گذار کنند به یک دولت قدرت مند خود واگذارکردند.

از نظر جامعه کارگری چین اگر به مسئله نگاه کنیم وضعیت   در اساس فرقی برای جامعه کارگران چین نکرده است و کاپیتالیسم را اگر به فرماندهی سرمایه داران خصوصی چینی می داشتند  در واقع همان کارگری بودند که حالا اقتصاد در دست دولت است.

اما از نظر آزادی ها نظیر داشتن سندیکا و ... جامعه کارگری چین دارای همان تنگنا است که جامعه کارگری بطور مثال در کشور ماست.

بنابراین ایده ال برای جامعه کارگری چین این خواهد بود که بتواند روزی  در برابر دولت خود خواسته های دمکراتیک خود را به کرسی بنشاند. و به نظر می آید که این امر در آینده ممکن خواهد شد.

پس ما می توانیم نتیجه بگیریم فرم ایده آل پیشرفت یک آمیزه ایی است از آزادی و حقوق دمکراتیک جامعه کارگری و پیشترفتی که با کمک دولت تامین میشود.

حال چرا با دولت تامین میشود؟

برای این که در عصر و زمانه ما هیچ پیشرفتی بدون مساعدت دولتی ممکن نیست و بیشتر به یک اتوپیایی شباهت دارد تا به واقعیت.

بیشتر در این رابطه در جستارهای آتی.