۱۳۹۱ اردیبهشت ۸, جمعه

کدام جامعه مسلط و کدام جامعه حاکم است؟



در آستانه روز کارگر دیگری واقع شده ایم. جامعه کارگری ایران که یک جامعه کهنی است و به موازات انقلاب صنعتی در کشور در نیمه راه از یک تحول درونی باقی مانده است وقتی هم اکنون پس از گذشت سه دهه و اندی  در این رژیم  به یک خود نگری مبادرت می ورزد  به این نتیجه می رسد  که جامعه کارگری امروز کماکان هیچ فریاد رسی در کشور ندارد و از بازندگان انقلاب میباشد.

باید دراین مورد به جامعه کارگری ایران- نیمه سنتی و نیمه صنعتی - کمال حق را داد. جامعه کارگری ایران هیچ فریاد رسی ندارد و از پیروزمندان و سودبران از انقلاب ضد پهلوی نبوده است.

اما کدام جامعه از این انقلاب منفعت برده است؟ و کدام جامعه از راه انقلاب به حاکمیت رسیده است ؟ و از راه انقلاب  کدام جامعه  قادر گشته  استیلای اجتماعی اش را در کشور حفظ کند؟

در این انقلاب دو جامعه یکی جامعه روحانیت و دیگر جامعه سنتی در شهر و روستا به حاکمیت رسیده اند.

باید در نظر داشت روحانیت یکی از طبقات جامعه فئودالی در کشور است. جامعه فئودالی از ازمنه های دیرین در کشور مدیریت سیاسی کشور را در دست  داشته است.

جامعه فئودالی در روند زمان ضربات مهلکی را بر بدنه خود تجربه می کند. آخرین ضربه مهلک الغای مناسبات ارباب رعیتی و به این اعتبار فئودالیته در روستاهای کشور بوده است.

مخالفت روحانیت فئودالی به رهبری خمینی به موازات این ضربات مهلک و حیاتی با رفرم ارضی به اوج خود می رسد که سرانجام با انقلاب ضد سفید - انقلاب سیاه - منجر به بازگشت روحانیت فئودالی به اریکه مدیریت سیاسی کشور می گردد.

اما روحانیت فئودالی تنها گروهی نبود که ازروند اصلاحات اجتماعی در کشور متضرر و به تناسب آن مبادرت به انقلاب نمود.

به موازات انقلاب صنعتی و توسعه فابریک ها و به تبع آن تجارت نو  بخشی از جامعه سنتی - بازار-  در هیئت بازرگانان سنتی، صراف و... عملا ضربات مهلکی بر پیکر خود تجربه میکنند که این امر منجر به تقویت روابط دیرینه روحانیت فئودالی و بازار می گردد.

این بخش از جامعه سنتی در گذشته در شمار طبقات سیاسی و مدیر کشور محسوب نمی شدند و حاکمیتی نداشتند. اما این امر را نباید به مفهوم عدم سلطه اجتماعی بازار در روابط شهری و روستایی کشور تلقی کرد. دومقوله سلطه اجتماعی و حاکمیت سیاسی یکی نیستند.

از زمانی که فرآیند  توسعه کارخانه ها و صنعتی گشتن کشور رشد شتابانی به خود  دید و کشور در همه حیطه ها  سریعا روبه مدرنیزه شدن نهاد، مخالفت خوانی بازار با پروژه های شتابان صنعتی کردن کشور با مخالفت خوانی های روحانیت فئودالی گره خورد.

و از اتحاد شوم همین دو گروه است که بعدها رژیم جمهوری روحانی- یعنی جمهوری بازاری به همراه ولایت روحانیت شکل گرفت و تا به امروز تداوم یافت.

بنابر این از راه انقلابی که این دو گروه با مساعدت هم آنرا رهبری و به نتیجه مطلوب خود رساندند نه تنها روحانیت فئودالی به اریکه قدرت و مدیریت سیاسی کشور بازگشت بل که اولا بخشی از جامعه سنتی - بازار - به قدرت سیاسی کشور پرتاب شد و ثانیا در سایه همین قدرت سیاسی سلطه اجتماعی جامعه سنتی بر جامعه مدرن تقویت گردید.


اما در مورد این سلطه اجتماعی جامعه سنتی ما در عمل می بینیم از این سلطه  نظیر حاکمیت  و مشارکت در قدرت سیاسی کلیت جامعه سنتی در شهرو روستا به یکسان منفعت نبرده است.

همین امر منجر به تشدید اختلافات درونی انقلابیون سنتی شده است. پس از سه دهه و اندی از حاکمیت روحانیت با مساعدت بازار عملا بخش وسیعی از طبقات و گروه های سنتی که داعیه انقلابی گری و میراث خواری انقلاب  را داشته اند به این نتیجه رسیده اند که این ها از پیروزمندان انقلاب نیستند. این ها برغم همه رشادت ها و همکاری ها و همسویی ها و.... در عمل خود را از بازندگان انقلاب مشاهده می کنند.

این احساس شکست در رسته های سنتی منجر به رشد احساس همدردی میان این شکست خوردگان انقلاب با آن رسته ها و گروه های اجتماعی شده است که از همان آغاز انقلاب برهبری بازار و روحانیت از دایره انتفاع چنین انقلابی بیرون مانده بوده اند.

به این دسته آخری بخشی از جامعه کارگری ایران تعلق دارد که در این جا مورد نظر ماست.

بخش مدرن و صنعتی جامعه کارگری ایران از همان روزهای نخست پیروزی بازار و روحانیت شدیدا مورد تهاجم وابستگان و مزدوران این دو گروه قرار گرفت.

این ها نظر  به نقش شگرفی که کارگران صنعتی و در راس آن کارگران نفت در برکناری رژیم پهلوی داشته اند بیش از پیش و در عمل به نقش برجسته کارگران مدرن در روند وسرنوشت کشور پی برده بودند از همان آغاز به قدرت رسیدن خود از هر گونه اعمال طرفند ها در درهم شکستن قدرت اجتماعی و سیاسی این بخش از جامعه کارگری در کشور خود داری ننمودند.

در واقع چنین اقداماتی که حائز ارزش اساسی و اجتماعی بود به موازات بخشی از سیاست های بازار و روحانیت - این دو طبقه تازه به قدرت رسیده -  در مبارزه شان علیه چپ و جنبش کارگری جاری گشت که موفق هم از آب درآمد.

ما امروز در آستانه روزکارگر دیگر در کشور هنگامی به جامعه کارگری ایران- نیمه سنتی و نیمه صنعتی می نگریم با جامعه ایی مواجه میشویم که نه تنها دادرسی در کشور ندارد بل که در سایه این حکومت بیشترین ضربات را بر پیکر نحیف اجتماعی اش مجبور بود تجربه نماید.

تجار و روحانیت حاکم نظر به منفعتی که در جلوگیری از روند صنعتی و تولیدی شدن کشور داشته اند و برای همین هم انقلاب نمودندو پیروز هم شدند با اعمال سیاست های خانمان برانداز نه تنها جلوی روند صنعتی و تولیدی شدن کشور که دارای رشد شتابان بود گرفتند بل که عامدانه با  کارشکنی و تخریب به جان صنایع فابریکی کشور افتادند.

از این سیاست های تخریبی که صنایع فابریکی کشور به خود می بیند بیش از همه جامعه کارگری ایران که به موازات انقلاب صنعتی در کشور در حال بالندگی و تحول  و مدرن شدن بود متضرر میشود.

سیاست تخریب صنایع فابریکی در جوار دیگر سیاست های اقتصادی و عملا تورم زا و که با هدف منفعت رسانی به تجار سنتی و حاکم صورت میپذیرد پیکر نحیف جامعه کارگری ایران را نحیف تر از گذشته نمود.

در نتیجه این سیاست ها بیکاری، فلاکت، بی خانمانی, ارتجاع به روش های پیشین هستی اجتماعی و.... میان جامعه کارگری روزافزون رو به رشد و توسعه نهاد.

به گونه ایی که امروز در آستانه روزکارگر تنها یک احساس عمومی سراسر جامعه کارگری را فرا گرفته است:

جامعه کارگری هیچ فریاد رسی ندارد.

اما نباید از نظر دور داشت که فریاد رس هرجامعه انسانی  و از جمله جامعه کارگری، خود آن جامعه است.

تا زمانی که جامعه کارگری ایران منتظر فرجی است و منتظر این است که جامعه های دیگر با سلطه و یا با حاکمیتشان برای او و  یا برای رضای خدا  هم شده خدمتی در راه او باشند و به فریادش برسند باید بداند که  تماما در اشتباه است.

تنها راه بهبود دروضعیت جامعه کارگری ایران و تنها راه رسیدن به دادوفریاد های جامعه کارگری کشور همت بلند جامعه کارگری در راه بهبود وضعیتش میباشد.

بی مناسبت نیست در این رابطه تکرار شود برای متوقف کردن روند خانمان براندازی که روحانیت و کاپیتالیسم سوداگر و تجاری در کشور برعلیه صنعت فابریکی و قوای مدرن تولیدی کشور براه انداخته اند تنها در سایه اتحاد آن نیروهای اجتماعی ممکن است که از رفع این توقف تحول صنعتی در کشور ذی نفعند و این نیروهای سه گانه اجتماعی عبارتند از


  • کارگران صنعتی
  • سرمایه داران صنعتی
  • گروه میانی




توسل به زور و یا توسل به خشونت؟ کدامیک؟

قوه تخریب و سازندگی هر تحول اجتماعی و تاریخی با اشکالی که این قوای تخریبی و سازندگی هرباره  در آن جامه عمل  پوشیده و عمل می کنند یعنی اعمال خشونت و یا اعمال زور  ارتباطی ندارد.

توسل به خشونت رویه نیروهای سازنده و بالنده نیست. اما پرسش این است در صورت انسداد سازندگی و بالندگی عملا چه راهی در برابر نیروهای سازنده و بالنده اجتماعی باقی می ماند؟

تجربه نشان می دهد که توسل به خشونت رویه استبدادی و خودسری - تورانیته - است. ما امروزه عملا می بینیم کلیه نیروهای ارتجاعی، مستبد و خودسر کشور متمایل به اعمال خشونت  برای رسیدن به اهداف خود می باشند.

ما اگر اعمال خودسری و خشونت را عامدا و به غلط رویه انقلابی بنامیم آنگاه باید با یک حساب سرانگشتی ابراز داریم کلیه نیروهای میرا، کهن و واپس گرا و خواهان احیای سلطنت، استبداد، ولایت، خودسری و.... عملا متمایل به اعمال رویه های خشونت آمیزو به این معنا انقلابی می باشند.

اما این یک سو مطلب است.

سوی دیگر مطلب انسداد راه   برای نیروهای سازنده و بالنده اجتماعی است.

در کشورما سازندگی و بالندگی اجتماعی- اقتصادی و از این راه تامین منافع نیروهای بالنده و سازنده کشور  مسدود می باشد. و به نظر می آید این علتی باشد که توسل به روش های دیگر به غیر از خشونت عملا در پیش روی نیروهای بالنده و سازنده کشور قرار گرفته است.

بر این احتساب نیروهای بالنده و سازنده کشور عملا در برابر این پرسش قرار گرفته اند که آیا آماده اند  با اعمال زور به اهدافشان نایل آیند؟


من این پرسش و نظایر آن را به گونه زیر پاسخ می دهم:

اعمال زور و قدرت الزاما نباید توام با اعمال خشونت وبه روش قهرآمیز باشد.  نیروه های ترقی خواه و بالنده اجتماعی می توانند و باید اعمال فشار نمایند و این اعمال قدرت و فشارشان که لازمه هر حکومتی است الزاما به مفهوم اعمال خشونت و کاربرد اسلحه و قوه قهریه نیست.

این به مفهوم یک حرکت از پایین و با اعمال قدرت و فشار برای برکناری موانع موجود در سر راه بالندگی کشور است. و این اعمال فشار الزامی است والا سنگ های سنگین که راه بالندگی را مسدود کرده اند بدون اعمال قدرت وزور برکنار نخواهند شد.