۱۳۹۰ اسفند ۵, جمعه

ایرانویج - قسمت جهارم

پس  چنانچه  به موازات بهمن،  اهریمن هم وجود داشته، پس آنگاه  از منظر دینی که شالوده اش را مدیون  بهمن و اهورا   می باشد،  - مزدیسنا - از دین اهریمن - دیویسنا-  تنها می توان در شکل منفی آن یعنی همان شکل بر ما ایرانیان آشنا سخن راند.

گفتیم از منظر دین زرتشتی ،  دین اهریمنی نه تنها دین هندوان بوده بل که از این منظر دین میترا و دین گاو کشان و دین زیر زمینی - از همین جا آیین زورخانه -  هم که آیین پهلوانی و آیین جنگاوران و شوالیه ها و کیانیان محسوب میشده،  به جای خود  در شمار ادیان باطل و شیطانی و متعلق به دیوان و کیانیان و کرپان ها محسوب میگشت.

بنابر این دین جدید یعنی دین زرتشتی که امروزه برای بسیاری یک اصل در بی نهایت جلوه می کند در تاریخ دین ایرانیان متعلق به یک دوره ایی نه چندان دور است.

نظر به این مسئله و نظر به این که همین دین در دوره ساسانیان و سپس در دوره اسلامی در هند دستخوش تغییر و تحولات گشت اتکاء به میرات دینی زرتشتیان برای بازسازی تاریخ دینی ایرانیان تنها در حکم اتکاء به یک دوره از این فرآیند طولانی و دینی است که مدام در بستر تاریخ واقعی در تغییر و تحول بوده است.


درست همین نکته - نحوه نگرش - که از نظر بسیاری بدور نگه داشته شده به سهم خود بازسازی تاریخ دین در ایران پیش از اسلام را  از نظر متدولوژی دچار مشکلات شگرفی نموده است

بر پایه همین خطای متدولوژیک در بررسی تاریخ دین ایرانیان است که بسیاری دین اصلاح شده زرتشتیان را به منزله  تنها اساسی  تلقی می کنند که توگویی بر آن شالوده می توان تاریخ طولانی دین ایرانیان را بازسازی نمود.

نمونه  های متعددی را می توان آورد که نشان می دهد که در دین زرتشتی بر خلاف دین پیش از او یعنی در دینی که زرتشتیان آن را دین باطل شده قلمداد می کردند بسیاری موارد با وجود به عاریه گیری از دین باطل در دین جدید به گونه دیگر مطرح است.

بر همین اساس است که در نظر من همان سلسله مراتبی را که سه دین ابراهیمی یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام به خود تجربه کرده اند همین روند تحولی را دین آریایی در مراتبی دیگر و به شکل دیگر به خود دیده است.

حال به عهده ماست که نظر به این که مراحل اولیه و پیشین  از یک دینی که امروز دین زرتشت خوانده میشود و این مراحل  دیگر موجود نیستند و حتی خود این دین زرتشت درکشور اصلی اش یعنی ایران از  خانه بیرون رانده شده،  بر اساس فاکت های از هم گسیخته تاریخی  دویاره آن را  تا حد امکان بازسازی کرد.

اما مهم در این رابطه در نظر من مهمتر از فاکت  ها و داده های تاریخی نحوه پرداخت این داده هاست و در این رابطه روش تاریخی یعنی روشی که دین را به صورت یک فرآیند به مراحل گوناگون تقسیم می کند که بدنیال هم می آیند و... تنها روش درست علمی است.

بر پایه همین روش علمی و تاریخی است که اگرما به ادیانی که در ایرانویج مطرح بوده اند نظر افکنیم متوجه خواهیم شد که آنچه ما امروز به نام میراث دینی ، زرتشتیان در دست داریم اشکال تغییر یافته از ادیان دیگر بوده که گرچه بعدها به نام ادیان باطل  اما لاکن زمانی از دین های رسمی کشور محسوب میشدند و آنچه دین زرتشت و دین پاک خوانده میشود در واقع هستی اش را مدیون همین ادیان باطل می باشد.

من در این جا بارها از بهمن و اهریمن این دو جفت همزاد زوروان سخن راندم. اگر این فرض درست باشد که به مینو یعنی بهمن همان اهور مزدا است آنگاه می توان ثابت نمود که نه تنها بهمن همان اهورا مزدا است بل که مهر و خرداد هم اسامی دیگری از همان اهور مزدا بوده اند. می گویم بوده اند چرا که در دین اصلاح شده زرتشی دیگر چنین نیست.

همان گونه که می دانیم  هریک از روز های یک ماه برای خود نامی داشته اند  یعنی  اولین روز  هر ماه «روز  اهورا مزدا»، روز دوم  روز بهمن  ، روز سوم  اردیبهشت  روز چهارم  شهریور  و روز پنجم هر ماه، «سپندارمذ» نامیده میشده است.


اما چرا؟ چرا باید چنین ترتیبی باشد



  • روز اهورا مزدا
  • روز بهمن
  • روز اردی بهشت
  • روز شهریور
  • روز اسفند
ما وقتی به این ترتیب بدقت نگاه می کنیم  آنگاه به مراتب زیر بر می خوریم

  • روز نخست روز اهورا مزدا 
  • روز دوم روز  اهورا مزدا
  • روز سوم روز شهریاران 
  • روز چهارم روز شهریاران
  • روز پنجم روز دین
و به عبارت دیگر

  • روز خدا
  • روز شاه
  • روز روحانیت



ادامه دارد....

ایرانویج - قسمت سوم

بهر حال این زور وان که حکم نقش پدر را دارد دارای دو فرزند یکی بهمن و دیگری اهریمن بود. بهمن و اهریمن به این قرار آنجا هستند تا نماد ثنویت و دوآلیسم باشند. این همان دوآلیسمی است که زمانی بعدها مانی پیامبر سعی نمود در یک ر - فرم یعنی بازگشت به گذشته های  دینی خویش آنرا زنده و احیاء کند که موفق نشد.

در زبان های اروپایی امروز عبارت" مانی وار یعنی دوآلیستی به مسائل برخورد کردن یعنی دنیا را سیاه و سفید دیدن" در واقع از همین جا نشات می گیرد. بهر حال مانی پیامبر در دوره ساسانیان   تنها یک رفرماتور و محی الدین بود و نه بیشتر که سعی داشت همان گونه که امروزه برخی در پی برگرداندن مسیحیت - پروتستان -  و اسلام - عرفان ضد شریعت -  به گذشته های اولیه شان می باشند آیین ایرانیان را به ثنویت آغازینش باز گرداند که شباهت زیادی به آیین هندو قدیمی داشت.


پس در این جا مهم این است که در نظر داشته باشیم که پش از این که آیین ایرانیان به مرور زمان دستخوش تغییر و تحول گردد دارای یک وضعیت دیگری بود.

بر همین اساس عده ایی به این نظرند آیین ماد ها و یا دین مغ های مادی - کرپان ها - بیانگر همین وضعیت پیشین دین ایرانیان بوده است.

ماد ها بی ارتباط با سیستان نبودند اما مکان اصلی شان در جنوب رود ارس و در منطقه آذر آبادگان و یا آذر بایجان امروزی بود. در این سرزمین امپراطوری ماننا واقع بود و این ها مرتب با امپراطوری آشور در نبرد بودند.

 به ظاهر در همین منطقه جدایی دیو یسنا یان  از  آثوره یسنایان - مزدیسنایان - باید صورت پذیرفته باشد که بی ارتباط با سیستان هم نبوده است.

دیو یسنایان برخلاف مزدیسنایان و یا  پیروان آهورا مزدا  از روحانیونی بر خوردار بودند که آنرا  کرپان می نامیدند. این کرپان ها از طبقه اول جامعه زمان خود بودند و   قدرت بسیاری داشتند.

جالب در این جا در این است که گفته میشود که با اصلاحاتی که پیامبر زردشت در دین ایرانیان وارد کرد این اصلاحات در واقع متوجه همین طبقه روحانیت که کرپان نامیده میشوند بود.

این که آیین کرپان ها آیین دیو پرستی بود معلوم نیست. اما گفته میشود که این آیین همان آیین میترای گاو کش بود و گاوکشی در واقع یک عمل زشت و عمل دیو صفتانه بوده است.

بهر حال به نظر می آید در عصری که میترا و مهر و آذر و آتش در مرکز کانون دیانت قرار داشت و دیو یستانی و مزدیستانی در یک ثنویت از هم چندان جدا نبودند در کنار آیین های که بعد ها تداوم یافت آیین گاو کشی که با نام میترا همراه بود رواج داشت که بعدها از سوی زرتشت مورد اصلاح قرار گرفت و تقبیح شد.

در هر صورت در ارتباط با این کریان ها یعنی روحانیون و مغ های  دین قدیمی است که سخن از مغ های مادی به میان میاید و به ظاهر مغ ها یعنی روحانیون که   قبل از زرتشت و اصلاح دینی اش کرپان خوانده میشدند پیرو آیین میترا بودند که در دیده اصلاح گری به نام زرتشت این آیین یک کیش  دیو پرستی بوده است.

بهر حال اگر بر روایات بتوان تکیه نمود این دیو پرستی  با آن دیو پرستی که ایرانیان معتقد بودند که در نزد هندیان رواج دارد یکی نبوده است.

نکته مهم در ارتباط با مسئله ثنویت و همزادی بهمن و اهریمن در این است که اصلاحات زرتشی هرگز نتوانست بطور کلی رد پای کرپان ها و یا آیین دیو پرستی و دین باطل... را از دین اصلاح شده ودین پاک برچیند.

در اوستا آمده است که سه تن و یا سه خاندان از این کرپان ها در برابر دین زرتشت و اصلاحات او مقاومت کردند اما سرانجام این سه خاندان که اوسیج، کوی  و بندو خوانده میشوند شکست خوردند.

بهر حال در عصر کوی ها و کیانیان  یعنی کی قباد ها و کی خسروها و....عنصر پادشاهی و روحانیت در هم ادغام بودند و پادشاه در عین حال  فرد اول روحانی محسوب میشد. نظر به این مسئله این امر باید مربوط به ازمنه های بسیار پیشین بوده باشد.

عصر کوی و کیانان و کرپاتان و دیوان اگر هم مانند دیگر اعصار افسانه سرایی شده اما در اصل یک افسانه ویا یک تکه از تاریخ دین نیست. بل که واقعیت و تاریخ واقعی است که برای ما اما به صورت افسانه و یا بهتر بگوییم یه صورت یک  دور باطل از یک دین  و  یک دین باطل و قدیمی و آنهم از سوی روحانیون زرتشیان که خود را پیرو دین پاک می دانستند به شکل تکه ایی از تاریخ دین به ما به میراث  رسیده است و از همین رو هم با روایات دینی و در انبوهی از ابرهای شعائر دینی گرفتار مانده است.

لاکن از این ها گذشته به نظر می آید که  در آغاز به موازات به مینو و یا بهمن که مظهر نیکی بوده موجود دیگری وجود داشته که انگره مینو و یا اهریمن خوانده میشده است که نماد پلیدی محسوب میشد.

ادامه دارد...

ایرانویج - قسمت دوم

بهرحال در عصری که تاریخ نویسی - و یا بخوان شجره نویسی - با دین و یا افسانه سرایی باهم پا در یک کفش داشتند،  عده ایی بروی این کره خاکی پیرامون گذشتگان خود چنین می پنداشتند که در عصر زور وان یعنی در زمان های بی کران از این تاریخ مردمانی که به دایوا ها و اسوره ها تفسیم میشدند در کنار هم  می زیستند

در این مقطع زمانی - عصر زور وان - نه آیین مزدا یسنا وجود داشت و نه آیین دیوا یسنا.  به عبارتی دیگر  ایرانیان با هندیان باهم بودند. و این ظاهرا زمانی است که ایرانیان هنوز در پایگاهی به نام  ایران پایگاه و ائرانا بایگاه و ایرانا وایجاه با همزادان هندی شان می زییند و برودت و کدورتی هم میانشان وجود نداشت

اگر ما بر روایت شاهنامه  تکیه کنیم منطقه بعدی بعد از ترک  پایگاه ایران منطقه سیستان امروزی است. به ظاهر ایرانیان این منطقه جدید را باز به نام سرزمین قبلی خود ایران می نامند چرا که بسیاری محققین ایران بایجاه را در حوزه  سیستان امروزی رقم می زنند.

این سیستان ظاهرا دارای نقش کلیدی بوده و نه تنها برای پارس بل که برای سرزمین ماد هم دارای جایگاه و پایگاه کلیدی بوده است.

اما به این ترتیب باز گردیم به عصر زور وان و عصری که هنوز سرما اهوره ها و دایوه ها را از هم جدا نکرده بود.

همان گونه که می دانیم در ایران دیو مظهر سیاهی و زشتی و پلیدی و نماد آیین بد می باشد.  لاکن دانش امروزی ما به ما می گوید که  اگر این مقوله چنین در ایران منفور گردیده لاکن در میان هندوان قضیه کاملا بر عکس آن  در جریان افتاد.

دیو که یک واژه از زبان سانسکریت است در معنا عبارت است از خدا. و جالب در این است که هم واژه دایوا  از این راه وارد زبان های اروپایی گشته است و هم واژه خدا و گودا و گود و... و این البته برای اقوامی که خود را ازیک ریشه مشترک هندو اروپایی می دانند، نکته کم اهمیتی نیست.

بهر حال دیو ها و دیوان و خدا یان  آن گونه که ایرانیان و اسورا  پرستان  از آن چهره منفوری ساختند در آغاز و حتی همین امروزه میان هندوان و هندویسم پداید منفور و پلیدی که از سیاهی و تاریکی سر بیرون می آورند نیستند بل که برعکس.

اتفاقا در میان هندویسم رفته رفته این اسوره ها و اهوره ها به پدیده های منفوری که منشای پلیدی می باشند مبدل گشتند.

حال قدری پیرامون این اسوره که میان ما ایرانیان به اهوره و اهورا مزدا مبدل شده است.

در انشای اسوره و اسورا ما باید به نکات زیر توجه کنیم. در اصل باید اسوره را با  به صورت اثوره یعنی با   ث فارسی خواند   TH = تی وها لاتین نوشت

این اثوره که با تی و ها لاتین نوشته میشود را هم می توان اتوره خواند و هم اهوره قرائتش کرد. آتورا و آذورا و آذر و آتش در نظر من دیگر مشتقات همین اهورا و اثورا و یا آتورا می باشند.

در نهایت از اهورا معنای هستی به مفهوم روح جاویدان سر بیرون می آورد. و از همین کانال در ارتباط قرار می گیرد یا آیین پرستش چهار عنصر اصلی که با آتش شروع می شود و آتش و یا آذر نماد روح و روحانیت و معنویت است.




به این ترتیب باید اهورا و اثورا و اتورا را به چم هستی برگرداند و نه آن گونه که برخی به این پندارند که اهورا به مفهوم آقا و سرور می باشد.

ریشه لغوی اهورا در واقع آه و یا آت و آث و آذ می باشد که بعد ها مبدل به هت، هث و هس و یا ذی و زی و.... مبدل شده است.

زی و ذی و ژی و زن و گن و ... این ها در واقع به یک معنا هستند.

سرانجام این اهورا مزدا که به مفهوم ک یک هستی دانا و هوشیار و خردمند همان است که هندیان به آن ایورا ودا می گویند.

ایورا پیدا و یا  اهورا هویدا یعنی هستی آشکار و  زندگانی روشن.

از این جا باز گردیم به زور وان که با زمان بی کران و زمان ا - کران  برابر است. گفتیم این زور وان  که تصویری از آن در همین سایت  موجود است چنان که در تصویر می بینید پیکر آن با مار پیچیده شده است.

جالب در این تصویر  در این است که سر این زور وان  از سر یک شیر است. شیر نماد خورشید و مهر و میترا است. این همان شیری است که بعد ها با نماد زمین به نبرد می پردازد. و مار چنانکه در شماره پیشین گفتیم نماد اژدها و دایوا می باشد


ادامه دارد...

ایرانویج - قسمت اول


 در فر گرد یکم از وندیداد اوستا چنین آمده است


نخستین سرزمین و کشور نیکی که من - اهوره مزدا - آفریدم ،  ائیرییانَم وَئِجو بود بر کرانهٔ رود دایتیا  ی نیک. پس آن گاه اهریمن همه تن مرگ بیامد و به پتیارگی "اژدهاً را در رود دایتیا بیافرید و زمستان دیو آفریده را بر جهان هستی چیرگی بخشید.


به نظر می آید این زمستان  اهریمن آفریده که بر جهان هستی در کنار رود دایتیا چیره شد و اسوره ایی موسوم به اثوره مزدا- اهورا مزدا -   از آن به این نحو منفی سخن می راند و به  برادر همزادش، دیوای هندیها،  نسبت می دهد  ازعللی باشد که این دسته از مردمان آریایی که زمانی در ازمنه های دور دست در کنار رود ناشناخته ایی به نام دای تیا می زیستند از آن دیار و پایگاه اولیه و از همزادان هندیشان به سر زمین هایی که امروزه فلات ایران نامیده باشد رانده باشد. و شاید هم این برودت که آفریده برادران هندی است بطور نمادین مظهر یک برودت اجتماعی و همبودگی انسانی بوده است. بهر حال خواه این و خواه آن  در این جا این همان   عللی بر ما ناشناخته از مهاجرت عده ایی از انسان هاست که بدین گونه از آن افسانه سازی و دین سازی شده است .



در عکس  بالا که از کشور کامبوج است چنان که مشاهده میشود در یک تندیس ابر اثوره - اسورا و یا اهورا و اتورا -  که ماهیش اثورا نام دارد در حال چنگیدن با یکی از همین اژدها بد طینت است که او آنرا به دیوای رقیب نسبت می دهد. باید دانست در دین مشترک اولیه این مردمان که از آن ها در اینجا سخن است دیو و اسوره دو موجود متضاد هم می باشند که مدام در نبرد بایکدیگرند.در پایین باز به این مطلب باز می گردیم اما در این جا از سرمای دیو آفریده شروع می کنیم و به ارتباطش با اژدها می پردازیم.


سرما به زبان روسی یعنی ماروس که بی شباهت به واژه مار فارسی امروزی ما نیست. مار نماد آب است. شکل مار   تشابه بسیاری به بستر یک رودخانه  دارد که به سان مار بر زمین شیار افکنده است.


در بسیاری از تصاویری که بعدها شکل گرفته اند و مربوط به کیش  میترا و یا مهر گاو کش  می باشد تصویری از حضور مار هم مشاهده میشود






موسس کلیسای ارمنستان ازنیک  مطلب ارزنده ایی در این  رابطه  دارد که قبل از همه با هم بخوانیمش و سپس به پیرامون ماجرای مهاجرت از سرزمین در کنار رود دای  تیا به علت سرمای  دیو آفریده بپردازیم:





مغان می‌گویند پیش از اینکه چیزی موجود بود، نه آسمان نه چیزهای آفریدهٔ دیگر که در آسمان و زمین هستند یک زوروان ویژه‌ای وجود داشت که به معنای سرنوشت (بخت) یا درخشش نیرو (فر یا فرنه) است. هزار سال او قربانی کرد دارای پسری شود که او را می‌خواست اورمیزد (اهورامزدا) بنامد که می‌بایست آسمان و زمین و هر چیزی را که در آنها است می‌آفرید. پس از اینکه وی هزار سال قربانی کرد، نشست تا بیندیشد او گفت

 «قربانی که من پیشکش می‌کنم مگر به چه کار باید بیاید؟ براستی من فرزندی بنام اورمیزد دارا خواهم شد یا آنکه تلاش‌های من بیهوده خواهد بود؟»

 وی در اندیشه فرو رفته بود که اورمیزد و اهریمن در زهدان بوجود آمدند. اورمیزد در پی قربانی‌هایی که زوروان پیشکش کرده‌بود و اهریمن در پی تردیدش. زوروان چون از این آگاهی یافت گفت

 «دو پسر بدنیا خواهند آمد، نخستین را که به پیش من در آید، پادشاه خواهم کرد.»

همینکه اورمیزد از این اندیشهٔ پدر آگاهی یافت، نزد اهریمن آن را آشکار کرد. اهریمن همینکه این سخن را شنید زهدان را شکافت و رفت تا به پیش پدر در آید. پدر پرسید «تو کیستی؟» اهریمن گفت «من فرزند تو هستم.» زوروان پاسخ داد «فرزند من دارای بوی خوش است و روشن تو تاریک و بد بوئی.» هنگامیکه این دو با هم سخن می‌گفتند اورمیزد به هنگام درست زائیده شد، روشن و خوشبو و رفت پیش پدر خود درآید. پس زوروان دانست که این فرزندش اورمیزد است که برایش قربانی کرده‌بود و شاخه‌های قربانی (برسم) را که در دست داشت و با آن قربانی می‌کرد، گرفت و با این سخنان به اورمی‌زد داد. «تاکنون من برای تو قربانی می‌کردم از این پس تو باید برای من قربانی کنی.» در حالیکه شاخه‌ها را به اورمیزد می‌داد زوروان او را آفرین کرد. در این هنگام اهریمن به پیش زوروان در آمد و گفت «آیا تو اینرا پیمان نکرده بودی هر یک از فرزندان من که نخست پیش من آید او را پادشاه خواهم کرد؟» زوروان برای آنکه پیمان خود را نشکند گفت

 «تو ای هستی پلید به تو شهریاری نه هزار ساله داده خواهدشد و ارومیزد باید سرور تو باشد. پس از نه هزار سال باید که اورمزد شهریاری کند و هر چه که او می‌خواهد باید که روی دهد.» پس اورمیزد و اهریمن در کار پدید آوردن هستی‌های آفریده شدند و هر چه که اورمی‌زد می‌کرد همه خوب بود و راست و هر چه اهریمن می‌کرد پلید و وارونه.







چنان که در این روایت می خوانیم فره و فرنه که بعدها به فره ایزدی و فروهر و فره وشی و... مبدل شد و در عین حال مفهوم همای سعادت و بخت و اقبال خوش  را حفظ نمود در آغاز در ارتباط با زوروان یعنی این باور بوده است که پیش از این که چیزی موجود باشد زمان بی کران و یا زمان اکران که زوروان نام دارد و پدر خوب و بد درکنارهم بود وجود داشت.

ادامه دارد...