۱۳۹۰ دی ۲۲, پنجشنبه

در دیدار سه ساعته احمدی نژاد و فیدل کاسترو چه گذشت؟


دکتر احمدی‌نژاد در این دیدار با تجلیل از شخصیت انقلابی و برجسته فیدل کاسترو گفت: همه ملت‌های جهان بویژه انقلابیون با نام فیدل کاسترو آشنا بوده و برای شخصیت انقلابی و مردمی شما احترام فراوانی قائل هستند.

رییس جمهور با بیان اینکه دو ملت ایران و کوبا آرمان و دیدگاه مشترکی نسبت به مسایل و موضوعات بین‌المللی دارند، گفت: با توجه به اینکه نظام سرمایه‌داری به پایان راه خود رسیده است، دو ملت بزرگ ایران و کوبا، در شرایط کنونی مسئولیت سنگینی در برپایی نظم جدید جهانی بر محور عدالت و انسانیت دارند.


http://www.enghelabe-eslami.com/%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1/19969-2012-01-12-10-14-58.html







این نکته که نظام سرمایه داری به پایان راه خود رسیده است و در شرایط کنونی مسئولیت سنگینی در برپایی نظام جدید در ایران و جهان بر محور عدالت و انسانیت بر عهده مردم ایران نهاده شده  امری است که  احمدی نژاد از آن مطمئن است و دراین راه برخلاف تصور متوسل به شیادی نیست. جالب در این جاست که در این اطمینان  خاطر و این طرز نظر او تنها نیست.

 شما به این دسته از ایرانیان که مانند احمدی نژاد به مسائل نگاه می کنند نظر افکنید. اخیرا با اجازه همین رئیس دولت در دانشگاه سخنرانی برپا گشت که در آن سخترانان به همین ترتیب نظریه احمدی نژاد را  بر پایه فاکت های جنبش وال استریت اثبات نمودند. در آن نشست آقای رئیس نیا در تایید فرمایشات رئیس دولت با اعلام پایان حیات نظام سرمایه داری در خاتمه اعلام می دارد:

"...وحشت چهره های مبلغ نظام های بهره کشی و آریستوکراتیک، مانند نشریه مهرنامه و اقتصاد دانان مواجب بگیر، که مردانی برای همه ی فصول اند و استادان ایرانی طرفدار غرب نیز، از همین قابلیت گسترش است و این که بالاخره مردم می دانند نظام های امریکایی و اروپایی که در خیال آنان جا افتاده است، کعبه ی آمال توده های آگاه و به پا خاسته نیست، بلکه عامل گرفتاری، جنگ ، فقر و نا امنی جهانی است...."

چنان که مشاهده می فرمایید طیفی از ایرانیان با عقبه های گوناگون در یک نکته محوری با هم متحدند- البته با ارزش مصرف داخلی-  که آفتاب عمر نظام سرمایه داری به لب بام رسیده است با این تفاوت که احمدی نژاد و شرکاء به این باورند که همزمان با آن عصر فجر امام زمان و پایان زمان هم نزدیک است.

نکته شایان توجه در این ایرانیان در این پنهان است که این ها متحدانه به این نظرند که ایران نباید مسیر پیشرفت و توسعه ایی را طی کند که سرانجام آن منجر به برپایی نظام های آمریکایی و اروپایی می گردد با این تفاوت که احمدی نژاد و شرکا این غرب ستیزی خود را با رنگ های دینی و مذهبی مزین می سازند و لاکن دیگر نیرو های این طیف که سکولارند از این شائبه های دینی و عقیدتی مبرا می باشند.

 دیگر نقطه اختلاف در میان این طبف برخوردشان با نظام سرمایه داری سودگرا و ماقبل صنعتی در ایران است. در حالی که همه این گروهها در یک کشتی نشسته و تمام توجه شان متوجه نظام سرمایه داری از مدل غربی و صنعتی در ایران می باشد که در رژیم های پیشین در ایران پایه گذاری و در این رژیم به علت ضدیت با انقلاب صنعتی   تا سر حد نابودی مورد بیشترین بی توجه ایی ها قرار گرفته و از توسعه باز داشته شده است ... لاکن آقایانی نظیر رئیس نیا و یا گروه هایی نظیر کمونیسم کارگری وجود دارند که به کاپیتالیسم غیر صنعتی ایران نظر خصمانه دارند و خواهان نابودی آن هستند و از همین رو حربف در قدرت خود را به دفاع از این کاپیتالیسم نسبت می دهند که برحق هم است..

 اگر شما به اخبار کارگری این گروه ها نگاه کنید متوجه میشود معمولا وجه مشترک همه آنها  در این است که مسائل کارگری و دیگر مسائل نظام سرمایه داری از مدل غربی در ایران که زیر منگنه رژیم تا سر حد نابودی قرار دارد به نحوی یکجانبه چنان مطرح می شوند که توگویی مسائل کارگری و اجتماعی محدود و محصور به همین بخش اجتماعی است و لاغیر.

 این شیوه در گذشته از سوی پیروان نظام سرمایه داری صنعتی بر علیه سلف خود پیش گرفته میشد و چنین جلوه داده میشد که توگویی تنها مسائل اجتماعی از سوی نظام سرمایه داری غیر صنعتی و جامعه فئودالیته است. حال در ایران برعکس همین اقدام انجام می پذیرد یعنی در ایران این نیروهای کهن هستند که سعی دارند نگاه های منتفد را از روی نظام های خود در شهر و روستا بر داشته و متوجه نظام سرمایه داری صنعتی در ایران و یا در اروپا و آمریکا معطوف کنند.
 به این امر درواقع فرافکنی می گویند  و امر فرافکنی مسائل اجتماعی در گذشته از سوی ترقی خواهان کاپیتالیستی برعلیه سلف های فئودالی و کاپیتالیسم غیر صنعتی و سوداگر در جریان بود که اکنون این رابطه معکوس شده است.

اما از این ها گذشته در این جا باید به این نکته توجه  داشت که  آن چه همه این نیروهای مرتجع مبلغ آن هستند این نحوه نگرش کلیدی در برخورد به تاریخ و سیر تکامل اجتماعی کشور و انسان است که توگویی می توان چرخ تاریخ در ایران را از حرکت باز داشت  و آنرا سپس به دلخواه در آن مسیر امام زمانی ویا به قول خودشان انسانی و... هدایت نمود که  مغایر الگو هایی به اصطلاح اروپایی و آمریکایی باشد!!!

از همین جاست که درست و یا نادرست در هرفرصت و در پس هر بحران  سریعا ناقوس مرگ جامعه کاپیتالیستی به صدا در می آید و شمارش معکوس حیات آن اعلام میگردد.

به عبارت دیگر آنچه در این جا باید در کانون توجه ما واقع گردد  نه چند و چون نظام کاپیتالیستی در ایران و در جهان بل که این نحوه نگرش تاریخی و ارتجاعی در برخورد با همین کاپیتالیسم  می باشد که براین اساس استوارمی باشد  که توگویی آن جامعه هایی که در اروپا پس از طی آن مرحله تکاملی  که اکنون ایران در آن واقع است،  برپا شده اند  از دل فرهنگ و قومیت اروپایی و آمریکایی حاصل شده اند و از همین رو سنخیتی با فرهنگ ایرانی ندارند و لذا چون چنین است پس ایران در پیمایش آن مرحله ها و  در برپایی آن نظام ها اجباری در خود نمی بیند و به اختیار او نهاده شده است که به دلخواه راه خود را گرفته و درپی برپایی جامعه انسانی و عادلانه خود باشد..

این نظر و رویه را نه تنها احمدی نژاد مرتجع عنوان می دارد بل که در این اشاعه این خیال پردازی و اوهام گریی ارتجاعی تمام مرتجعین ایرانی برغم همه اختلافی که با هم دارند مشترک میباشند .

بر پایه همین رویه ارتجاعی و خیال پردازانه از تاریخ تکامل اجتماعی است که این ها از روی حوادث وال استریت هم اکنون ناقوس مرگ نظام  کاپیتالیستی را  به صد دار آورده اند البته با این مصرف داخلی که رئیس نیا می گوید تا  به جهانیان اعلام دارند که ایرانیان در پی الگو برداری از نظام های در حال فروپاشی در غرب نبوده و راهی را که اروپایی و آمریکایی در تاریخ پیموده اند طی نخواهند کرد..

اما از این مرتجعین باید پرسید اگر ایران در سیر تحول تاریخی اش در پی برپایی نظام های کاپیتالیستی عالی تر از نظام کاپیتالیستی ماقبل صنعتی و عقب مانده در ایران نیست پس براستی آن نظام عادلانه و انسانی که این ها در خارج از قانون مندی ها سر تاریخ به ما وعده می دهند چگونه نظامی است اگر کاپیتالیستی نیست؟

درجواب می بینیم این مرتجعین متنوع چهره به لطایف الحیل متحدانه به این  کوشش هستند که  جلوی چنین نطام کاپیتالیستی را که از یک قرن و نیم به این طرف در نتیجه انقلاب صنعتی در ایران در حال به فرجام رسیدن است با  ایجاد موانع داخلی و خارجی در سر راه تکوین آن مشمول پروسه زمان نموده تا زمانی که مانند امروز پس از یک قرن و نیم عقب ماندگی چنین ادعایی را رواج دهند که بهرحال بهتر است از شر تحول صنعتی بگذریم چون بهر حال بی فایده است. و حالا همین ایده مرتجعانه و بازدارنده شان را دارند بر پایه حوادث جاری در  وال استریت مستدلل می سازند که ناقوس مرگ  نظام های  محصول انقلاب صنعتی به صدا درآمده است و پس همان بهتر که ایرانیان از آن سر باز زنند که به قولی این ره که تو می روی به ترکستان است.

تازه این مرتجعین که در ارائه خزعبلات و اوهام ارتجاعی شان  خسته  نمی شوند هر آنکسی را که با این اوهام پردازی مخالف است بدون توجه به نحوه مخالفت به طرفداری از کاپیتالیسم نسبت می دهند.

اما آیا توجه دادن به جبر تاریخ و جبر فرجام انقلاب صنعتی به منظور ارتقای پتانسیل های  مولده کشور و گذر از مسیر های طبیعی تاریخ و تکاملی به معنای بی چون چرا مداحی از نظام کاپیتالیسم است؟

شکی نیست که ما در ایران از مداحان نظام کاپیتالیسم کم نداریم. بی شک در نظر مداحان نظام کاپیتالیستی ، کاپیتالیسم پایان سیر تاریخ و تکامل اجتماعی انسان است و در برابر آن آلترناتیوی موجود نیست. اما  چه ارتباطی  دارد  اشاعه چنین خرعبلات کاپیتالیستی  با این که ما در برابر آن برعکس به پیروی از لاطائلات و خیال پردازی   ارتجاعی که از قماش دیگرند و از جامعه های و مدینه های فاضله غیر تاریخی و دینی دم میزنند   و  در برابر بشر مترقی در ایران تنها سراب های بی حاصل به نام چشم اندازهای تاریخی می گشایند ، روی آوریم ؟ مگر راه دیگری وجود ندارد؟

مگر اسلامیسم از همین باتلاق سراب گونه ناشی نشده است که از زمانی بیش از سه دهه ما را به خود سرگرم نموده و در برابر نظام و جامعه نوین صنعتی در کشور  عملا قرار گرفته است؟  و  درحین ایجاد موانع سیاسی از جامعه آرمانی امام زمانی موعظه میکند که در هیچ کجای تاریخ بشری تمکین نیافته است؟

مگر منشای تفکرات ضد تاریخی و ضد تکاملی همین باتلاقی به نام ارتجاع در ایران نیست که در الوان گوناگون در کشور گسترش دارد؟
 پیوند مبارک پیروان تز راه رشد غیر سرمایه داری و راه خمینی یک اتفاق نیست که ما دیدیم که این ها تا کنون  دست در دست هم در این مبارزه به اصطلاح ضد امپریالیستی با هم گام برداشته اند . به جوهر اجتماعی و تاریخی این پیوند مبارک به رغم همه اختلافات درونی توجه کنید.

براستی چه چیز فیدل را با فیدل های  وطنی خودمان و ایندو را با احمدی نژاد و موسوی و امام خمینی .... پیوند می دهد؟ اینها برای مصرف داخلی شان پیش از قرن و نیم است که ناقوس مرگ کاپیتالیسم  را که البته در منظرشان یک سوغات غربی است به صدا در آورده اند و بر همین پایه مردم ایران را در پیشرفت و تحول اجتماعی از پیروی از چنین الگو های غربی بر حذر می دارند

پس از این دیده جنبش وال استریت را با همه اهمیت اجتماعی آن نباید به دست این مرتجعین داخلی سپرد تا برای مصرف داخلی شان و  برای استحکام نظام و جامعه عقب مانده شان و به منظور مکدر کردن چشم انداز ها و افق های تاریخی - اجتماعی و گسترش یاس و نامیدی  به اشاعه چنین ترهات بپردازند.

حساب حرکت انتقادی وال استریت که در یک سطح اجتماعی عالی تر جریان دارد و چشم انداز های عالی اجتماعی را پی می گیرد از حساب این مرتجعین داخلی جداست و باید کوشید ایندو را در هر شرایطی از هم جدا نگه داشت.