درباره ضرورت نگارش این مبحث که باید علمی باشد دلایلی غیر علمی وجود دارند که اجازه بدهید در یادداشتی جداگانه به آن بپردازیم. در یادداشت جداگانه دیگر سعی خواهم کرد نظراتمو راجع به اسلام به رشته تحریر درآورم. اما در اینجا مایلم در باره دین مطالبی هرچند کوتاه را یاداورشوم. قبل از همه مباحث پیرامون دین یک مبحث دین شناسانه است. آندسته که مطالب من پیرامون دین را رد میکنند باید از همین زاویه علمی آنرا رد نمایند. موضوع دین شناسی دین است. پس بدینسان بنابر اصل تطابق موضوع با معرفت علمی ما همه باید سعی کنیم در چارچوب موضوع دین باقی بمانیم تا مطابمان ارزش دین شناسانه و علمی خود را از دست ندهند. حتی آن دسته از همکارانم از دین برداشت و معرفت دیگر دارند باید مطالب من رو از همین زاویه که برداشت و معرفت نادرستی از موضوع یعنی دین میباشند زیر سوال قرار دهند. چون دین شناسی یک معرفت و شناخت تطبیقی با دین است و یک علم است مجزا از سایر علوم نیست. پس اجازه میخواهم در اینجا مطالبی را پیرامون دین شناسی مرقوم نمایم که هرچند حائز اهمیت مقدماتی اند اما بی اهمیت نیستند و به فهم مسئله مساعدت مینمایند. من در دین شناسی پیش لز همه یا دو دسته مخالفم. 1- دسته اول آنانی اند که معرفت علمی و انسانی را ناممکن میدانند و 2- دسته دوم کسانی اند که این معرفت علمی را فقط در شکل تجربی آن بررسمیت میشناسند. دین شناسی در واقع ثمره رد ایندو گروه است. چراکه دینشناسی در اصل یک علم و در ثانی ماحصل روشهای در حین حال غیر تجربی است. علم اگر فقط آن میبود که تجربه گرایان از علم استنباط مینمایند آنگاه دین شناسی ناممکن میشد چرا که دین یک پدیده تجربی نیست . روی سکه دیگر این تجربه گرایی در واقع این ادعا است چون پداید غیر تجربی موضوعات علمی نیستند پس بدینسان معارف و علومی وجود دارند که تجربی نیستند. اما این معارف و علوم که دین شناسی از آن جمله است برابر با موضوع خود یعنی دین و دینکاری نیست. دینشناسی دینکاری نیست. و به عبارت ساده تر دین شناسی دین نیست. اهمیت افتراق میان دین و دین شناسی از اینرو مهم است که 1/- دین قابل شناخت و 2- دین شناسی یک برداشت تطبیقی و علمی از موضوع دین است .
من از همینجا با آن دسته از عزیزان مرزبندی میکنم که یکی از شاخه های یک دین را مثلا پروتستان یا اسلام عرفانی را به منزله یک برداشت یا یک معرفت دینشناسانه و علمی از دین ارائه میکنند. دینشناسی یکی از شاخه های دینی نیست و بر عکس فرقه های دینی بر پایه یکی از مبانی دین شناسانه و علمی پایه گذاری نشده اند. این انشعبات فرقه ایی که در ادیان دنیا مرسومند حائز ریشه های دین شناسانه و علمی و یا معرفتی نیستند. همان عواملی که دین را بوجود و دامنه میدهند همان عوامل هم فرائق دینی را تکوین و توسعه میدهند. دین در واقع جدا از فرائقش نیست و با هم یک پدیده واحدند که به این عنوان موضوع دین شناسی اند.
دین به منزله یک موضوع شناخت همانگونه که در آغاز به آن اشاره کردم باید سعی کند این موضوع را ثابت کند که امکان شناخت دین ممکن است و اینطور نیست که برخی مدعی آنند دائر بر اینکه شناخت دین ممکن نیست والا این همه دستجات و فرقه ها پیش نمیامد. چرا شناخت علمی علم ممکن است اما نباید انتظار داشت آنچه را که دین شناسی پیرامون دین میگوید مورد تایید خود دینکاران اعم از روحانیون و اندیشمندان دینی باشد. از اینرو من در پی تایید و تصدیق مطالبم از جانب دینکاران نیستم. معمولا گفته میشود نباید از انسانها انتظار آنرا داشت که حقایق پیرامون خود را خود عنوان دارند. ابراز این حقایق بعهده این افراد و بسته به موضوع ما در اینجا بهعده دینکاران یعنی روحانیون و اندیشمندان دینی نیست. این وظیفه بهعده دینشناسی است که امیدوارم در این چارچوب از عهده این وظیفه بر آمده باشم.
با حرکت از این مقدمه مبحث خودمان را پیرامون دین که مبحث دین شناسانه است پی میگیریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر