۱۳۹۱ دی ۷, پنجشنبه

هر جنگی ادامه سیاست نیست!



امروزه ما با شناختی که از یک فرقه داریم بهتر از هر زمانی می دانیم که یک فرقه یک حزب سیاسی نیست لاکن مورخان ما تلاش بسیاری نموده اند تا از فرقه های کشورمان  احزاب سیاسی و از فعالیت های فرقه ایی شان در کشور فعالیت های سیاسی بسازند.

به همین روال فعالیت های  فرقه ایی در شدید ترین حالت آن که منجر به فعالیت های نظامی گردند و با حکومت وقت و یا دیگر فرقه های رقیب در افتند در اصل فعالیت های فرقه ایی باقی می مانند و ماهیت سیاسی به خود نمی گیرند.

برپایه همین اصل اشتباه بزرگ مورخین در برخورد به موسس فرقه اسلام یعنی محمد در همین نکته نهفته است.

محمد بنیان گذار دین و فرقه اسلام می باشد. نفس چنین دین و فرقه ایی با همه فعالیت هایی نظامی که محمد در راه به کرسی نشاندن این این دین و فرقه نمود هرگز به معنای این نبوده و نیست که محمد موسس یک حزب و یا فراتر از آن یک دولت و حکومت بوده است.

همین اشتباه اساسی است که تاکنون بسیاری را به این واداشته که بپندارند که نفس تشکیل انجمن و نفس دست بردن این انجمن به اسلحه و راه اندازی جنگ به مفهوم سیاسی بودن یک فرقه می باشد.

در واقعیت  امر چنین برداشتی از سیاست، حکومت و حزب سیاسی تنها مختص کشورها و جامعه های استبدادی است که هر صدایی را حتی فرقه ایی را رنگ سیاسی به آن بخشیده و به عنوان مخالف سیاسی سرکوب  کنند.

روی دیگر همین سکه در واقعیت باور در خود فرقه است که در یک فضای استبدادی  امر چنان به  او مشتبه می شود که توگویی فعالیت فرقه ایی از ماهیت سیاسی برخورد می باشد.

هیچ شکی نیست آفت فرقه هرگاه به جان حکومت یک کشور بیافت نظام سیاسی آن کشور دچار اختلال فرقه ایی شده و سیاست تابع نظام فرقه ایی میشود.

این آفت و پدیده البته که ما در ایران از دیرباز دچار آن بوده ایم به مفهوم این نیست که در صورت قدرت طلبی فرقه ، ماهیت فرقه هم سیاسی میشود. بل که برعکس ویژیگی فرقه زدگی سیاست و نظام در همین خیز احتمالی یک فرقه به حاکمیت و دچار کردن آن به آفت فرقه می باشد.


مشکل با روحانیت در ایران

خوب ما مشکل داریم با روحانیون کشور خود. خوب البته این مشکل باید مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد. از زوایای مختلفی میشود به مجموعه ایی بنام روحانیت در ایران نگاه کرد.

از نظر من بهتر این است ما برای این که به نتیجه عمومی و سیاسی از این مشکل در ایران نایل شویم از زاویه سیاسی و عمومی به روحانیت در ایران برخورد کنیم.

البته میشود از زاویه دانشگاهی و علمی به هم به این مسئله برخورد کرد که کما این که برخورد هم می شود.

لاکن برخورد علمی و دانشگاهی با برخورد سیاسی و عمومی برابر نیست.

از برخورد های علمی به مسئله دین و روحانیت و اسلام در ایران بگذریم که اعتبار ویژه خود را دارند در سطح سیاسی و عمومی - اجتماعی باید سعی شود با مسئله روحانیت امروز برخورد شود و متعاقبا بدنبال یک راه حل عمومی و اجتماعی در قبال آن بود.

مشکل کنونی ما با روحانیت در سطح سیاسی عبارت میشود  نه با نفس وجود روحانیت در  کشور- نظریه دانشگاهی و علمی - بلکه با داعیه این روحانیت

اولا برای حاکمیت  از راه ولایت شرعی بر پایه احکام فرعی دین

دوما برای این ادعای خمینی که ولایت شرغی فقیه که دایره اعتبارش در حوزه های دینی است اسباب نه تنها حاکمیت حقوقی بل که حاکمیت مطلقه فقیه را فراهم می کند.

این دو مورد حاکمیت شرعی و حاکمیت مطلقه از مسائلی اند که با نظام حکومتی در قرون وسطی مطابقت داشته اند.
ما امروزه برای پشت سر نهادن عصر قرون وسطی و دایره اعتبارات آن دوره تاریخی بر پایه جامعه صنعتی نوین به نظام حکومتی نوینی نیازمندیم که در آن دیگر اعتبارات قرون وسطی کارساز نیستند.

همان گونه که کشورهای دیگر که رو به تشکیل جامعه صنعتی نهادند و در روند این تشکیل بود که تحولی در نظام حکومتی خود جهت مدرن سازی انجام دادند به ما نشان می دهند از زمان فاصله گیری از دوره تاریخی قرون وسطی تا تشکیل جامعه مدرن صنعتی و به تبع آن نظام حکومتی مدرن یک فاصله تاریخی کم و بیش طولانی طی شد که سه مولفه اساسی آن عبارتند از

-رنسانس- عصر احیا دوران باستان
-عصر روشنگری
-عصر انقلاب صنعتی و ماشین

لاکن ما وقتی به کشور خود بازنگری می کنیم می بینیم در این ذوران طولانی جدایی از قرون وسطی و نیل به عصر جدید که ما آنرا به دوران گذار به مدرنیته می نامیم، کشور ما زیر سلطه آغاز مغولان و سپس تیموریان و سپس صفویان وقاجاریه بوده است و فرصت های طلایی سپس در دوران استیلای اروپاییان یکی پس از دیگری از دست داد.

اما با این وجود از همان صفویه به این طرف اصلاحات جهت مدرنیته در کشور شروع به آغازیدن نهاد و تا به دوران پهلوی ادامه یافت و در رژیم کنونی روحانیت پیرو خمینی خصمانه به جان این اصلاحات افتاد و سعنی نمود چرخ تاریخ را به عقب بازگرداند و در بسیاری جهات هم موفق بوده است.

نظر به این مسائل ما با مشکلی به نام روحانیت در ایران مواجهه ایم که با ادعای مطلقه بر حاکمیت عملا سد راه  گذار ایران بسوی مدرنیته شده است.

در همان دوران گذار تجربه کشورهای مسیحی با دین مسیجیت یا از راه رفرم دینی و پروتستانیسم بوده است - ایجاد دینی عام از دین خواص - و یا برخوردی که کشورهای نظیر اسپانیا و فرانسه با پاپ در محدود کردن دایره اعتبار وقدرت اجتماعی و سیاسی اش پیش گرفتند.

بنابراین باید توجه داشت ایران در دوران گذار به مدرنیته به همین اقدامات و تدابیر در برخورد با دین اسلام نیازمند است

- یا باید در دین رفرم شود - ایجاد دین عوام در ازای دین خواص و علما و مجتهدین

- یا باید به تدابیر سیاسی و حکومتی دایره قدرت اجتماعی روحانیون و مجتهدین محدود گردد

البته همان گونه که می دانیم همه این اقدامات اروپاییان تا به امروز ادامه داشته بگونه ایی که ما می توانیم از سکولاریته و لائیسیته به عنوان یک پروسه کمابیش کشدار سخن رانیم.

لاکن در مورد ایران این پروسه کشدار متاسفانه با انقلاب اسلامی دچار پسرفت شده و ملایان قدرت طلب با انحصار مطلقه قدرت رشته بسیاری از اصلاحات علیه خود را پنبه کرده اند.

در همین  انحصار طلبی است که مشکل امروزی و سیاسی ما با روحانیت شکل می گیرد  و برای این مشکل قدرت بسود دموکراسی و مشارکت عمومی بر پایه یک جامعه مدرن صنعتی است که باید در جستجوی راه حل هایی برای خلع ید روحانیت کشور از مراکز قدرت سیاسی کشور بود.

احزاب سنتی و نحوه برخوردهای استبدادی




در واقع بر بستر زمینه سنتی از جامعه است که این اندیشه و راه حل سیاسی و یا بهتر بگوییم این تفکر حزبی رایج شده است که فرد در قالب و هئیت سیاسی شاه، ولی فقیه، رهبر فرقه، ناجی خلق ، حزب، شورا و... در آمده و بدنبال این روان است که  همیشه چیزیی را بنام های نظیر آزادی، عدالت، رفاه و دموکراسی و.. به اهالی اعطا کند.

نمونه بارز آن شاید نمونه خمینی است. حال در تشریح این مطلب وعده های خمینی مهم نیستند و این هم مهم نیست که فردا بجای خمینی فرد دیگر، حزب ویا شورا نشسته است بل همواره و هرباره   این جریان  اساسی است که آدمی در اندیشه این است مطالبات اجتماعی خود نظیر آزادی، دموکراسی، رفاه و غیره و ذالک را از فردی، حزبی و شورایی انتظار داشته باشد و یا برعکس همان فرد و حزب و یا شور این اندیشه را در عموم الغا کند که توگویی اوست که برهر قیمت درپی استحقاق حقوق ملی است.

این اندیشه در هر سویه آن خواه از سوی مردم و خواه از سوی افراد و احزاب و شوراها و... در واقعیت خود یک اندیشه سنتی و برخاسته از جامعه و شرایط اجتماعی سنتی  کشوراست.

بر   پایه اندیشه سنتی است اکنون درست یا نادرست - کاری به آن نداریم - رجوی پیداشده است و در راستای مشی چریکی باقی مانده از نسل پیشین تحت عنوان مجاهدین خلق به مردم ایران وعده راستی، امانت داری و  برخلاف خمینی عدم خلف وعده و غیره می دهد و ...

مسلما بیشتر شما این را از او اخیر شنیده و یا خوانده اید که برخلاف خمینی و به عنوان ریاست شورای ملی مقاومت حتی به رضا پهلوی وعده مشارکت آزادانه در انتخابات ریاست جمهوری آینده می دهد.

در این جا در راستای مطلبی که داریم باید خاطر نشان سازیم چیزی که در این جا از اساس وارونه و از اساس استبدادی و به ازث رسیده از همان زمینه های سنتی جامعه کشور است این اندیشه است که فردی، حزبی، شورایی و... به خود حق اجازه تاسیس حکومت و تعیین نوع حکومت - حتی دموکراتیک و آزاد -  و  بر این اساس به عنوان تنها حاکم و حکومت قانونی  حق تعیین تکلیف برای مردم را  می دهد و لذا در این مناسبت مهم نیست که این منبع قدرت و  حاکمیت و این حاکم چقدر عادل و چقدر به وعده های خود در اعطای آزادی و دموکراسی بزای "خلق قهرمان ایران" وفادار است و یا نیست  بل که همواره و هرباره مهم و اساسی در این مناسبت خود این اندیشه خودمحورانه است که در کشور گاه در هیئت شاه، باردیگر در هئیت ولی فقیه و دیگر بار در قالب روشنفکر و چریک و قهرمان خلق و... ابراز می شود که گفتیم جملگی دارای ریشه ها و بار سنتی می باشند.

برای این که اشتباه نشود تاکید می شود در این جا سخن بر سر مخالفت با احزاب و شوراها و.. نیست بل که مخالفت با ماهیت سنتی و عقب مانده و لذا استبدادی تحزب در کشور است

متاسفانه برخوردی که از این احزاب برغم وعده های اخلاقی که می دهند مشاهده میشود درتناقض آشکار با اصول آزادی خواهانه و دموکراتیک می باشد.

در این مناسبت چیزی که با اندیشه اصلی این احزاب سنتی فرسنگها فاصله تاریخی دارد این اندیشه است که کانون تغییرات کشور ایران است و برای این تغییرات داخلی و تاریخی و اجتماعی طبقات و گروه های اجتماعی بخصوصی مطرح می باشند که از این تغییر و تحولات سودمند خواهند شد و برعکس طبقات و گروه های اجتماعی مطرحند که متضرر خواهند شد و لذا از دیرباز در برابر تغییر و تحولات ایستادگی کرده اند.

این که طبقات اجتماعی موافق و مخالف تغییر حق تحزب و حق تشکل و حق فعالیت سیاسی دارند و یا ندارند و این که این طبقات در آینه احزاب و سازمان ها و.. چگونه خواهند بود در این جا مطرح نیستند .

در این جا این نکته مطرح است که نحوه سنتی برخورد احزاب به مسائل اجتماعی و تاسیس حکومت و.. قرابتی با اصول دموکراتیک و آزاد مردم ندارد که مطابق آنها احزاب و سازمان ها پیوسته ثانونی و طبقات اجتماعی اساسی و پایه ایی برای تعیین امور می باشند.

از کجا باید آغاز کرد؟



از مشخصات برجسته انقلاب آخوندی به قدرت رسیدن ملایان است که کنون با در اختیار داشتن قوای تا به دندان مسلح دارند زورگویانه حکومت می کنند. در عوض از شرایط اصلی بهینه سازی شرایط و سطح زندگانی مردم این است که به حکومت مطلقه و نظامی آخوندی پایان داده شده و مشارکت مردمی و نیروهای ترقی خواه در سطح وسیع انجام پذیر گردد.

این ها مطالبی اند اعماق بیشتری دارند و ما داریم در این مکان به اختصار از کنارشان گذرمیکنیم.
در همین رابطه می دانیم تغییراتی که نظام حکومتی باید به خود ببیند تا مشارکت وسیع طبقات اجتماعی را فراهم کند تغییراتی نیستند که با پا درمیانی فرد و افرادی، حزب و احزابی ایجاد گردند.
پس در این جا دو نکته مطرح است

-اولا تغییر در نظام حکومتی بسود دموکراتیزه کردن الزامی است
-ودوما این تغییرات وابسته به همان هایی هستند که تحت عنوان بسیاری از ما در بالا ازآن یاد شد و از بازندگان انقلاب آخوندی می باشند.

ما این دو نکته را بارها به شکل دیگر داشته ایم و مطالب تازه ایی نیستند:

این که تغییرات نه تنها متوجه تغییرات در نظام حکومتی و در داخل کشور می باشند بلکه این تغییرات باید توسط همان کسانی صورت پذیر گردند که خواهان آن هستند.

در این رابطه اشتباه است اگر پنداریم به این منظور تنها ایرانیان داخل کشور مطرحند. چراکه طرح تقسیماتی  داخل و خارج آنهم در رابطه با تغییراتی که کشور در داخل باید به خود ببییند و از این تغییرات داخلی آن بسیاری از ما که در بالا قبلا از آن  سخن به میان آمد در داخل و خارج از آن بهره مند خواهند شد از اساس تفرقه افکنانه و بی پایه است.

اتفاقا بسیاری از ما که بازندگان انقلابند و کشور را ترک کرده اند به همین تغییرات داخلی بسود خود چشم دوخته که روزی دوباره به کشور بازگردند.

پس نتیجتا آنچه در این جا محوری است تغییرات داخلی است. و آنچه یاری دهنده به این تغییرات داخلی برای بسیاری از ماست همت همگانی این بسیاری از ما در داخل و خارج کشور می باشد.

بنابراین ناگفته روشن است وقتی سخن از تغییرات داخلی و بویژه تغییرات در داخل نظام حکومتی داخل کشور است

-اولا مد نظر اصلاح رژیم جمهوری اسلامی نیست
-دوما برای این منظور مدنظر ما افراد و احزاب داخل حکومتی نیستند.

این مدل و به این شکل در حقیقت امر همان  خوانشی است که اصلاح طلبان حکومتی از مطالبی دارند که در این جستار مطرح است.

بنابراین ما نمی توانیم مطالب این جستار را به پایان برسانیم مگر این که مرزبندی قاطع از خوانشی داشته باشیم که در حقیقت کاریکاتوری اصلاح طلبانه از مطالب ماست.

در این کاریکاتور همان گونه که می بینید مفاهیم مطابق معمول در هم آمیخته شده اند. برای این منظور به دو نکته اشاره می کنیم:

-اولا سخن از تغییر در نظام حکومتی کشور انچام تغییرات در نهاد ها و ارگان ها ادرای کشور در سطح کلان می باشد و برای این تغییرات اتفاقا رژیم جمهوری اسلامی یک مانع عظیمی را تشکیل می دهد. بنابراین در این جا سخن بر حول برداشتن این مانع عظیم که جمهوری اسلامی نام داردبسود دموکراتیزه کردن نهاد ها و ارگان های سیاسی کشور است نه آنگونه که اصلاح طلبان جمهوری اسلامی می گویند اصلاح این مانع عظیم موسوم به رژیم جمهوی اسلامی ایران.

- دوما برای این تغییرات داخلی بسیاری از مردم ایران مطرحند که چه در داخل و چه در خارج از بازندگان این انقلاب آخوندی و لذا دارای نفع در ایجاد تغییرات در سطح داخل کشورند. این بسیاری از مردم که خواهان تعییرات داخلی در سطوح مختلف می باشند صرف نظر از این که کجا می باشند دلشان در گرو ایجاد تغییرات داخلی است. بنابراین چنین مطالبی را بسود احزاب و افراد اصلاح طلب داخل کشور عوض نمودند  تنها حقه ایی است که اصلاح طلبان سوار نموده اند تا بسود رژیم شیرازه امور را در دست داشته باشند.

ثانیا محور پیوسته برکناری آخوندها و نیروهای مسلح شان، ایجاد فضای باز سیاسی، دموکراتیره کردن نظام سیاسی کشور، ارجعیت دادن به مجلس شورای ملی و عدم تابعیت آن از مراجع شخصی، تفکیک قوا، استقلال دانشگاه ها و... می باشد