برخلاف تصور برخی هر جامعه ای و مترادف با آن هر هستی اجتماعی حقانیت و بر حق بودن خود را که یک مفهوم تاریخی و اجتماعی است و از راه آن دارای این مهم است که دوران ساز باشد نه از قوای دینی و آسمانی بلکه از شیوه های تولید و اقتصاد اجتماعی دریافت میکند. هر جامعه ایی در جوهر دوگانه اش با یک شیوه ای از اقتصاد و به اختصار تولید همراه است. تنها آن شیوه های تولیدی و اقتصادی دوران ساز جامعه های دوران ساز و لذا دارای حقانیت تاریخی اند و هر حقانیت تاریخی بهمراه خود قانونیت و رسمیت کشوری بهمراه دارد. یک مثال ساده و قابل فهم برای ما همه ایرانیان: نه این جامعه های سنتی و قومی با آن شیو های تولیدی و اقتصادی فکستنی و متعلق به عهد دقیانوسشان و بطبع آن آن روبنای حقوقی و سیاسی مستبدانه و عقب مانده و پاتریارکال و باستانی و قرون وسطایی شان بلکه این یکتا جامعه فرا قومیتی و ایرانی است که با اتکا بر شیوه های مدرت تولید و اقتصاد ، تکنیک و یا فناوری دارای حقانیت تاریخی و اجتماعی در ایران است و بر این اساس مجاز است قانونیت و رسمیت یابد . نه خدا بلکه این اقتصاد است که این حقانیت را- که برخی آنرا به غلط مشروعیت میخوانند - به حامعه مدرن و مدرنیته در ایران اعطا نموده است. و بر این اساس او را مجاز نموده قانونیت یعنی رسمیت کشوری را از آن خود کندو قانون اساس خود را بر ایران حاکم گرداند. پس بدینسان برای او این یک فرمان تاریخی است نه یک حکم الهی. و هر که در برابر این فرمان تاریخی و تکاملی قد علم کند نه دشمن خدا بلکه دشمن تاریخ و انسان و لذا مرتجع است و با عمل خود سد راه تکامل اجتماعی کشور و بانی ارتجاع، عقب ماندگی و سقوط ملی شده است. از اینرو با اتکا بر اصل جدایی میان دین (آن جهانی) و دنیا و سیاست (دنیا=این جهان) آن جامعه های سنتی و قومی که با پیش کشیدن احکام الهی به دروغ در پی حقانیت تراشی و به اصطلاح خودشان مشروعیت برای هستی اجتماعی تاریخا زوال یافته خود هستند باید بدانند این شیوه ها قرون وسطایی ضد تاریخی دیگر کهنه شده و با این حقه ها نمیتوان سد را تاریخ کشور ما شد. این مرتجعین برای سردرگم کردن اینکه اقتصاد مدرن و بطبع آن قوانین روبنایی متناسب با آن چه اهمیت برای کشور ما دارد اینکه استقلال ملی ما در گرو این اقتصاد مدرن است در کنار طرح احکام الهی دال بر " مشروعیت " خود با عباراتی نظیر ما برای هندوانه انقلاب نکرده ایم در سایه انوار الهی به تحقیر اقتصاد اجتماعی و مادیت اجتماعی و اهمیت آن در حفظ استقلال سیاسی و ملی همت گذاردند. چون این تنها یک تمسک به دین با اهداف اجتماعی و انسانی از دین در مبارزات تاریخی و اجتماعی و انسانی است من آگاهانه از مباحثات دینی اسنکاف میکنم. در نظر من توسل به خدا و دین در مبارزات و تحولات اجتماعی و سیاسی همان به صحرای کربلا زدن های آخوندی است.(مثل این میماند که بگوییم در یک مسابقه فوتبال خدا مثلا طرفدار تیم تاج است) خدا و دین نه جانب مرتجعین و مستبدیون است نه جانب مترقیون و دمکراتها. ما نه استبداد اسلامی داریم نه دمکراسی اسلامی ارتجاع و ترقی مفاهیم تاریخی اند و در این سخن این مطرح است که عصر آن نیروهای اجتماعی که بسر آمده و آفتاب عمرشان طلوع کرده آن هستی های اجتماعی زوال یافته اند که در برابر هستی های بالنده جامعه های میرا را تشکیل میدهند که بنابر فرمان تاریخ باید بروند و خواهند رفت. موتور حرکت تاریخ و تحولات اجتماعی در اقتصاد هر کشوری نهفته است. تنها آن شیوه های اقتصادی بالنده که متناسب با یک روبنای اجتماعی شایسته اند و بطبع آن تنها آن هستی های اجتماعی که بالنده اند دارای حقانیات تاریخی و شانس زیستنند. مابقی تنها به فاکتورهای سدکننده تاریخ مبدل میشوند و باید آنها را به زباله تاریخ یعنی به همانجا که متعلقند هدایت کرد. والا سقوط ملی و قومی و نابودی آن حتمی است.
در مورد شیوه های تولید و اقتصاد صحبت کم نیست. در نظر من هر شیوه از تولید در تناسب است با یک روبنای اجتماعی که در آن توسعه و رشد میکند. معمولا به این دومی که حکم یک ظرف اجتماعی را دارد هم روابط اجتماعی گفته اند. پس بدینسان هر سطحی از تکامل شیوه های تولید و اقتصاد متناظر است با یک فرماسیون اجتماعی که در آن فرماسیون حائز مقام زیربنای است. هر شیوه تولیدی ممکن است اشکال مختلفی بخود بگیرند. اما آن شیوه های تولیدی که متعلق به یک دوران تاریخی اند متاسب با آن جامعه های آن هم به یک دوره تاریخی متعلقند. تنها آن شیوه های تولیدی که تاریخ سازند و دوران سازند جامعه های تاریخا نوین و دوران ساز را نوید میدهند. یک مثال شاید به فهم مطلب بهتر کمک کند: در نظر من جامعه فئودالی برای جامعه دهقانی و امپریالیزم برای جامعه های شهری و صنعتی برغم اینکه هم فئودالیزم و هم امپریالیزم دارای یک شیوه تولید و اقتصاد دیگرند اما با این وجود هیچیک یک دوران دیگر تاریخی نیستند. فئودالیته شکل تکامل یافته برده داری است و امپریالیزم شکل عالی تر از جامعه سرمایه داری رقابت آزاد. اما شیوههای تولید در فئودالیته و امپریالیزم با شیوه های تولید و اقتصاد در برده داری و متعاقب آن در در حامعه رقابت آزاد یکی نیستند. اما چون این افتراق در شیوه ها حائز اهمیت تاریخی نیستند آنگاه میبینیم که خواه فئودالیته و خواه امپریالیزم که حکم مرحله فئودالیته برای حامعه شهری را دارد از نظر تاریخی بر غم افتراق با پیشینیان خود دوران ساز نیستند
جامعه شهری و مدنی در صورت تکامل شیوه های تولیدی خود در نتیجه نهایی اگر از آن شیوه هایی بهره گیری کند که به استثمار انسان از انسان پایان میدهد و بهره برداری یعنی اقتصاد اجتماعی بدون حامعه جهانی کار مقدور گردد آنگاه معنای عملی و اجتماعی و انسانی آن حذف میلیارد ها انسان از مقام تولید و فعالیت های اقتصادی و مادی است. این امر در واقع تیدیل تولید و اقتصاد به یک امر مدنی و بدون مشارکت جامعه موازی و کارگری که مدام موی دماغ است. اما این تنها یک طرف قضیه است. آن شیوه از اقتصاد که به این نحو حادث میشود دیگر یک شیوه تولید و اقتصاد شهری نیست بلکه یک شیوه از اقتصاد است که متناسب با یک جامعه جهانی کار میباشد. به عبارت دیگر من بعد یا میلیارد انسان ها حاضر میشوند از هستی هلاک شوند تا یک اقتصاد شهری و مدنی ناچیز در سطح جهانی از هستی برخوردار گردد / - که ظواهر چنین هلاک شدنی را از هم اکنون میبینیم - که البته تنها یک شق مطلب است و در نظر من بعید میرسد و یا این شق که همان میلیارد انسانها بهره برداری بدون بهره کشی انسان از انسان را بدست میگیرند و آنرا ار آن خود می گردانند که بیشتر چنین می اید چنین شود اما بهر حال . باید زنده بود و دبد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر