آنچه که توجه من را به این تشابه معانی در واژه درآمد در زبان های نامبرده جلب نمود یعنی انگیزه و محرک اولیه که سپس اتباتش را هم در معانی و واژگان نشان داد جای دیگر بود.
مبنای حرکت من که سپس به معانی واژگان ختم گردید این ایده بود آنچه ما در اقتصاد- تولید و کار - درآمد می خوانیم و این عبارت است از پاداش کار تولید کنندگان که در حین تولید و کار مصرف می شود در واقعیت امر چیزی نیست جزء باز تولید.
توجه به رابطه تولید- بازتولید، یعنی مبنای حرکتم، من را به این اندیشه هدایت نمود درآمد بخشی از بازتولید است که کلاسیک ها آنرا سرمایه متغیر می خوانند.
نظر به این که در آمد بخشی از بازتولید است پس آنگاه باید درآمد در واقع بازآمد و بازگشتن و بازآمدن باشد و اتفاقا این طور هم است.
از آنجاییکه آنچه بازتولید می شود در کلیتش ثابت می ماند پس می توان گفت رابطه تولید - بازتواید در واقع رابطه سود- سرمایه است.
به عبارت دیگر در هر چرخه تولید سرمایه بازتولید میشود و سود تولید می گردد.
این که گفته می شود بهره و سود محصول کارکرد و چرخش سرمایه است نادرست نیست اما کامل نیست. بهره و یا سود همان تولید و همان کار نهفته در فرآورده است.
و در هر چرخه کار و تولید، این بهره است که تولید و این سرمایه است که بازتولید می شود و از راه بازتولید ثابت می ماند.
حال برای مرور مسئله در گام نخست به جانب سرمایه در تناسب سرمایه - سود نگاه کنیم.
سرمایه بر دوبخش است
- سرمایه ایی که در حین تولید صرف انسان می شود - همان سرمایه متغیر کلاسیک ها- که من آنرا برای سهولت من بعد سرمایه پرسنل می نامم
- سرمایه استراتژیک و ابزاری که مشتمل بر مواد خام، ابزار آلات و.... است و کلاسیک ها آنرا سرمایه ثابت می خوانند و من آنرا برای سهولت سرمایه غیر انسانی نام می نهم
بنابراین سرمایه ترکیبی است از یک تناسب :
- سرمایه غیر انسانی - سرمایه انسانی و پرسنل
آنچه که درآمد خوانده میشود و باید مانند بخش دیگر سرمایه - سرمایه غیر انسانی - هرباره بازتولید شود تا از این راه کلیت سرمایه ثابت باقی بماند همان سرمایه انسانی و پرسنلی است.
سرمایه پرسنلی و انسانی در حین پروسه تولید یعنی پروسه بهره دهی از سوی کلیت پرسنل - نه فقط کارگران - مصرف می شود.
همان گونه که رایج است درآمد کارگران دستمزد و درآمد مابقی پرسنل حقوق نامیده میشود.
پس بدینسان مزد کارگران تنها بخشی از سرمایه انسانی و پرسنلی است و به عبارت دیگر مزد تنها بخشی از درآمد است.
بخش دیگر از درآمد ها که کم هم نیستند همان حقوقی هستند که در یک هیرارشی مخروطی شکل، مابقی پرسنل تا کارفرمایان آنرا دریافت می کنند.
بنابراین آنکه در پروسه تولید و بهره دهی به نحوی از انحاء کار انجام می دهد صاحب درآمد است. به عبارت ساده تر درآمد در تناسب قراردارد با کار و آنگاه در نتیجه تناسب کار- درآمد پدیدار خواهد داشت.
- کار - درآمد
برای نتیجه گیری نهایی باید به دو تناسب زیر توجه کرد
- سرمایه - سود
- کار- درآمد
گرچه سود همان کار نهفته در فرآورده است اما به غلط گفته میشود سود حاصل سرمایه است. و به غلط سود را در تناسب با سرمایه قرار می دهند و سود را کارکرد و درآمد سرمایه و یا سرمایه دار می خوانند.
ولی ما می بینیم سود و یا بهره نصیب سرمایه دار می شود چون صاحب سرمایه از راه تصاحب سرمایه صاحب کار نهفته یعنی بهره می گردد و کسی که صاحب سرمایه است صاحب کار یعنی صاحب بهره هم است.
اما در مورد تناسب
- کار - درآمد
تا مادامیکه صاحب سرمایه شخصا کار می کند دو عایدی نصیب او می گردد
- عایدی کار یعنی درآمد
- عایدی سرمایه یعنی بهره
از همین رو امروزه چون در کشورهای پیشرفته سرمایه داران کار نمی کنند لذا عایدی کار نصیب جانشینانشان یعنی مدیران موسسات میشود که حقوقشان همان گونه که می دانید یک درآمد میلیونی است و گاه این مبالغ شکل اعداد نجومی به خود می گیرند .
حال برای روشن تر شدن مطاب درآمد کار را در تناسب قرار دهیم با سود سرمایه
- درآمد کار - سود سرمایه
اگر همه شرایط ثابت بماند ودر اثر تورم سطح درآمدها بالا رود و به تناسب آن بهای کالا ها افزایش یابد آنگاه سود سرمایه کاهش خواهد یافت
چرا؟ چون افزایش سطح درآمدها و از جمله دستمزد کارگران به معنای افزایش سرمایه و در شرایط ثابت بودن نرخ سود بازدهی سرمایه تنزل خواهد یافت.
کاهش بازدهی سرمایه در نتیجه افزایش سرمایه گذاری های ناشی از تورم این گمان را ایجاد کرده است که توگویی افزایش درآمد و کاهش سود در ارتباط مستقیم باهم قراردارند یعنی آن مبلغی از سود که در جیب سرمایه دار می رود همان مقداری است که در صورت افزایش درآمدها به جیب کارکنان خواهد رفت.
از همین رو پیوسته یک کشمکش دروغین میان کاهش سود و افزایش درآمده پدیدار شده است. و بر همین پایه هم این گمان تقویت گشت که سود عایدی سرمایه است.
گمان سود عایدی سرمایه منجر به پیدایش رابطه غلط زیر گشت
- سود - مزد
و توجه کنید رابطه سود- مزد در واقع شکل دیگر رابطه سرمایه دار - کارگر است
و بر پایه تناسب غلط سود - مزد، ( تناسب سود - مزد با تناسب سود- درآمد فرق دارد) این گونه جلوه داده شده است و میشود که مزد درآمد کارگر و سود در آمد سرمایه دار است.
از این راه بازگردیم به واژه درآمد که در آغاز داشتیم.
سود نمی تواند درآمد سرمایه دار باشد چون درآمد بخشی از سرمایه است و در هر چرخه افتصادی بازتولید می شود و از راه بازتولید ثابت می ماند یعنی به اقتصاد بازگشت میکند.
سرمایه دار تا مادامیکه کار نکند حقوقی و درآمدی نخواهد داشت و درآمد کار نصیب جانشین او یعنی مدیر عامل و مدیرعاملان موسسه می گردد.
آنچه سود سرمایه خوانده میشود در واقعیت امر کار نهفته در فرآورده - کالا - است. و کسی که صاحب سرمایه است بطور اتوماتیک صاحب کار نهفته - صاحب کار - هم میشود.
و سود همان ارزش اضافی- تولید اضافی - است و چون سود است یک تابو می باشد.
تابویی بنام سود باید دست نخورده باقی بماند و این تابو منبع انباشت سرمایه یعنی توسعه سرمایه گذاری است.
سود تا مادامیکه وارد چرخه اقتصادی نگشته حائز ارزش اقتصادی نیست. از این رو انباشت سود همان انباشت ثروت می باشد و. انباشت ثروت به شکل انباشت پول انجام می گیرد.
برای بازگشت پول( سود ) با هدف توسعه سرمایه گذاری در کشور شرایطی نیاز است و تازمانیکه این شرایط تامین نباشد انباشت سود - انباشت پول و بهره - اثرات تورمی خواهد داشت.
پول و بهره انباشت شده موید ثروت ثروت مندان یک کشور است. اما قوه اقتصادی و قوه تولیدی یک کشور و به تبع آن شکل و ترکیب توزیع درآمد ها و کسب سود - تولید ناخالص - شاخص توانایی مادی یک کشور در امر تولید ثروت و لذا مصرف است.