۱۳۹۰ دی ۷, چهارشنبه

آنها سه تن بودند. به مناسبت تثلیث- قسمت سوم

اما گذشته از تقدم تاریخ دمکراسی بر تاریخ کاپیتالیسم مهم هرباره آن اختلافی است که میان  مراحل گوناگون فرایند تاریخی دمکراسی خواهی  از آغاز تا کنون در حیات بشریت از موجودیت برخوردار بوده است.

منظور من اشاره به آن دمکراسی باستانی و آن احیای دمکراسی در عصر فئودالیته از یکسو و از سوی دیگر تفاوت آن با دمکراسی خواهی است که بورژوازی مطرح کرد و یا آن دمکراسی خواهی است که پرولتاریا مطرح می کند.

برای این که در دمکراسی های باستانی و یا فئودالی نهایت ایجاد تعادل قوا میان طبقات درونی جامعه  مسلط بوده است که در یک تنازع درونی هرباره در تلاش این بوده اند که مسئله حاکمیت را بطور عادلانه میان خود تقسیم کنند. چنین دمکراسی خواهی را در واقع می توان برای سهولت کلام دمکراسی درونی و یا درون گرا نامید.

در دمکراسی درونی هرباره دمکراسی میان آن طبقات درون یک جامعه مطرح است که آن جامعه از آن ترکیب یافته است و بطور نمونه در رابطه با بحث ما میان سه طبقه  درون جامعه فئودالی یعنی میان روحانیت، اشرافیت و دهقانیت. و برعکس دیکتاتوری به مفهوم مصطلح آن عبارت است حاکمیت طبقاتی این و یا آن طبقه درونی بر کلیت آن جامعه و در مثال ما بر همان جامعه فئودالی و دهقانی.

به عبارت دیگر هرزمان به علل تاریخی شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و... دست بدست هم دهند و حالت دیکتاتوری را بر جامعه ایی که هرباره در کشور  مسلط است چیره گردانند معنای عملی و سیاسی آن عبارت این است که یکی از این سه طبقه نامبرده کوشیده با اعمال دیکتاتوری   طبقاتی بر  دیگر طبقات جامعه خویش، آنها را از حق طبیعی شان در اعمال حاکمیت محروم گرداند و بر عکس دمکراسی درونی عبارت است از اعمال حاکمیت کلیت جامعه مسلط و کلیت طبقات درونی  یعنی اشتراک قدرت میان روحانیت، اشرافیت و دهقانیت بر سایر اهالی.

این مسئله" سایر اهالی" که در این جا به این نحو کوچک نوشته میشود در واقعیت امر حائز اهمیت بزرگی برای مبحث ماست. چرا که اگر بخواهیم مسئله را به شکل نظری فرموله کنیم آنگاه به این نتیجه میرسیم که: همان گونه که در آغاز مبحث هم یاد آور شدم جامعه فئودالی به منزله جامعه مسلط  - به عنوان فرض -  هرباره از راه نظام سیاسی   علاوه بر آن به جامعه حاکم مبدل میشده است و در این راه شکل حاکمیت فئودالی یعنی خواه دمکراسی درونی و خواه  دیکتاتوری طبقاتی تغییری در این وضعیت و دیسپوزیسیون  یعنی در این واقعیت اجتماعی که او  تنها جامعه مسلط و مفروض کشور بوده است  نمی داده است.

حتی فراتر از این: امر تسلط اجتماعی با امر تسلط سیاسی که این آخری از راه حاکمیت تامین میشود فرق  دارد. جامعه فئودالی با آن تثلیث درونی حتی بدون حاکمیت - یعنی خواه بدون دمکراسی و خواه بدون دیکتاتوری فئودالی - پیوسته تنها جامعه مسلط کشور بود تا زمانی که عکس آن ثابت شود.

و عکس آن از زمانی ثابت میشود که جامعه شهری و جامعه صنعتی در طول روندی کم یا بیش طولانه رفته رفته این امتیاز تسلط اجتماعی را از دست جامعه فئودالی برباید و از آن خود گرداند.

خواهش می کنم توجه بفرمایید. این روند کم وبیش طولانی که در طی آن جامعه شهری بر جامعه روستانی و دهقانی برتری می یابد هنوز به معنای این نیست که بطور اتوماتیک در کشور نظام حاکمیت و سیاسی از آن جامعه ایی میشود که در بر کل کشور مسلط است.

به عبارت ساده تر تسلط اجتماعی هنوز به معنای  حاکمیت سیاسی نیست. ما به اهمیت این اختلاف و نکته در زمان خودمان پی می بریم.

از دیده همه آنهاییکه این اختلاف میان تسلط اجتماعی و حاکمیت سیاسی را از نظر دور می اندازند چنین می نماید که توگویی چون در زمانه ما در کشور جامعه شهری بر جامعه روستایی و دهقانی برتری دارد پس به تبع آن هم بطور اتوماتیک قدرت سیاسی کشور از آن جامعه مسلط یعنی جامعه شهری است.

من به این ترتیب می خواهم نگاه ها را به این نکته توجه بدهم که مسئله حاکمیت که یک مسئله سیاسی است از مسئله سلطه اجتماعی این و یا آن جامعه جدا است. و نظر به این جدایی است که ما در مسئله مربوط به دمکراسی و یا دیکتاتوری در ایران هرباره باید پاسخ گوی این پرسش باشیم  که نظر به تاریخ فئودالی حاکمیت در ایران و نظر بر تاریخ مبارزات بورژوازی و پرولتاریا در راه دمکراسی از چه زمان دیکتاتوری فئودالی به  دیکتاتوری سرمایه و بورژوازی مبدل گشته است. چرا که والا این امر بطور اتوماتیک نمی تواند صورت پذیر گردد.

به عبارت دیگر این که برخی تحلیل گران و احزاب سیاسی در رابطه با مسئله سیاسی در کشور از سلطه کاپیتالیسم در آن بطور اتوماتیک به این نتیجه میرسند که همان کاپیتالیسم هم در قدرت و نظام سیاسی کشور نمایندگی میشود از همین حالا می توان گفت چنین نظریه ایی به این شکل و طور اساسا بی پایه است.

بگذارید در این جا برای جلوگیری از اطاله کلام به همان طبقات سه گانه جامعه فئودالی در ایران و دمکراسی و دیکتاتوری شان و تلاش هرباره شان در این که از راه حاکمیت و نظام سیاسی کشور حافظ سلطه اجتماعی شان در کشور باشد ، باز گردیم.

اما در رابطه با تحفیظ سلطه اجتماعی روستا بر شهر از راه سیاسی و به طریق قدرت سیاسی نباید این نکته را از نظر دور داشت و یا نباید از کلام من چنین به اشتباه استنباط شود که  برغم همه تلاش های سیاسی که از سوی جامعه فئودالی کشور و طبقات درونی آن نظیر روحانیت و اشرافیت و... صورت پذیر گشته و صورت پذیر می گردد عملا آن گونه ما می بینیم این امر بسود جامعه روستایی و تسلط آن بر کشور نبوده است.

علت این امر- همان گونه که  قبلا هم  عنوان شد - در اصل متابعت  هرباره روند های سلطه  اجتماعی ازآن  قانون مندی های تکاملی نهفته است که اینها از آن  قانون مندی هابی  که  فرآیندهای حاکمیت و سیاست از آن هرباره پیروی می کنند، متفاوت می باشد.

به عبارت دیگر راه هایی که جامعه ها در کشور بر یکدیگر مسلط می شوند جدا از راه های سیاسی است که آنها می پیمایند. البته و همان گونه که میدانیم امر قدرت سیاسی ابزاری در جهت تحفیظ تسلط وبرتری اجتماعی است و اگر نبود بدین گونه چنین حاکمیتی قرن ها متمادی در دست جامعه فئودالی برای حفظ سلطه اجتماعی اش بر دیگر اهالی اعمال نمی شد.

اما با این وجود نظر به تاریخ تسلط جامعه شهری وصنعتی باید این پرسش را افکند آیا نظام سیاسی به تنهایی قادر بوده است که جامعه فئودالی و طبقات درونی آن را از اضمحلال و از دست دادن سلطه اجتماعی شان بر کشور در امان نگه بدارد؟

همان گونه که سیر امور نشان می دهند، پاسخ این پرسش منفی است. خیر. اما مسئله سیاسی و حاکمیت در کشور چطور؟ آیا برغم این تعویض سلطه اجتماعی از روستا به شهر هم قدرت سیاسی کشور  بطور اتوماتیک از دست طبقات جامعه فئودالی نظیر روحانیت و اشرافیت و... خارج و به دست بورژوازی انتقال یاقته است؟

پاسخ این پرسش هم منفی است. و در این جاست که ما کم کم به آن نتیجه ایی که این جستار می خواسته است، نزدیک می شویم.

آن مبارزه سیاسی و به تبع آن کشاکش بر  حول حاکمیتی  که از دیر باز در کشور علیه جامعه فئودالی و طبقات درونی آن نظیر روحانیت و... در جریان بوده است به عللی هنوز که هنوز است در زمانه ما در جریان می باشد.

ما در کشور از دیر باز دارای نظام پارلمانی و قانونی نبودیم. دراین زمینه مبارزات دهقانی در احیای حقوق حقه خود به نتیجه ایی نرسیدند و پیوسته روحانیت و اشرافیت با اعمال دیکتاتوری طبقاتی خود بر دهقانان و .... پیروز بوده اند.

از زمانی که نیروهای جدید اجتماعی در شهر ها شروع به شکل گیری نمودند همپای آن مردم جدیدی به نام بورژوازی و پرولتاریا پای بر عرصه وجودو پای در عرصه مبارزه سیاسی بر علیه جامعه فئودالی و حاکمیت طبقاتی آن نهادند.

نباید فراموش کرد نه تنها تاریخ مبارزاتی - سیاسی این مردم بر علیه جامعه فئودالی و دیکتاتوری طبقاتی روحانیت و اشرافیت بل که همچنین تاریخ تکامل اجتماعی این مردم حائزویژه گی هایی می باشد که باید به آن توجه مخصوص مبذول داشت.


هیچ شکی نیست تاریخ تکامل اجتماعی این مردم آن شالوده ایی را تشکیل می دهد که تاریخ سیاسی شان بر آن استوار است و موتور محرکه انقلاب سیاسی پیوسته تکامل اجتماعی است.

در برخورد با این مردم بزرگترین اشتباه این است مراحل تکاملی این مردم، جامعه های بالادست و پایین دستی که به آن تفسیم میشوند و... را هرباره از نظر دور داشت و آن گونه که خلقیون و مردم گرایان متمایلند همه را با آن و یا این نام  با یک چوب راند.

در این راه باید توجه داشت  جامعه بورژوازی دارای مراحل تکاملی ویژه خود است. به عبارت دیگر ما فقط دارای یک جامعه بورژوایی نیستیم. جامعه  شهری در طول تاریخ مراحل گوناگونی را طی می کند.

از دیگر سو - و این مهم است - باید در نظر داشت همان گونه که جامعه شهری و بورژوازی طبقه ایی از طبقات سه گانه جامعه فئودالی نبوده است - مگر به حکم تحقیر و...- پرولتاریا هم طبقه ایی از طبقات بورژوازی نیست. به این اعتبار این بزرگترین اشتباه است که پرولتاریا را طبقه کارگر و طبقه کارگر را طبقه ایی از طبقات جامعه سرمایه نامید.


درست بر همین اساس همان گونه آن دمکراسی - دمکراسی درونی - که جامعه فئودالیته مطرح می کرده است دارای اعتباری محدود درونی بوده به همان گونه هم آن دمکراسی که بورژوازی مطرح می کند اعتبارش مشمول طبقات درونی این جامعه است.


بنابر این اگر بخواهیم به مردمی که به عنوان طبقه سوم  معروف شده اند بنگریم این مردم تا کنون تاریخ متلاطمی داشته اند. اما به رغم این تنوع تاریخی هدف از همان آغاز ثابت و پابرجا باقی مانده است: آزادی و دمکراسی ورهایی از قیودات خودسری و....

در این راه تنها آن مردمی بیش از همه پاسدار آزادی و دمکراسی اند و آن ها را به شکل وسیع و عمیق خود مطرح می کنند که نه  از تسلط اجتماعی برخوردارند و نه با حاکمیت و دمکراسی در پی حفظ سلطه خود می باشند.

ادامه در قسمت بعدی

http://irancomwww.blogspot.com/2011/12/blog-post_30.html

آنها سه تن بودند. به مناسبت تثلیث- قسمت دوم

در ادامه همان قدر که ما توجه مان را به جامعه فئودالی با آن ترکیب سه گانه اش معطوف کنیم کافی است تا به آن نتیجه ایی که این جستار دنبال می کند، نایل شویم.

گفتیم این تئلیث و این عدد سه ایی که چنین مقدسش کرده اند سیمای طبقاتی جامعه ایی  را هرباره  ترسیم می کند که در قرون میانه مطرح و از سوی دیگر حاکم بوده است. در واقع آنها سه تن بودند: یعنی طبقه اول روحانیت، طبقه دوم اشراف و دربار و نظامیان و... .طبقه سوم  زمینداران، مردم و...

اصل و اساس این جامعه در واقع پایه مردمی  اش بوده است که مردم و توده مردم و.. خوانده می شده اند . اما این  ده گانان و ده خانان و دهقانان که طبقه سوم را تشکیل می داده اند در جامعه فئودالی و در عصر قرون میانه به اندازه کافی علل برای مبارزه برای احیای حقوق ازدست رفته  شان در دست داشته اند.

در عصر فئودالیته این مبارزه در جامعه فئودالی از سوی دهقانان متوجه طبقه اول یعنی روحانیت و طبقه دوم یعنی نظامیان، اشراف و ... میشد. ودر ایرانی که مورد تجاوز قرار گرفته شده بود و  مدام در اشغال خارجیان قرار داشت  طبیعی  است که این مبارزه دهقانان و به عبارت امروزی مبارزات مردمی بر علیه اشرافیت و روحانیتی بود که در هربار از اشغال نسبت و قرابت قومی با آنها  ابراز نمی نمودند.

در این رابطه اجازه دهید برحسب موضوع به دو مورد اشاره کنم که حائز اهمیت بسیاری هستند: یکی همان مبارزه دیرینه برای دمکراسی از سوی دهقانان می باشد که در عصر اشغال ایران توام با احیای حق حاکمیت ملی و قومی توامان بود و دیگر نکته این که این مردمی که پایه جامعه فئودالی را تشکیل می داند و در تقسیم عادلانه قدرت و زمین و.. با روحانیت و اشرافیت در نزاع دائمی بودند و در واقع می خواستند همان مجلس سنای عصر باستان را دوباره زنده کنند و.... بخشی از جامعه رسمی و حاکم بودند و گرچه پایه های دمکراسی خواهی در عصر فئودالیته را تشکیل می داند لاکن از یاد نباید برد که  از همان جامعه ایی بودند که بار سنگین آن بر دوش مابقی اهالی کشورواقع شده بود،  و در برابر آن این مابقی اصلا داخل آدم محسوب نمی شدند و اصلا دارای هیچ امتیازی نبودند، توگویی اصلا وجود خارجی نداشتند. واما تعداد این اهالی نظر به تغییر و تحولات اجتماعی کشور رفته رفته رو به ازدیاد  قرار داشت...

پس می توان نتیجه گرفت مبارزه برای دمکراسی، سیستم پارلمانی و مجلس بزرگان و... یعنی مبارزه ایی که در درون جامعه حاکم جاری بود به مرور ایام  به میزان پیشرفت اجتماعی و وزین شدن مردمی که خارج از این جامعه بودند و به سهولت آنانرا شهروندان می خواندند دارای پایگاه مردمی جدیدی می گشت بطوریکه حتی محور دمکراسی خواهی از درون جامعه فئودالی به خارج آن منتقل گشت و آن مبارزه ایی که درآغاز فئودالی و روستایی بود بتدریج صورت و ماهیت شهری به خود گرفت.

ما امروزه در واقع جمهوری خواهی و دمکراسی خواهی را عمدتا به همین شکل شهروندی آن می شناسیم که بورژوازی در عصر قرون میانه پرچم  آنرا از دست دهقانان گرفته بود و از آن خود کرده بود.

در این جا باید توجه داشت که این شهروندانی که به این ترتیب رفته رفته به اهمیت اجتماعی شان افزوده میشد در ارتباط با طبقه سوم یعنی همان اعیان و دهقانان. قرار داشتند و از همین  رو گاه طبقه سوم و گاه طبقه چهارم خوانده میشدند. اما آنچه که از پیش مسلم بود این حقیقت است که این شهروندان تافته ایی جدا بافته از آن جامعه فئودالی و روستایی را تشکیل می دادند که زمانی در گذشته های بسیار دوردست در کشور از دل جامعه برده داری روی برتافته بود و به این معنا نسبیتی با آنها نداشته و در نوع خود جامعه جدیدی بوده و دارای آرمان های اجتماعی نوینی بوده است.

به عنوان نتیجه عرض می کنم:  ما وقتی به اروپا نگاه می کنیم در همه نقاطی که مبارزه اعیان و فئودال ها برای احیای دمکراسی باستانی به نتیجه رسید- عصر رنساس یعنی احیای عصر باستان در اروپا-  این پیروزی و دستاورد فئودالی در احیای دمکراسی باستانی در جای خود مبدل به یک پیش شرط مهی برای پیش رفت های بعدی اجتماعی و بخصوص در حیطه دمکراسی خواهی و نظام پارلمانی گشت.

ما در ایران متاسفانه نظر به عللی آشکار و پنهان  دارای چنین پیش زمینه های دمکراسی خواهی نیستیم و مقابله با احیای نظام سنتی سنا و پارلمان تا دوره های نهایی عصر حاکمیت ترک های قجر بر کشور ادامه داشت.

این مبحث از یک نظر دیگر هم مهم است. همان گونه که می دانیم  درآن جامعه های شهری و صنعتی که در قرون میانه پایه گذاری شدند بعدها در طی فرآیند های تغییرو تحولات درونی و ارگانیگ از دلشان هرباره آن جامعه های شهری نوینی سر بیرون آوردند که به آن متداولا جامعه های کاپیتالیستی و بورژوایی می گویند.

بنابراین اگر ما تاریخ دمکراسی خواهی و احیای سنن باستانی از دمکراسی را که در قرون میانه جاری بوده در ارتباط با تاریخ کاپیتالیسم - به مفهوم اجتماعی آن - قرار دهیم آنگاه می توانیم به جرات اعلام کنیم که تاریخ دمکراسی خواهی بر تاریخ کاپیتالیسم مقدم بوده است

ادامه در قسمت بعدی....
http://irancomwww.blogspot.com/2011/12/blog-post_7953.html

آنها سه تن بودند. به مناسبت تثلیث- قسمت اول

جامعه فئودالی که از دل جامعه باستانی سر بیرون آورد از سه طبقه روحانیت، اشراف و اعیان تشکیل می یافته است. در ایران و در اروپا و... این جامعه در واقع جامعه ایی بوده که حاکمیت و دولت  را در دست داشته است. جامعه برده داری و جامعه فئودالی هر دو از جامعه های فلاحتی بودند.

ترکیب طبقاتی جامعه فئودالی و تقسیم آن به سه طبقه این شبهه را فراهم می کند که توگویی در کشوری که جامعه فئودالی در راس است جامعه های دیگری - خواه طبقاتی و خواه غیر طبقاتی از موجودیت برخوردار نیستند.

بهر حال باید مسئله را بدین گونه استفهام کرد که سه طبقه نامبرده سه طبقه ایی بوده اند که جامعه فئودالی و حاکم از آن ترکیب می یافته است و جامعه فئودالی  با  ترکیب طبقاتی نامبرده تنها جامعه ایی از جامعه های کشور را هرباره تشکیل می داده  است و نه آنگونه که تا کنون ادعا می شود و در دانشگاه ها تدریس میشود تنها جامعه کشور.

به عبارت دیگر پیوسته تعداد جامعه هایی که در یک کشور یافت می شوند از تعداد دولت که پیوسته واحد است فراتر می رود. معمولا در یک کشور دولت و حکومت واحد است اما جامعه در کثرت نمایان می گردد.

نظریه کشور واحد ، دولت واحد و جامعه واحد در واقع همان نظریه جامعه  مطلقه ایی است که حاکمیت و کشور را بطور مطلقه بدست دارد و.به دنیا این گونه جلوه می دهد که به جز این جامعه و احیانا طبقات درونی اش نفوس و جامعه هایی دیگر در کشور از موجودیت برخوردارنیستند.

از همین نظریه مطلقه است که تا کنون این گونه به ما ارث رسیده است که ما امروزه وقتی از کشور و دولت خودمان صحبت می کنیم همان لحن مطلق اندیشانه ایی را به خود می گیریم که جامعه مطلقه و حاکم فئودالی  در قرون وسطی به ما سرایت داده است.

در حالی که هنگامی که فئودال ها در قرون وسطی از جامعه، دولت و کشور سخن می راندند مد نظر آنها تنها جامعه خودشان یعنی همان جامعه فئودالی بود که گفتیم از سه طبقه تشکیل می یافت. مابقی مردم اصلا داخل آدم محسوب نمی شدند و این مسئله رابطه انسانی در ارتباط با مبحث دمکراسی که امروزه مطرح است،  اهمیت می یابد.

 از سوی دیگر این نظر مطلق بینانه را مد نظر داشتن در نفس خود حائز اهمیت بسیار است. این امر  از این نظر مهم است که به ما هرباره برای فهم بسیاری از مسائل از  گذشته و حال و آینده  کمک شایان توجه ایی عرضه می نماید.

بطور مثال برای فهم دمکراسی که امروزه مطرح است، ما ملزم به این هستیم که نظر مطلق بینانه یعنی یک جامعه و یک کشور و دولت را مد نظر خود قرار دهیم. چون در مبارزه ایی که از سوی جامعه های دیگر کشور - همراه با طبقاتی که این دیگر جامعه های از آن ترکیب یافته اند-  رفته رفته مطرح شده و میشود، در این مبارزه بی امان بر علیه مطلقیت جامعه فئودالی حاکم بوده و است که مسئله دمکراسی بیش از بیش به صفحه روز سیاست آورده شده و میشود.

من در بالا از جامعه فلاحتی باستانی این نخستین مدنیت در برابر بربریت سخن راندم که گفتم این نخستین مدنیت نسبت به جامعه فئودالی حائز جایگاه  مادر بودن را دارد یعنی در واقع جامعه فئودالی از دل جامعه برده داری تولد یافت و یا به عبارت دیگر همان جامعه برده داری بود که به شکل عالی تر تکامل یافته بود.

توجه به این ارتباط میان مدنیت باستانی و مدنیت در قرون میانه در رابطه با دمکراسی حائز اهمیت است. همان گونه که می دانیم جامعه فلاحتی  باستانی یعنی نخستین  مرحله از مدنیت نظر به ساختار اجتماعی اش در نظام سیاسی اش پیرو دمکراسی بود.

من قبل از ادامه بحث مایلم در اطراف این دمکراسی باستانی و عمومیت آن در عصر باستان سخن برانم. از آنجاییکه عصر فئودالیته در آسیا و شمال آفریقا بسیار زود تر از اروپا به وقوع پیوسته است و نظر به این که زمانی نقاطی هنوز در دوره آغازین مدنیت وباستانی بودند ولذا دمکراسی در آنجا هنوز پابرجا بود در ایران و چین و... عصر فئودالیته و پایان دمکراسی آغاز شده بود از همین رو بسیار گزارشات که از این تفاوت ها در مراحل تاریخی داده شده به ضرر آسیا تمام شده است و این تصویر را ایجاد کرده که توگویی  در ایران و چین و... از همان آغاز نظام تک حاکمی یعنی همان نظامی که ما امروز به اصلاح غلط دیکتاتوری می خوانیم حکم می رانده است.

بهر حال باید مسئله را این گونه فهمید که گرچه اسنادی که گویای مرحله دمکراسی باستانی در کشور ایران و... باشد در دست نیست اما نظر به سابقه دیرینه فئودالیته و نظر به این درجات پیشرفتگی اجتماعی کشور آن اسنادی که به ما رسیده و عمدتا از سوی یونانیان و.. می باشد روشنایی بر تاریکی ها عصر پایان دمکراسی و آغاز فئودالیته در کشور می افکنند. اما به هر حال از این اسناد تاریخی نباید  چنین فهمید که ایران و ... در گذشته های بسیار دوردست تاریخ خود دارای دوران دمکراسی و عصر ماقبل فئودالیته نبوده و از آغاز نظر به شیوه های تولید آسیایی و از این حرفها تنها با دیکتاتوری و نظام حاکمیت فردی آشنا بوده است.

این اصلاحیه به ما این کمک را می دهد که ما ایران فئودالیته که خیلی زود تر از اروپا و.. آغاز شده را تنها به مثابه یک عصر و مرحله از مراحل تکاملی اش در نظر داشته باشیم و به آن صورت مطلقه و قابل اعتبار برای همه اعصار ندهیم.

اما این که چرا این ایران فئودالی و این که چرا جامعه فئودالی ایران - یا نظر به تنوع ملی ایران بهتر است بگوییم جامعه های فئودالی در ایران زمین -  با چنین سخت جانی تا کنون دوام یافته اند در رابطه با بحث دمکراسی یافتن یک پاسخ مناسب برای آن حائز اهمیت فراوان است.

برای این بحث دمکراسی و جامعه فئودالی را به پیش ببریم اجازه  دهید از همان جستار تثلیث یعنی طبقات سه گانه ترکیبی جامعه فئودالی آغاز کنیم.

این که جامعه فئودالی از سه طبقه روحانیت، اشراف و اعیان تشکیل می یافته است این ترکیب سه گانه جامعه مزبور  در ذهن هر ناظری پرسشهای فراوانی را برمی انگیزاند.

اول از همه شاید عدد سه باشد. همان گونه که می دانید عدد سه و عدد چهار و حاصل ضرب ایندو یعنی عدد دوازده از اعداد مهمی هستند. من در این جا برای پیشگیری از اطاله کلام نمی خواهم وارد گذشته های بسیار دوری شوم اما به این ترتیب توجه خوانندگان را به این نکته جلب می دهم که سه طبقه جامعه رسمی عصر قرون میانه  در طی یک روند طولانی حاصل شده و  به این ترتیب ریشه های خود را مدیون نخستین جامعه اشتراکی و نخستین بودند که از دل آن جوانه زده بودند.

و در ایران هم این مسئله به همین نحو بوده و  اما در ایران نظر به تنوع ملی آن این جامعه ها با آن تثلیث درونی شان از کثرت برخوردار بودند. اما آنچه که در این رابطه در ایران بخصوص باید مورد توجه قرار گیرد همان تهاجم قبایل بربر بوده که همواره مدنیت و جامعه پیشترفته عصر فئودالی ایران را مورد مخاطره قرار می داده و همان گونه که می دانیم نظر به موفقیت های عرب ها، ترک ها و مغول ها و... سلطه این اقوام صحرا و بادیه نشین اثرات چشمگیری بر ترکیب طبقاتی جامعه های فئودالی و رسمی در ایران داشته است.


ادامه در قسمت بعدی....
http://irancomwww.blogspot.com/2011/12/blog-post_8920.html