۱۳۹۰ آبان ۲۱, شنبه

چرا جمهوری انسانی در برابر جمهوری ایرانی شعار درستی نیست؟


از این رو مطالبه جمهوری انسانی در مقطع کنونی انقلاب، مطالبه درستی نیست برای این که هر نظام سیاسی در تحلیل نهایی متکی به این و آن روابط اجتماعی است که در هر مرحله تاریخی ازموجودیت برخورداربوده و حقانیت یعنی لگیتیمیتت خود را هم مرهون همان مرحله تکاملی است. بطوریکه با آغاز مرحله جدید تکاملی حقانیت این و آن روابط اجتماعی هم از بین خواهد رفت.


بر این اساس این پرسش مطرح میشود که جمهوری انسانی که یک نظام سیاسی است حیات خود را مدیون کدام مرحله تکاملی و به این ترتیب کدام روابط اجتماعی است؟


در جواب طراحان شعار جمهوری انسانی به ما می گویند:


۱- اساس سوسیالیسم انسان و بازگرداندن اختیار به انسان است.



۲- جامعه سوسیالیستی، بر خلاف سرمایه داری و دیگر نظامهای طبقاتی در طول تاریخ، نظامی است که بر پاسداری از انسانیت، حفظ حرمت انسان، و تحقق و تامین آزادی، برابری، رفاه، و رهائی فردی و اجتماعی همه افراد جامعه بنا شده و سازمان مییابد. انسان و انسانیت هدف و موضوع اصلی سوسیالیسم کارگری است.


پس پیش زمینه تاریخی و اجتماعی شعار جمهوری انسانی، جامعه آلترناتیو بر جامعه سرمایه داری است. ما برای سهولت کلام به شکل قراردادی نام این جامعه تاریخا و تکاملا آلترناتیو را من بعد جامعه سوسیالیستی می نهیم. نام و نشان مهم نیست.


از نام و نشان که بگذریم این مهم است که بدانیم جامعه آلترناتیو تاریخی برخلاف همه جامعه های تاکنونی دارای چه مشخصات و مولفه هایی است؟


در ارتباط با مبحث ما یعنی شعار جمهوری انسانی باید به این پرسش پاسخ دهیم که رابطه جامعه آلترناتیو تاریخی و جمهوری انسانی چگونه است؟


ما باید در این رابطه بدانیم که آیا آن گونه که پس از نخستین مرحله اشتراکی دیگر مرحله های تاریخی که بدنبال و به تسلسل آمده اند و در هر مرحله به گروهای اجتماعی گاه متخاصم تقسیم میشده اند مرحله جدید وجامعه نوین هم به گروه های متخاصم تقسیم میشود و یا نه؟


اهمیت آگاهی به این مورد آخر در این است که علت وجود حکومت ، جمهوری ها، حکومت های مطلقه و... در همین تقسیم انسان ها به گروه های اجتماعی متخاصم می باشد.


پس برای این که حکومت ها و به عبارت دیگر دولت ها محو شوند باید علل اجتماعی و تاریخی آنها که موجودیت گروه های اجتماعی متخاصم و متضاد است محو گردند.



براین پایه است که گفته می شود جامعه تاریخا آلترناتیو که ما آنرا در این جا به نام جامعه سوسیالیستی می خوانیم برخلاف گذشته های دور و نزدیک تاریخی و برخلاف اسلاف تاریخی خود آن رابطه اجتماعی است که در آن از وجود گروه های اجتماعی متخاصم نظیر کارگر و سرمایه داری خبری نیست.


به عبارت دیگر سطح تکامل اجتماعی انسان بطور جهانی به آن چنان درجاتی از رشد و تکامل خود رسیده که در تعریف جامعه واقعا آلترناتیو، یعنی آلترناتیو بر همه این جامعه های تاکنون موجود، گفته میشود که جامعه تاریخا آلترناتیو آن جامعه واحد جهانی است که بر برابری اجتماعی انسان متکی است.


چون چنین است طبعا در این مرحله تکاملی تاریخ اجتماعی، که قله همه تاریخ انسانی و اجتماعی است، اثری هم از دولت و حکومت، نشانی هم از جمهوری، جمهوری انسانی، جمهوری دمکراتیک ، حکومت مطلقه و ... نخواهد بود.


در این قله و مجسمه همه تکامل اجتماعی انسان قرار بر این است که اختیار انسان در تعیین سرنوشت خود بطور تساوی میان همه انسان ها تقسیم گردد.


یا بهتر بگوییم زمانی که اختیار انسان در اداره امور میان همه انسان ها به تساوی تقسیم گشت، و به این اعتبار نشان های وجودی دولت و حکومت ها از بین رفت در این زمان است که ما می توانیم بگوییم که انسان به قله تکامل انسانی و اجتماعی خود در طول تاریخ نایل گشته است.


در ادامه در رابطه با این عالی ترین مرحله تکامل اجتماعی انسان بطور جهانی گفته میشود که در این مرحله از تاریخ انسان به چنان پیشرفتی نایل می گردد که هستی اجتماعی انسان از یک نظم انسانی تر برخوردار خواهدگشت.


منظور در این جا در ارتباط با این است که در نظام های اجتماعی سلف حیات اجتماعی برای انسان نبوده است بل که این انسان بوده است که در خدمت نظام های اجتماعی اش بوده است.


از این رو در عالی ترین مرحله تاریخ وجود جامعه برای انسان است و نه وجود انسان برای جامعه. شما می توانید این مضمون را در قالب کلمات دیگری بریزید و بگویید هدف جامعه آلترناتیو انسان است


پس نتیجه بگیریم. به این ترتیب گفتیم جامعه تاریخا آلترناتیو نه کارگری است، و نه سرمایه داری، نه فئودالی و نه برده داری. در این مرحله از تاریخ تمام جامعه ها بطور جهانی در یک جامعه واحد جهانی بهم پیوسته اند و در آن نشانی از وجود دولت و حکومت و جمهوری و ... نیست.


یعنی این طور نیست که در این مرحله کارگران صاحب قدرت هستند. یا این که جمهوری انسانی وجود داشته باشد. اداره و نظام سیاسی کشور به چنان مرحله ایی از تکامل خود رسیده است که در آن حاکمیت گروهی از انسان ها بر گروه دیگر از بین رفته است چرا که این گروه های اجتماعی از بین رفته اند.


پس این طور نیست که در این مرحله حکومت کارگری، انسانی و ... است. در این مرحله اصلا و اساسا حکومتی وجود ندارد که کارگری و انسانی باشد و یا نباشد.


این ها را گفتیم.اما این ها همه مطلب نیست. درست و یا نادرست. من کاری به این ندارم. تاکنون چنین اندیشه شده که بر مرحله عالی تکامل اجتماعی و برای مرحله عالی اجتماعی دوران گذاری فرض است که در این دوران گذار وجود یک حکومت کارگری که عامل اجرایی طرح ها و پلان های مرحله عالی اجتماعی باشد الزامی و قابل پیش بینی است.



خواهش می کنم توجه بفرمایید. تکرار می کنم. بر مرحله عالی تکامل اجتماعی که اوصافش آمد دوران گذاری از مرحله سلف- مرحله سرمایه داری - به مرحله عالی و نهایی تکامل اجتماعی انسان فرض شده است که در این دوران گذار کشور ها بطور جداگانه با استقرار حکومت شورای کارگران به استقبال برپایی و سازمان دهی جامعه واحد جهانی میشتابد.


پس حکومت کارگری و به این معنا جمهوری انسانی با اهداف برپایی جامعه سوسیالیستی یعنی جامعه انسانی که در آن جامعه در خدمت انسان است و نه برعکس، تنها در دوران گذار است که اعتبار می یابد.


یعنی در دوران گذار با هدف برپایی و سازماندهی جامعه واحد جهانی است که کارگران کشورهای سرمایه داری متحدانه با برپایی حکومت کارگری و شورایی در کشور های جداگانه به استقبال اجرا و سازماندهی جامعه واحد انسانی می روند.


به این اعتبار حکمت وجودی حکومت کارگری و شورایی در هر کشور بطور مستقل در اتصال بلافاصله آن با اجرای اهداف جهانی انقلاب کارگری قرار دارد.


پس چنان که می بینیم حکمت وجودی چنین جمهوری کارگری و انسانی از جمله نابودی و انحلال دولت است و او تنها زمانی به اهداف خود در نابودی دولت و جمهوری انسانی خواهد رسید که به موجودیت تقسیم گروه های اجتماعی در سطح جهانی پایان دهد.


خوب. اما این مطالبی که ما در ارتباط با جامعه عالی جهانی و عاملین اجرایی شان در سطح کشور ها و قومیت ها و.... مطرح می کنیم به یک طرف و در طرف دیگر ایران ما مطرح است.


ما در ایران در یکی از مراحل تکاملی سرمایه داری و در گذار از مرحله پیشا مدرن به مرحله سرمایه داری صنعتی قرار داریم و در این گذار از قرون میانه به عصر نو است که یک قرن و نیم درجا زده ایم و شدیدا در گل مانده ایم.


این سرمایه داری تاکنون خود را در عرصه جهانی در سه مرحله و در سه نظام سرمایه داری که هریک موید یک مرحله تاریخی نشان داده است.


1-جامعه سرمایه در عصر تاریخی ماقبل مدرن

2- جامعه سرمایه داری عصر مدرن

3- جامعه سرمایه داری در عصر پسا مدرن


باید توجه داشت در این جا سخن از یک رابطه اجتماعی موسوم به سرمایه داری نیست. بل که از نظام و یا جامعه سرمایه داری است. اولی حکم درخت را دارد و دومی حکم جنگل.


از دیگر سو ما در سه عصر تاریخی مواجه با سه نظام و سه جنگل سرمایه داری هستیم. این جنگل ها و نظام ها و یا جامعه ها هرباره به همین سادگی در هر کشور و هر نقطه ایی برپا نمی شوند. فرآیند پیدایش این جنگل ها و جامعه ها در هر کشور مشروط به شروطی است. گذشته از این این سه مرحله از تکامل جامعه های سرمایه داری سه مرحله تسلسلی و زنجیره ایی از یک مکانیسم و از یک رابطه اجتماعی - درخت - هستند که سرمایه داری خوانده میشود.


در واقعیت امر در این تسلسل و تکامل و جابجایی از این جامعه سرمایه داری به جامعه نسبتا عالی تر است که هر باره در هر کشور یک مرحله از تکامل اجتماعی آن جامه عمل می پوشد.


لاکن ایران ما از یک قرن به این سو در گذار از مرحله پیشا مدرن به مرحله مدرن از سرمایه داری و تکامل اجتماعی آن در جا زده است. این که این روند در سایر کشورهای جهان، در آسیا، آفریقا و آمریکا و استرلیا چگونه است سخن من در این جا نیست. اما در ایران کم وبیش چنین است که عرض کردم.


اما همان گونه که می دانیم نوع حکومتی که متناسب با مرحله صنعتی سرمایه داری -که در ایران از یک قرن و نیم به این سو در آن در حال انبساط است-، دمکراسی و نفی حکومت مطلقه یعنی حکومت سلف آن می باشد.


حال و پس در این جا دو نکته مطرح است


1- آن جامعه و یا جامعه هایی که در مرحله نوین در حال پیدا شدن است: جامعه صنعتی کار و جامعه سرمایه داری صنعتی

2- دمکراسی که متکی بر همکاری و تفاق این دو جامعه در حیطه نطام سیاسی کشور مطرح می باشد


وقتی مسئله به این صورت مطرح شد آنگاه نظر به موانع و مشکلات سر راه حل مسئله این پرسش مطرح میشود که شانس موفقیت کشور در فرجام انقلاب صنعتی خود چقدر است؟ آیا ایران قادر است بر موانع سر راه انقلاب صنعتی خود غلبه کند؟


من در جواب عامدانه فرض را بر این می گذارم که پاسخ منفی باشد. به عبارت دیگر فرض می گیریم که کارشناسانه به این نظر باشیم که ایران از جمله کشورهایی است که قادر به فرجام انقلاب صنعتی خود نیست.


خوب آنگاه نتیجه بلافصل این جشم انداز منفی از انقلاب صنعتی در کشور برای ما ایرانیان که به جامعه واحد جهانی و عالی ترین جامعه بشری و به عامل اجرایی آن حکومت شوراها وجمهوری انسانی چشم دوخته چه خواهد بود؟


تکرار می کنم. نتیجه بلافصل یک چشم انداز منفی از انقلاب صنعتی و بورژوایی در ایران برای پیروان جمهوری انسانی و جمهوری کارگری چه خواهد بود؟


از نظر من نتیجه بلافاصله هر چه باشد از سر گیری انقلاب کارگری و برپایی جمهوری انسانی نخواهد بود و آنهم به این علت ساده که کشوری که پیشه زمینه های انقلاب صنعتی و بورژوایی را ندارد، کشوری که در انجام انقلاب صنعتی و بورژوایی وامانده است چنین کشوری به مراتب برای انجام و فرجام یک انقلاب جهانی وامانده تر است.


به عبارت دیگر اگر ما نتوانیم به هر علل انقلاب بورژوایی جاری را به فرجام برسانیم به همان علل و بیشتر نمی توانیم انقلاب عالی تری را در کشور آغاز و به فرجام برسانیم. این دوبا هم دارای یک ارتباط منطقی اند و غیر از آن دور از هر گونه عقل سلیمی است.


فرض کنیم جواب در این چشم انداز منفی در کشور این باشد که آن کشورهای صنعتی که از پیشگامان انقلاب جهانی هستند جلو بیافتند. بطور مثال انگلستان، آمریکا ، ژاپن و....


در این حالت ما پیشگامی انقلاب جهانی را به این کشور ها وامی نهیم. و امید خود را به رفع موانع تکامل اجتماعی خود منوط به پیروزی انقلاب کارگری در کشورهای نامبرده می نماییم.


چنین حالتی این حسن را دارد که ما وامانده ها از انقلاب بورژوایی و انقلاب صنعتی در کشورمان به این صرافت نمی افتیم که بهر ترتیب انقلاب کارگری از انگلیس و آمریکا و... را به کشور خودمان صادر کنیم چرا که می دانیم با این صدور شرایط آن کشور های صنعتی و پیشرفته به کشور مان صادر نخواهد شد. از دیگر سو تمرکز قوا بر روی کشور های پیشرفته صنعتی این حسن را دارا است که از دیگر سو ما به یکی از موانعی در سر راه انقلاب صنعتی اشاره می کنیم که این کشور ها برای ما بوجود آورده اند و دیگر این که با این اندیشه به مبارزه می پردازیم که چشم انداز انقلاب کارگری را در کشورهای صنعتی منفی می بیند.


من به این ترتیب به این نقطه می رسم که اندیشه جمهوری انسانی در ایران مولود نه تنها یک نگرشی است که چشم انداز انقلاب صنعتی در ایران را منفی می بیند بل که مولود آن نگرشی است که به این باور است که کشور های نظیر ایران مهد و کانون انقلاب های کارگری اند.


پایه و اساس این نگرش در واقع فقر فزاینده و به فلاکت رسیده، حکومت مطلقه، عدم رشد یافتگی سرمایه داری و حضور آن در مراحل سنتی و گذار و... می باشد.


این نگرش در دهه های 50 و 60 میلادی به این صرافت افتاده بود که کشورهای صنعتی به علل ارزش افزوده از بهره کشی کشور هایی نظیر ایران عملا انقلاب کارگری را از کشورهایشان به کشورهای نظیر ایران صادر کرده اند و از این رو کانون انقلابات جهانی از کشورهای پیشرفته صنعتی به کشور های در حال انقلاب صنعتی منتقل گشته است.


چنین نگرشی که امروزه به علل بحران فزاینده در کشورهای صنعتی متعادل تر گشته بی آن که پایه های وجود خود را از دست داده باشد کماکان در دایره کشور های در حال انقلاب صنعتی فعال است.


از سوی دیگر در این کشور ها است که آتش انقلاب بورژوا دمکراتیک با هدف رفع موانع انقلاب صنعتی بیش از پیش زبانه می کشد.


چنین حالتی که هم کشورهای پیشرفته صنعتی در آستانه ناآرامی های بزرگ قرار دارند و هم کشور های در حال انقلاب صنعتی چشم انداز های روشنی از انقلاب سیاسی و انقلاب اقتصادی کسب نموده اند وضعیت مضحکی است که این نگرش در ایران به خود دیده است.


در منظر این نگرش ناآرامی های جهانی و از جمله ایران تاییدی هستند در راستای آن انقلاب جهانی که او در ایران در یک چشم انداز منفی که از انقلاب صنعتی و بورژوایی در کشور ترسیم می کرده است ، می باشد.


او برای توجیه بیشتر نگرش خود ناآرامی ها در کشور های صنعتی و پیشرفته را- بحران سرمایه داری در امپریالیسم و سرمایه مالی- را به صورت یک سلسله از فاکت ها برای قریب الوقوع بودن انقلاب کارگری و ضد سرمایه داری در ایران تلقی می کند.


از این روست که این نگرش به این نظر است که جنبش ضد دمکراسی و ضد سرمایه داری عندالقریب در ایران به پیروزی خواهد رسید.

بر این پایه است که از سوی این نگرش در برابر جنبش دمکراسی خواهی و ضد حکومت مطلقه در ایران که بیش از پش قوت می گیرد پرچم جمهوری انسانی و حکومت شورایی و کارگری در ازای حکومت دمکراتیک به اهتزاز در آمده است.


اما این نگرش هر قدر پرچم خود را بیشتر بر علیه حرکت دمکراسی خواهی در ایران به اهتزاز در می آورد به همان میزان هم بیشتر در آغوش حکومت مطلقه، و در آغوش آن نظام های سرمایه داری در می غلطدد که در داخل و خارج در برابر انقلاب صنعتی ایستاده اند و بر این پایه چشم انداز منفی و ناروشنی از فرجام آن را در انظار عمومی ترسیم می کنند.


فراموش نکنیم از همین چشم انداز منفی از فرجام انقلاب صنعتی در ایران است که روزی این نگرش پدیدار گشته است و در ترسیم همین چشم انداز منفی از انقلاب صنعتی در ایران است که او با نظام های سرمایه داری سنتی و انحصاری در داخل و خارج در داخل یک کشتی نشسته است.