دوست عزیز! از دیده من وجوه مشترک و ضد فلسفی و ضد اندیشه ورزی مان - شما و من - در حیطه تاریخ اقتصادی - اجتماعی و سیاسی انسان به حدی است که این مباحثه دوستانه مان را - میان شما و من - امیدوارانه با اصطحاک کمتری از نسبت صورتی پیش خواهد برد که در آن چنین وجوه مشترکی از موجودیت برخوردارنیستند.
من شخصا در این سیرو سیاحت علمی ام در حیطه تاریخی به این نتیجه رسیده ام که نیروی محرکه تاریخ اقتصادی -اجتماعی و سیاسی انسان هستی اقتصادی و مادی آن است.
بر این اساس بر این نظرم هرباره در تاریخ این تاریخ مادی- اقتصادی انسان است که هستی سیاسی - شعور سیاسی و روبنایی - آن را تعیین میکند
توضحیا به عرض می رسانم بر همین اساس به این نظر هستم که در هر مکان باهر فرماسیون اجتماعی یک سطح وشیوه اقتصادی همراهی و تطابق دارد. این شیوه ها و سطوح اقتصادی در تاریخ تکامل خود از مرحله ایی به مرحله عالی تر پیوسته در تعین مناسبات حقوقی - اجتماعی و طبیعی موثرند.
شیوه اقتصادی هر دوران تاریخی به همراه مناسبات حقوقی - اجتماعی همراه آن روی هم رفته یک کلیت اقتصادی - اجتماعی را تشیکل می دهند که سرانجام به سهم خود به پایه ایی برای نظام سیاسی و قانونی در هر دوره تاریخی مبدل میگردند.
در حیطه سیاسی و قانونی آنچه که هرباره به صورت قرارداد سیاسی میان نیروهای اجتماعی جلوه میکند و شما از آن نام میبرید پیوسته ماهیت خود را مدیون آن مناسبات اقتصادی - اجتماعی است که برای نظام سیاسی و قرارداد سیاسی نیروها حکم شالوده را دارد.
همان گونه که شما هم به درستی در گوشه ایی از نوشته ارزنده تان ابراز نمودید از همین رو امر اختیار و آزادی در تاریخ بر پایه توانایی ها هر دوره تاریخی به شکل گفته شده- یعنی توانایی های اقتصادی - اجتماعی - تعیین و توسعه می یابند.
از همین رو هم حدود و حیطه قراردادهای سیاسی و به این معنا اخیتارات و آزادی ها در تاریخ مذکور بر شالوده توانایی های اقتصادی - اجتماعی در هر دوره تاریخی تعیین میشوند. این توانایی ها تنها جبری هستند که تاریخ اقتصادی -اجتماعی و سیاسی انسان بر انسان و اختیار عمل او اعمال می کنند.
والا باید دانست که تاریخ اقتصادی - اجتماعی و سیاسی انسان شخصیت زنده ایی نیست که انسان آلت بی اراده آن باشد. این انسان ها هستند که در هر دوره توانایی های تاریخ با آزادی و اختیار تمام تاریخ خود را می سازند.
برای من مطالب فوق هرباره مبنای برخورد من به مدعیان علمی در تاریخ اقتصادی - اجتماعی و سیاسی انسان هستند و از همین منظر هم من به مارکس می نگرم. و از همین منظر هم به نوشته شما به مارکس برخورد داشته ام.
اما در مورد مارکسیست های وطنی .از نظر من مارکسیست های وطنی صرف نظر از پوشش مکتبی شان - مارکسیسم - بخشی از مناسبات اقتتصادی - اجتماعی و به تبع آن سیاسی کشور مان را در سطح انسانی اش را متجلی می گردانند.
این ها از نظر من در کشور ما که کشوری از نظر اقتصادی - اجتماعی و سیاسی نیمه سنتی و نیمه مدرن می باشد برخاسته از کفه سنتی و ارتجاعی آن می باشند.
البته مارکسیستهای وطنی نظر به رادیکالیته در درون شان یکدست نیستند اما جوهر تاریخی این ها همان سنتی و ارتجاعی بودن شان است.
البته بر من روشن است که شما اساسا چنین مظنه و میزان ارتجاعی و ترقی خواهی را پذیرا نیستید.
از دیگر سو از آنجاییکه در کشور ما انقلاب صنعتی جاری است و انقلاب اقتصادی مناسیات اجتماعی خاص خود را دارد- مناسبات مدرن میان کار و سرمایه - کارگران صنعتی در حال رشد و پیدایش می باشند.
لاکن نظر به انسداد این انقلاب اقتصادی کارگران صنعتی در مرحله جنینی ماندگار شده اند و این مرحله جنینی در رژیم کنونی مورد ضربات قابل توجه ایی قرار گرفته است.
از همین رو حول و حوش کارگران صنعتی - در حالت جنینی - هاله عظیمی از گروه های اجتماعی فرا گرفته است که در حال سقوط در میان کارگران صنعتی اند اما بی آن که شانسی برای آن بیابند و برعکس این کارگران صنعتی اند که هرباره به اصل گذشته خود در شهرو روستا بازمی گردند و یا در عوض به لومپن پرولتاریا مبدل میشوند.
از نظر من خاستگاه اجتماعی مارکسیست های وطنی در گوشه ایی در همین کارگران صنعتی با هاله عظیم اجتماعی از گروه های غیر است. این ها الیته مارکسیسم را به عنوان یک مکتب مطرح می کنند اما این مکتب تنها پوششی است برای پوشش دادن و مصون نگه داشتن ماهیت ارتجاعی و واپس گرایانه این مارکسیست های وطنی که از انقلاب صنعتی در کشور و شکل گیری نهای مناسبات اجتماعی مدرن - کاپیتالیسم صنعتی گریزان هستند.
اما در مورد مبحث قرارداداجتماعی شما. من به این نظرم که در کشور کنونی ایران بر پایه انقلاب صنعتی - نیروهای مولده جدید - و مناسبات اجتماعی همراه آن - کاپیتالیسم صنعتی و مدرن - قرارداد سیاسی مذبور ماحصل قرارداد و مذاکره میان قوای سه گانه کشور اعم از کارگران صنعتی، سرمایه داران صنعتی و گروه میانی. از نظر من هر گونه قراردادسیاسی دیگر حائز حقانیت تاریخی نبوده و از درجه اعتبار سیاسی خارج است.
من شخصا در این سیرو سیاحت علمی ام در حیطه تاریخی به این نتیجه رسیده ام که نیروی محرکه تاریخ اقتصادی -اجتماعی و سیاسی انسان هستی اقتصادی و مادی آن است.
بر این اساس بر این نظرم هرباره در تاریخ این تاریخ مادی- اقتصادی انسان است که هستی سیاسی - شعور سیاسی و روبنایی - آن را تعیین میکند
توضحیا به عرض می رسانم بر همین اساس به این نظر هستم که در هر مکان باهر فرماسیون اجتماعی یک سطح وشیوه اقتصادی همراهی و تطابق دارد. این شیوه ها و سطوح اقتصادی در تاریخ تکامل خود از مرحله ایی به مرحله عالی تر پیوسته در تعین مناسبات حقوقی - اجتماعی و طبیعی موثرند.
شیوه اقتصادی هر دوران تاریخی به همراه مناسبات حقوقی - اجتماعی همراه آن روی هم رفته یک کلیت اقتصادی - اجتماعی را تشیکل می دهند که سرانجام به سهم خود به پایه ایی برای نظام سیاسی و قانونی در هر دوره تاریخی مبدل میگردند.
در حیطه سیاسی و قانونی آنچه که هرباره به صورت قرارداد سیاسی میان نیروهای اجتماعی جلوه میکند و شما از آن نام میبرید پیوسته ماهیت خود را مدیون آن مناسبات اقتصادی - اجتماعی است که برای نظام سیاسی و قرارداد سیاسی نیروها حکم شالوده را دارد.
همان گونه که شما هم به درستی در گوشه ایی از نوشته ارزنده تان ابراز نمودید از همین رو امر اختیار و آزادی در تاریخ بر پایه توانایی ها هر دوره تاریخی به شکل گفته شده- یعنی توانایی های اقتصادی - اجتماعی - تعیین و توسعه می یابند.
از همین رو هم حدود و حیطه قراردادهای سیاسی و به این معنا اخیتارات و آزادی ها در تاریخ مذکور بر شالوده توانایی های اقتصادی - اجتماعی در هر دوره تاریخی تعیین میشوند. این توانایی ها تنها جبری هستند که تاریخ اقتصادی -اجتماعی و سیاسی انسان بر انسان و اختیار عمل او اعمال می کنند.
والا باید دانست که تاریخ اقتصادی - اجتماعی و سیاسی انسان شخصیت زنده ایی نیست که انسان آلت بی اراده آن باشد. این انسان ها هستند که در هر دوره توانایی های تاریخ با آزادی و اختیار تمام تاریخ خود را می سازند.
برای من مطالب فوق هرباره مبنای برخورد من به مدعیان علمی در تاریخ اقتصادی - اجتماعی و سیاسی انسان هستند و از همین منظر هم من به مارکس می نگرم. و از همین منظر هم به نوشته شما به مارکس برخورد داشته ام.
اما در مورد مارکسیست های وطنی .از نظر من مارکسیست های وطنی صرف نظر از پوشش مکتبی شان - مارکسیسم - بخشی از مناسبات اقتتصادی - اجتماعی و به تبع آن سیاسی کشور مان را در سطح انسانی اش را متجلی می گردانند.
این ها از نظر من در کشور ما که کشوری از نظر اقتصادی - اجتماعی و سیاسی نیمه سنتی و نیمه مدرن می باشد برخاسته از کفه سنتی و ارتجاعی آن می باشند.
البته مارکسیستهای وطنی نظر به رادیکالیته در درون شان یکدست نیستند اما جوهر تاریخی این ها همان سنتی و ارتجاعی بودن شان است.
البته بر من روشن است که شما اساسا چنین مظنه و میزان ارتجاعی و ترقی خواهی را پذیرا نیستید.
از دیگر سو از آنجاییکه در کشور ما انقلاب صنعتی جاری است و انقلاب اقتصادی مناسیات اجتماعی خاص خود را دارد- مناسبات مدرن میان کار و سرمایه - کارگران صنعتی در حال رشد و پیدایش می باشند.
لاکن نظر به انسداد این انقلاب اقتصادی کارگران صنعتی در مرحله جنینی ماندگار شده اند و این مرحله جنینی در رژیم کنونی مورد ضربات قابل توجه ایی قرار گرفته است.
از همین رو حول و حوش کارگران صنعتی - در حالت جنینی - هاله عظیمی از گروه های اجتماعی فرا گرفته است که در حال سقوط در میان کارگران صنعتی اند اما بی آن که شانسی برای آن بیابند و برعکس این کارگران صنعتی اند که هرباره به اصل گذشته خود در شهرو روستا بازمی گردند و یا در عوض به لومپن پرولتاریا مبدل میشوند.
از نظر من خاستگاه اجتماعی مارکسیست های وطنی در گوشه ایی در همین کارگران صنعتی با هاله عظیم اجتماعی از گروه های غیر است. این ها الیته مارکسیسم را به عنوان یک مکتب مطرح می کنند اما این مکتب تنها پوششی است برای پوشش دادن و مصون نگه داشتن ماهیت ارتجاعی و واپس گرایانه این مارکسیست های وطنی که از انقلاب صنعتی در کشور و شکل گیری نهای مناسبات اجتماعی مدرن - کاپیتالیسم صنعتی گریزان هستند.
اما در مورد مبحث قرارداداجتماعی شما. من به این نظرم که در کشور کنونی ایران بر پایه انقلاب صنعتی - نیروهای مولده جدید - و مناسبات اجتماعی همراه آن - کاپیتالیسم صنعتی و مدرن - قرارداد سیاسی مذبور ماحصل قرارداد و مذاکره میان قوای سه گانه کشور اعم از کارگران صنعتی، سرمایه داران صنعتی و گروه میانی. از نظر من هر گونه قراردادسیاسی دیگر حائز حقانیت تاریخی نبوده و از درجه اعتبار سیاسی خارج است.