۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

(5)دولت سبز یا حکومت سبز؟ کدامیک؟

در بخش آخرین این ستون، میخواهم به مطالب گفته شده، از زاویه جمعیت شناسانه هم نظری بیافکنم. به نظر من در ایران در حال گذار و تحول از شرایط اجتماعی سنتی‌ در شهر و روستا به‌ جامعه عالیتر که معمولا این آخری بنام جامعه مدنی(بورژوایی) - دموکراتیک خوانده میشود، در کشوری که این دگرگونی از دیر باز مسدود شده و یا با موانع عدیده خارجی‌ و داخلی‌ دست به گریبان است، بطوری که این روند کشدار شده است از دیر باز جامعه شناسان بر این نظر بوده اند، که توده وسیعی از مردم ایران از جامعه مدنی سنتی‌ و دهقانی میبرند بی‌ آنکه جذب جامعه مدنی ملی‌ - دموکراتیک بشوند. این توده وسیع که روز افزون بر تعداد‌شان افزوده میشود، در "هوا معلق" میان این دو جامعه سنتی‌ و مدرن در گشت و گذارند. برای فهم ابعاد این فاجعه اجتماعی باید تصور آنرا کرد، که ایران کشوری چند ملیتی است و جوامع بشری تا کنون صورت قومی‌ داشته اند، یعنی هر قوم ایرانی‌ جامعه ملی‌ و قومی خود را دارا است و حکومت اما مرکزی است و این شرایط ایران از عهد دقیانوس بوده است. به عبارت دیگر، در نتیجه در هم شکستن جامعه‌های سنتی‌ ایرانی‌، با اینکه در دیگر سؤ یک جامعه ملی‌ و ایرانی‌ که واحد است، در حال تکوین است، اما چنانکه گفته شد ایرانیان جذب این شرایط جدید نمیشوند و در این میان در هوا معلق میمانند. حال نظری جمعیت شناسانه به این توده میانی و در هوا معلق به ما میفهماند، که این ایرانیان حائز یک هویت اجتماعی و لذا سیاسی التقاطی بوده و به اصطلاح به‌ هیچ خدائی بنده نیستند. دو مولفه عمومی‌ این گروه عبارت از زیر است:

۱-پرهیز از سیاست، اما در صورت فعالیت اجتماعی پیروی از نیروهای مذهبی با هدف تاثیر اجتماعی بر روند سیاسی - اجتماعی

۲-التقاط و سانتریزم سیاسی

در کشمکش و چالش میان دو نیروی سنتی‌ ومدرن، این گروه که به صورت میلیونی در ایران حاضر است، حائز نقش فعالی تا کنون بوده است، به‌ طوریکه یا با نفی سیاست پایگاه مذهبی‌ جریانت سنتی‌ و واپسگرا را تشکیل داده و یا اینکه با ایجاد فضای شک و تردید، واسطه و مماشات جویانه سعی در اختشاش مرز‌ها سنتی‌ و مدرن نموده است. نهضت آزادی ایران، به نظر من نماینده برجسته این دسته از ایرانیان است، که میان استبداد و دموکراسی در نوسان است. معمولا این توده که فضای سیاسی ایران را هم تعیین میکنند مهترین رهبران سیاسی ایران هستند، اما بی‌ آنکه از حسن موقعیت رهبری خویش، خودشان بهره مند شوند.

حال در جنبش سبز هم این توده‌ها در جوار تودهای سنتی‌ و مدرن به عنوان واسطه میان ایندو مشارکت فعال دارند و حتی شعار‌ها و مطالبات جنبش سبز را هم تعیین میکنند. به نظر من جنبش ملی‌ - دموکراتیک باید با علم به این جمعیت شناسی‌ و آرایش طبقاتی جنبش حرکت کند و با نگاه بر توده‌های سنتی‌ و سانتریستی سکان کشتی را بسوی دموکراسی و مردم سالاری هدایت کند و قربانی مبارزه طبقاتی نشود، بلکه پیروزمند از آن سر برون آورد. فراموش نکنیم، بسیاری از ناروشنی‌های مقولاتی در خصوص دولت و حکومت، نظام و حکومت، استبداد و مردمسلاری، رابطه دین و حکومت،... ریشه در همین موقعیت التقاطی و سانتریستی دارد. و برای همین است که بر بسیاری هنوز افتراق میان دولت و حکومت ناروشن باقی‌ مانده و تلاشی هم در روشنی این ندارند، برای اینکه پرهیز از رادیکالیزم و مرز‌های روشن سیاسی جز ماهیت بی‌ هویتی‌شان است.




مثل همیشه گرچه آقای سام قندچی در اساس نظرات درستی به مسائل ایران ارائه میدهند، که من به شخصا با علاقه زیاد به مطالعه آن مینشینم، اما اگر اجازه بدهید نکاتی چند را در رابطه با مطالب امروزیشان عنوان کنم.

۱- گرچه مقایسه حرکت توده یی جنبش سبز با حرکت سازمانی مجاهدین خلق ایران از یک لحاظ که هر دو متوجه رژیم و نظام اند، عاری از حقیقت نیست و اقرار می‌کنم چنین مقایسه أی برای یک ناظر سیاسی بدون وسوسه نیست و عدم مبادرت به‌ انجام آن مستلزم خویشتنداری فراوان است. اما از آنجا که ایشان این مبحث را آغاز کرده‌اند، لازم میبینم نکاتی‌ را در این مورد اشاره کنم. صرف نظر از میزان پایگاه توده یی آنزمان سازمان مجاهدین خلق، آغاز فاز نظامی از سوی این تشکیلات نه به خاطر نظامی و غیر مسالمت آمیز بودن آن، بلکه به دو علت زیر نادرست بوده است:

۱-نا‌ بهنگام و زودرس بودن این حرکت نظامی

۲-تشیکلاتی و جدا از توده بودن این حرکت نظامی، به مثابه تداوم مشی‌ چریکی این سازمان

اما در مورد خود سازمان مجاهدین خلق ایران. معمولا سنت رایج در میان سیاسیون ایرانی‌ از دیرباز این بوده که این سازمان را به عنوان بخش جوانان سازمان نهضت آزادی ایران بدانند. البته این سازمان یک طیف و یک جبهه بوده و هیچگاه یکدست نبوده است. به نظر من این مطلب که آقای سام قندچی مطرح میکنند:

اينکه چگونه آقای خمينی توانست به اين راحتي دوسال بعد از انقلاب ۵۷ شخصيت بزرگ ليبرال و مدرن ايران، مصدق را اينگونه مورد حمله قرار دهد نشان دهنده واپسگرايی اکثريت شرکت کننده در انقلاب بود.

را اگر اصل قرار دهیم، آنگاه نتیجه حتمی آن این است، که سازمان مجاهدین خلق ایران از این واپسگری مستثنی نبوده است. در مورد نهضت آزادی این واپسگرایی و استبداد گرایی(شریعت سالاری- که به‌ اشتباه "مذهبی‌" خوانده میشود) با مردم سالاری و ترقیخواهی و یا ملی‌ گرائی(که ملی‌ خوانده میشود) در هم میامیزد. به این معنی نهضت خود را یعنی اینکه نه‌ وپسگرا است و نه‌ ملیگرا و لیبرال به عنوان جریان "ملی‌ - مذهبی" میخواند.به‌ نظر من نهضت آزادی ایران یک جریان سیاسی سانتریستی، نه‌ لیبرال و نه‌ واپسگرا است. یعنی‌ من با این نظر می‌‌خواهم بگویم، که نهضت آزادی به منزله پلی است میان مستبدان شرعی و لیبرال‌های ترقی خواه و دمکرات. بیهوده نیست نظر به مواضع التقاطی و سانتریستی این سازمان، به مثابه چوب دو سر طلا خواه از سوی مستبدین شرعی و خواه از سوی لیبرال‌ها و دمکرات‌ها مطرود شده است. در مورد سازمان مجاهدین- رجوی ما این واپسگرایی را بیشتر شاهد هستیم تا لیبرالیزم.

۲- در مورد مسالمت آمیز بودن جنبش سبز صحبت کم نیست. به‌ نظر من از مسالمت آمیز بودن و مسلحانه بودن یک مشی‌ و رویه ساختن و آنرا از الان به جنبش خود جوش به سان یک جامه از پیش تعیین شده بر تن‌ کردن اشتباه بزرگی است.

۳-جنبش ملی‌ - دموکراتیک تنها مرکب از لیبرال‌ها نیست. لیبرال‌ها جناح راست این جنبش هستند. در مورد مسالمت آمیز بودن جنبش با اینکه لیبرالها به اصول جنبش ملی‌ - دموکراتیک تکیه دارند، که این درست است، اما من مخالف برخورد‌های دگماتیک و عافیت جویانه‌ام که بیشتر متنسب به‌ منش آقا منشانه لیبرالی است،می‌باشم.

۴-زودرس و عجولانه بودن حرکت تشکیلاتی سازمان مجاهدین، برغم اشتباه بودن که ضربات سهمگینی بر جنبش ملی‌ - دموکراتیک وارد نمود در بسیاری موارد پیشگامانه بوده است. بطور مثال از نظر: چالش با رژیم، تشیکل شورای ملی‌، دولت موقت...



سام قندچی
تحلیل گرسیاسی / آینده نگر

از مهدی بازرگان تا مهدی کروبی
همه کسانيکه سال 1360 را بخاطر می آورند دو موضوع را هيچگاه فراموش نميکنند يکی اشتباه مجاهدين در 25 خرداد 1360 يعنی 28 سال پيش بود. موضوعی که دوهفته بعد از تظاهرات 25 خرداد 1388 به تفصيل يادآوری کردم و چقدر خوشحالم که جنبش سبز توانسته است تا به امروز از تکرار آن اشتباهِ توسل به خشونت، پرهيز کند

همه کسانيکه سال 1360 را بخاطر می آورند دو موضوع را هيچگاه فراموش نميکنند يکی اشتباه مجاهدين در 25 خرداد 1360 يعنی 28 سال پيش بود. موضوعی که دوهفته بعد از تظاهرات 25 خرداد 1388 به تفصيل يادآوری کردم و چقدر خوشحالم که جنبش سبز توانسته است تا به امروز از تکرار آن اشتباهِ توسل به خشونت، پرهيز کند (1).
اما موضوع دومی که در همان سالهای اوائل انقلاب بالاخره اوج آن را ديديم حمله به نيروهای ليبرال از سوی رژيم بود که با جريان اشغال سفارت امريکا توسط دانشجويان خط امام، شروع شد؛ و با سقوط دولت بازرگان به اولين هدف خود رسيد. چرا ميگويم اولين هدف، به اين خاطر که حمله به نيروهای ليبرال در ايران هيچگاه پايان نيافته و در همه اين سالها با افت و خيز های مختلف، ادامه داشته است . اما آنزمان بود که در بحبوحه اعدام اعضاء مجاهدين، در عين حال آيت الله خمينی تهديد و ارعاب نيروهای ليبرال را هم سازمان داد و حتي به رييس جمهوری که با حمايت خود وی به قدرت رسيده بود، يعنی به آقای بنی صدر نيز اجازه نداد دوره خود را به پايان برساند، و وی برای حفظ جان مجبور شد از ايران فرار کند. آيـت الله منتظری نيز که آقای خمينی به جانشينی خود برگزيده بود به دليل همين گرايشات ليبرالی به دستور آقای خمينی معزول شد و خانه نشين گشت.
اما در همان اولين روزهای حمله به متحدين سابق خود که ديگر منافق ناميده ميشدند و به جوخه های اعدام ميرفتند، آيت الله خمينی همه گونه طرح های حذف را نه تنها نسبت به اعضای جبهه ملی که در دولت موقت آقای بازرگان هم شرکت داشتند اعمال کرد بلکه شخص مصدق را هم در گفتار عمومی با همه گونه توهين های شديد و فحش مورد حمله قرار داد آنهم فقط دوسال پس از پيروزی انقلابی که شرکت کنندگان در آن انقدر احترام برای مصدق قائل بودند که پای پياده يکماه پس از پيروزی انقلاب، بر مزار وی شتافته بودند. اينکه چگونه آقای خمينی توانست به اين راحتي دوسال بعد از انقلاب 57 شخصيت بزرگ ليبرال و مدرن ايران، مصدق را اينگونه مورد حمله قرار دهد نشان دهنده واپسگرايی اکثريت شرکت کننده در انقلاب بود. موضوعی که به تفصيل در کتاب ايران آينده نگر مورد بررسی قرار داده ام (2).
اما در آن روزها آنچه هنوز به ياد ماندنی است اولتيماتوم آيـت الله خمينی به مهدی بازرگان بود و اينکه مردم در پای راديوهای خود نشسته بودند و منتظر بودند ببينند بالاخره مهندس بازرگان چه موضعی خواهد گرفت. وقتی مهندس بازرگان بالاخره موضع خود را که تأييد رهبری آيت الله خمينی بود اعلام کرد، عمل وی فقط امضای منافق خواندن مجاهدين نبود. حرکت عليه مجاهدين بيشتر با کسب حمايت آنهايی که خود از مجاهدين خلق بودند بدست آمد يعنی با حمايـت آنها که خود را مجاهدين انقلاب اسلامي خواندند و يا امثال لطف الله ميثمي ها. درواقع خود دست بردن مجاهدين به اسلحه نيز در آن رابطه بی تأثير نبود. اما موضع آقای بازرگان در آن لحظه در واقع قبول نيروهای ليبرال مذهبی به پايان يافتن داشتن قدرت مؤثر در جمهوری اسلامی بود و از آن تاريخ به بعد نيروهای ليبرال فقط هر وقت نيازی به آنها بود در قدرت از آنها استفاده ميشد وگرنه اساساً در رقابت های هر سه قوه دولت حذف شده بودند. پس از آن تاريخ ديگر ليبرال مذهبی ها به عنوان يک اپوزيسيون تحمل شده بودند تا بخشی از قدرت. سرفرود آرودن آقای بازرگان در برابر اولتيماتوم خمينی نقطه پايانی بود بر قدرتی که بخشي از ليبرالهای ايران مدت کوتاهی بعد از انقلاب 57 کسب کردند و واقعاً بايد گفت که آنچه داشتند حکومتی بود موقت و ديگر نه رژيم انها را در رابطه با کسب قدرت جدی ميگرفت و نه مردم.
چرا امروز بعد از بيانات ديروز آقای کروبی مبنی بر اينکه محمود احمدی نژاد را رييس جمهور ميشناسد چون آيت الله خامنه ای تنفيذش کرده است، موقعيتی مشابه آن روز بازرگان در ايران می بينم؟
بنظر من اقای کروبی از انتخابات 22 خرداد تا کنون در پی به قدرت رساندن حزب اعتماد ملی بود اما با اين اظهارات خود نظير آقای بازرگان به عمر سياسی خود به شکلی که مطرح بود يعنی برای کسب قدرت، پايان داد. منظورم اين نيست که به کل عمر سياسی خود پايان داد. اقای کروبی نيز نظير آقای بازرگان تا زنده است اگر بخواهد در صحنه سياسی ايران اهميت خواهد داشت اما نه بعنوان کسی که بتواند قدرت را کسب کند يا حتی شريک مهمی در قدرت محسوب شود بلکه بعنوان اپوزيسيونی تحمل شده خواهد وبد که نه مردم و نه رژيم بعنوان آلترناتيو قدرت ديگر وی را جدی نخواهند گرفت. ممکن است پرسيده شود که سخنان آقای محمد خاتمی چند روز پيش از مهدی کروبی که هم خواستار برسميت شناختن دولت احمدی نژاد و هم قبول حکميت حجت الاسلام رفسنجانی توسط اصلاح طلبان بود زودتر از اقای کروبی مواضع مشابه بوده است. پاسخ من اين است که آقای خاتمی سالهاست که توسط نه رژيم و نه مردم بعنوان آلترناتيو قدرت نگريسته نميشود. آقای خاتمی همان زمانی هم که در قدرت بودند تصورشان از نقش خود بيشتر بعنوان يک اپوزيسيون تحمل شده بود تا کسی که واقعاً در قدرت است. در مورد دولت آقای خاتمی در گذشته مفصل بحث کرده ام و نياز به تکرار در اينجا نيست (3).
ممکن است سؤال شود که آيا رژيم امروز دارد در برابر جنبش سبز، عقب نشينی ميکند؟ اگر برخورد آيت الله خمينی به مهندس بازرگان و جبهه ملی را که بعنوان اپوزيسيون تحمل شده در سال 1360 تثبيت شد را عقب نشينی بشود ناميد، شايد اين هم عقب نشينی است. اما در واقع هدف اصلی خمينی خيلی روشن زدن نيروهای راديکالی بود که سالها در صفوف خود او برای استقرار جمهوری اسلامی کوشيده بودند و به همين علت هم آنها را منافق ناميد چون طرفداران خود آقای خمينی به امجاهدين بمثابه نيروئي خودی مينگريستند و اطشان ميخواست آن ديدگاه از مجاهدين را کاملاً نابود کنند و عبارت منافق بهترين انتخاب لغت از تاريخ اسلام برای بيان اين هدف بود. اما در همان حال نيز آيت الله خمينی ميخواست نيروهای معتدل تر را خنثی کند و اصل دليل استقبالش از شکل گيري سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی و جريان ميثمی و نيز دليل برخوردش به بازرگان و جبهه ملی نيز همان بود و به اين شکل در صفوف آن اپوزيسيون درونی جمهوری اسلامی شکاف انداخت. البته همانطور که خاطر نشان کردم اشتباه مجاهدين در توسل به خشونت نيز به اين حرکت آيت الله خمينی دامن زد.
اما فراموش نکنيم که در آن سالهای اوائل انقلاب هنوز اسلامگرايی طرفداری زيادی در ميان مردم داشت و همه تکيه رژيم حتی در زمان اولين اعدام های اپوزيسيون در آنزمان بر سرنيزه نبود. در مقايسه امروز نيروهای مخالف اشتباه مجاهدين را تا کنون نکرده اند يعنی دست به اسلحه نبرده اند. همچنين اساساً اسلامگرايی در ايران طرفداری خود را از دست داده است و آنچه از نظر فکری هواداری بين مردم دارد نه اسلامگرايی، بلکه جدايی مذهب و دولت است و رژيم نيز تکيه اساسی اش بر سرنيزه است که حتي ساده ترين معترضان را در کهريزک مورد تجاوز نظاميان قرار داده است يعنی رفتاری که ديکتاتور ترين دولت هاي نظامی در تاريخ ايران، مرتکب نشده بودند.
در نتيجه اگرچه تاکتيک برخورد آقای خامنه ای به اپوزيسون در امروز خيلی شبيهِ برخورد آقای خمينی به اپوزيسيون در سال 1360 است اما بايد از عبارات خود آيت الله خامنه ای بهره برم و بگويم که اين تاکتيک اطشان کاريکاتور برخورد آيت الله خمينی است. يعنی نه اقای خامنه ای، نه جمهوری اسلامی، و نه اسلامگرايی در موقعيت سال 1360 نيستند و نتيجه اين تاکتيک آقای خامنه ای نيز نه سقوط جنبش بلکه درجه دو شدن برخی رهبران جنبش به جايگاه مهندس بازرگان است و از سوی ديگر شاهد ارتقاء برخی ديگر از رهبران جنبش سبز خواهيم بود. بويژه آنهائي که خصلت سکولار جنبش سبز را بهتر درک کرده اند بيشتر و بيشتر رهبری جنبش سبز را در آينده، در دست خواهند گرفت.
به اميد جمهوري آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
ششم بهمن ماه 1388
January 26, 2009


کیهان شریعتمداری: سران فتنه، اراذل و اوباش اجاره اي را براي سوءاستفاده از چهارشنبه سوري و آشوبگري سازمان دهي كرده اند

حمله شدید کیهان حکومتی به خبرگزاری ایلنا
سایت پارسینه: روزنامه کیهان در خبر ویژه ای نوشت: خبرگزاري ايلنا كه به سران فتنه نزديك است، در اقدامي ناشيانه از تلاش فتنه گران براي دست زدن به آشوب در پوشش چهارشنبه سوري پرده برداشت. اين خبرگزاري به نقل از مديرعامل سازمان آتش نشاني شهر تهران آورده است «براي چهارشنبه سوري امسال، قطعا مشكل داريم» و افزوده است كه وي در اين باره توضيح بيشتري نداد. خبرگزاري ايلنا در تفسير خود بر اين خبر مي نويسد «به نظر مي رسد با توجه به موج نارضايتي موجود در جامعه كه در ماه هاي پس از انتخابات از هر مناسبتي براي حضور در خيابان ها و اعتراض مسالمت آميز خود استفاده كرده اند، مسئولان امسال بيش از هميشه نگران چهارشنبه سوري هستند»!
خبرگزاري ايلنا توضيح نداده است كه اگر حضور آشوبگران در خيابان ها به قول اين خبرگزاري «مسالمت آميز» است، چرا بايد براي مسئولان و مخصوصا مسئولان آتش نشاني نگران كننده باشد؟!
خبر ناشيانه ايلنا نشان مي دهد كه سران فتنه، اراذل و اوباش اجاره اي را براي سوءاستفاده از چهارشنبه سوري و آشوبگري سازمان دهي كرده اند و بخشي از اين آشوبگري مانند موارد مشابه ديگر، آتش زدن اموال عمومي است كه به نوشته ناشيانه ايلنا، مي تواند باعث آمادگي سازمان آتش نشاني باشد.

سه شنبه، 6 بهمن ماه 1388
پارسینه

اندر باب حکایات شیخ مبارز و مخالف دولت آقای کروبی


ایشان می‌گویند:

که هنوز عقیده دارد در انتخابات ریاست جمهوری ایران تقلب شده است، اما آقای احمدی نژاد را به دلیل تنفیذ حکمش توسط آیت الله علی خامنه ای، رئیس دولت می شناسد

فکر می‌کنم حق با ایشان است. علت:

رئیس نظام و حاکمیت رئیس دولت را تنفیذ میکنند، و آنکه این نظام و حاکمیت را و رئیس آنرا تایید دارد، به طبع آن رئیس دولت و دولت آنرا باید بپذیرد.

اما صورت مسئله این نیست. چراکه آنچه عیان است چه عاجز به بیان است. مسئله ما در واقع با این نظام و حاکمیت است، حتی نه‌ با رئیس آن. روئسای این نظام می‌‌آیند و میروند، وظایف خود را بد یا خوب انجام خواهند داد، یکی‌ نامش خمینی است و دیگری خامنه‌ای و سومی نمی دانیم شاید موروثی شود یا گروهی، فرقی‌ نمیکند. مهم برای ما مسئله دارها خود نظام است. این نظام است که مسئله ماست. حال این ما کی هستیم بماند و موضوع دیگری است.

دولت و رئیس دولت این نظام حتی صورت مسئله نیست. چراکه دولتها می‌‌آیند و میروند، یکی‌ با نام موسوی، دیگری با نام هاشمی و یا خاتمی، و آن دیگری با نام احمدی نژاد دولت‌های خود را تشکیل میدهند چند صباحی می مانند و بعد محو میشوند. اما این نظام و حاکمیت است که میمانند و با این ماندگاری است که ما مسئله داریم.

پس بیاییم با هم در این روز‌های حساس و سرنوشت ساز در کشور، بار دیگر صورت مسئله را با هم مرور کنیم. مسئله ما حاکمیت و این نظام است یا دولت این نظام؟

از همینجا است که این "ما" دچار انشقاق میگردد. بطور کلی‌ این دستجات در ایران موجودند:

۱-مخالفان نظام

۲-مخالفان رئیس نظام، مخالفان خامنه أی

۳-مخالفان دولت حاضر، مخالفان احمدی نژاد

۴-برای اصلاح نظام

گفته میشود وجه مشترک همه این دستجات مخالفت با دولت احمدی نژاد است. یعنی‌ همه این گروه‌ها گرد هم آمده اند تا احمدی نژاد را از ریاست دولت نظام پایین بکشند و آقای موسوی را به جای آن بنشانند، که با مخالفت رئیس نظام مواجه شده است. در نتیجه این مخالفت دستجات نامبرده یکی‌ پس از دیگری هم اکنون در تلاشند، نان خود را در تنوری که داغ است بپزند.

و بدینسان مخالفان نظام(جمهوری، سلطنت،کمونیستی) مخالفت خود را با نظام آشکارتر میکنند. مخالفان رهبری آقای خامنه أی مشغول پختن نان خود هستند. آقای موسوی رئیس دولت اسبق مشکل را در دولت احمدی نژاد می‌بیند. اصلاح طالبان نا‌ امید از اصلاح نظام به این و آن گروه منقسم شده اند.

اینکه چه پیش خواهد آمد و کدام دسته مهر خود را بر روند اوضاع خواهد کوبید کسی‌ چیزی نمیداند. آنچه که مسلم است، فرایند رویدادها گواه بر رادیکالیزه شدن وضعیت سیاسی کشور میدهد.

به‌ نظر من اما، پیروزی نهایی در ایران از آن جمهوری ایرانی‌ است.


مهدی کروبی
Tue Jan 26 09:58:03 2010.

------------------------------------------------------------------------------

کروبی: احمدی‌نژاد را به دلیل تنفیذ رهبری رئیس دولت می‌دانم

مهدی کروبی، یکی از رهبران مخالفان دولت در ایران می گوید که هنوز عقیده دارد در انتخابات ریاست جمهوری ایران تقلب شده است، اما آقای احمدی نژاد را به دلیل تنفیذ حکمش توسط آیت الله علی خامنه ای، رئیس دولت می شناسد.

خبرگزاری فارس که از دولت ایران حمایت می کند، صبح روز دوشنبه ۵ بهمن (۲۴ ژانویه) در گزارشی نوشت که آقای کروبی در پاسخ به این سئوال که "آیا شما رئیس جمهور قانونی و منتخب ملت ایران را به رسمیت می شناسید" گفته است: "بنده اشکالات خود را همچنان وارد می دانم، اما در خصوص سئوال شما باید بگویم بله، رئیس جمهور را نیز به رسمیت می شناسم".

ساعتی بعد سحام نیوز، سایت رسمی حزب اعتماد ملی، در توضیحی به نقل از حسین کروبی، فرزند آقای کروبی نوشت: "آقای کروبی گفتند که من کاملا بر این عقیده که در انتخابات تقلب روی داده و شبهه انگیز بوده محکم ایستاده ام و اعتقاد دارم که در شمارش آرا کاملا دخالت شده است، اما چون آقای خامنه ای حکم آقای احمدی نژاد را تنفیذ کردند، به همین خاطر آقای احمدی نژاد را رئیس دولت این نظام می دانم".

حسین کروبی همچنین در گفت و گو با بخش فارسی بی بی سی، در پاسخ به این سئوال که چرا این موضع آقای کروبی چند ماه پس از تنفیذ حکم ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد اعلام می شود، گفت: "شاید به این دلیل بوده است که در ۸-۷ ماه گذشته ایشان منتظر بودند که حاکمیت به اعتراضات مردم توجه کند و به خواسته های آنها تن بدهد، اما اکنون که حاکمیت اصرار دارد که به خواسته مردم تن ندهد، ایشان می خواهند راه برون رفتی ایجاد کنند".

پسر آقای کروبی در پاسخ به این سئوال که آیا این موضع گیری نوعی عقب نشینی نیست؟ گفت: "صحبت های آقای کروبی همان صحبت هایی است که در بیانیه هفدهم آقای موسوی هم به نوعی به آن اشاره شده است. این عقب نشینی نیست، بلکه جستجوی راه برون رفت از وضعیتی است که دولت ایجاد کرده و کشور را به سمت پرتگاه می برد".

حسین کروبی اظهار امیدورای کرد که موضع گیری تازه آقای کروبی باعث شود که مجلس نظارت جدی خود را بر کار دولت اعمال کند و در مواردی که به گفته او دولت بر خلاف منافع کشور حرکت می کند، از دولت بازخواست شود.

میرحسین موسوی، یکی دیگر از رهبران مخالفان دولت ایران هم در بیانیه اخیر خود بندی را به عنوان یکی از خواسته های معترضان مطرح کرده بود که توسط برخی ناظران، نوعی به رسمیت شناختن دولت تلقی شد.

آقای موسوی در این بیانیه، یکی از خواسته های معترضان را چنین مطرح کرده بود: "اعلام مسئولیت پذیری مستقیم دولت در مقابل ملت و مجلس و قوه قضائیه به نوعی که از دولت حمایت های غیرمعمول در مقابل کاستی ها و ضعف هایش نشود و دولت مستقیما پاسخگوی مشکلاتی باشد که برای کشور ایجاد کرده است. به یقین اگر دولت کارآمد و محق باشد خواهد توانست جواب مردم و مجلس را بدهد و اگر بی کفایت و ناکارآمد بود مجلس و قوه قضائیه در چارچوب قانون اساسی با او برخورد خواهند کرد".

مهدی کروبی و میرحسین موسوی دو نامزد جناح اصلاح طلب در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران بودند که به نحوه برگزاری انتخابات اعتراض کردند و دولت برآمده از این انتخابات را نامشروع دانستند.



------------------------------------------------------------------------------