۱۳۹۲ فروردین ۱۰, شنبه

تئوری دو ملت چیست؟ قسمت پایانی

هیچ تردیدی در این نیست که انقلاب صنعتی محصول درجات عالی رشد یافتگی بورژوازی سنتی و صنعتی شدن و رشد
مانوفاکتورها در کشور انگلستان و در هیچ کشور دیگر بطور نمونه ایران و یا چین، اسپانیا و یا حتی فرانسه و آلمان و ژاپن بوده است . فقط در انگلستان.

مانند اسپانیا و کشورهای مشابه ما دارای یک بورژوازی سنتی و محافظه کار شدیم که نظر به درجات رشد نیافتگی اش حتی بیشتر دست به دامن استبداد شد تا  از نهضتی که همراه با رواج انقلاب صنعتی در کشور برای آزادی و دموکراسی بود پشتیبانی کند.

این بورژوازی در اوج ابراز تمایلات ضد دموکراتیک و ضد آزادی خواهانه خود حمایت های بی دریغ خویش از استبداد را توامان با حمایت از مشروعه خواهی و حکومت بورژوا تئوکراتیک نمود. باید توجه داشت حکومت تئوکراتیک در اوج فئودالیته و قرون وسطی مطرح بوده است و در دوران گذار از فئودالیته و پیدایش بورژوازی و صنعت فاصله گرفتن از تئوکراسی و  حکومت واتیکان و از این رو ایجاد حکومت های ملی راه بسیاری از کشورها بوده که در این دوران گذار از فئودالیته طی نمودند.

اما در ایران برعکس. در دوران گذار از فئودالیته بخصوص در قرون اخیر - در مصاف با مدرنیزاسیون و انقلاب صنعتی -  بورژوازی سنتی بیشتر  ابراز تمایل برای ایجاد یک حکومت تئوکراتیک و رنسانس حکومت واتیکان در کشور از خود نشان داده است .


مانند این که بخواهند ملت مدرن و بالنده را در بطن مادر سر ببرند  جامعه سنتی بخصوص در اقشار و طبقات عالیه و میانی در قرون اخیر  بیشتر تمایلات برای مشروعه خواهی و پرهیز از انقلاب بورژوا دموکراتیک از خود بروز داده است.


بورژوازی سنتی و جامعه سنتی این سرکوبی ملت جدید را توامان با یک ستیزه جویی علیه استعمار و تشکیل جبهه ضد امپریالیستی و بیگانه ستزی و حمایت از فرهنگ و منافع ملی و... نموده است

جالب در این است کلیه سنتی ها اعم راست و چپ مبارزه ضد امپریالیستی و  بیگانه ستیزی و دفاع خود از فرهنگ ملی  را جدا از ستیزه با پایگاه این امپریالیسم و بیگانه در کشور یعنی ملت جدید، روابط اجتماعی نوین و جلو گیری از انقلاب صنعتی در کشور است نمی بینند.

و در همین مشاهده است که نوک پیکان حمله علیه انقلاب بورژوا دموکراتیک متوجه به زعم ایشان رهبری شان یعنی بورژوازی لیبرال می نمایند.

اما راستی این لیبرال ها کیستند؟

تا جایی که ما می بینیم این لیبرال ها که سنتی ها می فرمایند  همان بورژوازی ملی است که از صفوف خود این بورژوازی سنتی هرباره سر در می آورد و مانند سال های 20 -32 و سپس در انقلاب اسلامی دست در دست بازار و روحانیت همراه با همین طیف سنتی است.

یعنی به راستی این لیبرال ها که این سنتی ها می گویند شاخه ایی از خود همین سنتی هایند و در بیشتر موارد از خود همین آقازاده ها، بازاریان و تجار و در گذشته از اشراف و خوانین و فئودال های کشور سر بیرون آورده است.

یعنی به عبارت دیگر این بورژوازی لییرال که این سنتی ها می گویند  در واقعیت امر سخنگوی بورژوازی صنعتی و بالنده و مدافع انقلاب بورژوا دموکراتیک و اتحاد با کارگران و طبقه متوسط نوین در کشور نیست بل که مانند بسیاری چیزهای دیگر در این کشور ساخته و پاخته های مصنوعی و از بالا برای جانشینی برای این و یا حزب واقعی و راستین در کشور می باشد.

این بورژوازی لیبرال که سنتی ها خلق کرده اند و دست در دست بازار و روحانیت دارد آنقدر گندکاری کرده است که واقعا باید به آنها ییکه می گوید  اندیشه بورژوازی لیبرال در کشور اسطوره بیش نیست و ما دارای بورژوازی لیبرال در کشور نیستیم تا میزانی حق داد.


باید به آنها حق داد که می گویند ما اصلا بورژوازی که در انقلاب بورژوا دموکراتیک مطرح است نداریم. برخی این بورژوازی را همان طبقه متوسط یا به عبارت دیگر طبقه سوم می دانند که به این باورند این طبقه متوسط که حامی انقلاب بورژوا دموکراتیک در کشور باشد از وجود خارجی برخوردار نیست.

بهر حال این تئورهای در کنار تئوری دوملت مطرحند و پیروان خود را دارند.

حال به زعم برخی تئوری ها آیا ما بورژوازی نوین داریم، طبقه متوسط پشتیبان انقلاب بورژوا دموکراتیک داریم، کارگران نوین حامی انقلاب بورژوا دموکراتیک داریم , ملت نوین و بالنده داریم یا نه وخامت این ملت نو، ضعف و چند دستگی در میان شان به قدری است که توگویی اصلا به چشم نمی آیند.


این نوشته در چنین شرایطی زبان و سخنگوی این ملت سرکوب شده و نوین شده است ملیتی که هرقدر هم به چشم نیاید و نمی خواهند به چشم آید لاکن وجود دارد و حیاتش را  به زمانی از انقلاب صنعتی و آغاز مدرنیزاسیون در کشور  مدیون می باشد.

ملتی که زیر خرواری از ارتجاع، تهمت ها، چپ گرایی ها و... نحیف و زحمی نفس می کشد و در همه جا حامی سکولاریته، انقلاب بورژوا دموکراتیک، آزادی و دموکراسی ، انقلاب صنعتی و رفاه همگانی و ترقی و.. در کشور می باشد.

تئوری دو ملت چیست؟ قسمت دوم

در پاسخ به پرسش هایی که در شماره پیشین مطرح نمودیم باید دانست که کفه سنتی کشور تا به امروز هیچ تردیدی به خود راه
نداده که ملت و جامعه جدید یک جامعه با ماهیت ملی نیست و به عبارت دیگر جامعه و ملت در حال رشد  و توسعه  با تمامی روابط درونی اش اعم از کارگران، طبقه متوسط و بورژوازی باید نابود شود.

البته راه ها نابودی که سنتی ها پیش روی می نهند در آن اتفاق نظر ندارند. بطور نمونه سنتی های چپ راه جدایی از راه سنتی ها راست مطرح می کنند. لاکن فصل مشترک و عمومی در سنتی ها اعم راست و چپ دولتی کردن به عنوان یک شیوه برای نابودی مناسبات و جامعه روبه توسعه در کشور است.


از همین منبع های سنتی- خواه راست و خواه چپ - است تهاجم گسترده علیه بورژوازی لیبرال صورت می گیرد. از دیده سنتی ها بورژوازی لیبرال یا به قولی ها قول آنها لیبرال ها سرکردگی ملت جدید را بعهده دارند و دولت مدرن که پاسخ گوی نیازهای اجتماعی ملت جدید است را همین بورژوازی لیبرال تشکیل می دهد.

از همین رو تمام دستجات سنتی عمده نفرت خود نسبت ملت و روابط اجتماعی جدید  و در حال توسعه را  معطوف بر همین آقایان جدید که بورژوازی لیبرال باشند  می نمایند تا متوجه کارگران نوین و فابریک ها.

و در عوض سنتی ها چپ که سخنگوی کارگران در روابط اجتماعی سنتی و پیشین کشور می باشند از برادران و رفقایشان یعنی کارگران فابریک ها مطلبند که برای نابودی جامعه سرمایه داری وابسته و بطور کلی برای نابودی سرمایه داری در کشور از دادن دست دوستی به لیبرال ها خود داری کنند.

به این ترتیب این ها هرباره از کارگران نوین می خواهند از انقلاب بورژوا دموکراتیک استنکاف کنند و به صفوف شان برای نابودی سرمایه داری در کشور بپیوندند. آنها می گویند بورژوازی لیبرال که به استثمار کارگران جدید اشتغال دارد مانند سگ زرد که برادر شغال است با بورژوازی سنتی و ملی از یک طبقه واحد می باشند و ابندو باید نابود شوند.

اما براستی دادن دست دوستی به بورژوازی لیبرال، انقلاب بورژوا - دموکراتیک چیست که این گونه کلیه سنتی ها ازآن نفرت دارند؟

آیا انقلاب بورژوا دموکراتیک یک انقلاب بورژوا لیبرال است و در آن دولت از سوی لیبرالها تشکیل می گردد و کارگران نقش و سهمی در رهبری و تشکیل دولت جدید ندارند؟

آیا انقلاب بورژوا دموکراتیک آن گونه است که سنتی ها می گویند؟

حقیقت این است ملتی که با ملت دیگر رابطه خصمانه دارد و کمر به نابودی آن بسته است این نفرت خود را محدود نمی کند.  از همین رو هم است که از سوی سنتی ها سیلی از تهمت ها سوی ملت نوین و جامعه نو و روبه پیدایش روان است.

نسبت دادن انقلاب بورژوا دموکراتیک به بورژوازی لیبرال - به اختصار لیبرال ها - و سرانجام حواله دادن این انقلاب در پیروی از مکتب و ایدئولوژی لیبرالیسم تنها یک نمونه کوچک برای سیاه سازی حریف تاریخی است.

لاکن انقلاب بورژوا دموکراتیک  آن گونه که تاکنون در نگاه سنتی و ارتجاعی و بازدارنده به آن نگریسته شده و به آن حمله شده است برابر با انقلاب بورژوا لیبرال و برابر با رهبری و آقایی این بورژوازی در این انقلاب نیست.

من همان گونه که در راهکرد برای برون رفت از وضعیت کنونی تشریح نمودم عمده تهاجم و نوک پیکان حمله انقلاب بورژوا دموکراتیک  جامعه سنتی و پیروان انقلاب بورژوا تئوکراتیک می باشد.

انقلاب بورژوا دموکراتیک در پی حل تضاد موجود میان دو ملت بسوی ملت نوین و سربلند و بالنده است. در پی حل تضاد عمده در یک کشور در حال گذار و در حال توسعه می باشد.

انقلاب بورژوا دموکراتیک در اهداف خود بر این نکته  تاکید دارد که کشور آن قدر که از عدم توسعه یافتگی انقلاب صنعتی دچار مشکلات شده است از رشد و توسعه آن رنج نمی برد. و به این ترتیب به این نکته تاکید دارد این ملت سنتی است که مایه عقب ماندگی، مشکلات عدیده اجتماعی و... است و نه ملت نو و بالنده.

اتهام این که جامعه  و ملت نو حاصل رشد نیافتگی جامعه و ملت کهن  بوده و از دل توسعه آن سر بر نیاورده و یک نوزاد اجنبی است و لذا حقانیت ندارد این انتظار بی پایه را ایجاد می کند که توگویی انقلاب صنعتی در سایر کشورها مانند انگلستان هرباره تکرار اختراع ماشین ها بخار در سطح ملی بوده است و اساسا این انتظار که گویی چنین امری از امر انقلاب صنعتی و یا هر انقلاب فنی دیگر عملی است.

ادامه دارد..






تئوری دو ملت چیست؟ قسمت یکم

تئوری دو ملت در واقعیت امر ناطر بر شرایط تاریخی - اجتماعی  کشورهای  در حال گذار می باشد که  به وجه سنتی و وجه
مدرن منقسم می شوند.


وضعیت اجتماعی گذار این کشورها - سنتی  و مدرن - به نحوی است که این کشور ها را در رفتار کلان اجتماعی معمولا به دو گروه اصلی و به این معنا دو ملت در یک سرزمین تقسیم می کند.

تئوری دو ملت و یا دو جامعه خط بطلانی می کشد بر روی نظریه یک جامعه و یک کشور.  نظریه دو جامعه که در واقع شالوده نظریه دو ملت را تشکیل می دهد اشراف به همان گذار اجتماعی  و تاریخی دارد که این کشور ها در حال پیمودن آن هستند.

در کشور ما کفه سنتی مشروعه خواه است. نظر به وضعیت تغییر یافته این کفه که دیگر در شرایط قرون وسطایی و فئودالی نیست  مشروعه خواهی کفه سنتی به صورت بورژوا تئوکراتیک متبلور میشود.

بر این اساس می توان تئوری دو ملت را به گونه زیر توضیح داد:

یک ملت پیرو انقلاب بورژوا  تئوکراتیک و ملت دیگر پیرو انقلاب بورژوا دموکراتیک است.

بورژوا تئوکرات ها  و یا مشروعه خواهان  پدیده های علم شده در وضعیت تغییر یافته جامعه سنتی است. پس از گذار از قرون وسطی و فئودالیته با صنعتی شدن و پیدایش شهرهای صنعتی بورژوازی سنتی پدید می آید. تجار، اصناف و کسبه ماحصل این جدایی صنعت از فلاحت و آغاز صنعتی و شهرنشینی پس از فئودالیته می باشند.

این بورژوازی و این شهروندان که پس از فئودالیته   پدیدار می شوند در کشور ما بیشتر از خود رویه مشروعه خواهی نشان داده اند. مشروعه خواهی این بورژوازی بی علت نیست. این بورژوازی در کشور بطور استبدادی پیدا شده است و شدیدا دارای روحیه محافظه کاری است. برخلاف همین بورژوازی در انگلستان که زمینه ها برای رشد و سپس انقلاب صنعتی از دل همین بورژوازی فراهم بود بورژوازی سنتی ایران هرگز دارای چنین امکانی نگشت و سپس در دوران که بورژوازی انگلیس و دیگر استعمارگران به کشور تهاجم تجاری نمودند بورژوازی سنتی بیشتر به دامن روحانیت هدایت شد و در برابر استبداد دولتی بیشتر مشروعه خواه گشت.

باید در نظر داشت از آنجاییکه انقلاب صنعتی در کشور ما ماحصل رشد این بورژوازی سنتی و ملی نیست و از بالا و کنترل شده وارد کشور گردید و در روند  رشد این انقلاب صنعتی بیش از پیش به محافظه کاری بورژوازی ملی و  سنتی افزود و آنرا بدامن مشروعه خواهی هدایت نمود.


در واقع تئوری نیمه فئودال نیمه مستعمره از همین جا شکل گرفت و اشراف بر تئوری دو جامعه یکی ملی و سنتی و دیگری استعماری در کشور داشت.

بعدها با رفرم ارضی برخی تئوری نیمه فئودال و نیمه مستعمره را به تئوری نظام سرمایه داری وابسته مبدل نمودند و این نظام سرمایه داری وابسته اشاره به حذف فئودالیته و لذا نتیجتا  بر سلطه بی چون و چرای نظام مستعمرگی یعنی سرمایه داری وابسته در کشور داشت.

جالب در تئوری مستعمرگی - حتی در حالت نیمه مستعمرگی فبلی آن - این حقیقت است که آن مناسبات اجتماعی که در  نتیجه ورود انقلاب صنعتی در کشور رو به تکوین می نهد به عنوان نظام و جامعه مستعمره، سرمایه داری وابسته و غیر ملی و به عنوان پایگاه استعمار و امپریالیسم تلقی داده میشود که در یک دستور عمل های بعدی به نظر می آمد که باید ریشه کن شود.


در ریشه کردن مناسبات اجتماعی جدید و به عبارت ما ملت دیگر که در کنار ملت قدیمی در حال شکل گیری بود به ظاهر همه متفق القول بودند.

اما این ملت جدید و مدرن که در دیده اهالی سنتی مانند نوزاد غیر قانونی و ناخواسته  و غیر ملی جلوه می نمود چه ملتی بود؟ آیا این ملت و این جامعه در حال شکل گیری آن گونه که در دیده سنتی ها و قدما جلوه می نمود  جامعه وابسته، با ماهیت غیر ملی و استعماری بود که باید جلوی پیدایش و توسعه  اش را گرفت؟


ادامه دارد..