۱۳۹۱ خرداد ۱۶, سه‌شنبه

ارزش افزوده و انباشت آن



من در سطور زیرین در پی توضیح این مطلب هستم که  وجود ارزش افزوده خودبخود  به انباشت آن منجر نمی شود. برای انباشت ارزش افزوده شرایطی مناسب ضروری است.

ارزش افزوده  از آغاز همراه اقتصاد بوده است . تفکیک ارزش افزوده و اقتصاد ناممکن است. ارزش افزوده همان کار پنهان در فرآورده است. این ارزش معمولا سود یا بهره خوانده میشود.

در هر چرخه اقتصاد که با تولید یک فرآورده و یک ارزش نوین همراه است هرباره دو واقعه همزمان روی می دهند:


  • مصرف ارزش های قدیمی
  • تولید ارزش نوین
ارزش نوین همان کار پنهان و کار هویت دهنده در هر چرخه اقتصادی است.

انسان تولید کننده از راه سرمایه صاحب کار یعنی  ارزش افزوده را به تصاحب خود در می آورد..

اما در هر شرایطی از تولید و لذا در هر شرایطی از تولید ارزش افزوده  ، انباشت سود ممکن نیست. برای انباشت ثروت به شرایطی بیش از شرایط تولید آن نیاز است.

همین تفاوت میان تولید بهره  از یکسو و از سوی دیگر انباشت بهره این گمان را ایجاد نموده است که توگویی  از همان  آغاز این بهره نیست که  اقتصاد را همراهی می کند. یعنی فقدان انباشت بهره دال بر فقدان بهره تلقی شده است.

 و یا آنگونه  مکتب سوسیالیسم در اقتصاد سیاسی در تلاش جلوه دادن آن است توگویی پیدایش بهره ثمره پیدایش طبقات اجتماعی و لذا معلول و شاخص استثمار انسان از انسان است

 محاسیه مکانیزم انباشت بهره متکی است بر   روش تقسیم کار و فراورده به فرآورده های لازم و فرآورده های اضافی

  • فرآورده های ضروری  و یا کار ضروری آن بخش از تولیدات و یا ارزش افزوده است که برای جبران هزینه های کار و تولید محاسبه می شوند
  • فرآورده های اضافی مازاد برمصرف و مازاد بر هزینه ها و تولیدات مصرفی در حین کار و تولید می باشند.

باید توجه داشت میان مکانیزم ارزش افزوده - مکانیزم بهره - از یکسو و از سوی دیگر مکانیزم انباشت بهره فرق وجود دارد.

مبحث کار لازم و کار اضافی یک مورد از مکانیزم بهره نیست. اما یک  متد  محاسباتی از مکانیزم انباشت بهره می باشد.

برای روشن شدن مطلب به توضیح زیر توجه تان را جلب می کنم.

بر پایه مکانیزم سود از همان آغاز بهره ، اقتصاد را همراهی می کرده است. اما بر پایه مکانیزم انباشت سود از همان آغاز انباشت بهره اقتصاد را همراهی نمی کرده است.

 به عبارت دیگر توان مندی های مولده و دیگر شرایط تولیدی در آغاز برای انباشت ثروت و انباشت بهره - انباشت ارزش افزوده - فراهم نبوده اند.

اما با این وجود از همان آغاز هر تولید و هر چرخه اقتصادی شاخص تولید ارزش افزوده و بهره بوده است.

 بنابراین انباشت بهره و انباشت ثروت ماحصل یک سیر تاریخی در اقتصاد بشر است. بعنی تا این که  بهره ها و یا ارزش های افزوده که در هر چرخه اقتصادی تولید می شوند شرایط این را بیابند انباشت شوند یک زمان کم و بیش طولانی اقتصادی لازم است طی شود.

این پروسه همان پروسه پیدایش انباشت اولیه ثروت و پروسه تابو شدن بهره و یا سود می باشد.

اما تا آنزمان - تا زمان انباشت اولیه ثروت - بهره های هربار تولیدی به  مصرف  رسیده اند چرا که  عرضه  تولیدات کفاف تقاضای  هرباره تولید کنندگان را نمی داد.

بنابر این برای انباشت باید شرایطی پدیدار شود که بر پایه آن عرضه  مازاد بر تقاضا باشد. این نخستین شرط اصلی برای انباشت ثروت است که خود معلول علت قوای تولیدی است.

در فقدان چنین شرایطی نظر  به برتری تقاضا بر عرضه کار اضافی وجود ندارد و کار در کلیت در حوزه کار ضروری است و کار ضروری به سهم خود تکافوی تقاضای تولید کنندگان را نمی کند.

در چنین شرایط منفی   ارزش های افزوده و بهره قادر به انباشت نیستند و هرباره در پاسخ به تقاضاهای تولید کنندگان در عوض انباشت مصرف می گردند.


پس باید در نظر داشت مکانیزم محاسباتی مولفه ها برای انباشت اولیه ثروت یعنی تقسیم کار به کار  لازم و کار اضافی - کار مصرفی و کار انباشتی - قادر به انتقال به مکانیزم های محاسباتی ارزش افزوده نیست.


یعنی ما برای توضیح بهره - سود - قادر نیستیم کار را هرباره به کار مصرفی و کار انباشتی تقسیم کنیم.

به عبارت دیگر به این نتیجه غلط برسیم که بهره عبارت است از فرآورده هایی که در طول کار اضافی تولید می شود. و یا آن گونه مکتب سوسیالیسم در اقتصاد سیاسی مدعی است:  بهره هر باره همان  کار اضافی انجام شده از جانب استثمار شوندگان برای استثمار گران می باشد.

بعنی این نتیجه غلط که توگویی در آغاز بهره و ارزش افزوده وجود نداشته است.

سود یک موضوع اقتصادی



سود یک موضوع اقتصادی است و تاریخ سود با تاریخ اقتصاد هم گام می باشد. اقتصاد به این اعتبار یعنی بهره  برداری و سودورزی.
.اما به غیر از این است با مسئله تقسیم و توزیع سود و یا بهره.  تقسیم و یا تجدید تقسیم بهره ویا سود یک مسئله اجتماعی است

من در پایین می خواهم از این دو تز به هم مربوط دفاع کنم و برای روشن تر شدن مطلب باردیگر آنها را تکرار می کنم


  • سود یا بهره یک  پدیده اقتصادی است
  • تقسیم و تجدید تقسیم بهره یک امر اجتماعی است

در توضیح مورد اول- یعنی سود که یک پدیده اقتصادی است به این نظرم منشاء پدیده ایی بنام سود یا ارزش افزوده - کار پنهان-  قابل توضیح  در چارچوب مناسبات اجتماعی نیست.

به این اعتبار بهره دهی - که یک پدیده اقتصادی است - با بهره کشی - که توزیع ناعادلانه سود است و به این اعتبار پدیده اجتماعی است فرق دارد.

از زمانی که این دو باهم جابجا شوند- بهره دهی اقتصادی و بهره کشی اجتماعی -  این می شود که ما منبع بهره دهی را در روابط و مناسبات اجتماعی جستجو کنیم.

نظریه ایی که ریشه بهره دهی اقتصادی را- نه بهره کشی اجتماعی  را - در روابط اجتماعی و به اصطلاح رایج مناسبات طبقاتی می جوید تاریخ پیدایش بهره دهی اقتصادی را به جلو کشانده و آنرا با تاریخ پیدایش طبقات اجتماعی و لذا در چارچوب مناسبات طبقاتی  پیوند می دهد.

ما اگر پیدایش نخستین بار پدیده طبقات اجتماعی را به سهولت با پیدایش مدنیت و اسکان یافتگی در ارتباط بدانیم از این پیوند می توان چنین نتیجه گرفت تاریخ بهره دهی اقتصادی به مراتب قدیمی - و به قدمت تاریخ انسانی- از تاریخ مدنیت و تاریخ مبارزات طبقاتی است.


ایده ایی که به این نظر بود مبارزه طبقاتی نیروی محرکه تاریخ اجتماعی انسان است اگر از یاد می برد همان تاریخ در مراحل پیش مدنیت هم دارای یک نیروی محرکه بوده است، همان ایده با انتقال ساده  خود در علم اقتصاد - اقتصاد سیاسی - در پی اثبات خود به شیوه اقتصادی  برآمد.

اما مناسبات طبقاتی و به طبع آن مبارزات طبقاتی یک پدیده اجتماعی است. مناسبات  طبقاتی امری است که با مورد دوم - تز دوم - مرتبط است.

به عبارت دیگر مناسبات و مبارزات طبقاتی آینه ایی است از پدیده تقسیم و توزیع ناعادلانه  ثروت و به عبارت دیگر تصاحب آن از سوی یک طبقه بر علیه طبقه دیگر


اما شالوده توزیع ناعادلانه ثروت انسان هرباره اقتصاد و به تبع آن  تولید ثروت و یا تولید بهره می باشد.

از این رو در گام اول  باید از توضیح اقتصادی یعنی توضیح پیدایش ثروت و بهره آغاز کرد و آنگاه در گام بعدی در هر مرحله تاریخی به نحوه تقسیم و توزیع اجتماعی بهره و یا ثروت پرداخت


برای روشن تر شدن مطلب مثالی می آورم.

همان گونه که می دانیم اساس کاپیتالیسم،  بازار است. بازار در کاپیتالیسم به منتهای درجه خود می رسد. کاپیتالیسم در عین حال یعنی مالکیت خصوصی. در کاپیتالیسم مالکیت خصوصی به منتهای درجه اعتبار خود می رسد. کاپیتالیسم یعنی درآمد پروری و به این معنا مزدپروری. این آخری از ویژه گی های کاپیتالیسم است.


ما اگر از این ویژه گی کاپیتالیسم شروع کنیم آنگاه خواهیم داشت : کاپتیالیسم آن نظام بازار است که متکی بر مناسبات طبقاتی است که ویژگی این مناسبات طبقاتی  مزدوری کارگران است.

بنابر این تعریف ریشه اصلی و بنیادین کاپیتالیسم نظام بازار خواهد و ویژه گی آن مزدوری است.

اما جامعه کاپیتالیستی مانند هر جامعه انسانی دیگر دارای یک شالوده اقتصادی است. شالوده اقتصادی جامعه کاپیتالیستی مبتنی بر نظام بهره دهی است. نظام بهره دهی یک پدیده اقتصادی و یک پدیده عمومی است. همان گونه که هر نظام بازار - من جمله کاپیتالیسم -  بر یک شالوده اقتصادی و شالوده بهره دهی استوار است.



فرض کنیم ما می خواهیم نظام کاپیتالیسم را بطور پایه ایی به توضیح بکشانیم.

بدیهی است  برای این توضیح باید از پایه اقتصادی آن شروع کنیم و  سرانجام آنرا به ویژه گی اجتماعی کاپیتالیسم که بر نظام مزدوری استوار است ختم کنیم

اما نظریه ایی که در پی انتقال ساده اندیشه مبارزه طبقاتی به منزله موتور تاریخ اجتماعی در حیطه اقتصاد سیاسی است  همان نظریه است که تلاش دارد ویژه گی نظام مزدوری در کاپیتالیسم را مبنایی برای توضیح نظام بهره دهی قرار دهد.


من آنگونه که از آغاز شروع کردم در این خاتمه تاکید می کنم نظام بهره دهی یک نظام اقتصادی است. ما نمی توانیم نظام مزدوری در کاپیتالیسم را از ویژه گی اصلی و هویت دهنده کاپیتالیسم است را مبنایی برای توضیح نظام بهره دهی اقتصادی قرار دهیم.

 به عبارت دیگر منشاء بهره - کار انسانی و نهفته -  در نظام اجتماعی مزدوری نهفته نیست. 

نظام اجتماعی مزدوری یک نظام اجتماعی و یک فرم اجتماعی است. نظام مزدوری بازتاب نظام ناعادلانه توزیع ثروت می باشد.


نظریه که بر پایه نظام اجتماعی مزد در پی توضیح منشاء بهره است در ادامه لاجرم به این پندار واهی در می غلطدد که توگویی بهره و یا ارزش افزوده - که همان کار نهفته در فرآورده است -  عبارت است از کار اضافی. او مزد را که کار ضروری تلقی می کند در تناسب قرار می دهد با کار اضافی که در نظر او برابر با سود است

  • کار ضروری یعنی مزد
  • کار اضافی یعنی سود
این نظریه بهره دهی و بهره برداری را یک پدیده اقتصادی و ناگزیر است را تا سرحد یک کار اضافی در قبال کار ضروری تنزل می دهد.

ناگزیرا ادامه منطقی این نظریه این خواهد بود که  کار اضافی یعنی بهره باید بسود  کار ضروری یعنی مزد از  میان برود.

  • زیرا کار اضافی متبلور استثمار انسان از انسان است.
  • زبرا کار اضافی کار برای انگلان و مفت خوران می باشد

در صورت پراکتیزه کردن این تئوری یعنی عملا تنزل و سقوط دادن اقتصاد کشور تا سرحدادت یک اقتصاد مبتنی بر کار  بخور و نمیر - کارگری- و این یعنی سیر قهقرایی اقتصاد تا سر حدات توحش.