۱۳۹۰ مرداد ۲۲, شنبه

تحول اجتماعی کشور بسوی مدرنیته را جدی بگیریم


ضرباتی بسیاری و گاه غیر قابل جبرانی رژیم جمهوری اسلامی به مدرنیته و به تحول و انقلاب اجتماعی کشور بسوی مدرنیته وارد نمود.

یکی از این ضربات که به روح و روان مردم کشور وارد شده تخریب چهره انقلاب و تحول اجتماعی کشور است. از واژه انقلاب و تحول اجتماعی کشور شروع کنیم. براستی تصور عمومی و بخصوص نسل جوان از انقلاب بطور کلی و انقلاب در جامعه - انقلاب اجتماعی چه گونه است؟

براستی کدام نیرو در کشور به غلط هرباره که از انقلاب و تحول - در این جا پیوسته انقلاب به مفهوم اجتماعی آن مد نظر است - سخن است آنرا در مقابل اصلاحات و تغییر قرار می دهد؟

این کدام نیروست که می گوید اصلاحات آری انقلاب و تحول خیر؟

مگر این تحول و انقلاب و آن اصلاحات و تغییر چیست که این گونه در باور عمومی اولی چنین منفور و دیگری چنین محبوب شده است؟


ما قادر نیستم به این پرسش ها و نظایر آن پاسخ دهیم مگر این که به این نکته توجه مان را جلب کنیم که ایران کشوری است نیمه سنتی و نیمه مدرن و از دیرباز چنین کشوری در حال تحول و انقلاب از نیمه سنتی اش به نیمه مدرن آن بوده است.

این انقلاب و تحول اجتماعی بسوی مدرنیته مصمم بوده - اراده تاریخی- به ایران جامعه عالی تری اعطاء کند. قوای اجتماعی را بهینه سازد . کشور را قوی تر از گذشته در جهان معرفی کند. این خویشکاری ها این مرحله از تاریخ تکامل اجتماعی کشور بوده و ما ازاین مراحل تکاملی وانقلابی در کشور هم از قبل داشته ایم و سطح کنونی اجتماعی کشور در واقع محصول روند طولانی همین انقلاب ها و تحولات از آعاز بشر ایرانی تا کنون بوده است.

این انقلاب ها و تحولات منافی اصلاحات وتغییر ات اجتماعی در کشور نبوده اند و اکنون هم نیستند بل که در واقعیت امر همین اصلاحات و تغییرات هستند که در یک جمع کلی انقلاب و تحول اجتماعی خوانده میشوند.

بعنی در حقیقت اصلاحات و تغییر ات اجتماعی کشور جزیی از روند تحولی و انقلابی یک کشور می باشند و هیچ انقلاب و تحولی بدون تغییر و اصلاح ممکن نیست. این تغییر و اصلاح است که انقلاب و تحول را ممکن می سازد.

تغییرات و اصلاحات که در یک کشور نیمه سنتی و نیمه مدرن در حال وقوع هستند و یا اراده جمعی بر این است که چنین تغییرات و اصلاحاتی صورت پذیر گردند در واقعیت خود جزیی از همین روند طولانی انتقال ایران از یک کشور سنتی به یک کشور مدرن می باشد.

نظر به این امر ما می توانیم از این انتقال یا بطور کلی از آن به عنوان یک انقلاب و یا بطور جزیی از آن به منزله یک اصلاح و تغییر سخن بگوییم. و چون در این جا از تغییرات و اصلاحاتی که سخن است اصلاحات و تغییراتی است که در راستای تحول و انقلاب اجتماعی کشور بسوی مدرنیته است از اینرو چنین تغییر و اصلاحاتی تغییر و اصلاحات انقلابی نام دارند.

درعوض آن ، آن تغییر و اصلاحاتی که انقلابی و تحول ساز نیستند- رفرم- و بسوی مدرنیته رهنمون نمی شوند آن تغییر و اصلاحاتی می باشند که ضد انقلابی و ضد تکاملی اند. چنین تغییر و اصلاحاتی معمولا در نیمه سنتی کشور و با هدف این صورت می گیرند که جامعه سنتی و در حال فروپاشی را مرمت و اصلاح کنند. - رفرم سنتی -
به این قبیل اصلاحات که با هدف مرمت بنای کهنه جامعه صورت پذیر می گردند اصلاحات محافظه کارانه و دست راستی نام می نهند که واژه انقلاب محافظه کارانه نظر به رابطه اصلاحات و انقلاب هم از همین جا منشاء گرفته است.

ما آن ضرباتی که در واقع در آغاز از آن سخن راندیم که بر روح و روان کشور وارد شده را از سوی همین انقلاب محافظه کارانه و دست راستی داریم که در نتیجه چهره انقلاب و تحول و به همراه آن اصلاح و تغییر در کشور به طور کلی لکه دار و لجن مال شده است.

واز همین منبع انقلاب محافظه کارانه و دست راستی است که در فضای کشور این تصور غلط پراکنده واز آن آکنده می شود که توگویی انقلاب امری لایتجزا از خشونت است - اگر بخواهیم بزبان رنگ سخن بگوییم انقلاب همیشه سرخ است-

ما این برداشت یک رنگی از انقلاب و تحول اجتماعی را مدیون انقلاب محافظه کارانه و دست راستی در کشور هستیم که به تبع آن این ایده غلط توسعه و قوت یافته است که توگویی در عوض خشونت و انقلاب محافظه کارانه بهتر است به اصلاحات و تغییرات محافظه کارانه متوسل شد.

اما این اصلاحات و تغییرات محافظه کارانه که سرخ نیست و به ظاهر از مدتی سبز شده است براستی چپست و وجه ممیزه آن در چیست؟

اساس و بنمایه این اصلاحات و تغییرات محافظه کارانه و دست راستی در پرهیز از خشونت در در دست یابی به همان اهداف انقلاب محافظه کارانه و دست راستی است یعنی در حفظ و اصلاح جامعه سنتی کشور و مرمت بنای کهنه ایی که از هزاران سال به این سو به ما ارث رسیده است.

اصلاح طلبی محافظه کارانه و دست راستی در پی مرمت و اصلاح همین جامعه و به تبع آن نظام سیاسی آن است.

از همین روست که این محافظه کاران خواه به اصطلاح انقلابی هایش و خواه اصلاح طلبانش در پی آنند که در برابر تحول و انقلاب کشور بسوی مدرنیته تا توان دارند به هر شکل ممکن جلو دار این روند تحولی شوند که در کشور ما نظر به این مقاومت ها و علل دیگر براستی بسیار طولانی شده است.


برای جدی گرفتن تحول اجتماعی کشور باید از این رو این محافظه کاران رنگاوارنگ سنتی را جدی گرفت. برای مدرنیته این تحول نقش حیاتی و هستی بخش دارد و از این رو مبنای بسیاری رویکرد های اجتماعی و از جمله مبنای مدرنیته برای حقانیت اجتماعی و سیاسی اوست.

از این رو بیاییم به نام مدرنیته این تحول و انقلاب اجتماعی بسوی مدرنیته را جدی بگیریم و آنرا محوری سازیم. حیات مدرنیته وبه این معنا حیات کشور به این جدیت بستگی دارد.