۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

افتراق میان دمکراسی و آزادی



در نظر من دمکراسی و لیبرالیته از هم جدا اند. یکی از اصول لیبرالیته اما اصل سکولاریته است که این اصل ناظر بر جدایی موجود میان سیاست و دین است. در مورد تقدم و تاخر دمکراسی و آزادی در ایران میتوان به بحث نشست. در مورد آزادی اما من به این نظرم که ما باید این امر را به صورت یک روند کمابیش طولانی در ایران ببینیم که در آن بیشتر جنبش مدنی خود را به اصطلاح تحقق میبخشد. آین آزادیها در غر ب هم کماکان در جریان است. از نظر سکولاریته اگر بخواهیم به مسئله نگاه کنیم هنوز غربیها هم در جدایی دین و کلیسا مسئله دارند. من در این مورد مخالف تندرویهای آکادمیک و ایدئلوژیک هستم. از طرفی دیگر هم باید مسئله را باز گذاشت. اما در مورد دمکراسی که گفتیم مغایر با آزادی است یک مسئله مهمی مطرح است و آن این اصل است که دمکراسی و ایدئولوژی با هم غیر قابل جمعند. در مورد ایدئولوژی مد نظرم فقط ایدئولوژی دینی نیست. در نظر من حاکمیت ایدئولوژیک مغایر اصل حاکمیت مردم سالاری است. عمده مسئله در کشور ما همین است که حکومت لائیک و غیر ایدئولوزیک نیست و آلترناتیو تاریخی اش هم نه تعویض آن با یک ایدئولوژی دیکر و یا با حاکمیت تک قشری و تک طبقاتی و ... بلکه مردم سالاری است. اینکه مردم سالاری در ایران در برابر ادیان و مذاهب و اندیشه ها و عقاید از اصل آزادی و سکولار پیروی میکند در آن جای شکی نیست. اما دمکراسی در ایران باید به این مسئله نظر به وجود مشکلات موجود به صورت یک مسئله درازمدت بنگرد. اینطور نیست اگر ماه رمضان و یا اعیاد مذهبی در ایران تعطیل باشند حکومت دمکراتیک در ایران دیگر دمکراتیک نباشد. البته عرض کردم جدایی نهادهای دینی و سیاسی مورد نظر دمکراسی است اما از یک سو دمکراسی و آرادی یکی نیستند و از دیگر سو تحقق آزادی یکشبه نیست و از کشوری به کشور دیکری فرق میکند و بسیاری از آزادیها در واقع بعدها در سایه دمکراسی عملی میشوند. بدین ترتیب من نتیجه میگریم که استبداد کنونی در ایران که باید جایگاهش را به دمکراسی اعطا کند یک حکومت ایدئولوزیک - دینی است. ما در ایران اکنون نه تنها از عدم جدایی نهاد های مذهبی و دینی از حکومت بلکه در عین حال از حاکمیت یک ایدئولوژی به نام دین اسلام و مذهب شیعه 12 امامی در رنجیم. پرسشی که همواره مطرح بوده این است که صرف نظر از یک مشت ایدئولوگ و تئوری پرداز حاکم چه اقشار و طبقاتی از کشور از این استبداد ایدئولوژیک بهره برداری میکنند.؟ استبداد در ایران صرف نظر از شکل آن پیوسته حامیان طبقاتی داشته است و این نکته مهمی است که ما باید به هنگام غرق شدن در مباحث پیرامون ایدئولوژی آنرا از نظر دور نیاندازیم. به عبارت دیگر استبداد صرف نظر از شکل آن یعنی حاکمیت تک سالاری در ازای حاکمیت مشترک طبقات و اقشار مردم میباشد. در نظر من جامعه سنتی در ایران تنها در استتار و پرده پوشی قادر به اعمال هژمونی سیاسی خود است. از اینرو این جامعه به صورت یک منبع فعال ساختن انواع ایدئولوژی ها است. در این تولید اگر دین نباشد جامعه سنتی ایران دنباله پدیده دیگری را خواهد گرفت تا به کمک آن پدیده ایدئولوژی خاص خود را بازتولید کند. این پدیده ها مختلفند گاه میتواند علم و گاه دیگر فرهنگ و امثالهم باشند. یکی از ویژگی های ایدئولوژی در واقع همین خاصیت پرده پوشی نظری و عقلی و اندیشه ایی و یا اعتقادی آن است.اشاره من به خاستگاه اجتماعی و تاریخی سنتی کارخانه ایدئولوژی سازی با هدف تطهیر مشکلات و آفات جامعه نوین و در حال تکوین ایران نبود. بلکه تنها به منظور تکمیل مطلب انتخاب شده بود. میخواستم به این ترتیب عرض کنم جامعه نوین و در حال تکوین در ایران منفعت تاریخی خود را در مردم سالاری و از دیگر سو آزادی میابد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر