اگر زندگانی شخصی و زندگانی اجتماعی دو حوزه از حیات هر فرد را تشکیل می دهد اما زندگانی یکایک ما انسانها جنیه های دیگری هم دارد.
1-علم و دانش
2-فرهنگ
ودر مقابل هر آنچه هستی است این دین و عقاید انسانی هستند که پیامک های مرگ و نیستی هستند . از اینرو احازه دهید آنرا از چارچوبه مباحث مربوط به هستی خارج نگه داریم. بدیهی است که پیامک ها از جهان دیگر ارسال نمی شوند بلکه از همان نیروی نیستی فرستاده می شوند که هر هستی را در بر می گیرد. هر ماندن با رفتن دست به گریبان است. و هر حیاتی با مرگ. در نظر من عقیده و دین پیامک ها مرگند
علم و فرهنگ از جوانب حیات انسانی هستند. آن هستی احتماعی که متشکل از
1-هستی مادی
2-هستی روحی و معنوی
بود و است با این جوانب دیگر حیات یعنی با علم و فرهنگ فرق دارند. عمده اشتباه را عرض کنم. هستی روحی و معنوی ما که بخشی از حیات اجتماعی ماست علم و دانش مانیست. نهاد دولت و مناسبات حقوقی و.. اینها علمی و فلسفی نیستند و به این معنا عقلی نیستند. عمده اشتباه در این است که ما می پنداریم که هستی احتماعی ما که عمل نام دارد- پراکسیس یعنی عمل یعنی زندگی- و هم در بردارنده هستی روحی و معنوی ماست از راه هستی معنوی و روحی با علم و دانش پیوند می خورد و به این معنا هستی رو حی و معنوی ما که در مناسبات حقوقی و نهاد دولت و... نحلی می یابد با علم و دانش انسانی برابر و مترادف است. این اشتباه اساس آن گشته که برخی شعور اجتماعی انسان راکه عملی است و نه نظری و در مناسبات حقوقی و دولت و... تظاهر می یابد را پدیده عقلی ، علمی و برابر نشان علم و دانش و فلسفه میدانند.
این اشتباه مولد بسیاری از انحرافات و اغتشاشات گشت. متافیزیک از آنجاییکه ایده را بر ماده تعیین کننده می داند در حوزه مسائل اجتماعی بر این پندار است که دولت و مناسبات حقوقی و.. انسان حیات اقتصادی او را تعیین می کنند. در حوزه مسایل دولت و مناسبات حقوقی و... بر این مدعا شد که این حوزه معنوی همان حوزه فلسفی و عقلی است. از این رو مبتکر فلسفه حقوق ، فلسفه دولت و فلسفه... گشت. ساده ترین و عامیانه ترین فرم این اشتباه که در همه جا گسترده شده است این پندار است که میان آگاهی اجتماعی و شعور احتماعی که این آخری عملی است فرقی وجود ندارد. بر این پایه برای کارگران تجویز می شود که جامعه کارگری در صورت آگاهی دارای شعور اجتماعی خود می شود و تا آنزمان جامعه کارگری حائز این شعور احتماعی نیست. و تنها یک هستی مادی و اقتصادی است. مبحث من در این جا هستی کارگری که فقط یک هستی اقتصادی است نیست. اما فراموش نکنیم همین بینش که کارگران را تنها یک هستی اقتصادی می پندارد که داری هستی معنوی و روحی نیست و تنها در صورت آگاهی اجتماعی داری این شعور می شود همان بینش با پیوند زدن میان شعور و علم و دانش و آگاهی می پندارد که انسانها با رفتن به مدرسه و فراگیری از دانش و علم اجتماع تازه دارای شعور اجتماعی می شوند. بر همین اساس این دسته بر این باورند حضور کارگران در مدارس حزبی رفته رفته باعث ارتقاء سطح آگاهی کارگران و از اینراه کارگران مسلح به شعور طبقاتی و اجتماعی خود می شوند که در حزب و سپس در دولت کارگری متجلی است. این تفکیک میان جامعه کارگری که به نفسه بی شعور است از یکسو و از سوی دیگر به حزب و دولت کارگری که حامل و صاحب شعور کارگری است و کانونی است که در زیر چتر آن علمای و دانشمندان علوم اجتماعی گرد هم آمده اند- که خود را اندیشمندان طبقه می نامند- منبعث از این پندار می باشد که توگویی علم و دانش اجتماعی یعنی شناخت و آگاهی از جامعه و علوم احنماعی در شکل پیشرفته آن برابر نشان شعور اجتماعی است. که این آخری جزء لاینجرای هر هستی اجتماعی و ازجمله جامعه کارگری است
این اشتباه روی دیگری هم دارد. بر اساس همین بینش غلط است که پنداشته می شود که در عصر نو و در دوران لیبرال دمکراسی جامعه کارگری که تنها یک جامعه مادی و بی شعور است تنها از کانال شعور جامعه بورژوایی دارای شعور می شود. و به عبارت دیگر جامعه اقتصادی و کارگری و بی شعور تنها از طریق حزب بورژوائی و دولت بورژوایی به شعور عصر خود نایل می آید.
معنای عملی این بینش این است. در عصر لیبرال دمکراسی جامعه اقتصادی کارگران باید به دولت و حزب و سیاستی تن در دهند که بورژوایی است. زیرکترین این خلط مبحث گران پیروان سوسیالیسم کارگری اند که ضمن قبول داشت این اشتباه یعنی ضمن این که همصدا با دیگران بر این باورند که عصر جاری در ایران یک عصر بورژوایی و متعلق به بورژوازی است در پی آنند که کارگران را ضمن بر حذر داشتن از حکومت و مشارکت در قدرت اراده گرایانه و با اتکاء به آگاهی اجتماعی به سبکی که فوقا گفته شد برای اجرای برنامه حداکثر بسیج کنند که معنای عملی آن تا کنون هیچ نبوده جزء همصدایی با ارتجاع ایران و غرولند کنان های حزبی علیه دیگر سوسیالیسمهای رقیب.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر