۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

4-لیبرال دمکراسی کارگری




اجازه دهید به مباحثه خودمان پیرامون لیبرالیسم بر گردیم. بنابرین اگر در این جا مطالب پیرامون لیبرال دمکراسی کارگری از مبحث لیبرالیسم آغاز شد این آغاز نه بخاطر جایگاه حیاتی ایدئولوژی لیبرالیسم در هستی بورژوایی است. بلکه بر پایه ضرورت های مباحث نظری است. از دیگر سو من فکر نمی کنم نظر به تلاشهای سوسیالیسمهای رنگارنگ در این عمده سازی لیبرالیسم در ایران ما بتوانیم این تنظیم رویه کارگری در لیبرال دمکراسی جاری را به پیش ببریم بدون آنکه از مرزبندی با این لیبرالیسم که همه جا حضور دارد شروع کنیم.



در آغاز عرض شد یکی از فراورده های لیبرالیسم جدایی میان آزادی و دمکراسی است و به تبع آن جدایی انداختن میان حکومت لیبرال و حکومت دمکراتیک. برای این جدایی اندازی هیچ ایدئولوژی مناسب تر از لیبرالیسم نیست. ایده آل لیبرالیسم نه کرامت و سعادت و رفاه انسانها بلکه کرامت و سعادت و رفاه فرد انسان است. ما اگر ایده آل کارگران را کرامت و سعادت انسان بدانیم لیبرالیسم از این انسان و یا آن انسانها تنها فرد انسان متوجه می شود. این فرد انسان یک فرد انتزاعی نیست بلکه فرد کارخانه داری است که این ایدئولوژی برای کرامت و سعادت او تنظیم شده است.



ما می دانیم که وقتی ما از کرامت انسانی به عنوان پایه و اساس شروع کنیم و باز سرانجام به آن باز گردیم در واقع نه تنها به این مبحث خاتمه دادیم بلکه اول و آخر تاریخ بشریت را مطرح ساخته ایم. به نظر من این مباحثی که لیبرالیستها و از دیگرسو سوسیالیستهای رنگاوارنگ بر حول حوش فرد و جمع راه انداخته اند بی پایه است. از دید انسان کارگر هدف کرامت انسانی است که موجودی است اجتماعی و جامعه جنین انسانی از افراد تشکیل شده و بدون تامین کرامت فرد فرد افراد جامعه کرامت انسان عملی نیست. بنابراین تلاش جدا سازی فرد از جامعه و لذا حکومت فردی و حکومت لییرال از حکومت جمعی و دمکراتیک بی پایه است.



حکومت فردی چون حکومت فئودالی و استبدادی است از اساس مغایر حکومت لیبرال است. پس حکومت لیبرال یک حکومت جمعی است. هر حکومتی به معنای متداول و سیاسی آن یک نهاد جمعی و احتماعی است. مالکیت فردی بر یک نهاد احتماعی خواه اقتصادی و خواه سیاسی منجر به بازگشت به عصر فئودالی می شود و یا بهتر بگوییم برون رفتی از ادوار اولیه باستانی و فئودالی مدنیت نیست بلکه بقا و بازتولید ان است. در نزد مبحث حکومت باقی بمانیم. مالکیت فردی بر نهاد سیاسی دولت یعنی مالکیت فردی بر یک نهاد اجتماعی و این مالکیت مغایر اصل دوران لیبرال دمکراسی از دولت است. در این دوران مالکیت فردی بر نهاد دولت که یک نهاد جمعی است ممنوع است.



در منظر لیبرالیسم اما این ادعا علم می شود که دولت باید در خدمت کرامت فرد باشد. اما این فرد آن انسان عام و عمومی و در همه جا و در هر جمع نیست. بلکه کارخانه دار و سرمایه داری است- و انهم نه فقط یک کارخانه دار- که مایل است حکومت را که یک نهاد جمعی است در خدمت خود بگیرد. لیبرالیسم برای پیشبرد این ادعای جمعی و طبقاتی و انحصاری و بی پایه خود این شبهه را رواج می دهد که فرد انسان بالاجبار و بر حسب ضرورت یک موجود اجتماعی شده است واز اول احتماعی نبوده است وبه این ترتیب پای تئوری افسانوی آدم و حوا را به میان می کشد. او مدعی می شود جامعه منافی فرد است. منافع فرد منافی منافع اجتماعی است. فرد خواهان در دست داشتن حکومت فرد بر علیه حکومت جمعی است. حکومت لیبرال و فردی منافی حکومت جمعی است...



یعنی به این ترتیب ما باز می گردیم دوباره به حکومت فئودالی و حکومت سلطانی و....



یکی دیگر از مباحثاتی را که لیبرالیسم به پیش می کشد مبحث آزادی در حوزه حقوق فردی است. هیچ شکی نیست اگر هدف تامین و حفظ کرامت انسانی است این تامین و تحفیظ برای فردی که موجود اجتماعی است به معنای تامین و تحفیظ کرامت این فرد هم در حوزه فردیت و هم در حوزه جمع خواهد بود. این فرد تامین و تحفیظ منافع خود را نه تنها در حوزه فردی بلکه هم در حوزه اجتماعی خواهان است. چراکه این فرد نه تنها حائز منافع فردی بلکه هم دارای منافع احتماعی است. چگونه می توان چنین فردی را از جمع جدا کرد؟ چگونه می توان منافع این فرد را که حائز دو بخش است از هم جدا کرد؟



هر انسانی داری دو منافع است



1-شخصی و به این معنا فردی

2-احتماعی



بطور مثال به مسئله حکومت فکر کنیم و به حق فرد در تعیین سرنوشت خود. در سایه تقسیم منافع فرد به شخصی و احتماعی آنگاه هر فردی خواهان استفاده کردن از حق تعیین سرنوشت خویش خواه بصورت شخصی و خواه بصورت اجتماعی است. هر فردی از کانالهای اجتماعی خواهان مشارکت در قدرت سیاسی و برخورداری از آزادی های اجتماعی و.. است یعنی به عبارتی هر فردی خواهان استفاده کردن از حق خویش در تعیین سرنوشت خود و شرکت در قدرت سیاسی و مدیریت دولتی است. به این اعتبار ما نمی توانیم از منافع فرد و حقوق فرد و آزادی فرد سخن رانیم اما این منافع را یا فقط بصورت شخصی ببینیم و یا فقط بصورت جمعی.



هماهنگی میان منافع فرد خواه بصورت شخصی و خواه بصورت جمعی و تامین کرامت و سعادت او در کلیت آن هدف است. با این معنی و اعتبار بدیهی است که همواره و همه جا این انسان و این فرد انسان است که کانون توجه ما باید باشد. این فرد داری حقوق احتماعی و حقوق شخصی و به این معنا حقوق فردی است. جمع بست حقوق فردی و حقوق حمعی یک انسان حقوق بشر است. هر بشر حامل این دو حقوق است و جدا سازی این دو حقوق یعنی یک اقدام ایدئولوژیک و این یعنی لیبرالیسم و یا سوسیالیسم.



وقتی ما به حیات خودمان می اندیشیم می بنیم حیات یکایک ما انسانها صرف نظر از حیات فردی و حیات احتماعی از جنبه های دیگری هم بر خور دار است. من این مبحث را از این رو پیش می کشم چون عدم توجه ما به آن نقصان بزرگی برای پیشبرد ادامه بحث.خواهد شد


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر