۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

15-لیبرال دمکراسی کارگری




ایده آل بورژوازی به خود بورژوازی مربوط است اما توضیحا عرض کنم تا جاییکه مربوط به رابطه اقتصاد و دولت می شود در این است که برای او ضمن این که باید هژمونی اقتصاد بر سیاست باقی بماند- و او این نقش برتر اقتصاد بر سیاست را به شکل ماتریالیستی تبلیغ می کند. البته این تنها ماتریالیسمی است که او می پذیرد- اما او هدایت اقتصادی بر سیاست را از راه دور و با فاصله گیری از سیاست می پذیرد. در این منظر دولت یک ابزاری است در خدمت اقتصاد و در خدمت بورژوازی. از این نظر او برای یک دولت حرفه ای نظیر یک ارتش حرفه ایست. یعنی جمعی از سیاست کاران مجرب و حرفه ایی که وظیفه خود را در ازای حقوق و پاداش از سرمایه داران در این می بیند حیات این بورژوازی و این اقتصادی راکه او مالک آن است به نحو احسن حفظ کنند. در این جا و از این منظر دمکراسی و حق تعیین سرنوشت و.. عبارات توخالی است. بورژوازی علاقه مند به نهاد حکومت و دولت نیست. آزادی و خود تعیین گری در منطق بورژوازی اقتصاد سرمایه داری و اقتصاد بازار است. منشای حیات و استقلال بورژوازی اقتصاد و سرمایه اری و بازار است. بورژوازی از این رو خود را و سرمایه داری را به عنوان یک پدیده اقتصادی به دنیا معرفی میکند. در این قاموس سرمایه داری یعنی اقتصاد و یعنی یک شیوه تولیدی و اقتصادی.



کارگران اگر بخواهند از این رویکرد بورژوایی و اینکه بورژوازی جگونه به نظام حاکمیت نظر می افکند و رابطه اش با دولت و... چکونه است و اینکه خود را چه می نامد به مسائل مشابه نگاه کند باید بداند آنگاه بکلی ول معطل اند. به این اعتبار ایده آلهای کارگری با ایده آل های سرمایه داری یکی نیست. اگر بورژوازی در پی یک ارتش حرفه ساختن از نظام حکومتی است این طور نیست که پرولتاریا باید جانب عکس را گرفته و شیفته نظام حکومتی باشد. اینگونه مخالفت خوانی بسود کارگران نیست. چنین مخالفت خوانی شاید برازنده یک دیالکتیک باشد اما رویکرد کارگری نباید گردد.



هیچ شکی نیست که مالکیت بر اقتصاد به بورژوازی یک دولت خود گردان اعطاء می کند که با اداره اقتصاد از اینراه دارای استقلال شخصیت یک شهروند مستقل می شود اما کارگران و دیگر انسانها که از چنین استقلال اقتصادی بر خور درا نیستند مبدل به شئی شده اند که روح اجتماعی از آنها گرفته شده است. این رو در اداره کردن متظاهر می شود و اگر اداره اقتصادی ممکن نیست آنگاه باید از طریق اداره نهاد اجتماعی که مقدور است این کار صورت پذیرشود. بر این پایه حس بیگانگی نسبت بدولت بسود طبفه کارگر ایران نیست. در شرایطی که کارگران صاحب اقتصاد اجتماعی نیستند اعمال قدرت از سوی نظام سیاسی بسود کارگران است.



هدف نظام سیاسی کارشکنی اقتصادی نیست که سپس دودش به چشم خودمان خواهد رفت. ما باید در این جا میان خوش رقصی دولت برای بورژوازی و سرمایه داری و خدمات دولتی برای اقتصاد فرق قائل شویم. در بالا عرض کردم این بورژوازی است که خود را یک طبقه اقتصادی و سرمایه داری را یک شیوه تولیدی و اقتصادی می داند اما در عوض اینها یکی نیستند.



سرمایه داری یک رابطه اجتماعی و شکل خصوصی مالکیت بر نهاد احتماعی اقتصاد می باشد. به این اعتبار سرمایه داری مناسبات حقوقی بر اقتصاد است. هر شیوه تولیدی و اقتصادی همراه با یک مناسبات حقوقی و اجتماعی است که در آن رشد و توسعه خود را مدیون است. رابطه میان مناسبات اجتماعی و حقوقی و شیوه اقتصادی بگونه ایست که در صورت ناهماهنگی پیروزی نهایی با شیوه اقتصادی است.



خدمات اقتصادی دولت باید متوجه شیوه اقتصادی باشد نه متوجه مناسبات اجتماعی و حقوقی و در این مورد سرمایه داری. در مورد مناسبات حقوقی خدمات دولتی از نقطه دیگری آغاز می شود. دولت نباید حامی سرمایه داری بلکه حامی حقوق بشر باشد.



در حقوق بشر اصلی است بنام اصل مالکیت که در شماره دیگر پیرامون آن به بحث خواهیم نشست


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر