۱۳۹۰ آبان ۹, دوشنبه

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت بیست و ششم


یعنی اگر حزب توده ایران و شرکاء در پی دمکراتیزه کردن حکومت و قدرت در ایران هستند رفقای کمونیسم کارگری با سرنگونی حکومت مطلقه کنونی و با حذف پایه های اجتماعی قدرت و حکومت در ایران در پی انتقال امر مداخله انسان ایرانی در سیاست از طریق سازمان و ساختار شوراها به ایرانی ها می باشند. باید توجه داشت امر مداخله در سیاست و در سرنوشت خود با امر دولت و حکومت یکی نیست.

اما براستی این امر انتقال و حذف دولت و حکومت پس از فردای سرنگونی چگونه عملی مشود؟ آیا برای این امر به سرنگونی بدون مقدمه حکومت مطلقه درایران نیاز است؟

برای پاسخ به این پرسش ها باید به نکات چندی توجه خویش را از پیش مبذول داشت. رفقای کمونیسم کارگری امکان لیبرالیزه شدن اوضاع در سایه حکومت مطلقه کنونی - لییرالیته بدون دمکراسی- را رد نمی کنند و حتی به این نظرند که در یک حکومت مطلقه و در یک دیکتاتوری که این رفقا آنرا دیکتاتوری کل بورژوازی و سرمایه داری درکلیت آن - خواه سنتی و خواه روبه رشد - می خوانند این امکان وجود دارد که بندهای حکومت غیر دمکراتیک و مطلقه بسود لییرالیزاسیون و آزادی سست شود.

حتی این امکان وجود دارد به جای جمهوری اسلامی یک حکومت پارلمانی به سر کار آید که به عنوان چنین حکومتی به منزله دیکتاتوری سرمایه و کل بورژوازی ایران عمل کند.


به هر شکل آن این رفقا به این نظرند از سست شدن بندهای حکومت مطلقه و غیر دمکراتیک بسود آزادی منتهای استفاده را برای سرنگونی دیکتاتوری سرمایه داری در ایران باید نمود.


در سیستم سیاسی این رفقا از این رو این سست شدن بند های دیکتاتوری سرمایه بسود آزادی کارگران که نظیر آن در سالهای آغازین استقرار رژیم کنونی به منصه ظهور رسید در واقع ایجاد همان فضای سیاسی و آزادی است که در سیستم های سیاسی دیگر نظر حزب توده و یا خلقیون به صورت یک استراتژی درازمدت در می آید.

این رفقا در عوض ضمن تاکتیک دانستن این فضای سیاسی سست شده به این نظرند که کل چپ به غیر از رفقا به نحوی در پی تئوریزه کردن و سیستماتیزه کردن این دوران گذار و تاکتیکی بوده و هستند فضایی که در سایه دیکتاتوری های سرمایه هرباره امکان نتیجه شدن آن وجود دارد .

  • منصور حکمت:در پاسخ به بخش اول سوال، نه فقط چنين ايستگاههايى قابل تصورند، بلکه در سير تاريخ مشخص ايران بارها پيش آمده اند و خواهند آمد. بحث بر سر اين نيست که آيا نفى استبداد عريان بورژوايى در کشورى مانند ايران عملى است يا نه، بلکه اينست که تا چه حد چنين وضعيتى ميتواند يک فرم حکومتى ارگانيک و پايدار براى سرمايه دارى و حاکميت بورژوايى در کشور باشد. درباره اين مبحث طى چهارده پانزده سال گذشته زياد نوشته ايم. فرق هست بين آزادى سياسى دوفاکتو و تحميلى اى که حاصل تناسب قوا و تلاقى تاريخى مشخصى است و براى دوره معينى در يک کشور دوام مياورد، با روبناى سياسى بورژوا - دموکراتيکى که با کارکرد متعارف سرمايه دارى ايران سازگار و خوانا باشد.
  • اولى واقعى و اجتناب ناپذير و دومى توهم و يا فريبکارى آگاهانه است. اين يک مساله آکادميک نيست و مستقيما به زندگى و جان انسانهاى زياد مربوط ميشود. از اين مقاطع "دموکراتيک" در زندگى همين نسل طبقه کارگر ايران پيش خواهد آمد. در چنان مقطعى تشخيص اين واقعيت براى طبقه کارگر حياتى خواهد شد. طبقه کارگرى که فرجه ها و حقوق بدست آمده را حاصل کشمکش و تناسب قواى سياسى دوره اى در جامعه ببيند و خصلت گذرا و انتقالى وضعيت را بشناسد، مکانيسم حفظ آنچه بدست آمده و بسط و فراتر رفتن از آن و ديناميسم نفى انقلابى و ارتجاعى اين وضعيت را ميفهمد. رفتار سياسى بورژوايى و کودتاها و توطئه ها و جنگ داخلى هايى که بورژوازى برايش تدارک ميبيند را درک ميکند، ارزش هر لحظه تداوم شرايط آزادى نسبى را براى کسب آمادگى براى نبردهاى سياسى جدى تر در آينده را ميفهمد و در صحنه سياسى ميماند.
  • در مقابل، طبقه کارگرى که آنروز بپندارد که بله، دموکراسى شده و ايران به جرگه کشورهاى "متمدن" سرمايه دارى پيوسته، بايد خود را براى يکى دوسال اضافه کارى و عسرت به افتخار دموکراسى و تعداد زيادى زندانى و اعدامى از سال سوم به بعد آماده کند.
  • اما همانطور که گفتم نفى استبداد بورژوايى در عمل، فلج کردن قدرت سرکوب دولتها و احزاب بورژوايى براى دوره معين و تحميل شرايطى که در آن سلب آزادى دوفاکتوى مردم بشدت براى طبقه حاکم دشوار باشد نه فقط عملى است بلکه يک محور تاکتيکهاى ماست.
  • سرنگونى جمهورى اسلامى، مسلح شدن توده کارگر و زحمتکش و حراست از حقوق سياسى و مدنى مردم نه فقط ممکن بلکه حياتى است.
  • اما سر کار گذاشتن يک نظام پارلمانى در تهران که همه بورژواها از آن پس مطابق مقررات آن بازى کنند و حرفشان را آنجا بزنند و فکر تصرف قهرآميز قدرت و ممنوع کردن احزاب و نهادهاى کارگرى و سر بريدن آزادى هاى کسب شده مردم را از سرشان بيرون کنند، اين يک توهم است.
  • واژگونى استبداد و برقرارى آزادى هاى مدنى يک پيش شرط سياسى گرد آمدن آنچنان نيرويى که ضربه نهايى طبقه کارگر به نظام سرمايه دارى را ممکن کند هست، اما تمام بحث ما در اين سالها اين بوده که اين پيش شرط را بايد کارگر به نيروى خود و در مواجهه با مقاومت جدى بورژازى تامين کند.
ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر