تعیین مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران یعنی تعیین مرحله حاضرین انقلاب اجتماعی ایران از مطالب بسیار حیاتی و اساسی است. همان گونه که می دانید مبنا و روش تعیین مرحله انقلاب جاری یک کشور امری عینی و نه ذهنی و بر پایه خواسته ها و آرزوهاست.
ما برای مشخص کردن مرحله حاضرین انقلاب کشورمان بر پایه روش های عینی و تجربی در برابر دو پرسش کلی قرار گرفته ایم:
آیا مرحله کنونی انقلاب ایران مرحله سوسیالیستی و کارگری است؟
آیا مرحله حاضرین تکامل اجتماعی ایران مرحله لیبرال دمکراتیک با غلبه اجتماعی سرمایه داری پیشرفته است؟
در واقع در پاسخ به پرسش مرحله جاری انقلاب اجتماعی ایران ما با شق ثالثی مواجه نیستیم. در اشکال رنگی و یا دینی که مطرح هستند در کل یکی از این دو احتمال ممکن است که در سر راه انقلاب اجتماعی ما قرار دارد:
لیبرال دمکراتیک
کارگری و سوسیالیستی
مشاهدات من از مقطع کنونی انقلاب ایران به من نشان می دهد که انقلاب حاضرین کشور که منجر به غلبه نوعی از جامعه سرمایه داری در کشور خواهد شد یک انقلاب لیبرال دمکراتیک می باشد.
بنابر این مشاهدات در کشور ما هنوز این نوع از جامعه سرمایه داری که به سهم خود پایه اجتماعی نظام سیاسی لیبرال دمکراتیک آتی در کشور می باشد غلبه ندارد.
به این اعتبار جامعه عالی تر سرمایه داری که مورد نظر می باشد نظر به جاری بودن انقلاب صنعتی در یک کشور در حال توسعه هنوز در حال شکل گیری است. همان گونه که میدانید به موازات این جامعه در حال تکوین سرمایه داری جامعه نوینی از کارگران در فرایند انقلاب صنعتی در حال شکل گیری است که سخن از آن نظر به تعیین مرحله حاضرین انقلاب در ایران حائز اهمیت می باشد.
این دو نظر که یکی پیرو انقلاب لیبرال دمکراتیک و دیگری جانبدار انقلاب کارگری و ضد سرمایه داری و ضد لیبرال دمکراتیک است در حقیقیت دو نظریه هستند که در فرایند انقلاب صنعتی و بر اساس شکل گیری دو جامعه سرمایه داری آزاد و جامعه نوین کارگری مطرح می شوند، یطوری که هر یک از این دو نظر بر یکی از این دو جامعه در حال تکوین متکی می باشند
نظریه انقلاب لیبرال دمکراتیک در حقیقت متکی بر یک رویکرد تاریخی است. بر پایه رویکرد تاریخی هر انقلابی از جمله انقلاب سوسیالیستی و کارگری در هر مقطع از تکامل اجتماعی کشور عملی نیست. از این رو پیروان نظریه انقلاب لیبرال دمکراتیک به رویکرد تاریخی مراجعه می کنند تا بر اساس فاکت های عینی مرحله انقلاب اجتماعی و مقطع حاضرین تکامل اجتماعی کشور را تعیین و مشخص نمایند.
بر پایه رویکرد تاریخی در هر مقطع از تکامل اجتماعی جامعه و جامعه های غالب و مغلوب قدیمی در شهر و روستا فروپاشیده ودرنتیجه تحول اجتماعی جاری در طی یک فرایند کم و بیش طولانی در نبرد با جامعه و جامعه های کهن و غالب و مغلوب جامعه و جامعه های غالب و مغلوب جدیدی شکل می گیرند.
بطور کنکرت در ایران کنونی این تحول از جامعه سرمایه داری غالب و سنتی به سوی جامعه سرمایه داری آزاد در جربان است. همان گونه که می دانید در نتیجه باطل شدن جامعه غالب فلاحتی درپی اصلاحات ارضی این جامعه شهری و سرمایه داری کهنه است که مهد ارتجاع و سنگر تحجر جامعه های قرون وسطایی در کشور محسوب می شود. بر این اعتبار در مقطع کنونی تکامل اجتماعی از مرحله قرون میانه به قرون جدید در واقع این یک تحولی است از جامعه سرمایه داری کهن و غالب و به جامعه سرمایه داری نوین و درآتی غالب. و به موازات هر دو از این جامعه سرمایه داری خواه میرا و خواه بالنده دو جامعه کارگری به تناسب آن وجود دارند که تحول یکی به دیگری از نتایح انقلاب صنعتی در کشور است.
پیروان انقلاب لیبرال دمکراتیک به منزله مرحله حاضرین و عینی تکامل اجتماعی کشور الزاما از مخالفین انقلاب سوسیالیستی و کارگری یطور کلی و مجرد نیستند. البته آنها که مخالف این انقلاب در آتیه کشور هستند متعلق به بخش سرمایه داری و بورژوایی آن هستند که موسوم به جناح راست می باشند. اما بخش چپ و کارگری که به موازات بخش راست موجود است در مرحله حاضرین انقللاب و تکامل اجتماعی کشور به مرحله حاضرین تکیه دارد و این مرحله در صورت تحقق خود می تواند به مرحله کارگری و عالی تر تکامل و انقلاب اجتماعی کشور مبدل شود.
مهم در این جا این است که در نظر داشته باشیم درک مرحله کنونی تکامل اجتماعی کشور حائز اهمییت بسیار است و مهم این است که بدانیم چرا بر خلاف خواسته ما مقطع حاضرین تکامل و انقلاب جامعه ما کارگری و سوسیالیستی نیست.
برای درک بیشتر چرایی مسئله به استدلات پیروان انقلاب کارگری در ایران مراجعه کنید.
نظریه انقلاب سوسیالیستی در ایران متکی بر یک رویکرد تاریخی و مرحله بندی تکامل اجتماعی کشور بطور مشخص و دیگر قواعد و اصول مشمول این رویکرد ازجمله این که در هر مرحله از انقلاب و تکامل جامعه ایی میرود و جامعه نوینی غالب می شود نیست.
این نظریه با رویکرد تاریخی و اصول و قواعد تکاملی آن بی گانه است. از منظر جزم اندیشی که نظریه انقلاب سوسیالیستی بر آن استوار است رویکرد تاریخی همان تاریخ گرایی و هیستوریسم و دیترمینیسم و قدرگرایی افلاطونی و قدیمی است که باید مذموم تلقی گردد.
اساس نظریه انقلاب سوسیالیستی تضاد موجود و غیر قابل انکار کار و سرمایه از بدو پیدایش آن تا کنون می باشد و بس. این نظریه مناسبات سرمایه داری را می بیند یعنی درخت را می بیند اما جامعه سرمایه داری و جنگل و مراحل تکامل جامعه سرمایه داری یعنی تاریخ اجتماعی سرمایه داری را از نظر می افکند.
جزم اندیشی چون بطور کنکرت به تحولات اجتماعی و به تاریخ تکامل از یک جامعه به جامعه عالی تر در یک کشور نمی اندیشد لذا پیوسته تضاد غیر قابل انکار کار و سرمایه در سطح جزء مناسبات سرمایه داری را علم می کند.
از این منظر تضاد کار و سرمایه یعنی دوقطب متضاد و غیر قابل جمع در یک کشور و لذا این کافی است که این تضاد اجتماعی از بین باید برود بی آنکه تاریخ به آن پیشتر فرصت توسعه و انکشاف را بدست دهد .
بنابر این مراحل تکاملی و درجات تکامل اجتماعی و .... مهم نیستند. مهم مناسبات اجتماعی کار و سرمایه است که در اساس خود ظالمانه است.
مابقی مسائل که از سوی رویکرد اجتماعی پیرامون تاریخ کشور و مقاطع تکامل اجتماعی، افتراق جامعه و مناسبات اجتماعی سرمایه اری و... مطرح می شوند از نظر جزم گرایی مهم نیستند.
رویکرد جزم گرایی گرچه از سطح کشوری حرکت نمی کند و با چنین مبنایی بیگانه است اما سرانجام برای مطرح کردن خود در سطح کشور و برای این که خود را با رویدادهای کشور در آمیزد به سطح کشور باز می گردد. خود آنها این را پراکتیزه کردن تئوری می نامند.
در این پراکتیزه کردن تئوری است که نیم نگاهی به تاریخ کشور می اندازند. برای شناخت بیشتر رویکرد انقلاب سوسیالیستی که از زمان سلطان زاده و تقریبا از بدو قرن گذشته تا کنون در کشور مطرح است به برخورد جزم گرایان به جامعه سرمایه داری لیبرال و در حال تکوین و لذا متعاقب آن به برخورد این نظریه به صاحبان صنایع جدید یعنی بورژوازی لیبرال و به اصطلاح ملی نگاه بیاندازیم.
همان گونه که گفته شد از منظر این این رویکرد بر پایه تضاد کار و سرمایه که اساسی است باید جلوی انکشاف سرمایه داری در کشور گرفته شود و متعاقب آن باید بورژوازی لیبرال و به اصطلاح ملی نابود گردد. به این اعبتار تشکیل جبهه متحد میان جامعه کارگری نوین و صاحبان سرمایه در حال شکل گیری ممکن نیست. وانگهی برخلاف رویکرد تاریخی تشکیل دو اردوگاه از جامعه کهنه و در حال فروپاشی و میرااز یکسو و از سوی دیگر از جامعه بالنده و در حال پیدایش ممکن نیست. تقسیم تاریخی و اجتماعی کشور به چنین دو اردوگاه متضاد مخالف تضاد اساسی کار و سرمایه و مخالف قانون مندی مناسبات کار و سرمایه است و لذا ممکن نیست.
به این نحو است که از سلطان زاده به این طرف یعنی تقریبا از اوایل قرن بیستم تا کنون این رویکرد به این مدعاست که بورژوازی لیبرال و به اصطلاح ملی یعنی صاحبان نوین صنایع که در روند انقلاب صنعتی و مدرنیزه کردن در ایران در حال تبدیل به یک جامعه و یک طبقه اجتماعی اند باید به علت مماشات گری سیاسی و زد و بند های ناشی از سرمایه در مناسبات کار نابود گردند و دراز کردن دست اتحاد از سوی جامعه نوین کارگری - که به سهولت من بعد کارگران صنعتی خوانده میشود - به سوی آنها مخالف قانون مندی های تضاد کار و سرمایه است و باید محکوم گردد.
توجه کنید این نظر دوختن به مماشات لیبرال ها نه این که خالی از واقعیت باشد امادر منظری که از پیش مرحله انقلاب ایران را بر پایه تضاد کار و سرمایه تعیین کرده اگر هم روزی خلاف آن از سوی لیبرال ها صورت پذیر گردد هرگز به چشم نمی آید و باید هم نیاید.
از این منظر تقویت مواضع لیبرال ها ضمن پشتیبانی و بلوک بندی با آنها بر پایه اهداف مرحله ایی انقلاب نباید مد نظر باشد بل که بر عکس چون تمام بار انقلاب- اما کدام انقلاب ؟؟- بر دوش کارگران قرار دارد و چون بورژوازی لیبرال متزلزل است و از روند انقلاب لیبرال دمکراتیک به جهت واهمه از کارگران می هراسد لذا نظر به تضاد اساسی کار و سرمایه که سازش و اردو بندی میان شان ممکن نیست، بایستی از هر تضعیفی که این بورژوازی وحریف پرولتاریا می بیند استثقبال کرد و بسود انقلاب کارگری تلقی کرد.
لذا بدینسان نه ضعف بورژوازی نوین و صنعتی که وجود آن بهانه ایی بیش نیست بل که وجود مناسبات سرمایه داری و تضاد اجتماعی کار و سرمایه است که اساسی و مبناست. و در این میان هم نوع مناسبات سرمایه داری، نوع جامعه سرمایه داری ، مراحل و مقاطع تکامل اجتماعی کشور و... مهم نیستند. مهم بی عدالتی است که ذاتی رابطه اجتماع کارگر با سرمایه دار است و این رابطه صرف نظر از مراحل تکاملی آن باید در مقطع کنونی از بین برود.
ادامه دارد...