۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

قسمت سوم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


چنانکه مشاهده می کنید مشکل اصلی که ما با جزم گرایان و پیروان انقلاب سوسیالیستی در ایران کنونی خودمان داریم تا حد زیادی باز می گردد به ادراکی که در برداشت از آزادی و دمکراسی در انقلاب لیبرال دمکراتیک مسلط است .

اگر قرار بر این باشد که در کشور ما کسانی باشند به دلایل خاص خود امر آزادی و مردم سالاری را- یعنی نظام سیاسی لیبرال دمکراسی را - امری مختص جامعه سرمایه داری آزاد و نوین بدانند و لییرالیته و دمکراسی را به این نحو مبدل به نظام سیاسی مختص جامعه سرمایه داری نمایند، آنگاه طبیعی است که چون کارگران به این نحو به پستوی ها خانه ها فرستاده می شوند و یا از آنها فقط به شکل گوشت دم توپ و گلوله ارتجاع برای استقرار آزادی و دمکراسی سرمایه داران استفاده شود . آنگاه طبیعی است که چنین کارگرانی روزی به خود بگویند: امید به آزادی و دمکراسی در هنگام غلبه سرمایه داری بستن ساده لوحی است و من را بهتر که به فکر انقلاب کارگری خود باشم که به مراتب بهتر از آزادی و دمکراسی سرمایه داران است.

طبیعی است که در نتیجه چنین برخورد اجتماعی کارگران ایران امر آزادی و مردم سالاری را در مقابل امر عدالت اجتماعی قرار دهند و چون اجبارا بر سر دو راهی گزینش یا آزادی و دمکراسی و یا عدالت اجتماعی واقع شده اند تن به گزینش عدالت اجتماعی دهند.

اما در واقع برغم چنین برخورد های غلط و متداول اجتماعی جاری براستی دو امر و دو مرحله تکامل اجتماعی چنین در برابر و در عرض هم قرار دارند به جای این که در طول هم و مکمل هم باشند؟

آیا براستی راه عدالت اجتماعی از منزلگاه آزادی و دمکراسی و ثبات و استقرار آن در کشور نمی گذرد؟

چرا نباید کارگران که از ستون های آزادی و دمکراسی در کشور هستند این مقام خود را در تمام مراحل حیات نظام لیبرال دمکراتیک حفظ کنند؟

کدام نیروی اجتماعی کارکران را در امر مشارکت در نظام سیاسی لیبرال دمکراتیک باز می دارد؟

استدلال می شود چون در مقطع تکامل اجتماعی کنونی سرمایه داری سرانجام سرمایه داری لیبرال غلبه خواهد کرد بطور اتومانیک از این غلبه اجتماعی حاکمیت سیاسی آن جامعه هم نتبجه میشود. فرمول بندی چنین است: نظام سیاسی هر کشور از آن جامعه غالب آن است.

خوب. این اتوماسیون منتهای آرزوی جامعه سرمایه داری غالب است که غلبه اجتماعی خود را بطور مکانیکی هم به حاکمیت سیاسی مبدل سازد و اگر هم جلو آن گرفته نشود بدیهی است که این اتوماسیون را عملی خواهد کرد و در بسیار جاها و در یسیاری از مقاطع زمانی هم چنین کرده است. اما براستی نقش کارگران در پیش گیری از این اتوماسیون خودخواسته سرمایه داری در چیست؟

آیا نمی توان عملا مفاهیم آزادی و دمکراسی در یک کشور برغم غلیه اجتماعی یک جامعه بر جامعه دیگر- برغم غلبه جامعه سرمایه داری بر جامعه کارگری - به مفاهیمی با آن چنان گستره اجتماعی مبدل ساخت که عملا دولت و حاکمیت - نظام سیاسی - در سایه غلبه اجتماعی متضرر نشود؟

آیا نمی شود مانع از آن شد که نظام سیاسی کشور بر غم غلبه اجتماعی بدست سرمایه داران نبافتد وجامعه کارگری با مشارکت در قدرت سیاسی از همین حالا کنترل جامعه را بدست خود درآورد؟

تاکید می کنم. بطور مشارکت و نه به تنهایی. مگر آن دمکراسی که می گویند درمفهوم وسیع آن در همین مشارکت جامعه کارگری در نظام حکومتی کشور نیست؟

خوب اگر قرار باشد که دمکراسی و آزادی این باشد که سرمایه داری می خواهد آن گاه این خواهد شد که می دانیم. نظام سیاسی در تناسب قرار می گیرد با جامعه غالب و کشور مبدل می شود به بهشت سرمایه داری.

اما این درصورتی است که اول از همه کارگران را قانع کنند که دست از این بهشت زمینی سرمایه داری بردارند و به قولی یا به عنوان هیچ بودگان همکاری کنند اما از قدرت و مراکز تصمیم گیری به کنار بمانند و یا آن طور که پیروان انقلاب کارگری می گویند به فکر این باشند گلیم مندرس خود را به تنهایی از آب بیرون بکشند.

ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر