در ادامه می خواهم در راستای مطالب پیشین و به منظور برجسته تر ساختن صحت رویکرد انقلاب لیبرال دمکراتیک به منزله تنها مرحله واقعی و جاری از سیر تکامل اجتماعی کشور در اینجا چنین استدلال کنم که چرا مشارکت جامعه کارگری در امر دمکراسی و آزادی وسیع حتی از نظر منافع آتی و نهایی یعنی از دیده منافع عدالت جویانه کارگران یک ضرورت تاریخی است.
یعنی به این معنا در این جا مایلم چنین استدلال کنم که جامعه کارگری نه تنها به خاطر نفس خود آزادی و دمکراسی که در خود مهم است بل که به خاطر منافع حداکثری و به اصطلاح سوسیالیستی و ... هم که شده بایستی در امر انقلاب لیبرال دمکراتیک مشارکت فعال کند و آنرا جزیی از خویشتن خویش تلقی کند.
مبنای استدلال من را مطالب ساده ایی تشکیل میدهد. از قدیم گفته اند که برای پای گذاری به مرحله مویز شدن باید از قبل وارد مرحله غوره شد. این حکمت مراحل تکامل اجتماعی است. باید خشت بروی خشت گذارد. باید گام به گام به پیش رفت. به این می گویند تاریخ اجتماعی و رشد تدریجی وگام به گام تاریخی. در این مدرسه تاریخ است که انسان ها رشد اجتماعی می یابند. در این مدرسه عینی تاریخ است که کارگران ارتقاء می یایند.
در این رابطه دو نکته به خاطرم می رسد که باید توضیح بدهم. یکی همان جزم گرایی و رویکرد ضد تاریخی است و دیگری برخورد اصلاح طلبان حکومتی در رابطه با تغییرات تدریجی و پرهیز از انقلاب و می باشد که بدان از فصل 16 به بعد پرداخته میشود. ....
مورد اول، جزم گرایی است. یکی از مواردی که پیروان انقلاب سوسیالیستی در مقطع کنونی تاریخ اجتماعی کشور در رابطه با با آموزش کارگری و ارتقاء سطح شعور اجتماعی کارگران به آن توجه ندارند همین ضرورت تاریخی تحول و تکوین اجتماعی در کشور است.
زمانی این ضرورت تاریخی و اهمیت وقوع آن نفی شد آنگاه است که اهمیت پروپاگاند های حزبی و کلاس های حزبی در ارتقاء سطح شعور اجتماعی کارگران صد چندان می گردد.
یعنی در واقع میان این دو یعنی از یکسو میان ضرورت روند تاریخی و ضرورت مدرسه عینی تاریخ و از سوی دیگر مبالغه در نقش حزب و به اصطلاح آگاهی سیاسی - این واژه آگاهی سیاسی با شعور سیاسی یکی نیست و واژگان آگاهی سیاسی به غلط به جای شعور اجتماعی و سیاسی از سوی پیروان انقلاب سوسیالیستی استفاده می شود - رابطه منطقی وجود دارد.
پیوسته چنین بوده است که زمانی که از نقش یک طرف یعنی عینیت تاریخی کاسته شد بر به همان میزان و حتی بیشتر بر نقش و جایگاه دیگری یعنی ذهنیت افزوده میشود تا خلاء تاریخی و عینی موجود از طریق ذهنیت پر شود
پس یکی از مولودات همین رویکرد جزم گرایی که آن را رها نمی کند همین حزب گرایی و تکیه وافر و مبالغه آمیز به نقش حزب در رابطه با کارگران و دیگری که در همین راستا است همان دولت گرایی است که ویژه گی برجسته همین این جزم گرایان است.
این ها می خواهند با تکیه به حزب و دولت و با پر بها دادن به نظم حکومتی خلاء های موجود اجتماعی و تاریخی را پر کنند. یعنی آنچه را که تکامل اجتماعی باید رفته رفته احداث کند ، آنجه را که جمهور مردم و جامعه باید به تدریج و در حین سازندگی و تحول اجتماعی به آن برسند این ها می خواهند همان دستاورد ها را به کمک دولت و حزب به خورد مردم بدهند و به اصطلاح یکشیه به آن برسند.
پس اختلاف میان رویکرد تاریخی و رویکرد جزمی وسیع تر از اختلاف صرف بر سر کدامین مرحله انقلاب ایران است. در این جا ما با دو دنیای مختلف روبرو هستیم.
در یکسو پیروان دمکراسی وسیع قرار دارند که با شرکت دادن جامعه کارگری در قدرت سیاسی و دمکراسی نه تنها در پی آموزش عملی کار گران در اداره کشور برای نظم آتی انسانی می باشند بل که همچنین از این راه در پی مقابله با منطق دولت و نظام سیاسی می باشند که با وسیع تر شدن عملا از صورت کلاسیک آن خارج شده و راه باطل شدن ر ا می پیماید و از سوی دیگر پیروان جزم گرایی قرار دارند که عملا درپی پیروی از منطق دولت طبقاتی و یکسویه می باشند که به دنبال خود عربض و طویل کردن بساط دستگاه دولتی این ماشین بوروکراسی را همراه دارد.
از این گذشته آن دستاورد های مبارزاتی و تجارب گرانبهایی که کارگران در طول سازندگی و تحول اجتماعی کشور بدست می آورند، آن ارتقاء سطح زندگی و رفاه که جامعه کارگری با مشارکت سیاسی خود و با مبارزه سندیکایی اش بادست خود کسب می کند را شما نباید اهمیت شان در برابر آنچه را که حزب در صورت انقلاب سوسیالیستی در یک کشور نقتی و در حال توسعه ازمحل درآمد های هنگفت نفتی به کارگران هدیه می دهد و به قولی درآمد نفت را بر سر سفره کارگران می آورد مقایسه کنید و آنرا دست کم بگیرید.
اولی مدرسه واقعی تاریخی است و دومی تنبلی و کاهلی که دیکتاتوری حزبی نام دارد...
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر