۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

قسمت چهارم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


به این نحو دارم نظر خوانند گان را به تدریج به این نکته مهم و حساس جلب می کنم که منظور نظر از رویکرد تاریخی که در آغاز از آن سخن به میان آمد و در برابر جزم گرایی قرار داده شد برخلاف تصور پیروان انقلاب سوسیالیستی برابر با تقدیر گرایی و دیترمینیسم و تاریخ گرایی نیست که در آن انسان های کارگر آلت دست بی اراده مرحله تاریخی خود هستند.

برعکس. برای جامعه کارگری در انقلاب لیبرال دمکراتیک درمیان اردوگاهی که با جامعه سرمایه داری لیبرال دمکراتیک بسته است نقش فعال و برابر و دمکراتیک قائل شوید ، این نقش فعال انسانی را به آن ها اعطاء کنید و از آن ها بخواهید که در امر آزادی و دمکراسی کنار نکشند، از حریف متحد خود نهراسند، در مقابلشان جا نزنند، جا را برای آنها خالی نکنند، با هم در یک اردوگاه متحد از سرمایه داری و کارگری تلاش کنند ایران را بسازند و سپس بر سر میوه های آن با هم به نزاع بپردازند و ... این ها آن گاه به معنای در نظر داشت نقش فعال انسانی در عرصه تاریخی و اجتماعی است و آنگاه در عمل به معنای پرهیز از اتوماسیون و تاریخ گرایی و قدر گرایی است.

اگر این کار ها را که گفته شد انجام ندهید اگر نقش فعال کارگران را به خاطر فرمول بندی ها و قانون مندی های انقلاب و تکامل اجتماعی نادیده انگارید آن گاه است که عملا قربانی تاریخ خواهید شد. آنگاه عملا جامعه کارگری مبدل به آلت پاسیو و منفعل فاعلی بنام سرمایه داری و تاریخ آن خواهد شد.

اما براستی این خواسته کیست که کارگران فعالانه در امر آزادی و دمکراسی مشارکت نداشته باشند؟ براستی منبع و ماخذ این رویکرد های مسخ شده تاریخی، جبر گرایی و جزم گرایی و ... چه کسی به جز خود سرمایه داری است؟


پس بدینسان می بینیم تز بورژوایی بودن انقلاب لیبرال دمکراتیک و به تبع آن تز انقلاب کارگری در مقطع کنونی تاریخ اجتماعی ایران - که گفتیم این دو به هم نان قرض می دهند ازابداعاتی است که سرانجام آن ریشه اش در خود جامعه کارگری ایران نیست.

از این دو تز به هم وابسته به سند خود تجارب ایران این جامعه کارگری ایران نیست که منتفع می شود. در عوض گفتیم این مشارکت فعال کارگری در امر آزادی و دمکراسی در کشور است که آزادی و دمکراسی در ایران را سرانجام متحقق خواهد ساخت.

و تلویحا گفتیم در این امر هر تئوری که منافی این الزام تاریخی باشد یا باید خود را با این الزام تطبیق دهد و یا غیر این صورت پشیزی نمی ارزد و باید از حیطه اعتبار خارج گردد.

و تئوری های تاکنونی متاسفانه هریک به سهم خود سعی داشته اند که این نقش فعال جامعه کارگری در استقرار نظام سیاسی لیبرال دمکراتیک را به گونه ایی نفی کنند.

و دراینجا برای تاکید دوباره هم شده عرض می کنم منظور نظر من از مشارکت جامعه کارگری در انقلاب دمکراتیک همان تز و تئوری قدیمی انقلاب لیبرال دمکراتیک به رهبری طبقه کارگر نیست.

چرا که نظام رهبری در هر کشور همان نظام حکومتی و سیاسی آن است. و به این ترتیب آن که خواهان انقلاب لیبرال دمکراتیک به رهبری و دولت دائمی کارگری است از مبانی دمکراسی و آزادی چیزی نمی فهمد والا از پیش چنین رهبری و حکومتی را که باید به شکل دمکراتیک و در یک انتخابات آزاد تعیین شود به دست جامعه کارگری نمی سپارد.

در واقع این قبضه سازی امر حکومت و نظام سیاسی در دست این و یا آن جامعه، یا در دست جامعه سرمایه داری که در بالا دربرخورد با لیبرالیسم به آن اشاره شد و یا به دست جامعه کارگری که در این جا به آن اشاره میشود ناقض آشکار مفهوم دمکراسی وسیع می باشد که در این مکان مد نظرما است...

ادامه دارد...



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر