۱۳۹۲ مرداد ۲۳, چهارشنبه

لیبرال دموکراسی پرولتری و لیبرال دموکراسی بورژوایی - قسمت هفتم



در ادامه می پردازیم به افتراق مفاهیم لیبرال دموکراسی پرولتری و لیبرال دموکراسی بورژایی.

من در پایین مقدمتا یک  نوشته ایی را که در  بهمن 1390 نوشته ام می آورم تا بعد به ادامه مطلب بپردازیم

لیبرال دموکراسی کارگری یعنی چه؟


لیبرال دمکراسی کارگری یعنی ما کارگران با لیبرال دمکراسی و با جمهوری دمکراتیک و با مردم سالاری و آزادی برای ایران همراهیم و البته و صد البته از این لیبرال دمکراسی سیاست کارگری خود را درروند تاریخی اش تازمانیکه که اعتبار دارد، برای ارائه داریم.

این یعنی ما جناح کارگری و سوسیال ، لیبرال دمکراسی هستیم. این یعنی ما در طول این مرحله تاریخی در کشور در اصول آزادی خواه و دمکراتیم اما در راه مان بی آنکه از این اصول تخطی کنیم کارگریم و راه کارگری برای اجرای این اصول تخطی ناپذیر تاریخی داریم.
این یعنی در مبارزه بر علیه دشمنان آزادی و دمکراسی و دشمنان تاریخی در ایران باید بر کارگران به عنوان یک نیروی اجتماعی لیبرال دمکرات تکیه شود و ما از ستون های اصلی آنیم و حاضر به سازش با دشمنان تاریخی آزادی و دمکراسی در ایران نیستیم.

از نظر ما این دشمنان تاریخی عبارتند از: در شهر کاپیتالیسم سوداگر و در روستا روابط اجتماعی و اقتصادی متحجر. ما حیات خود و بالندگی خود را در فرجام انقلاب صنعتی دیده و در طول این فرآیند که لیبرال دمکراسی به عنوان یک نظام سیاسی آنرا همراهی می کند، به عنوان بخش فعال این نظام پیوسته بر خواسته ها و حقوق کارگری پای خواهیم فشارد.

به عبارت کلی لیبرال دمکراسی کارگری یعنی شرکت فعال کارگران و احزاب و تشکلات کارگری درروند انقلاب سیاسی و اقتصادی در تمام عرصه های سیاسی و اجتماعی کشور. ما در تمام مراحل جناح چپ و رادیکال انقلاب و پیرو حرکت به پیش و بدون سازش خواهیم بود و باقی خواهیم ماند.


ادامه دارد...

لیبرال دموکراسی پرولتری و لیبرال دموکراسی بورژوایی - قسمت ششم



در این میانه و حالت برزخی که ما از نظر اجتماعی مانده ایم- نیمه فئودال نیمه مدرن - جای شکی نیست از نظر اجتماعی نیمه
مدرن کشور تماما نیمی از تمام آنچه می باشد که روزی مدرن و مدرنیته اجتماعی در کشور خواهد بود.

این اصل در خصوص تمامیت لیبرال دموکراسی هم صادق می باشد. لیبرال دموکراسی در واقعیت امر در نیمه راه تشکیل و شکل گیری و پیدایش خود می باشد و در هر گام که  از نظر اجتماعی مدرنیته به جلو گام بر می دارد این شکل سیاسی جامعه مدرن یعنی لیبرال دموکراسی مردم ایران است که گامی تکاملی و تکمیلی به جلو می نهد.

در هرگام که پرولتاریا و بورژوازی صنعتی شکل می گیرد این لیبرال دموکراسی کارگری و بورژوایی است که رو به تکوین می نهد.

البته در سطح نظری هم نمایندگان پرولتاریا و هم نمایندگان بورژوازی صنعتی گام ها از سطح اجتماعی و سیاسی جلو تر می باشند. چرا که در سطح نظری محدودیت ها به مراتب کمتر از سطح عملی است.

همان گونه که بیشتر هم عنوان شد این مسیر پیشرفت عملی در واقع در عین حال مسیر استقلال خواهی خواه پرولتاریا و خواه بورژوازی از اسلاف طبقاتی خویش می باشد. در همین مسیر استقلال خواهی است که احزاب کارگری و بورژوایی جدیدی پیدا می شوند و از احزاب سنتی و فئودالی سلف خود استقلال تشکیلاتی و حزبی می یابند.

استقلال حزبی و تشکیلاتی که در این جا مد نظر است را باید در پیوست استقلال اجتماعی و در راستای سیر تحول اجتماعی کشور بسوی مدرنیته فهمید والا غالب استقلال خواهی هایی که دستجات  سنتی در  جامعه میرای گذشته دارند  فرقه گرایانه، ایدئولوژیک و.. می باشد.

انشعاب ها و جدایی تا اتمیزه کردن ادامه دارند بی آنکه برای این استقلال خواهی ها پایه عینی و اجتماعی وجود داشته باشد..

ادامه دارد..

لیبرال دموکراسی پرولتری و لیبرال دموکراسی بورژوایی - قسمت پنجم



رویکرد فئودالی- فرهنگی به امر لیبرال دموکراسی ایران در واقعیت امر یک رویکرد محافظه کارانه اجتماعی است. در این رابطه حواله دادن به فرهنگ و راهکرد فرهنگی در واقع منبعث از محافظه کاری اجتماعی و در ضدیت با تحول ساختاری- اجتماعی و در مخالفت با مدرنیته اجتماعی است.

رویکرد فئودالی - فرهنگی مایل به تماتیزه کردن تم جامعه، تحول ساختاری - اجتماعی نیست از این رو چون محافظه کارانه - اجتماعی است مسئله لیبرال دموکراسی در کشور را که در واقع یک ساختار سیاسی متناسب با جامعه جدید و صنعتی است و تناسبی با جامعه های فئودالی در شهر و روستا ندارد هرباره به آسمان ها و به لایه های بالایی و به ذهنیت ها و قشریت های فوقانی و عقلانیت های نظری انسان حواله می دهد.


ما به اختصار به این امر جامعه گریزی می گوییم. جامعه گریزی در واقعیت امر روی دیگر سکه ایی است که یک روی آن  را رویکرد فرهنگی به امر  انقلاب سیاسی و لیبرال دموکراسی در کشور تشکیل می دهد.

جامعه گریزی در حقیقت امر مفهوم وسیع تری است که رویکرد دینی   به امر انقلاب سیاسی در کشور را هم در بر می گیرد.

برای جلوگیری از اطاله کلام اجازه دهید ما در همین سطح محدود باقی بمانیم  و باردیگر اشاره به این نکته دهیم که در برابر گفتمان اجتماعی پیرامون انقلاب سیاسی در واقعیت امر گفتمان جامعه گریزی وجود دارد که به اشکال گوناگون متظاهر می شود.

جامعه گریزی در واقع یک امر محافظه کارانه اجتماعی و کهن می باشد  و در ضدیت با  مدرنیزاسیون و انقلاب اجتماعی در کشور واقع است.

از این جا باز گردیم به گفتمان اجتماعی پیرامون امر انقلاب سیاسی و لیبرال دموکراسی در کشور.

بسیاری از دست اندرکاران امور اجتماعی بهتر می دانند ایران در میانه یک گذار اجتماعی به سوی جامعه جدید در یک مکانی در همان  میانه باقی مانده است و با مشکلات عدیده داخلی و خارجی دست بگریبان می باشد.

ادامه دارد...

لیبرال دموکراسی پرولتری و لیبرال دموکراسی بورژوایی - قسمت چهارم



گفتمان مشروط بودن شکل گیری لیبرال دموکراسی به شکل گیری جامعه جدید و صنعتی در ایران یک گفتمان کمابیش جا افتاده و دیرین در ایران می باشد.

نظر به رویدادهای این چندین دهه این گفتمان بیش از هر برهه دیگر در تاریخ کشور حقانیت خود را نشان داده است.

در مقابل ،  رویکردهایی وجود دارند که ریشه های اجتماعی خود را هرباره مدیون جامعه هاب زوال یافته و فروپاشیده شده و به این مفهوم میرا در شهرها وروستاهای ایران می باشند که من برای سهولت کلام من بعد به آنها برخوردهای فئودالی به امر لیبرال دموکراسی  نام می نهم.


منظور من از برخوردهای فئودالی، فئودالیته به مفهوم وسیع کلمه می باشد و فقط یک پدیده دهقانی و روستایی را شامل نمیشود بل رویکرد شهری و بورژوایی هم را در برمی گیرد.

در برخوردهای فئودالی گفتمان شکل گیری مشروط اجتماعی لیبرال دموکراسی پایه اجتماعی خود را از دست می دهد و مبدل به یک گفتمان با پایه فرهنگی و نظری می شود.

 از این رو گفتمان فئودالی به اختصار یک گفتمان نظری و فرهنگی است اگر گفتمان مدرن یک گفتمان اجتماعی است.

گفتمان نظری و فرهنگی  عامل فرهنگی و نظری را پایه و شالوده موقعیت شوربختانه لیبرال دموکراسی در کشور می داند و در ادامه به این نظر است در بیان عام این مردم عامی  اند که به جهت پایین بودن سطح فرهنگی شان موجبات تضعیف دموکراسی سیاسی را فراهم می کنند. یا به عبارت معکوس استبداد سیاسی ریشه در سطح نازل فرهنگی مردم دارد.

بطبع راهکرد های رویکرد فرهنگی - فئودالی در دموکراتیزه و لیبرالیزاسیون نهاد سیاسی کشور راه کردهای فرهنگی، آموزشی و پرورشی می باشند.

ادامه دارد....

لیبرال دموکراسی پرولتری و لیبرال دموکراسی بورژوایی - قسمت سوم



مبحث لیبرال دموکراسی مردم ایران و وضعیت جنینی و کنونی اش را پی می گیریم با  این نکته که پیرامون لیبرال دموکراسی مردم ایران متاسفانه برخورد اجتماعی و یا جامعه شناسانه وجود ندارد و چون چنین نیست از همین رو هم به وضعیت جنینی لیبرال دموکراسی برخورد اجتماعی و جامعه شناسانه نمی شود.

منظور من از برخورد اجتماعی و جامعه شناسانه در این خلاصه میشود که لیبرال دموکراسی یک جریان سیاسی است که دارای یک ما به ازای اجتماعی است یعنی یک جامعه است که پشت سر این جریان سیاسی واقع می باشد و این جامعه در شکل جنینی در حال شکل گیری و متولد شدن می باشد.

صرف نظر از آهنگ تحول اجتماعی جامعه  جدید در کشور و صرف نظر از موانع سد راه این دیگرگونی اجتماعی باید در نظر داشت مبحث ضعف و تقویت لیبرال دموکراسی در ایران مرتبط با مبحث ضعف و تقویت فرآیند تحول کشور بسوی جامعه جدید می باشد.

از این منظر اجتماعی به وضعیت رقت بار لیبرال دموکراسی در ایران بنگریم تا زمانی که کشور به لحاظ اجتماعی مدرنیزه نشود و بطور عینی بسوی مدرنیته نیل نکند تغییر چندانی در وضعیت روبنایی اش یعنی در وضعیت لیبرال دموکراسی پدیدار نخواهد شد.

اما ما که فرآیند بهینه سازی لیبرال دموکراسی را منوط و مشروط به تغییر و تحول اجتماعی در کشور  می کنیم از تغییر و تحول اجتماعی برداشت دیگری داریم.

البته در این مکان نمی گنجد که به موضوع تغییر و تحول اجتماعی بپردازیم. از این رو برای ایچاد تنوع هم شده به من اجازه دهید در عوض در این مکان یک گوشه ایی از مباحثی را که اخیر میان من و یکی از دوستان- بهروز شادیمقام - در فیسبوک داشته ام برای این منظور در این جا درج کنم.

Farhad Vakif رفیق بهروز! منظور از یک سیستم و یا یک نظام چیست؟ چه فرقی میان مناسبات اجتماعی و سیستم و نظام اجتماعی وجود دارد ؟ و رابطه عینی و واقعی میان یک مناسبات اجتماعی و یک نظام اجتماعی در چیست؟ با سپاس


بهروز شادیمقدم نظامی سازمان یافته و متکی بر روابط تولیدی مشخص را سیستم میگویند . سیستم ، یک اقتصاد سیاسی با اهداف معین است و مناسبات اجتماعی ، روابط و چگونگی روابط درونی جامعه و طبقات را مد نظر دارد . هر مناسبات اجتماعی انعکاس یک سیستم و نظام معین است .

Farhad Vakif رفیق گرامی! با سپاس از پاسخ شفاف تان. مطابق با آنچه فرمودید با این تعریف از نظام اجتماعی یا جامعه موافقید؟: یک جامعه یا نظام اجتماعی یک نظام سازمان یافته یا یک ساختار منظم از مناسبات اجتماعی متکی بر یک شیوه تولیدی مشخص است. بر پایه این تعریف مناسبات اجتماعی روابط درونی و روابط طبقاتی جامعه را مد نظر دارد. به عبارت اولی مناسبات اجتماعی جزء و جامعه کل است.

بهروز شادیمقدم با سپاس متقابل از رفیق فرهاد عزیز و توضیحی که داده ای .

Farhad Vakif رفیق عزیز من، بهروز گرامی! در هر گفتگویی یا به قول امروزی ها هر تعاملی حرکت از مفاهیم و مقولات مشترک اساسی برای نیل به نقطه نظر واحد و یا تفاهم در تعامل می باشد. به این مفهوم من بسیار خرسندم از این که شما و من در مضمون و معنی مقوله جامعه دارای نظر و تعریف واحدی هستیم. اگر شما به من اجازه بدهید مایلم بر همین شالوده یک نکته ایی را در خصوص تحول اجتماعی یعنی از جامعه ایی به جامعه دیگر شدن ذز سطح یک کشور عنوان کنم.

بهروز شادیمقدم بسیار کار بحایی است .

Farhad Vakif رفیق گرامی! وقتی در سطح یک کشور برای نخستین بار صنعت از زراعت جدامی گردد و نخستین شهرهای صنعتی و جامعه صنعتی رفته رفته در طول زمان شکل می گیرند ما به این رویداد تاریخی یک تقسیم کار می گوییم. چنین تقسیم کاری همان گونه که می دانیم در آغاز یک تحول انقلابی نبود چرا که تخستین جامعه های شهر و صنعتی هنوز کماکان بر همان سطح از تکامل شیوه های تولید واقع اند که جامعه های زراعی فئودالی و قرون میانه و به عبارت دیگر اسبق بر آن متکی بوده اند. بنابر تعریف شما و من از جامعه، می توانیم در ادامه چنین بگوییم جامعه های صنعتی و شهری در قرون وسطی از این رو به همان میزان فئودالی و قرون وسطایی اند که جامعه های زراعی بوده اند چرا که جفتشان متکی بر یک نوع از شیوه تولید و یک سطح از تکامل نیروهای مولده می باشند. توجه داشته باشید تا این جا هیج سخن از مناسبات اجتماعی و طبقاتی برای تعیین فئودالیته و یا غیر فئودالیته نیست. سخن از این نیست که در جامعه های شهری و در جامعه های صنعتی در قرون وسطی چه مناسبات اجتماعی و انسانی مستولی است؟ طبقاتی است؟ یا طبقاتی نیست؟ کاپیتالیسم است یا کاپیتالیسم نیست؟ اتفاقا و در ادامه کاپیتالیسم برای نخستین بار در قرون میانه است که در نخستین جامعه های شهری و صنعتی پیدا شد و رو به توسعه می نهد. اما همان گونه می دانیم این کاپیتالیسم هنوز دارای همان ماهیت فئودالی است که سلفش در زراعت برخوردار است چرا که هنوز انقلابی در صنعت و در شهر که به آن به این مفهوم انقلاب صنعتی و شهری می گویند روی نداده است. در واقع با انقلاب در شیوه تولید و تغییر رادیکال در سطح نیروهای مولده از فئودالی به مدرنیته بود که برای نخستین بار یک انقلاب در جامعه روی می دهد یعنی جامعه از سطح فئودالی به سطح مدرن ارتقاء و تکامل یافت. در رابطه با ایران پرسشی که محقق اجتماعی مطرح می کند باز می گردد به این که از چه عصر و زمانی انقلاب صنعتی و پایه گذاری فابریک در کشور ما شروع شده و از چه زمانی انقلاب اجتماعی به مدرنیته در ایران آغاز گردیده و ما اکنون در این روند آغاز شده در چه فاز های تکمیلی آن هستیم؟ این را می گویم از این رو برای این که در تمام طول این روند یعنی از نخستین تقسیم کار صنعتی تا پیدایش کاپیتالیسم و سپس از انقلاب فابریکی تا حالا یکریز علیه ناعادلانه بودن، ستم اجتماعی، نابرابری طبقاتی، و از کاپیتالیسم به مفهوم مناسبات اجتماعی ناعادلانه گفتن، گفتمان حقوقی و انسانی درستی است اما به همان میران که صحت دارد آسان هم است چرا شما کاری که تاریخ و عمل انجام می دهد را انجام نمی دهیذ بل که بی آنکه در همان راستای تاریخی کاری کنید فقط بطور نظری دارید نق می زنید! این انتقاد های نظری و عجولانه و غیر تاریخی بوده که برخی را در گذشته به این اندیشه وا داشته که بگویند که چنین انتقاد هایی یا ارتجاعی اند یا تخیلی یعنی یا بازدارنده تاریخ کشورند یا آرمان شهرانه تنظیم شده اند و اتفاقا از همین انتقادهای ارتجاعی و تخیلی است که هرباره مفاهیم غیر واقعی از جامعه، مناسبات اجتماعی و شیوه تولید اشاعه یافته است. شما بهتر می دانید در تعاریفی که مرتجعین و اتوپیست ها هرباره از جامعه ، مناسبات اجتماعی و حقوقی و اقتصاد ارائه می دهند هیج پایه منطقی و واقعی وجود ندارد. رابطه جرء مناسبات اجتماعی و کل ساختار اجتماعی هرباره روشن نیست. تکوین یک نظام اجتماعی یک فرآیند تاریخی و دیالکتیکی نیست بل یک سازه حزبی و اراده گرایانه است. مبجث جرء مناسبات اجتماعی بر کل ساختار اجتماعی عمدگی دارد. مبحث حقوقی و آزادی و مناسبات اجتماعی چنان عمده می شود و مباحث شیوه های تولیدی و اقتصادی چنان به ریشخند گرفته میشوند که توگویی همان گونه که افلاطون گفته تاریخ پس از پیدایش از مبدا عادلانه و بهشتی اش بتدریج فاصله گرفته و به کجراه رفته است و وظیفه ما انسانها - بخوان فلاسفه - من بعد تنها در بازگشت تاریخ به فرماسیون های عادلانه اولیه اش خلاصه میشود. اگر شما از من بپرسید من به این نظرم که نسبت به پروسه انقلاب صنعتی و به این مفهوم انقلاب اجتماعی مدرن در کشور ما، همین رویکردهای ارتجاعی و تخیلی هستند که از دیرباز غلبه دارند. این سوسیالیسم های که تشکیل شده یا فئودالی اند یا تخیلی. و گفتم از اینرو دارای هیچ برداشت درست و تاریخی و عینی از واقعیت یک جامعه، یک تحول اجتماعی و.. نیستند. با سپاس


ادامه دارد..

۱۳۹۲ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

لیبرال دموکراسی پرولتری و لیبرال دموکراسی بورژوایی - قسمت دوم



مبحث این بخش را با ادامه مطلب پیرامون شکل جنینی حرکت لیبرال دموکراسی مردم ایران پی می گیریم.

ما وقتی از شکل جنینی حرکت لیبرال دموکراسی مردم ایران سخن می گوییم مد نظر ما شکل جنینی به مفهوم واقعی کلمه است.
به این مفهوم در ایران امروز ما در واقع دارای حرکت لیبرال دموکراتیک نیستیم بل که دارای شکل جنینی از این حرکت هستیم  که ایران امروز  آبستن آن است.

به عبارت دیگر حرکت لیبرال دموکراسی مردم ایران در حال شکل گیری و پیدایش می باشد. این امر نه تنها شامل لیبرال دموکراسی پرولتری بل شامل لیبرال دموکراسی بورژوایی هم میشود. به عبارت دیگر نه تنها راست دموکرات لیبرال بل چپ دموکرات لیبرال هم در حالت جنینی و حالت گرایشی است.

این حالت گرایشی که گفته می شود و مقوله جدیدی نیست به این مفهوم است که ما اکنون دارای یک حرکت کارگری لیبرال دموکرات در کشور نیستیم  بل این گرایش و تمایل به لیبرال دموکراسی کارگری است که در شرایط کنونی ایران وجود دارد.

مبحث گرایش به لیبرال دموکراسی و شکل جنینی طبعا به همراه خود این پرسش را دارد که چه وقت حرکت لیبرال دموکراسی مردم ایران متولد خواهد شد و چه وقت این جنین به دنیا خواهد آمد و گرایش به یک حرکت واقعی مبدل خواهد شد؟

پاسخ به این پرسش و پرسش های مشابه در ارتباط قرار می گیرد با موقعیت جنینی جامعه نوین صنعتی که کشور آبستن است چرا که حرکت لیبرال دموکراسی در واقعیت هیچ نیست جزء جامعه نوین سیاسی در شکل سیاسی و روبنایی آن.

بنابر این هر تغییر و حرکت در راستای تکوین جامعه نوین صنعتی عملا گامی در جهت تقویت و شکل گیری حرکت لیبرال دموکراسی مردم ایران خواهد بود.

لیبرال دموکراسی مردم ایران اکنون در این شکل جنینی خود مستقل نیست و بیشتر لیبرال دموکرات ها  دنباله رو احزاب سلف خود در حیطه کارگری و حیطه بورژوایی هستند.

ادامه دارد...

جامعه جمع ساده ایی از اهالی کشور نیست - بخش دوم

برداشت های عامیانه از جامعه ما و جامعه یگانه در یک کشور را با دیگر نمونه ها پیرامون این درک عامیانه پی می گیریم.

یا در یک نمونه دیگر نویسنده مطلب را چنین باز می گشاید:


به گزارش شبکه ایران، «سینان تازچو» بازیگری که با بازی در سریال «عشق و جزا» به شهرت زیادی دست پیدا کرده است این روزها در یک پروژه ایرانی و در فیلم «لاله» جلوی دوربین اسی نیک‌نژاد قرار گرفته است. «زندگی ایرانی» به همین بهانه گفت‌وگویی با این بازیگر ترک انجام داده است که بخش‌های برگزیده آن را در ادامه می‌خوانید:

خیانت مشکل اصلی جامعه ما نیست
فکر می‌کنم این(خیانت) مشکلی است که در همه جای دنیا وجود دارد. تولیدات تلویزیونی ما خیلی بالاست و در سال حدود 300 محصول تلویزیونی تولید می‌کنیم. سریال‌های ترکی در مورد موضوعات مختلف ساخته می‌شود اما اینکه چرا شبکه‌های فارسی‌زبان به سراغ سریال‌هایی با مضمون خیانت می‌آیند سوالی است که من نمی‌توانم در موردش پاسخ درستی داشته باشم. ما در جامعه خودمان مشکلات زیادی داریم که شاید خیانت یکی از آن‌ها باشد اما نمی‌توانم بگویم مشکل اصلی جامعه ما خیانت است
منبع
http://inn.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=0&Id=160520&Rate=0

اما این اندیشه عامیانه  از جامعه واحد در یک کشور واحد محدود به گروه خاصی نیست حتی چپ هم که مدعی یک جامعه عالی است در سطوح مختلف از ادراک درست از جامعه در یک کشور بی بهره است:

نمونه:


استراتژی حزب کمونیست ایران

هدف استراتژیک حزب کمونیست ایران، تحقق برنامه اعلام شده این حزب است. برنامه حزب کمونیست ایران در عین اهداف جهان شمول آن، راه حل و بدیل مشخصی است برای بیرون آوردن جامعه ایران از شرایط فلاکت باری که نظام سرمایه داری حاکم برای اکثریت قاطع مردم این کشور به وجود آورده است. این برنامه ،عملی، واقع بینانه و مرحله بندی شده است.
هدف این برنامه فراهم ساختن ملزومات بنا نهادن یک جامعه سوسیالیستی است، جامعه ای که در آن آزادی و رفاه همگانی جای اسارت و بی عدالتی و محرومیت را می گیرد و فرصتهای یکسان برای رشد و شکوفایی خلاقیت ها و تعالی انسان فراهم می شود، جامعه ای که در آن حرمت انسانی پاس داشته می شود. از نقطه نظر این برنامه سوسیالیزم در ایران امری مربوط به آینده دور دست نیست، بلکه زمینه، توانایی و امکان اجتماعی و اقتصادی آن در بطن نظام سرمایه داری ایران فراهم آمده است. این جامعه سرشار از ثروتها و امکاناتی است که میتواند زندگی آزاد و مرفهی را برای یکایک ساکنین آن فراهم کند، عقب ماندگی های اقتصادی و اجتماعی تحت این برنامه به سرعت می توانند جبران گردند، مشروط بر آنکه قدرت سیاسی در دست کارگران، یعنی فراهم آورندگان ثروت و نعمت جامعه قرار گیرد.

منبع

در عوض حزب کمونیست کارگری ایران در مصوبه کنگره چهارم خود چنین پیرامون جامعه ایران می نویسد:




بيانيه براى مذهب زدايى از جامعه!مصوب کنگره چهارم حزب - دسامبر ٢٠٠٣



جامعه آزاد جامعه اى بدون مذهب، بدون خرافه و بدون زنجير سنن و اخلاقيات کهنه بر انديشه آزاد انسانها است. مذهب جريانى فکرى و اجتماعى فى نفسه تبعيض آميز، خرافى و مغاير با آزادى و شکوفايى انسان است. مذهب حتى بعنوان امر خصوصى افراد سد راه رهايى و شکوفايى و اعتلاى انسان است.

ايران جامعه اى اسلامى نيست. حکومت اسلامى است. اسلام يک پديده ارتجاعى و تحميلى در ايران است که تنها با قدرت سرکوب و کشتار و شکنجه و سنگسار تاکنون بر سر کار مانده است. بيش از دو دهه است که ميخواهند بزور جامعه را اسلامى کنند. قادر نشده اند. اسلام يک وصله ناجور بر پيکر جامعه است. اسلامى کردن جامعه بخشى از جهاد ضد انسانى بر عليه تمامى آحاد جامعه است که جنبش اسلام سياسى و حاکميت اسلامى دنبال ميکنند.

امروز مبارزه عليه حاکميت اسلامى، اسلام، سنن و اخلاقيات و روابط عقب مانده اسلامى و کل ارتجاع اسلامى بخشى از مبارزه وسيع و همه جانبه مردم براى خلاصى فرهنگى و رهايى است. اين مبارزه اى تاريخى عليه خدا و تمام مظاهرش و براى بازگرداندن اختيار به انسان است. اين جنبشى است که اصالت و ارزشهاى انسانى را در مقابل مذهب نمايندگى ميکند. اين مبارزه پس از رنسانس بزرگترين تلاش تاريخى عليه سلطه نفوذ مذهب در جامعه است. تاثيرات اين تحول اجتماعى سيماى سياسى خاورميانه را دگرگون خواهد کرد. اين جنبش امروز تماما توسط حزب کمونيست کارگرى نمايندگى ميشود.

حزب کمونيست کارگرى بمنظور قطع نفوذ مذهب از جامعه خواهان يک مبارزه صريح و روشن و باز و همه جانبه عليه نفوذ دستگاه مذهب است. حزب کمونيست کارگرى در عين تلاش براى آزاديهاى بى قيد و شرط سياسى، در عين اينکه اعتقاد به هر باورى، حتى عقب مانده ترين و ضد انسانى ترين احکام، را حق انکار ناپذير آحاد جامعه ميداند، اما در عين حال خواهان تشديد مبارزه عليه مذهب، گسترش فعاليتهاى روشنگرانه ضد مذهبى و مبارزه اى همه جانبه بمنظور مذهب زدايى از تمامى شئونات جامعه است و براى تحقق اهداف زير مبارزه ميکند.

جامعه جمع ساده ایی از اهالی کشور نیست - بخش نخست


جامعه یک اجتماع ساده از اهالی یک کشور نیست، که شما بیایید بسادگی بگویید جامعه ما این است و آن است، جامعه ما اسلامی است، کاپیتالیستی است و فئودالی است، عادلانه نیست و غیره

البته این نظرات تا بخواهید پیرامون جامعه رایج است و همین امر هم باعث می شود که مباحث و مسائل اجتماعی به خوبی تفهیم نشوند و مرز میان مباحث عقیدتی و اجتماعی مشخص و روشن نباشند . چون عامی برداشت عامیانه و غیر واقعی از جامعه، فعالیت اجتماعی و... دارد و روشنگر هم در این زمینه چندان فرقی با عامی ندارد..

جامعه در اصل عبارت است از یک ساختار منظم اجتماعی از مناسبات انسانی که بر یک شالوده از یک شیوه تولیدی- اقتصادی معین استوار می باشد.

بر این پایه انسانها به هنگام تولید اقتصادی وارد مناسبات اجتماعی معینی میشوند که در قالب این مناسبات اجتماعی تولید میشود، تولید رشد و توسعه می یابد تا زمانی که این قالب عرصه را بر رشدو توسعه تولید تنگ نماید.

به مجموعه ایی از این قالب اجتماعی که بطور منظم و سازمان یافته انتظام می یابد جامعه یا نظام اجتماعی می گویند.

ما از این چنین نتیجه بلافصل می گیریم:

یک  جامعه  درجاتی از توسعه و نظام یافتگی مناسبات اجتماعی تولید می باشد.


بی شک در آغاز چنین سازمان های اجتماعی - اقتصادی بطور پراکنده در سراسر گیتی وجود داشته اند. از پیوست رفته رفته این همبودگی های اولیه بوده است که امروزه جامعه های میلیونی با پیشرفته ترین شیوه های اقتصادی پدیدار شده اند.

با این وچود باید در نظر داشت همان گونه که در سطح یک کشور امکان این وجود دارد که تنها یک شیوه تولیدی وجود نداشته باشد، به همان ترتیب هم این امکانش هست که به تعداد این شیوه های تولیدی جامعه و نظام اجتماعی موجود باشد.

اندیشه تنوع تولیدی- اقتصادی و به تبع آن اندیشه تنوع اجتماعی و تنوع ساختارهای اجتماعی در یک کشور درست خلاف اندیشه عامیانه از یک جامعه در یک کشور می باشد.

اندیشه عامیانه از یک جامعه در یک کشور، در ایران وسیعا متداول می باشد و حتی بسیاری از کنشگران ما گفتمان خود را بر پایه «یگانه جامعه ما» در ایران استوار می نمایند.

اندیشه جامغه یگانه در ایران به اشکال مختلف تبارز می یابد. برای برخی این جامعه ما ، همان جامعه سرمایه داری است و برای دسته دیگر منظور از جامعه ما، جامعه اسلامی است.

به هر حال غالب ایرانیان وقتی کشور خود را مد نظر دارند، این کشور را در هئیت یک جامعه واحد می بینند.

در این رابطه می توان نمونه های متعددی آورد: بطور مثال در یک سایت اینترنتی تحت عنوان

واقعیت جامعه ایران - بررسی اوضاع فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران"

به چنین متنی بر می خوریم:

ایران با جمعیتی حدود 75 میلیون و مساحتی بالغ بر 1600000 کیلومتر مربع در خاورمیانه، قلب جهان واقع شده و از غنی ترین کشورهای جهان می باشد.
اگر پیشرفتی در این کشور صورت گیرد نباید تعجب کنیم، ایران کشوری که اگر هم ذخایر آن را نادیده بگیریم از جمله کشورهایی است که نیروی کاری آن از تخصص کافی در بیشتر زمینه های علمی، فرهنگی و هنری برخوردارند، گواه این ادعا مدیران، مهندسان و متخصصانی است که در سرتاسر جهان پست های کلیدی در دست دارند و این واقعیت نشانگر لیاقت ایرانی ها فارغ از قوم، نژاد، رنگ و زبان است که به خاطر این که قدرشان را نمی دانیم جلای وطن کرده و غربت نشین می شوند آن هم زمانی که شعار حمایت از جوانان گوش هر ایرانی را کر کرده و فرار به اصطلاح مغزها خوراک مدیران محترم شده است. علت این امر نه عدم حمایت مسئولان که بی عدالتی جامعه است بی عدالتی که نتیجه عملکرد ما ایرانی هاست که مقدمات آزاردگی خاطر متخصصان شده و دلیل اصلی خروج نخبگان از ایران می شود


منبع

http://iranfacts.blogfa.com/




ادامه دارد..

۱۳۹۲ مرداد ۱۸, جمعه

پیدایش فرماسیون کاپیتالیسم در عصر فئودالیته - بخش پایانی



حکایت رویکرد اجتماعی در رابطه با کاپیتالیسم صنتعی در ایران حکایت این شعر است:
گنه کرد در بلخ آهنگری
به شوشتر زدند گردن مسگری

نمی دانم در کجای این  کره خاکی ظاهرا تاریخ به پایان رسیده و ظاهرا کاپیتالیسم به پایان رشد وتکامل  خود رسیده  و دیگر قادر به رشد اقتصادی و رشد نیروهای مولده کشور در آن نقطه دنیا نیست، از این ها  رویکرد تاریخی در ایران به این نتیجه و حکم رسیده باید گردن کاپیتالیسم صنعتی را در ایران زد.

تازه آنی هم که می گوید کاپیتالیسم صنعتی در شرایط اقتصادی کنونی ایران مترقی است و قادر به رشد نیروهای مولده می باشد به جهت دیگر به این نظر است چون امپریالیسم  آخرین مرحله کاپیتالیسم است و ما در عصر امپریالیسم هستیم ، در عصر امپریالیسم رشد کاپیتالیسم صنعتی در کشورهای بازار ممکن نیست. برای رشد باید راه خلاف سرمایه داری پیش گرفت.

یعنی به یک طریق با آسمان و ریسمان کردن ، با بلخ و شوشتر کردن سرانجام به این نتیجه کذایی می رسند که رویکرد اجتماعی به آن می رسد و در بالا به آن پرداخته شد.

.در واقع از نگاه کلی رویکرد اجتماعی حائز کمترین وجوه علمی نیست. و به کمترین مبانی جامعه شناسی مدرن پای بند می باشد.
البته منظورم این نیست که طبقات اجتماعی متعهدند که هویت اجتماعی شان را تابع قوانین علمی کنند.

بل منظورم این است صرف نظر از این که چه طبقات اجتماعی حامل و ناقل رویکرد اجتماعی در کشورند، حتی از نگاه علمی هم به موضوع بنگریم این مطالبی که رویکرد اجتماعی مطرح می کند قابل دفاع نیست.

  • اول از همه مبحث مناسبات اجتماعی با مبحث ساختار اجتماعی یکی نیست.  هر ساختار اجتماعی و هر فرماسیون اجتماعی و هرجامعه کلیت معین و مشخص تاریخی از یکسری مناسبات اجتماعی است. به این مفهوم رابطه مناسبات اجتماعی با جامعه رابطه جزء و کل می باشد. اگر بخواهیم این مطالب را در قالب مناسبات و جامعه کاپیتالیستی بیان کنیم هر سطح از توسعه مناسبات کاپیتالیستی به مفهوم وجود یک جامعه کاپیتالیستی نیست.
  • دوما. این کدام مناسبات و جامعه کاپیتالیستی است که در ایران کنونی در حال فروپاشی و این کدام مناسبات و جامعه کاپیتالیستی است که در ایران کنونی در حال تکوین می باشد. شما بیایید به این تحول اجتماعی و تاریخی که بطور کنکرت جاری است توجه کنید و به پرسشها پیرامون مسئله این دگردیسی پاسخ دهید
  • سوما. این که می گویید از نظر حقوقی و از نطر اجتماعی کاپیتالیسم به نفسه ناعادلانه و ظالمانه و غیر انسانی و.. است درست. اما سوال هرباره این است:  حال چرا به ما که رسید نگاه حقوقی و اجتماعی به رشد و تکامل کاپیتالیسم مهم شد و در دیگر کشور ها وقتی این رشد و تکامل جاری بود به وجوه ترقی خواهی اش می نگریدند؟
  • این که می گویند در دیگر کشور کاپیتالیسم صنعتی به کاپیتالیسم انحصاری و مالی مبدل شده است چه ربطی به وضعیت کاپیتالیسم در ایران دارد. در ایران چنین نیست و این مهم است.
  • این که عصر امپریالیسم و عصر گندیگی کاپیتالیسم است، دیده درستی نیست. هر کشوری عصر خود و زمان خود را دارد
  • این که می گویند درعصر امپریالیسم تحول از کاپیتالیسم مادون به کاپیتالیسم صنعتی ممکن نیست. درست نیست. نمونه چین. ما اگر به جای این منفی بافی ها بیشتر وقتمان را صرف این می کردیم چگونه در دنیا کنونی به رشد و تکامل اقتصادی و به تبع آن اجتماعی برسیم مطمئن باشید بیشتر موفق بودیم تا حال
  • هفتما. این شرایط اقتصادی است که شرایط اجتماعی و به طبع آن شرایط سیاسی را تعیین می کند.
  • هشتما. رشد اقتصادی در ایران عملا رشد کاپیتالیسم صنعتی است. اشکال دولتی، فردی و کلکتیو تغییری در این اصل رشد ایجاد نمی کند
  • نهما. رشد دولتی اقتصاد کنونی به مفهوم یک رشد اجتماعی عادلانه و به زعم رویکرد اجتماعی سوسیالیستی نخواهد بود و نمی تواند باشد. هر سطح رشد اقتصادی متناظر با سطح رشد اجتماعی معینی است.

پیدایش فرماسیون کاپیتالیسم در عصر فئودالیته - بخش پنجم




اما این که مبحث نیروهای مولده و مباحث اقتصادی در کشور چه میشود؟ این مبحث که در قالب شکل صنعتی از کاپیتالیسم اقتصاد کشور قادر به رشد و تکامل می باشد و یا این نتیجه از آن که   کاپیتالیسم صنعتی در کشور از اینرو مترقی میباشد و یا سرآخر این مطلب که هرباره این شرایط اقتصادی است که شرایط اجتماعی را تعیین می کند بطوری که در تناسب با هر سطح و فرم از اقتصاد کشور یک سطح و فرماسیون اجتماعی وجود دارد بحدی که شرایط اقتصادی کنونی کشور تنها فرماسیون کاپیتالیستی را الزامی و بوجود می آورد.

راستی این آخری به چه معناست؟

این به این معناست  اگر روزی از روزهای امروز ما کارگران و تمام نیات عادلانه کشور  دست به دست هم بدهند و بخواهند از یکسو کاپیتالیسم صنعتی را در کشور ازبین ببرند اما از سوی دیگر اقتصاد کشور را از سطح حاضرین به سطح عالی تر جهانی رشد و تکامل بدهند این رشد اقتصادی از یکسو و از سوی دیگر آن ازبین بردن کاپیتالیسم صنعتی با هم سازگار نیست و تناسب ندارد.

یعنی سطح اقتصادی حاضرین کشور در هر فردای هر رشد خود   کاپیتالیسم صنعتی را به شکلی از اشکل احیاء خواهد کرد و در این مورد خاص چون بدست کارگران و حزب کارگری صورت می گیرد آنگاه کاپیتالیسم صنعتی در شکل دولتی، و مالکیت خصوصی بر وسایل دولتی در شکل حزبی - دولتی آن مانند چین کنونی احیا و ابقاء خواهد شد. این یک حکم تاریخی است و تا این حد   ارتباطی هم با نیات حسنه و عدالت جویانه و عدالت خواهانه شما و من ندارد..


 شاید در جواب  بگویند راه حل در این است که رشد نباشد. چرا که رشد مولد کاپیتالیسم صنعتی است و  جامعه مطلوب کارگری نیازی به رشد ندارد ودر اصل متکی به رشد نیست بلکه  میوه چین عالی ترین رشد اقتصادی کشور است.

اما کدام عالی ترین رشد اقتصادی کشور؟ میوه چینی از کدام رشد عالی؟

این عدالت اجتماعی بدون رشد اقتصادی، این نابودی کاپیتالیسم بدون رشد اقتصادی ، براستی در ایران این کدام نیروهای اجتماعی اند خواهان چنین مطالباتی اند؟

ادامه دارد...

پیدایش فرماسیون کاپیتالیسم در عصر فئودالیته - بخش چهارم

همان گونه که عنوان شد و تکرار می کنم رویکرد های اقتصادی و رویکرد های اجتماعی به تاریخ که در این سری جستارها مطرحند اسامی ابداعی از سوی من برای اختصار مطالب می باشند.

 در واقعیت امر من در این جا  بر این تلاشم  با ابداع این  اسامی نشان دهم در برخورد به تاریخ اجتماعی بشر دو برخورد کلی وجود دارد

برخورد اول یک برخورد مادی- اقتصادی است که نقطه عزیمت خود را بر اقتصاد کشور استوار می کند و برخورد دوم متکی بر مناسبات اجتماعی و مناسبات طبقاتی در جزء و ساختار اجتماعی در کل  در یک کشور می باشد که من این آخری را از این رو برخورد اجتماعی و آن اولی را برخورد اقتصادی به تاریخ نام نهاده ام.

در حیطه وطنی و کشوری برای برخورد اجتماعی، سطح تکامل اقتصادی کشور و در این رابطه آن مناسبات اجتماعی در جزء و  آن ساختار اجتماعی در کل که در قالب آنها هرباره اقتصاد کشور تکامل و ارتقاء می یابد ازاهمیت برخورد نیست بل که هر باره مرکز ثقل   حقانیت حقوقی مناسبات اجتماعی مسلط  کشورمی باشد . بطور نمونه کاپیتالیسم به مثابه مناسبات اجتماعی مسلط کشور دارای حقانیت تاریخی نیست چون به لحاط حقوقی و اجتماعی ناعادلانه و ظالمانه می باشد.

اما این که
  • کاپیتالیسم در جزء و در سطح مناسبات اجتماعی با کاپیتالیسم در کل و در سطح یک جامعه و ساختار اجتماعی با هم فرق دارند
  • کاپیتالیسم در مرحله فئودالی و مادون با دیگر مراحل تکامل کاپیتالیسم این فرق را دارد که در مرحله فئودالی با سطح تکامل اقتصاد نازل و بسته در مرحله فئودالی همراه می باشد
  • اشکال صنعتی  از کاپیتالیسم در مرحله تاریخی و حاضرین کشور مترقی اند چرا که اقتصاد کشور در قاالب این اشکال از کاپیتالیسم در ایران امکان رشد و توسعه را می یابند
  • پیدایش فرماسیون های عالی اجتماعی در کشور ارتباط مستقیم با رشد و تکامل شرایط اقتصادی کشور دارد

این ها وجوه ایی که چندان و یا اصلا مورد توجه برخورد اجتماعی به تاریخ نمی باشند.

همان گونه که پیشتر گفته شد، برخورد اجتماعی به تاریخ کار را خلاصه و محدود به مباحث حقوقی و ناعادلانه نبودن کاپیتالیسم به منزله فرزند ناخواسته تاریخ  ایران نموده است. و از اینرو کاپیتالیسم در ایران یا نیست و یا اگر هست در هر سطح و شکل محکوم است و باید برود و این از بین رفتن  بسته به سطح آگاهی وسطح ذهنی و تشکل حزبی و سیاسی کارگران ایران داشته و با بهبود این شرایط ذهنی و طبقاتی هم  از بین خواهد رفت. همین.

ادامه دارد....


پیدایش فرماسیون کاپیتالیسم در عصر فئودالیته - بخش سوم



در عوض از منظر اقتصادی - برخلاف رویکرد اجتماعی - عامل نیروهای مولده در رابطه با فرماسیون اجتماعی تعیین کننده است.

از این منظر تنها دیدن مناسبات اجتماعی و بطور اخص کاپیتالیسم کافی نیست. مهم هرباره این است بدانیم این مناسبات اجتماعی و یا این کاپیتالیسم در چه مرحله از تکامل خویش است.

بطور نمونه کاپیتالیسم در مرحله فئودالی و استبدادی رشد با کاپیتالیسم در مرحله لیبرال دموکراسی رشد، یا کاپیتالیسم در مرحله امپریالیستی رشد .. این ها هرباره در هر کشور از هم متمایز می گردند.

از منظر رویکرد تاریخی فرماسیون های اجتماعی به موازات رشد نیروهای مولده کشور و در رابطه با آنها پیدا و حقانیت تاریخی خود را می یابند.

این به چه معناست؟

این به این معناست که هر جامعه واقعی و تاریخی - نه تخیلی و مکتبی و.. -  با سطحی از تکامل نیروهای مولده و اقتصادی متناظر است. این جامعه متناظر واقعی به شکل آن مناسبات اجتماعی در جزء می باشد که در قالب آن ها این نیروهای مولده و اقتصادی کشور می باشند که هرباره پیدا ورشد و توسعه می یابند و  از دیگر سو  این جامعه در کلیت  و این مناسبات اجتماعی در جزء  تا موقعی دارای حقانیت تاریخی می باشند که رشد و توسعه نیروهای مولده کشور در قالب آنها ممکن و عملی  باشد.


چنانکه توجه می کنید در رویکرد اقتصادی مبنای حقانیت مناسبات اجتماعی در جزء  و یک جامعه و یک ساختار اجتماعی در کل - بطور نمونه کاپیتالیسم - هرباره رابطه آن با نیروهای مولده کشور است.

در عوض در رویکرد اجتماعی این مبنا - حقانیت  تاریخی یعنی لگیتیمه -به سطح و دایره اجتماعی و حقوقی منتقل میشود و بطور نمونه کاپیتالیسم در نطفه دارای حقانیت تاریخی نیست و چون در جوهر خود بر اختلاف و تضاد طبقاتی استوار است.
 و ناعادلانه است و چون   اجتماعا و بطور حقوقی دارای حقانیت نیست لذا هم مانند یک طفل غیر حقوقی و غیر قانونی تاریخ  از  هرگونه  حق  رشد و توسعه    در هر کشور  محروم می باشد.

ادامه دارد..

پیدایش فرماسیون کاپیتالیسم در عصر فئودالیته - بخش دوم



دربخش نخست از دو رویکرد اقتصادی و اجتماعی در برخورد به تاریخ سخن آمد. در این جا و در آغاز می خواهم این نکته را اضافه کنم که هر دوی این رویکردها مستعد این هستند که با یک مطلق نگری،   به یک محدود نگری دچار شوند. .به عبارت بهتر رویکرد اقتصادی می تواند به رویکرد اقتصاد گرایی یعنی اکونومیستی و در عوض رویکرد اجتماعی به رویکرد جامعه گرایی یعنی سوسیالیستی مبدل شود.

اما تا آنزمان که ایندو رویکرد به چنین محدود نگری هایی در حیطه خود دچار نشده اند هیچ علتی ندارد ما آنها را صرف برخورد اقتصادی و اجتماعی که به تاریخ دارند به برخوردهای اکونومییستی یا سوسیالیستی به تاریخ متهم کنیم.

با حرکت از این  یادآوری به ادامه مطلب می پردازیم. در بخش اول گفتیم رویکرد اقتصادی ، عامل شرایط عینی را تعیین کننده حرکت تاریخ می داند و رویکرد اجتماعی عامل مناسبات اجتماعی و مبارزه طبقاتی را.

گفتیم این اسامی به خاطر سهولت برگزیده شده اند والا شاید چنین اسامی هرگز شایسته محتوای این رویکردها نباشند.

چنانکه تاکنون دیدیم اختلافی که این دو رویکرد تاریخی و اجتماعی باهم دارند در حیطه های عدیده ایی است.

در کشورمان ایران هم به همین نحو است.

رویکرد اجتماعی مناسبات اجتماعی را می بیند. بطور روشن کاپیتالیسم را می بیند یعنی رابطه کارگری - سرمایه داری را می بیند و به مابقی و اشکال تاریخی و تکاملی کاپیتالیسم اعتنایی ندارد.

در این رویکرد دو دسته پیدا شده اند:
دسته نخست ایران را از نظر تاریخی در مرحله فئودالی و به قولی شان پیشا سرمایه داری می بیند که در  آن   کاپیتالیسم هنوز موجود نیست. این که در مرحله فئودالی می تواند کاپیتالیسم موجود باشد به خاطرشان خطور نمی کند.

این دسته  به این نظرند که در مرحله پیشا سرمایه داری یعنی مرحله کنونی ایران نظر به سلطه امپریالیسم گذار به مرحله کاپیتالیستی و عالی تر اجتماعی برای کشور ممکن نیست.امیریالیسم مانع رشد و پیدایش بورژوازی و پرولتاریا در ایران است. راه حل راه رشد غیر سرمایه داری.

دست دوم از رویکرد اجتماعی برخلاف دسته نخست به این نظر است در ایران کاپیتالیسم موجود است. رفرم ارضی شده است و.. از این دیده مرحله کنونی تاریخ ایران مرحله کاپیتالیستی است. عمده در ایران کنونی کاپیتالیسم موجود است نه عمدگی امپریالیسم. کاپیتالیسم باید نابود کرد و نابودی آن منوط به شرط ذهنی و اجتماعی است.

ادامه دارد...

پیدایش فرماسیون کاپیتالیسم در عصر فئودالیته - بخش نخست




پیدایش فرماسیون کاپیتالیسم در عصر فئودالیته یک انقلاب اجتماعی نبود چرا که فرماسیون کاپیتالیسم در مرحله مادون خود هنوز  بر همان سطح از تکامل نیروهای مولده متکی است که کلیت عصر فئودالی بر آن استوار می باشد.


در عوض انقلاب صنعتی ازآن رو آغاز گر و بانی یک انقلاب اجتماعی  است   چون  بر این پایه ، نیروهای جدید و دوران سازی از قوای مولده رو به رشد و توسعه  می نهد که در عصر فئودالی در شهر  و روستا، یعنی خواه در کاپیتالیسم مادون و خواه در مناسبات ارباب و رعیتی از موجودیت برخوردار نبودند

 ما از این چه نتیجه می گیریم؟ ما از این این نتیجه را می گیریم که یک حرکت دوران ساز و به این مفهوم برای یک انقلاب اجتماعی تنها پیدایش یک فرماسیون اجتماعی جدید کافی نیست. بل باید این فرماسیون جدید هرباره متکی بر سطح جدیدی تکاملی از قوای مولده باشد تا از این رو واقعا یک فرماسیون جدید اجتماعی و آلترناتیو تاریخی برای فرماسیون قدیمی باشد.
پس بدین سان مبحث نیروهای مولده یک مبحث مهم در رابطه با مبحث انقلاب و تکامل اجتماعی است و به سهم خود رویکردی را تشکیل می دهد که من این رویکرد به تاریخ را  به اختصار رویکرد عینی و اقتصادی به تاریخ نام می نهم و در سراسر این جستار آنرا در مقابل یک رویکرد دیگری قرار می نهم که رویکرد ذهنی و یا درست تر رویکرد اجتماعی نام می گذارم.

گرچه این مبحث بدین صورت و بدین حد بسته شده است   لاکن  چون مطلب حائز نکاتی ریز چندی   است  از اینرو انبساط آن   بی فایده نخواهد بود.

ما معمولا یک انقلاب و تحول اجتماعی را براساس تغییر و  تبدیل فرماسیون های اجتماعی به یکدیگر می شناسیم. اما در این رویکرد غالبا یک نکته که همانا  عامل نیروهای مولده است از دیده می افتد.

براستی ما فرماسیون ها اجتماعی را بر چه اساسی می شناسیم؟ بطور نمونه بر چه اساسی می گوییم یک جامعه فئودالی است و جامعه دیگر کاپیتالیستی است؟
یا بطور نمونه وقتی سخن از تحول جامعه فئودالی به جامعه کاپیتالیستی است  چرا می گوییم یک تحول و انقلاب اجتماعی رو به جلو روی داده است؟

دیگرگونی های اجتماعی از یک فرماسیون تاریخی- اجتماعی به یک فرماسیون دیگر چنان میان ما جا افتاده که در حین ساده شدن لیکن  یک عامل  مهم عینی و اقتصادی  آن متاسفانه از خاطر  افتاده د و ناپدید شده است.

بطور نمونه  در رابطه با جامعه فئودالی. بسیاری جامعه فئودالی را به مفهوم سطحی از تکامل نیروهای مولده بکار می برند و از این رو فئودالیته را یک مرحله از تکامل تاریخی و سطحی از تکامل نیروهای مولده متناظر با آن می شمرند که هم در شهر و هم در روستا موجودیت بهم می رساند.

از این منظر دیگر فئودالیته یک پدیده زراعی و روستایی نیست که بطور اجتماعی رابطه ارباب - رعیتی را در خود در بردارد بل که در عین حال فئودالیته در صنعت و شهر هم ظهور می کند و آن عبارت از آنچیزی است که همین این عده آن را کاپیتالیسم فئودالی می خوانند.

کاپیتالیسم فئودالی، یا کاپیتالیسم مادون و قرون وسطایی .. اسامی بیش نیستند در تلاش برای تسمیه یک پدیده مشترک و واحد و آن همانا ظهور فرماسیون کاپیتالیسم در عصر فئودالیته. این کاپیتالیسم از این جهت فئودالی است چرا که مانند فئودالیته در زراعت متکی بر سطح واحدی از تکامل نیروهای مولده می باشد.

از منظر سطح تکامل نیروهای مولده  تفاوتی نمی کند زراعت یا صنعت، مناسبات ارباب - رعیتی یا کارگر - سرمایه داری، از این منظر- برخلاف رویکرد اجتماعی - این مناسیات اجتماعی نیست که هرباره یک مرحله تاریخی و اجتماعی را تعیین می کند بل شاخص هرباره یک مرحله تکامل تاریخی سطح معینی از نیروهای مولده می باشد

در مقابل  رویکرد دیگری وجود دارد - رویکرد اجتماعی - که  نقطه ثقلش   هرباره  مناسبات اجتماعی است. از این منظر شاخص هر مرحله تکاملی روابط اجتماعی از قبیل ارباب - رعیتی یا کارگر - سرمایه داری است.

از این منظر که بسیار هم شایع است در مرحله فئودالی هیچ خبری از کاپیتالیسم نیست و تازه در مرحله کاپیتالیستی تاریخی تکامل اجتماعی است که کاپیتالیسم رو به پیدایش و توسعه می نهد.

این رویکرد به تاریخ به این نظر است یک تبدیل تاریخی از فئودالیسم به کاپیتالیسم  در عین حال یک تبدیل از فرماسیون فئودالی به جامعه کاپیتالیستی است.

چنان که می بینید در این منظر عنصر نیروهای مولده تاریخ ساز نیست. این نیرو های مولده در هر مرحله از تکاملشان نیستند که فرماسیون های اجتماعی را بهم پیوند و از هم  می گسلانند، در زیر یک چتر تاریخی و نام مشترک گرد هم می آورند و یا در یک بلوک بندی در مقابل یا در کنار هم واقع می گردانند.

 از هم روست  که   رویکرد اجتماعی دو جامعه فئودالی و جامعه کاپیتالیستی را پیوسته به صورت دو مرحله تاریخی که بدنبال هم می آیند مشاهده می کند، یعنی دو فرماسیون اجتماعی که هرگز در یک مرحله تاریخی کنارهم نمی گنجند. یعنی به عبارت دیگر چیزی بنام کاپیتالیسم مادون و فئودالی وجود ندارد.

و در ادامه از همین روست که  رویکرد اجتماعی  در ازای مرحله مادون سرمایه داری عبارت مرحله پیشا سرمایه داری را
 بکار می گیرد. و طبعا مرحله پیشا سرمایه داری از این منظر همان مرحله فئودالی که بدنبال خود مرحله کاپیتالیستی را دارد می باشد.

از این منظر در مرحله فئودالی یا پیشا سرمایه داری بی آنکه سرمایه داری موجود باشد، انباشت سرمایه روی می دهد. پیش شرط انباشت سرمایه لاکن، همان گونه که می دانیم وجود سرمایه است.

از این منظر در مرحله پیشا سرمایه داری، نظر به وجود سرمایه، انباشت سرمایه واقع می شود و انباشت سرمایه در یک فرایندی مقدمات وجود سرمایه داری را برای آغاز یک مرحله که بدنبال می آید، فراهم می کند

از این منظر تازه در مرحله جدید است که سرمایه داری پیدا می شود و روبه توسعه می نهد و در مرحله فئودالی سرمایه داری وجود ندارد. چرا که سرمایه داری یک مرحله جدید تاریخی که تازه در پس و خاتمه مرحله فئودالی آغاز می گردد.

ازدیده رویکرد اجتماعی این  واقعیت که  سرمایه داری  در مرحله فئودالی پدیدار شد و این سرمایه داری مادون و فئودالی از همان سطح از نیروهای مولده برخوردار  است که فئودالیته در سطح زراعت برخوردار بوده است و یا این نکته که این سرمایه داری  در مرحله مادون ، نخستین مرحله از تاریخ تکامل سرمایه داری را تشکیل می دهد، و به دنبال خود مراحل دیگری را دارد که ذر پی می آیند....، مطالب  در خور تکیه ایی نیستند

از این منظر مطلب خلاصه شده است به مرحله و جامعه فئودالی و مرحله وجامعه کاپیتالیستی که بدنبال هم می آیند و پس از آنها عالی ترین جامعه اشتراکی است که یگانه و جهانی است.

اما این که همین جامعه نهایی بر چه سطح از تکامل نیروهای مولده متکی است؟ آیا اساسا برای پیدایش این جامعه جهانی الزامی به رشد نهایی سطح نیروهای مولذه است یا نه؟ این مطالب اصلا مورد توجه این رویکرد نیست.

همان گونه که می دانیم مبحث نیروهای مولده مبحث شرایط مادی و اقتصادی است که در کشور ما به مبحث شرایط عینی مصطلح  می باشد.

این اصطلاح شرایط عینی انقلاب یک روی دیگری هم دارد که به آن شرایط ذهنی انقلاب نام گذارده اند.

  همان گونه که ما تاکنون دیدیم از دیده  رویکرد  اجتماعی عامل شرایط عینی انقلاب، یا عامل نیروهای مولده ، برای یک تحول و دیگرگونی تاریخی و اجتماعی تعیین کننده نیست  بل در عوض هرباره این مناسبات اجتماعی است نظیر مناسبات ارباب - رعیتی و یا کارگر - سرمایه داری که برای یک دوره تاریخی تعیین کننده می باشند. به همین ترتیب هم برای عالی ترین مرحله تکامل جامعه بشری، از این منظر عامل شرایط عینی یا به قول درست تر عامل نیروهای مولده تکامل یافته شرط عینی و تعیین کننده نیست بل هرباره این مناسبات اجتماعی و طبقاتی هستند، یعنی آنچه که  رویکرد اجتماعی آن را شرایط ذهنی می خواند تعیین کننده می باشد.


ادامه دارد...