در عوض از منظر اقتصادی - برخلاف رویکرد اجتماعی - عامل نیروهای مولده در رابطه با فرماسیون اجتماعی تعیین کننده است.
از این منظر تنها دیدن مناسبات اجتماعی و بطور اخص کاپیتالیسم کافی نیست. مهم هرباره این است بدانیم این مناسبات اجتماعی و یا این کاپیتالیسم در چه مرحله از تکامل خویش است.
بطور نمونه کاپیتالیسم در مرحله فئودالی و استبدادی رشد با کاپیتالیسم در مرحله لیبرال دموکراسی رشد، یا کاپیتالیسم در مرحله امپریالیستی رشد .. این ها هرباره در هر کشور از هم متمایز می گردند.
از منظر رویکرد تاریخی فرماسیون های اجتماعی به موازات رشد نیروهای مولده کشور و در رابطه با آنها پیدا و حقانیت تاریخی خود را می یابند.
این به چه معناست؟
این به این معناست که هر جامعه واقعی و تاریخی - نه تخیلی و مکتبی و.. - با سطحی از تکامل نیروهای مولده و اقتصادی متناظر است. این جامعه متناظر واقعی به شکل آن مناسبات اجتماعی در جزء می باشد که در قالب آن ها این نیروهای مولده و اقتصادی کشور می باشند که هرباره پیدا ورشد و توسعه می یابند و از دیگر سو این جامعه در کلیت و این مناسبات اجتماعی در جزء تا موقعی دارای حقانیت تاریخی می باشند که رشد و توسعه نیروهای مولده کشور در قالب آنها ممکن و عملی باشد.
چنانکه توجه می کنید در رویکرد اقتصادی مبنای حقانیت مناسبات اجتماعی در جزء و یک جامعه و یک ساختار اجتماعی در کل - بطور نمونه کاپیتالیسم - هرباره رابطه آن با نیروهای مولده کشور است.
در عوض در رویکرد اجتماعی این مبنا - حقانیت تاریخی یعنی لگیتیمه -به سطح و دایره اجتماعی و حقوقی منتقل میشود و بطور نمونه کاپیتالیسم در نطفه دارای حقانیت تاریخی نیست و چون در جوهر خود بر اختلاف و تضاد طبقاتی استوار است.
و ناعادلانه است و چون اجتماعا و بطور حقوقی دارای حقانیت نیست لذا هم مانند یک طفل غیر حقوقی و غیر قانونی تاریخ از هرگونه حق رشد و توسعه در هر کشور محروم می باشد.
ادامه دارد..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر