۱۳۹۲ مرداد ۱۸, جمعه

پیدایش فرماسیون کاپیتالیسم در عصر فئودالیته - بخش نخست




پیدایش فرماسیون کاپیتالیسم در عصر فئودالیته یک انقلاب اجتماعی نبود چرا که فرماسیون کاپیتالیسم در مرحله مادون خود هنوز  بر همان سطح از تکامل نیروهای مولده متکی است که کلیت عصر فئودالی بر آن استوار می باشد.


در عوض انقلاب صنعتی ازآن رو آغاز گر و بانی یک انقلاب اجتماعی  است   چون  بر این پایه ، نیروهای جدید و دوران سازی از قوای مولده رو به رشد و توسعه  می نهد که در عصر فئودالی در شهر  و روستا، یعنی خواه در کاپیتالیسم مادون و خواه در مناسبات ارباب و رعیتی از موجودیت برخوردار نبودند

 ما از این چه نتیجه می گیریم؟ ما از این این نتیجه را می گیریم که یک حرکت دوران ساز و به این مفهوم برای یک انقلاب اجتماعی تنها پیدایش یک فرماسیون اجتماعی جدید کافی نیست. بل باید این فرماسیون جدید هرباره متکی بر سطح جدیدی تکاملی از قوای مولده باشد تا از این رو واقعا یک فرماسیون جدید اجتماعی و آلترناتیو تاریخی برای فرماسیون قدیمی باشد.
پس بدین سان مبحث نیروهای مولده یک مبحث مهم در رابطه با مبحث انقلاب و تکامل اجتماعی است و به سهم خود رویکردی را تشکیل می دهد که من این رویکرد به تاریخ را  به اختصار رویکرد عینی و اقتصادی به تاریخ نام می نهم و در سراسر این جستار آنرا در مقابل یک رویکرد دیگری قرار می نهم که رویکرد ذهنی و یا درست تر رویکرد اجتماعی نام می گذارم.

گرچه این مبحث بدین صورت و بدین حد بسته شده است   لاکن  چون مطلب حائز نکاتی ریز چندی   است  از اینرو انبساط آن   بی فایده نخواهد بود.

ما معمولا یک انقلاب و تحول اجتماعی را براساس تغییر و  تبدیل فرماسیون های اجتماعی به یکدیگر می شناسیم. اما در این رویکرد غالبا یک نکته که همانا  عامل نیروهای مولده است از دیده می افتد.

براستی ما فرماسیون ها اجتماعی را بر چه اساسی می شناسیم؟ بطور نمونه بر چه اساسی می گوییم یک جامعه فئودالی است و جامعه دیگر کاپیتالیستی است؟
یا بطور نمونه وقتی سخن از تحول جامعه فئودالی به جامعه کاپیتالیستی است  چرا می گوییم یک تحول و انقلاب اجتماعی رو به جلو روی داده است؟

دیگرگونی های اجتماعی از یک فرماسیون تاریخی- اجتماعی به یک فرماسیون دیگر چنان میان ما جا افتاده که در حین ساده شدن لیکن  یک عامل  مهم عینی و اقتصادی  آن متاسفانه از خاطر  افتاده د و ناپدید شده است.

بطور نمونه  در رابطه با جامعه فئودالی. بسیاری جامعه فئودالی را به مفهوم سطحی از تکامل نیروهای مولده بکار می برند و از این رو فئودالیته را یک مرحله از تکامل تاریخی و سطحی از تکامل نیروهای مولده متناظر با آن می شمرند که هم در شهر و هم در روستا موجودیت بهم می رساند.

از این منظر دیگر فئودالیته یک پدیده زراعی و روستایی نیست که بطور اجتماعی رابطه ارباب - رعیتی را در خود در بردارد بل که در عین حال فئودالیته در صنعت و شهر هم ظهور می کند و آن عبارت از آنچیزی است که همین این عده آن را کاپیتالیسم فئودالی می خوانند.

کاپیتالیسم فئودالی، یا کاپیتالیسم مادون و قرون وسطایی .. اسامی بیش نیستند در تلاش برای تسمیه یک پدیده مشترک و واحد و آن همانا ظهور فرماسیون کاپیتالیسم در عصر فئودالیته. این کاپیتالیسم از این جهت فئودالی است چرا که مانند فئودالیته در زراعت متکی بر سطح واحدی از تکامل نیروهای مولده می باشد.

از منظر سطح تکامل نیروهای مولده  تفاوتی نمی کند زراعت یا صنعت، مناسبات ارباب - رعیتی یا کارگر - سرمایه داری، از این منظر- برخلاف رویکرد اجتماعی - این مناسیات اجتماعی نیست که هرباره یک مرحله تاریخی و اجتماعی را تعیین می کند بل شاخص هرباره یک مرحله تکامل تاریخی سطح معینی از نیروهای مولده می باشد

در مقابل  رویکرد دیگری وجود دارد - رویکرد اجتماعی - که  نقطه ثقلش   هرباره  مناسبات اجتماعی است. از این منظر شاخص هر مرحله تکاملی روابط اجتماعی از قبیل ارباب - رعیتی یا کارگر - سرمایه داری است.

از این منظر که بسیار هم شایع است در مرحله فئودالی هیچ خبری از کاپیتالیسم نیست و تازه در مرحله کاپیتالیستی تاریخی تکامل اجتماعی است که کاپیتالیسم رو به پیدایش و توسعه می نهد.

این رویکرد به تاریخ به این نظر است یک تبدیل تاریخی از فئودالیسم به کاپیتالیسم  در عین حال یک تبدیل از فرماسیون فئودالی به جامعه کاپیتالیستی است.

چنان که می بینید در این منظر عنصر نیروهای مولده تاریخ ساز نیست. این نیرو های مولده در هر مرحله از تکاملشان نیستند که فرماسیون های اجتماعی را بهم پیوند و از هم  می گسلانند، در زیر یک چتر تاریخی و نام مشترک گرد هم می آورند و یا در یک بلوک بندی در مقابل یا در کنار هم واقع می گردانند.

 از هم روست  که   رویکرد اجتماعی دو جامعه فئودالی و جامعه کاپیتالیستی را پیوسته به صورت دو مرحله تاریخی که بدنبال هم می آیند مشاهده می کند، یعنی دو فرماسیون اجتماعی که هرگز در یک مرحله تاریخی کنارهم نمی گنجند. یعنی به عبارت دیگر چیزی بنام کاپیتالیسم مادون و فئودالی وجود ندارد.

و در ادامه از همین روست که  رویکرد اجتماعی  در ازای مرحله مادون سرمایه داری عبارت مرحله پیشا سرمایه داری را
 بکار می گیرد. و طبعا مرحله پیشا سرمایه داری از این منظر همان مرحله فئودالی که بدنبال خود مرحله کاپیتالیستی را دارد می باشد.

از این منظر در مرحله فئودالی یا پیشا سرمایه داری بی آنکه سرمایه داری موجود باشد، انباشت سرمایه روی می دهد. پیش شرط انباشت سرمایه لاکن، همان گونه که می دانیم وجود سرمایه است.

از این منظر در مرحله پیشا سرمایه داری، نظر به وجود سرمایه، انباشت سرمایه واقع می شود و انباشت سرمایه در یک فرایندی مقدمات وجود سرمایه داری را برای آغاز یک مرحله که بدنبال می آید، فراهم می کند

از این منظر تازه در مرحله جدید است که سرمایه داری پیدا می شود و روبه توسعه می نهد و در مرحله فئودالی سرمایه داری وجود ندارد. چرا که سرمایه داری یک مرحله جدید تاریخی که تازه در پس و خاتمه مرحله فئودالی آغاز می گردد.

ازدیده رویکرد اجتماعی این  واقعیت که  سرمایه داری  در مرحله فئودالی پدیدار شد و این سرمایه داری مادون و فئودالی از همان سطح از نیروهای مولده برخوردار  است که فئودالیته در سطح زراعت برخوردار بوده است و یا این نکته که این سرمایه داری  در مرحله مادون ، نخستین مرحله از تاریخ تکامل سرمایه داری را تشکیل می دهد، و به دنبال خود مراحل دیگری را دارد که ذر پی می آیند....، مطالب  در خور تکیه ایی نیستند

از این منظر مطلب خلاصه شده است به مرحله و جامعه فئودالی و مرحله وجامعه کاپیتالیستی که بدنبال هم می آیند و پس از آنها عالی ترین جامعه اشتراکی است که یگانه و جهانی است.

اما این که همین جامعه نهایی بر چه سطح از تکامل نیروهای مولده متکی است؟ آیا اساسا برای پیدایش این جامعه جهانی الزامی به رشد نهایی سطح نیروهای مولذه است یا نه؟ این مطالب اصلا مورد توجه این رویکرد نیست.

همان گونه که می دانیم مبحث نیروهای مولده مبحث شرایط مادی و اقتصادی است که در کشور ما به مبحث شرایط عینی مصطلح  می باشد.

این اصطلاح شرایط عینی انقلاب یک روی دیگری هم دارد که به آن شرایط ذهنی انقلاب نام گذارده اند.

  همان گونه که ما تاکنون دیدیم از دیده  رویکرد  اجتماعی عامل شرایط عینی انقلاب، یا عامل نیروهای مولده ، برای یک تحول و دیگرگونی تاریخی و اجتماعی تعیین کننده نیست  بل در عوض هرباره این مناسبات اجتماعی است نظیر مناسبات ارباب - رعیتی و یا کارگر - سرمایه داری که برای یک دوره تاریخی تعیین کننده می باشند. به همین ترتیب هم برای عالی ترین مرحله تکامل جامعه بشری، از این منظر عامل شرایط عینی یا به قول درست تر عامل نیروهای مولده تکامل یافته شرط عینی و تعیین کننده نیست بل هرباره این مناسبات اجتماعی و طبقاتی هستند، یعنی آنچه که  رویکرد اجتماعی آن را شرایط ذهنی می خواند تعیین کننده می باشد.


ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر