دولت و دمکراسی پاسخی است به نظریه دیکتاتوری پرولتاریا که در کشور ما پشتیبانانی در جنبش کارگری و جنبش چپ ایران دارد. هسته اصلی حاکم بر این جستار در مقاله ایی تحت عنوان "نگاهی دیگر به مقوله دولت- دیکتاتوری پرولتاریا و دمکراسی پرولتاریا" به اطلاع عموم رسیده است. من در اینجا تلاش خواهم کرد بدون محدودیت های نوشته قبلی نظرگاه خود پیرامون دولت و دمکراسی را بطور موسع تر مطرح کنم.
- " لنین - دولت وانقلاب"
بدیهی است که هر جا سرکوب و اعمال قهر وجود دارد در آنجا آزادی نیست ، دمکراسی نیست . در نظر من در این عبارت لنین مفهومی نهفته است که کاربردی برای تعربف دولت و یا به عبارت امروزی ما حکومت و نظام سیاسی کشور دارد. به این اعتبار و تعریف ماشین دولتی عبارت است از آن قوه قهریه که هر نیرو و یا نیروهای اجتماعی که آن را در دست دارد از آن برای آزادی و دمکراسی خود و برای اعمال قهر و سرکوب و دولت بر دیگر نیروهای اجتماعی محکوم بهره می برد.
بر پایه این تعریف از دولت دو نکته برجسته می شود:
1- نیروی و نیروهای اجتماعی صاحب قدرت و دولت
2-نیرو و نیروهای محکوم که بر آن ها دولت اعمال می شود
فهم این مفهوم دولت ممکن نیست مگر این که از پیش پذیرفته شود که در یک کشور که یک دولت و یا نظام سیاسی حکمفرماست یعنی در حیطه تحت سلطه یک نظام سیاسی و دولت تنها یک جامعه وتنها یک نیروی اجتماعی از موجودیت برخوردارنیست.
به عبارت دیگر فهم صحیح از دولت پیش شرط پذیرش تنوع اجتماعی و تنوع در نیروهای اجتماعی کشور را به همراه دارد بطوری که بدون پذیرش این تنوع اجتماعی فهمیدن و برداشت درست از دولت ممکن نیست.
در واقع توسل به دولت و انگیزه اصلی پیدایش دولت و به تعاقب آن راه های محو دولت هم در همین تنوع اجتماعی و به تعاقب آن فقدان تنوع اجتماعی نهفته است. به عبارت دیگر دولت از زمانی در تاریخ اجتماعی انسان هویدا شده که بشر در تاریخ خود در هر مکان از شکل ساده و یگانگی اجتماعی به اشکال پیچیده و مرکب اجتماعی فراشد نمود.
مشخص تر این که دولت در تاریخ اجتماعی بشر در آن نفاط ظهور نمود که جامعه از یکتا بودن و وحدانیت خلاصی و به تنوع و به دوگانگی فراشد نمود. از این نقطه زمانی بود که دیگر در یک سرزمین تنها یک جامعه وجود نداشت که به درجاتی سازمان یافته باشد بل که به موازات جامعه که من بعد جامعه حاکم خوانده می شد جامعه دیگری وجود داشت که جامعه رسمی و حاکم نبود.
این دوگانگی اجتماعی که به غلط دوگانگی و شکاف طبقاتی خوانده می شود ریشه و علت اصلی پیدایش و ضرورت وجود دولت بود و تاکنون در سراسر دنیا مدام که این ریشه و علت اصلی ظهور دولت باقیست در آن جا هم دولت به عنوان ماشین سرکوب گر یک جامعه بر علیه جامعه دیگر وجود دارد و به این نحو عمل می کند.
به همین علت است که تاریخ انسانی دولت را برای نخستین بار در نقاطی تجربه نمود که در آن نقاط دو جامعه اصلی در کنار و به موازات هم وجود داشته اند.
1-جامعه رسمی و حاکم یعنی جامعه برده داران
2- جامعه محکوم و مظلوم یعنی جامعه بردگان
من در این جا برای جلوگیری از اطاله کلام وارد مباحث اقتصادی نظیر افزایش انباشت افزوده ها و ثروت برای اجرای این مقصود دوگانگی و تقسیم اجتماعی نمی شوم. خواننده خود می تواند به تنهایی تصورآن را بکند که جامعه ایی که دولت را در دست دارد یعنی جامعه بردگان تنها در صورتی قادر بود بر گرده جامعه کار یعنی جامعه برده سوار شود که نه تنها برای سیر کردن شکم بیکارانی که اشراف برده دار خوانده می شدند بل که برای سیر کردن شکم برده های خود هم به اندازه لازم قوه تولید داشته باشد. یعنی به عبارت دیگر در این جا و در همه جای تاریخ اجتماعی بشر سطح تکامل قوای اقتصادی و تولیدی یعنی سطح فراشد منابع تولید ثروت اجتماعی کشور در تناسب قرار دارد با سطح فراشد و تکامل مناسبات اجتماعی انسان ها با هم و بر حول تولید ثروت اجتماعی.
اما در عوض در این جا می خواهم به مباحثی بپردازم که برای تفهیم دولت و دمکراسی مهم ترند. تا کنون گفتیم فهم دولت فهم دوگانگی و تنوع اجتماعی را مشروط می سازد. و گفتیم بطور مشخص دو گانگی اجتماعی کشور به جامعه بردگان و برده داران علت و ریشه اصلی ضرورت دولت یعنی قوه قهریه و ماشین سرکوب گر دولتی در کشور بوده است. و گفتیم برای محو دولت و ماشین سرکوب گر دولتی باید متعاقبا تقسیم کشور به جامعه بالا دست و فرو دست از بین برود. و در نهایت نتیجه گرفتیم که سطح و فرم مناسبات اجتماعی انسان در تاریخ در تناسب با سطح و فرم قوای مولده قرار دارد.
در ادامه می پردازیم به مقوله دمکراسی. نخستین دمکراسی های که بشر تجربه کرده است در همان عنفوان جوانی دولت یعنی در آغاز پیدایش دولت و در عصر برده داری بوده است. علت این امر باز می گردد به این نکته مهم که جامعه رسمی و حاکم برده داران یک جامعه طبقاتی و منقسم به طبقات مختلفه از برده دارن بوده اند، یعنی همان گونه که امروز جامعه سرمایه داران جامعه منقسم به طبقات هستند. در این رابطه دو نکته را باید از هم جدا نگه داشت : تقسیم طبقاتی جامعه حاکم و رسمی از ریشه ها و علل ضرورت دمکراسی است . با تقسیم کشور به جامعه های بالادست و فرودست که گفتیم وجود آن از علل و ریشه های پیدایش دولت است یکی نیست. نظر به اهمیت این مسئله اجازه دهید پیرامون آن قدری مکث کنیم.
1- تقسیم کشور به جامعه های بالادست و فرو دست که ریشه پیدایش دولت است
2-تقسیم جامعه حاکم به طبقات که ریشه ظهور دمکراسی است
تا مادامیکه این دو نکته از هم تفکیک نشوند نه درک صحیح دولت در کشور ممکن است و نه ادراک درست از ضرورت های دمکراسی.
اگر این دو نکته از هم تفکیک نگردند حتی آن گاه که برای محو دولت اقدام به مشارکت جامعه های زیر دست و بالا دست یعنی ضرورت استقرار دمکراسی وسیع به میان می آید این گفتمان درک نخواهد شد و مشمول مباحث انحرافی پیرامون ماهیت دولت و یا ماهیت دمکراسی خواهد شد.
از همین جاست که من به این اندیشه ام که بسیاری از اغتشاشات در مفاهیم دولت و دمکراسی ظهور می کتد. برای تفهیم بیشتر اجازه دهید به لنین بازگردیم.
اندیشه دولت گذار سوسیالیستی مفهومی است که به بسیاری از خوانندگان آشناست.
دیکتاتوری پرولتاریا ، یعنی متشکل ساختن پیشاهنگ ستمکشان بصورت طبقه حاکمه برای سرکوب ستمگران ، نمیتواند بطور ساده فقط به بسط دمکراسی منتج گردد . همراه با بسط عظیم دمکراتیسم که برای نخستین بار دمکراتیسم برای تهیدستان و مردم است ، دیکتاتوری پرولتاریا محرومیتهایی از لحاظ آزادی برای ستمگران ، استثمارگران و سرمایه داران قائل میشود . آنها را ما باید سرکوب نماییم تا بشر از قید بردگی مزدوری رهایی یابد . مقاومت آنها باید قهرا در هم شکسته شود .
در اندیشه دولت گذار سوسیالیستی جامعه فرودست با کسب قدرت و قوه قهریه مقاومت جامعه بالادست را می شکند، یعنی بر آنها دولت و قوه قهریه اعمال می کند نه بااین منظور و هدف که روزی در ادامه این فرایند دولتی به دمکراسی برسد بل که با محو ریشه های ظهور دولت ، ماشین دولتی را برای همیشه محو کند. یعنی در حالت دولت گذار هدف انهدام ماشین دولتی و انهدام قوه قهریه از راه انهدام ستم اجتماعی یعنی از راه انهدام ریشه های اجتماعی پیدایش دولت است و نه آن گونه که لنین به غلط مطرح می کند هدف آن استقرار دمکراسی و بسط دمکراسی نیست. چرا گفتیم دمکراسی شکلی از دولت و نظام سیاسی و فرمی از قوه قهریه است و در حالت گذار به کمون ها که هدف محو دولت از راه محو تقسیم اجتماعی انسان ها به جامعه بالا دست و فرودست است نباید دولت و دمکراسی بسط داده شوند بل که نابود شوند. ما به تجربه دیدیم که این اندیشه غلط از دولت گذار به چه نتایج شومی در اتحاد جماهیر شوروی منتج شده است.
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر