نظر به همه این اطلاعات و تجارب و.... من به این نظرم در سلسله حلقه های موجود رویدادها و ... باید همواره به آن حلقه چسبید که حائز نقش اصلی است. بر پایه این قاعده باید در نظام موجود به حلقه رهبری چسبید و آن را رها نکرد. در برابر این نظام مشکل ما از زمانی شروع می شود که ما به هر علتی این حلقه رهبری را رها می کنیم و بر پایه حلقه های فرعی موجود جنبش راه می اندازیم. نگاه به تاریخ جبش اصلاحات و سپس سبز موید این گفتار است. برنده این اشتباه کاری ما همان حلقه اصلی است که از دست ما رها شده است. من این مورد زیری را بارها گفته ام و اما مانند بسیاری دیگر که چنین گفته اند کو گوش شنوا: اما این مورد از این قرار است
کل دغدغه رهبری حرکت اصلاحت و یا اکنون حرکت احمدی نژاد و... نبود و نیست بل که ادامه این حرکات است که در تداوم خود برای حلقه رهبری دردسرآور می شوند. همان گونه که مستحضرید این حلقه رهبری سعی نمود زیر سایه حرکت اصلاحات قتل های زنجیره ایی راه بیاندازد تا چهره های ملی را که در آن زمان قوت گرفته بودند از این راه قتل عام و از میدان بدر کند. اما در ادامه اش این حرکت اصلاحات وبال گردنش شد اما نه از سوی چهره های تحت کنترل بلکه از سوی کسانی که در این حرکت بودند و از خودی ها نبودند و تحت کنترل قرار نداشتند. لذا برای قیچی کردن حرکت اصلاحات حلقه رهبری مجبور به کاربرد وسیله برنده دو سر و دولبه ایی شد و به این نحو بطور همزمان احمدی نژاد و ضد احمدی نژاد وارد کارزار سیاست کشور شدند. من معذرت می خواهم از سبزها اما سبز ها در حقیقت امر همان نقش ضد احمدی نژاد را در این حرکت حلقه رهبری ایفا نمودند که از سوی هاشمی که از شمار همین حلقه رهبری و اصلی نظام است، رهبری میشد.
اصلاحات که به این نحو در مقابل چشمان ما و در روز روشن قیچی شد می بینیم که در پس آن هم ارزش مصرف سبزها و هم ارزش مصرف احمدی نژاد به پایان رسید. جالب این جاست که برخی از ما احمدی نژاد را که اکنون به نفس زدن افتاده است را می بینند اما توافق خامنه ای و هاشمی بر پایان حرکت سبز ها را نمی بینند که در این اواخر به خاطر انقلاب در کشورهای عربی به بازی خطرناکی مبدل شده بود... کی میداند شاید یکی از اصول توافق حلقه رهبری کنار گذاشتن احمدی نژاد و بازگشت دوباره هاشمی رفسنجانی است...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر