در این قسمت مطلب کارگران و دمکراسی را پی می گیریم با مطالبه دمکراسی وسیع که از سوی بخشی از جامعه کارگری ایران بارها مطرح شده است. من در این جا تنها اشاره ایی می کنم به تاریخ دمکراسی تا در یک نظر گذرا هم دمکراسی به مثابه یک شکل حکومتی یاد آور شود و هم در جوار آن مطالبه کارگری برای استقرار دمکراسی وسیع بیشتر جا بیافتد. برای سهولت مطلب من بی محابا مطالبه کارگری برای دمکراسی وسیع را دمکراسی کارگری می خوانم و آنرا در برابر دمکراسی بورژوایی قرار می دهم چرا که مطمئن هستم خواننده تا کنون به این نکته پی برده است که دمکراسی وسیع یعنی دمکراسی پرولتری و یا دمکراسی کارگری آن جامعه ایده آل کارگری نیست که دولت ندارد. بل که آن شکل حکومتی است که از سوی جامعه کارگری ایران در مرحله بورژوایی تاریخ پیشنهاد و پی گیری میشود. از این جا باز می گردیم به تاریخ دمکراسی و چرا دمکراسی پرولتری راه وروش مناسبی است که جامعه کارگری را قدمها به اهداف عالی شان نزدیکتر می کند.
اساسا دمکراسی نه بر پایه مفهوم لغوی آن بل که به معنای تاریخی اش یعنی مشارکت طبقات جامعه بالادست. می گویم به معنای تاریخی آن به این علت است که دمکراسی به همین مفهوم مشارکت طبقاتی جامعه بالادست بر علیه فرودست بوده است که برای نخستین بار در دوره باستان زاده و پا به حیات تاریخی نهاد و سپس نهال آن قرص و تنومند شد و تا به امروز در دمکراسی بورژوایی و دمکراسی پرولتری به ما به ارمغان رسید.
در این جا در رابطه با دمکراسی قانون مندی وجود دارد که از سوی جامعه کارگری بارها اعلام شده است و آن این که دمکراسی باستانی و سپس دمکراسی بورژوایی شکلی از دولت و قوه قهریه است که بطور مشارکتی از سوی طبقات جامعه بالادست و از این رو حاکم بر جامعه فرودست و از این رو محکوم اعمال میشود. بر پایه این قانون مندی چنین دولت دمکراتیک چون قوه اعمال قهر ازسوی جامعه بالادست بر علیه جامعه فرودست است، از این رو لذا در عمل و نه درحرف شکل دمکراتیک این اعمال قهر و اعمال زور بر علیه جامعه فرودست فرقی اساسی برای ماهیت دیکتاتوری آن برای جامعه فرودست ندارد، جامعه ایی که به این نحو از دمکراسی و داشتن دولت محروم گشته است.
این حقیقت پیرامون دمکراسی باستانی و دمکراسی بورژوایی بارها از سوی جامعه کارگری دنیا مطرح شده است. در نظر من مشکل اصلی که در این رابطه بروز کرده است در بیان این حقیقت نیست بل که در دگم سازی از این اصل است و از سوی دیگر دگم سازی تا مرحله ایی پیش رفته است که ماهیت دولت و تعریف از دولت بطور کلی را هم فرا گرفته است تا جاییکه این نظریه پدیدار شده است هر دولتی ماشین سرکوب گر جامعه بالا دست بر علیه جامعه فرودست بوده و بر این اعنبار هر دولتی یک دمکراسی و یک دیکتاتوری بطور همزمان است. و سرانجام چنین نتیجه گرفته می شود دمکراسی کارگری یعنی جامعه ایده آل کارگری که از سوی جامعه فرودست بر علیه جامعه بالادست اعمال می گردد.
من در مقاله دولت و دمکراسی 2-1 به این شکل مسخ شده از حقیقت نامبرده درباره دمکراسی برخورد نمودم و لذا در این جا خواننده را تنها به آن سطور اشاره می دهم و از کنار این مسئله به سرعت عبور می کنم. در عوض در این جا مطلب را با ایضاح دمکراسی کارگری پی می گیرم.
دمکراسی کارگری در واقعیت امر همان دمکراسی وسیع است که از سوی برخی اعضای جامعه کارگری بارها مطرح شده است. در دمکراسی وسیع و کارگری اساس دولت دیگر متکی بر قوای جامعه بالادست بر علیه جامعه فرودست استوار نیست بل که جامعه فرودست و کارگری به آنچنان درجه از قدرت و آگاهی رسیده است که قوای قهریه را از شکل سنتی و کلاسیک آن خارج نموده و در یک قانون اساسی که به منزله پیمان اجتماعی میان فرودستان و بالادستان عمل می کند تعادل و توازن قوا میان طرفین تنظیم و کنترل می شود.
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر