من در این جا می خواهم یک مبحث واقعی را بدوا به شکل تجریدی با هدف معینی که دارم مطرح کنم: اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی
من در این جا اقتصاد را به مفهوم جدیدی که از مدتی مد نظرم است بکار می گیرم: یعنی به مفهوم کلی و نه فقط تولید و ارضای نیازهای مادی . البته برای شکل تجریدی این مبحث واقعی ما کنون فرقی نمی کند این که اقتصاد به مفهوم تولید با انگیزه ارضای نیازهای مادی باشد یا برای ارضای کلیه نیازهای انسانی.
یک نکته اما در این رابطه از پیش معین است و آن این که اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی جفت مفاهیم و هستی های متضادی را تشکیل می دهند که معمولا در چارچوب کاتاگوری جفت مقولات متضاد مطرح می باشند.
اقتصاد طبیعی در تعریف خود، عبارت از اقتصاد در خدمت جامعه است: به تعبیر دیگر یعنی اقتصاد اجتماعی و در چنین اقتصادی هدف اقتصاد کردن برای نیازهای اجتماعی است.
اقتصاد کالایی برعکس اقتصاد طبیعی است. در اقتصاد کالایی این جامعه است که در خدمت اقتصاد می باشد. حاصل همان جامعه اقتصادی است. در جامعه اقتصادی جامعه در خدمت اقتصاد است به عبارت دیگر هدف اقتصادی جامعه نیست بل اقتصاد به نفسه است.
در مبحث تجریدی که داریم مهم نیست که در کجا و در چه زمان اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی بوده است. مهم هرباره این است که بدانیم که یک جفت اقتصاد متضاد وجود دارند.
نیاز به این یاد آوری نیست که هریک از این دو مدل اقتصادی مولد ثروت های اجتماعی اند یعنی به عبارت دیگر مبحث ما مبحث اقتصادی است.
حال می خواهیم این نکته را مورد بررسی قرار دهیم که در اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی، طبیعی و یا کالایی بودن اشکال تاریخی از یک اقتصاد می باشند.
یعنی همان گونه که در مبحث ارزش ، خود ارزش به نفسه از نوسانات ارزش بر پایه عرضه و تقاضا جدا است در این مبحث ما هم خود اقتصاد به عنوان منبع ثروت اجتماعی از اشکال هرباره اقتصادی یعنی طبیعی و کالایی جداست.
بر این اساس باید توجه داشت طبیعی بودن و یا کالایی بودن اقتصاد، اشکال اقتصادی بر پایه ضرورت های تاریخی اند و با خود نفس اقتصاد متمایزند و فرق دارند.
نظر به مبحث اساس و فرم، اشکالی طبیعی و غیر طبیعی اقتصاد انسانی در واقع فرم های تاریخی اند که هرباره در آن عمل اقتصاد صورت پذیرمی گردند.
نه این که فرم مهم نباشد، اما اشکال اقتصاد و یا اشکال تاریخی از اقتصاد انسانی حائز اهمیت اساسی - اقتصادی برای تعریف مقوله اقتصادی نیستند.
بطور نمونه اقتصاد کالایی را مد نظر قرار می دهیم تا مبحث ما روشن تر شود:
توضیح اقتصاد کالایی عبارت است توضیح اساس اقتصاد انسانی در شکل کالایی. در اقتصاد کالایی در واقع هرباره این اقتصاد انسانی - با تعریفی که می دانیم و می شناسیم - است که به فرم و شکل کالایی صورت پذیر می گردد.
بنابر این تعربف این اشتباه است که ما بیاییم در فرم کالایی اقتصاد انسانی، تعریفی برای اساس اقتصاد انسان داشته باشیم. به عبارت روشن تر همان گونه که میان اساس اقتصادی و فرم اقتصادی فرق وجود دارد، فرم کالایی و شکل بازار ، یک اساس اقتصادی نیست.
روشن تر بیان کنیم. در اقتصاد بازار ، اساس اقتصادی بازار نیست. بازار فرم تاریخی اقتصاد انسانی است. بنابر تعریف اقتصاد این بازار نیست که حائز اهمیت اساسی و اقتصادی است و این بازار نیست که منبع ثروت اجتماعی ماست.
بازار در اقتصاد بازار فرم و شکل اقتصاد انسانی است. آن فرم تاریخی است که در آن اقتصاد اجتماعی صورت پذیر می گردد. بدون تردید فرم بازار مانند اساس اقتصادی اش دارای تعریفی است. این فرم باید مورد بررسی قرار گیرد. اما این بررسی هرچه باشد آنچه روشن است در این فرم اقتصادی نیست که ثروت اجتماعی بشر تولید می شود بل که در این فرم اقتصادی- یعنی بازار - است که اقتصاد صورت پذیر می شود
بدین سان ما نتیجه می گیریم تئوری هایی که در اقتصاد بازار فرم و اساس آنرا را جابجا می کنند، تئوری های بی پایه بیش نیستند.
این چنین تئوری هایی، بر فرم بازار شالوده شده اند. و به این علت از فرم بازار به این نتیجه گیری نائل می گردند که در بازار است که ثروت تولید می گردد و از همین رو هم سعی می کنند در بازار و در مکانیزم و قوانین بازار- نظیر عرضه و تقاضا و پول و.. - ریشه ها و علل آفرینش ثروت های اجتماعی را توضیح دهند.
و برعکس. بر شالوده همین فرمالیسم است که فرمالیستها می کوشند در فرم طبیعی اقتصاد، نفس و اساس فعالیت اقتصادی را تعریف کنند. از این رو در برخورد با اقتصاد طبیعی فرمالیستها به این نظرند که در فرم طبیعی اقتصاد است که نفس فعالیت اقتصادی به ثمر می نشیند.
از همین روست که فرمالیستها این نظر اقتصادی پیرامون کاپیتالیسم را شایع کرده اند که کاپیتالیسم به عنوان فرمی از اقتصاد بازار، چون یک فرم از اقتصاد بازار می باشد، در این فرم - فرم کاپیتالیستی از اقتصاد بازار - نه تنها این کاپیتالیسم است که توضیح داده می شود بل که در کاپیتالیسم ، اقتصاد انسانی هم تعریف خود را می یابد.
به عبارت دیگر اگر ما تعریف کاپیتالیسم به منزله یک فرم اقتصاد بازار را مدیون فرمالیسم می باشیم، اما در عوض از سوی همین فرمالیسم است که این تلاش صورت می گیرد، جامعه اقتصادی، یعنی جامعه در خدمت اقتصاد به عنوان تنها اقتصاد و اساس اقتصادی به ما تحویل داده شود.
در این تلاش هاست که فرمالیستها می کوشند در فرم کاپیتالیستی از اقتصاد بازار، اساس اقتصادی و مفاهیم اقتصادی را توضیح دهند.
روشن تر مطرح کنیم. ما می دانیم که کاپیتالیسم یک رابطه اجتماعی است. این رابطه اجتماعی در اقتصاد کالایی مطرح است . و اقتصاد کالایی یک فرم اقتصادی است.
بنابر این مولفه ها پس می توانیم نتیجه گیری کنیم
ما نمی توانیم در مولفه ایی بنام رابطه اجتماعی و در مولفه ایی بنام بازار بدنبال مولفه های اساسی و اقتصادی باشیم. به عبارت ساده تر مولفه های رابطه اجتماعی و بازار، اساس های اقتصادی و به این مفهوم منابع تولید ثروت اجتماعی نیستند.
اگر بخواهیم این نتایج را در قالب کلمات دیگری بیان کنیم: کاپیتالیسم ثروت های حاصله خود را مدیون استثمار کارگران، مدیون رابطه سرمایه داران با کارگران نیست. نه تنها این: کاپیتالیسم به عنوان یک فرم از اقتصاد بازار، این ثروت ها را از درون بازار نیست که کسب می کند : یعنی بازار منبع ثروت در کاپیتالیسم به منزله اقتصاد بازار نیست.
خوب اگر نیست: اگر ثروت های اجتماعی نه در رابطه میان کارگر و سرمایه دار و نه در بازار تولید می شوند پس این ثروت ها چگونه است که ایجاد می گردند؟
جواب: اقتصاد و کار.
صرف نظر از اشکال طبیعی و اجتماعی اقتصاد انسانی، در اقتصاد است که هرباره ثروت های اجتماعی ما انسان ها تولید می شوند.
این اقتصاد در واقعیت امر چیزی جز کار و سرمایه نیست. بر این فرآیند کار و وسایل کار -سرمایه - اشکال طبیعی و کالایی، اشکال اجتماعی از مناسبات انسانی متصور می باشد.
فرقی نمی کند کدام فرماسیون اقتصادی، اساس پیوسته این است که در همه اشکال اقتصادی، این کار و سرمایه می باشند که مولد ثروت های اجتماعی ما بشر می باشند
اما این مولفه های واقعی از کار و سرمایه - به عنوان اساس های واقعی و اقتصادی - هرباره در اشکال واقعی و تاریخی متظاهر می شوند.
اقتصاد بازار یا اقتصاد طبیعی، مناسبات اشتراکی یا مناسبات طبقاتی .. این ها هرباره اشکال تظاهر مولفه کار و سرمایه می باشند.
مکانیزم اقتصادی به عبارت دیگر مکانیزم کار- سرمایه دراقتصاد طبیعی به گونه دیگر از در اقتصاد کالایی عمل می کند. و همین مکانیزم در مناسبات اجتماعی اشتراکی به گونه دیگر است از در مناسبات طبقاتی.
مکانیزم واقعی اقتصاد مجرد از اشکال هرباره تاریخی آن نیست. این تجرید را ما ذهنا و به روش علمی انجام می دهیم و هدف هرباره ما در این تجرید ، جدا کردن مکانیزم های اساسی و واقعی از مکانیزم ها فرعی و فرمیک است.
بطور نمونه کاپیتالیزم حائز ارزش فرمی بر اساس اقتصاد انسانی یعنی مکانیزم کارو سرمایه است. در کاپیتالیسم این رابطه اجتماعی کارگر و سرمایه نیست که مولد و منبع ثروت اجتماعی است بل در این فرم است که اساس کار و سرمایه، یعنی اساس اقتصادی انجام می گیرد.
ادامه ....