۱۳۹۲ بهمن ۳, پنجشنبه

اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی - 10



در این رابطه بدنیست  پیش از بازگشت به موسسه میز سازی مان و دنبال نمودن مبحث کار قابل پرداخت و کار غیر قابل پرداخت نکته ایی را پیرامون ثروت اجتماعی انسان یاد آورشیم.

از نظر من میان تولید ثروت و انباشت ثروت فرق وجود دارد. من این ثروت ها اعم از مادی و غیرمادی، در مهارت ها و توانایی و فراورده های مادی و خدماتی می بینم که  حائز ارزش مصرفی اند و به این معنای پاسخگوی یکی از نیازهای بشری اند  حتی اگر هم سم و دوای موش باشند ، یا موعظه ملا یا اصطرلاب و معرکه گیری.

نظر داشت فرق میان ثروت و انباشت ثروت از این رو مهم است که تولید ثروت اجتماعی گرچه از بدو اقتصاد بشری وجود داشته و در واقع شاخص اقتصاد در همین تولید ثروت است اما مکانیزم انباشت ثروت امری منوط به سطح رشد نیروهای مولده می باشد.

به عبارت دیگر در هر سطح از درجات رشد نیروهای مولده انباشت ثروت و یا کسب بهره ممکن نیست.

من از این جا به این نفطه می رسم که میان ثروت بطور کلی و   بطور اخص بهره فرق وجود دارد. بهره عبارت است  ثروت باقی مانده یا اضافه تولید.

اضافه تولید اصطلاح معکوس از همان تولید اضافی یا ارزش اضافی است.

بنابر این می توان متصور شد همان گونه در آغاز بشریت تولید اضافی ممکن نبوده، در همان آغاز هم کسب بهره ممکن نبوده است.

من به این نظرم در این مقطع از هستی اقتصاد طبیعی که اقتصاد طبیعی بی بهره و بدون اضافه تولید است ، بشر نظربه سطوح نازل تکامل نیروهای مولده گریبان گیر چنان فقری است که حتی برای یک لقمه بخور و نمیر هم باید سگ دوانی کند.

در چنین سطح نازل حیات اجتماعی و اقتصادی بدوا مبادله هم نمی توانسته وجود داشته باشد چرا که یکی از پیش شرط ها مبادله در اقتصاد طبیعی وجود تولیدات اضافی یا ثروت انبار شده است.

در این مقطع از تاریخ ، بشر ثروت های که اجتماعا تولید می کند نظر به قلت این ثروت تنهامی تواند فورا بدون انباشت مصرف کند. بنابر این در این مقطع علم اقتصاد باید جوابگوی این مطلب باشد:

فراورده هایی که انسان در این مقطع تولید می کند در ارزش اقتصادی شان دارای ارزش افزوده نیستند؟ اگر هستند پس چگونه این ارزش های افزوده   به شکل بهره انباشت نمی شوند؟

در پاسخ باید گفت: تولید اتی که انسان در این مقطع تولید میکند حائز اهمیت اقتصادی نیستند. یعنی این اقتصاد چنان نازل است که مطابق با تمام موازین اقتصادی عمل انسان   بسیار کم اهمیت می باشد. به عبارت دیگر چنین اعمالی مانند امور خیریه اعمال بی انتفاع و پراکنده ایی هستند که بشر به آن بطور فرعی و تکمیلی مبادرت می کند.

در این مقطع در واقع اقتصاد بشری هنوز در حال پیدایش و هنوز در حال به دنیا آمدن می باشد.

در این مرحله جنینی طبیعی است که اقتصاد انسانی هنوز غیر انتفاعی و بدون بهره و لذا بدون انباشت باشد.

از سوی دیگر اگر چنین اقتصاد پشت کوهی مانند باریکه  آب به اقتصاد اطراف راه یابد هر فرآورده که بطور اتفاقی وارد برکه اقتصاد اطراف گردد آنگاه بر پایه مکانیزم بازار و مبادله مورد سنجش و موازنه قرار می گیرد

و در این جاست که همان پشت کوهی در ازای فراورده ایی که ارائه می دهد، این فراورده هر قدر ابتدایی باشد می تواند مطابق قوانین مکانیزم بازار هم طالب بازگشت سرمایه باشد و هم طالب منفعت.

البته چنین موجودی  به مغزش هم خطور نمی کند  چنین مطالباتی را مطرح کند و برای همه بشر اطراف هم تا رسیدن به ادراک قوانین مکانیزم بازار هزاران سال فراز و نشیب احتیاج بوده است.



ادامه..

اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی - 9



در این مثال فرضی مان در بالا باید توجه داشت ما تاکنون   یک نکته را عامدانه پنهان نگه داشتیم : شکل مالکیت بر موسسه: اجتماعی  یا خصوصی

همان گونه می دانیم  شکل مالکیت در یک موسسه اقتصادی مبحث مربوط به شکل مالکیت سرمایه و لذا شکل تصاحب بهره در آن موسسه است

در این رابطه اگر مالکیت بر سرمایه  عمومی باشد، تصاحب بهره درآن موسسه هم  عمومی است.

 و چنانچه این مالکیت خصوصی باشد آنگاه  تصاحب بهره هم خصوصی خواهد بود .

به عبارت کلی : هرباره این شکل مالکیت  سرمایه است که شکل  مالکیت بهره را تعیین می کند.

پس هرباره کسی که هنر و مهارتی دارد برای عرضه مهارت و هنر خود و لذا بهره برداری از آن- تبدیل آن به ثروت و بهره - باید به این نکات توجه کند:

آیا این هنر، حائز ارزش مصرف است یا نه؟
حائز ارزش اقتصادی است؟

سپس او به سرمایه نیاز دارد. کار بدون سرمایه نمی شود. هر کاری کم و بیش به سرمایه نیاز دارد. برخی بیشتر و برخی کم تر.

بخشی از سرمایه را او در حین کار خود و پرسنال - این آخری اگر لازم باشد - مصرف می کند. بخش دیگر از سرمایه، که تاسیساتی است،  صرف کار میشود.

سرانجام وقتی که هنرش به دست مصرف کنندگان قبلا پیش بینی شده رسید، او باید در ازای آن ضمن سرمایه اولیه دارای یک ارزش اضافی باشد. این ارزش اضافی همان هنر پیدا شده و مجسم شده است.

،  به عبارت دیگر ابر و باد و مه و خورشید و فلک را او به نحوی به کار انداخت تا با پیاده کردن  مهارت هنری اش در قالب یک فراورده یا  با ارائه یک خدمت و.. به بهره و صرفه و انتفاع و ثروتی دست یابد.

و بر سبیل اتفاق بشر از همان بدو اقتصاد طبیعی تا اقتصاد کالایی پیوسته بر پایه همین مکانیزم تصاحب و انباشت ثروت بوده است که توانست ثروت بر ثروت انبار کند و به آنچه مبدل شود که ما امروز غالبا در اکثر نقاط دنیا می بینیم.

این قانون مکانیزم تولید بهره و ثروت چنان عمومی است که برای وقوع آن الزامی به اقتصاد کالایی نیست. در اقتصاد طبیعی هم همین طور بوده است: یعنی بشر از راه اقتصاد و راه کار است که ثروت های اجتماعی و غیر طبیعی و به اصطلاح باد نیاورده رسیده است.

یعنی او همیشه نان کار و عقل و هنر و درایت خود را خورده است.

در اقتصاد طبیعی اما همین مکانیزم تولید ثروت و بهره که گفتیم به شکل و فرم دیگر است. اساس اقتصاد طبیعی برخلاف اقتصاد کالایی تولید کالا نیست بل عرضه اضافه تولید است.

از نخستین مراحل جامعه های بشری که گذر کنیم که در آن مقطع هنوز مبادله وجود نداشت، از زمانی که جامعه های بشری پوسته های ضخیم خود را ترکانیدن و رو به مبادله خارجی آوردند مبادله میان جامعه ها برقرار شد که تا کنون و تا به امروز ادامه دارد.

لاکن مبادله در عصر اقتصاد طبیعی با مبادله در عصر اقتصاد کالایی یکی نبود. بعدها که یک بازار جهانی پیدا شد مهم نبود که کالاها و فراورده های که وارد این استخر می شوند به چه نحو تولید می گردند، بطور مشخص آیا در یک اقتصاد طبیعی یا در یک اقتصاد کالایی است که هرباره تولید میشوند. اما وقتی که وارد این برکه که بازار نام دارد گشتند تابع قوانین بازار می گردیدند

بنابراین ما که اکنون مبحث مان را از مکانیزم های کلی اقتصادی - صرف نظر از طبیعی یا فرم کالایی شروع نمودیم باید اساسا توجه داشته باشیم بشر از آغاز از راه اقتصاد کردن و به تناسب آن از راه ارتقاء سطح شیوه های کار بوده است که سنگ بر سنگ ، ثروت بر ثروت نهاده است تا به ثروت های امروزین رسیده است.

در یک کلام هرباره صرف نظر از شیوه های طبیعی و کالایی اقتصاد، این اقتصاد بطور کلی است که منبع ثروت اجتماعی بوده است. این مکانیزم کلی اقتصادی و تولید ثروت را توضیح دادن از اساسی ترین تکالیف علم اقتصاد می باشد.

ادامه ..


اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی - 8



پس نتیجتا میان مکانیزم پیدایش بهره و مکانیزم هرباره نوسانات بهره فرق وجود دارد.

بر اساس همین فرق است که ما در این جا سعی داریم  به فرق موجود میان کارپرداخت شده و کار پرداخت نشده اشاره دهیم.

در این مکان بد نیست پیش از ادامه مطلب یک اصلاح لغوی را متداول کنیم. به نظر من برای رفع سوء تفاهمات بعدی من بعد بهتر است که بر شالوده فرقی که میان مکانیزم پیدایش و مکانیزم نوسان بهره وجود دارد، کار پرداخت شده و نشده را به کار قابل پرداخت و کار غیر قابل پرداخت تغییر نام دهیم.

اصطلاح کار قابل پرداخت این حسن را دارد که ما می توانیم بر این اساس مدعی شویم با همه نوسانات، فعل دستمزدها به عدالت گرایش دارند و قابل پرداخت می باشند . و در عوض و برعکس کار غیر قابل پرداخت این حسن را دارد که می خواهد مطرح کند کسب بهره و یا تقسیم ناعادلانه بهره تایع مکانیزم های دیگری به غیر از مکانیزم مزد و سرمایه می باشد.

برای روشن تر شدن مطلب از این مکان بازگردیم به نمونه قبلی مان: به کارگاه و کارخانه میزسازی.

فرض کنیم در 8 ساعت کار روزانه کارگر یک میز تولید می کند. در ادامه فرض بر این می نهیم که مزد کارگر عادلانه به او پرداخت می شود یعنی او بابت 8 ساعت انرژی مصرفی اش، سرمایه ایی - به شکل مزد - به  مقدار مناسب برای یک زندگی  بی دغدغه کارگری دریافت می کند. در ادامه فرض را بر این می گذاریم که میز با سرمایه ایی که صرف شده بعلاوه ارزش افزوده - یعنی بهره - بطوری شایسته و بایسته به فروش می رسد.

حال با این فرض ها، در مقعطعی واقع هستیم که به موسسه میز سازی سرمایه اولیه بعلاوه بهره بازگشته است.

ما از این جا نتیجه می گیریم در بازآمد یا دخل هم خرج و هم بهره  پنهان است.

به عبارت دیگر:

بازآمد = سرمایه بازتولید شده + بهره


در تناسب بالا تنها زمانی یک پلوس و یک بهره ممکن شده است که موسسه میز سازی ما در پایانه هر چرخه اقتصادی- تولید و فروش - وقتی به دخل و بازگشتی هایش نظر می افکند، ضمن داشتن سرمایه آغازین دارای یک پلوس و یک ارزش اضافی هم باشد.


اما این ارزش اضافی چگونه عاید موسسه  مفروضی ما شده است؟

از راه کار غیر قابل پرداخت. یعنی از راه فروش هنر ساختن میز. به عبارت دیگر از راه عرضه خلاقیت و هنر.

ادامه


اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی - 7



ما پیشتر این پرسش را مطرح کردیم: عمل عدم پرداخت کار یا پدیده کار پرداخت نشده در کدام مرحله و مقطع از پروسه مصرف برای تولید صورت می گیرد؟

حال در این جا بطور مشخص می پرسیم: در مقطع دستمزدها یا در مقطع تقسیم بهره؟

هیچ شکی نیست که در مقطع دستمزدها با یک بی عدالتی می توان پاداش و مزد کارگر را به او نداد. یا اصلا راه دوری نرویم مبحث مزد و حقوق در بازار کار یک مبحث ناروشنی نیست.

در پروسه مصرف برای تولید، با همه انگیزه های از پیش معلوم می توان به اشکال مختلف مزد و حقوق پرسنل را به او نداد و یا نظر به تورم کالا میان مزد اسمی و واقعی چنان اختلاف ایجاد کرد که اساسا در نهایت بتوان مدعی شد که درمقطع دستمزدها مزد کارگر و پرسنل به او پرداخت نمیشود.

پس پدیده کار پرداخت نشده در مقطع سرمایه، در مقطع پرداخت مزدها ممکن است. نه تنها ممکن است بل پیوسته عملی میشود.

بنابر این می توان نتیجه گرفت بدون تردید در مقطع پرداخت دستمزدها ، پرداخت شایسته کار پیوسته یک ایده آل و یک آرزوی برآورده نشدنی برای مزدبگیران و حقوق بگیران بوده و باقی خواهد ماند>

اما در این جا بلافاصله مجبوریم این پرسش را طرح کنیم: آیا برغم همه دزدی ها و بی عدالتی های که به هنگام پرداخت مزد و حقوق به پرسنل میشود، اساس و پایه پیدایش بهره و ارزش اضافی در یک موسسه بر چنین دزدی ها و بی عدالتی ها در مقطع اعطای دستمزدها استوار می باشد؟

آیا کار پرداخت نشده یا بهره اساس و ریشه اش را مدیون  بی عدالتی ها و دزدی ها در مقطع پرداخت می باشد؟

در جواب باید توجه داشت: همان گونه که میان  ارزش اقتصادی یک فرآورده و نوسانات آن یک ارزش اقتصادی در بازار فرق وجود  دارد به همان گونه هم میان ارزش افزوده - بهره - و نوسانات بهره فرق وجود دارد.

در مورد ارزش اقتصادی می دانیم برخی سعی دارند مقوله ارزش - اقتصادی - یک فرآورده را بر پایه نوسانات و مکانیزم بازارو عرضه و تقاضا توضیح دهند و این در حالی است که در بازار نه ارزش اقتصادی فراورده تعیین بل که دچار نوسانات می گردد.

حال در مورد ارزش اضافی - بهره هم همین گونه است. بهره یا ارزش افزوده  نه در مقطع پرداخت ها تعیین بل در این مقطع دستخوش نوسانات می گردد

این یعنی چه؟

این به این معناست  که بهره- ارزش اضافی - هستی خود را مدیون کاری است که هرگز به کارگر پرداخت نمی گردد اما کاهش و افزایش خویش را بعضا مدیون افزایش و کاهش دستمزدها می باشد.

علت ساده است. چون کاری که پیوسته در جایگاه پست  پرداخت قرار می گیرد و از این رو کارپرداخت شده نام دارد با کاری که در جایگاه رفیع عدم پرداخت قرار می گیرد و از این رو کار پرداخت نشده نام گرفته است، فرق دارد.

کاری که در مقام پست پرداخت قرار می گیرد فیزیک کار، کارفیزیکی و کار اونیفرم می باشد. اما کاری که در مقام رفیع عدم پرداخت واقع است، کار هنری، هنر کار و مهارت کارگر است که بهره نام دارد.

ادامه..




اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی - 6



گفتیم ارزش اقتصادی هر فراورده - مانند میز در مثال بالا - که به هنگام مبادله متجلی می گردد به دو جزء می باشد. در پیوند با رابطه سرمایه و بهره عنوان شد که تناسب سرمایه و بهره در یک فراورده - مانند میز -  یک تناسب ارزشی است.

در این تناسب ارزشی در واقع دو ارزش مطرح است: یک ارزش سرمایه ای و دیگر ارزش بهره ایی. پس در یک نتیجه نهایی هر ارزش اقتصادی یک فراورده مانند میز مرکب از ارزش سرمایه ایی میز و بهر میز می باشد.

در رابطه دیگر داشتیم که یک رابطه ارزشی در بیان محدودتر رابطه میان کار فیزیکی و کارهنری و پنهان شده می باشد.

این ها مطالبی بودند که تاکنون داشته ایم. حال با حرکت از این مبانی نظری بیافکنیم به این که وقتی یک میز تولید می شود و کارگر نجار پاداش می گیرد چرا با این وجود گفته می شود که کار کارگر پرداخت نشده است؟ منظور از کار پرداخت نشده در این میان در چیست؟ رابطه این کار پرداخت نشده با بهره چیست؟ در چه فرآیندی این عمل روی می دهد که کار کارگر پرداخت نمی شود؟ به هنگام پاداش دادن؟

به هنگام پاسخ به پرسش های فوق است که ما با فرمالیسم درگیر میشویم.

اما قبل از ورود به این مبحث بد نیست یک واژه را پیشتر توضیح دهیم: ارزش افزوده و یا ارزش اضافی

در رابطه ارزشی که ما داشتیم دیدیم که هر ارزش اقتصادی مرکب از دو وجه سرمایه و بهره است. مطابق تبیین ارزش اضافی، بهره در واقع همان ارزش افزوده و ارزش اضافی یا همان پلوس و بعلاوه ایی است که در هنگام   تولید روی می دهد.

به عبارت دیگر، تولید گر، ارزش ها قبلی و سرمایه ایی را برمی دارد و با هنر و مهارتی که - بطور نمونه در ساختن میز دارد - آن را مبدل به تولید و به  یک ارزش اضافه و یک پلوس و یک بهره می کند.

در این رابطه بطور نمونه ما اگر به میز دقیق شویم، میز مجسم یک تولید، یک ارزش اضافه ، یک پلوس و یک بهره و یک ثمره سرمایه گذاری یا کار و  فعالیت اقتصادی دریک موسسه نجاری است.

در این موسسه نجاری - یک کارگاه و کارخانه نجاری - ، برای تولیدات و کسب بهره و ارزش اضافی یا در یک کلام به منظور تولید میز، - در مثال ما - سرمایه گذاری شده است.

این سرمایه ها به دو بخش بوده اند: تاسیستاتی و انسانی. هر دو این سرمایه ها به هنگام تولید، مصرف و از این رو در تولیدات موسسه متجسم می شوند. به این ترتیب هر تولید و هر میز  مجسم دو ارزش است: ارزش قبلی و ارزش جدید و اضافی.

ارزش قبلی همان سرمایه است که در میز نهفته است. ارزش جدید، همان ارزش اضافه، همان بهره، و همان کار هنری و هویت دهنده ایی که در تولید پنهان است.

سرمایه یا ارزش قبلی باید بازتولید شود تا ثابت بماند. پس ارزش هر تولید  باید بعضا شامل بازتولید سرمایه و ارزش قبلی باشد. ارزش جدید باید کسب شود. پس ارزش هر تولید باید حائز بهره و ارزش اضافی باشد.

ارزش قبلی و یا سرمایه  بر دو بخش است: ارزشی که به انسان ها داده می شود تا انسان در پروسه تولید زنده باقی بماند   که به آن در عبارت دیگر کار پرداخت شده می گویند - و در این جا بررسی آن با کار پرداخت نشده مد نظر ماست و به آن خواهیم رسید، - و ارزشی که مانند مواد خام و دیگر مواد ضروری و استهلاکی و.. در حین تولید مصرف می گردد.

در یک کلام در حین تولید  مدام  مصرف می شود تا تولید شود: یعنی بطوریکه یک حلقه تولید در شکل ساده اش هیچ نیست جز. مصرف  با انگیزه تولید.

حال در یک شکل محدودتر در این پروسه مصرف برای تولید  به مصارف انسانی یا درآمد ها  - کارهای پرداخت شده - نظر بیافکنیم و آن را با کار پرداخت نشده یا ارزش اضافی و بهره مقایسه کنیم.

ادامه ..


اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی - 5

در برخورد با کار دیدیم که فرمالیسم به کار تنها به دیده فیزیکی و مکانیکی نظر می اندازد. به دیده فیزیکی کار عبارت از صرف انرژی. و صرف انرژی یک پدیده اونیفرم و متحد شکلی می باشد که می توان آنرا با موازینی مانند زمان و.. سنجید و سپس پاداش داد

همان گونه که گفتیم این پاداش کار فیزیکی و یا فیزیک کار از راه سرمایه صورت پذیر می گردد. بخشی از سرمایه - درآمد - به همین پاداش اختصاص دارد. من این بخش سرمایه را سرمایه درآمدی نام می نهم. در بیان فرمالیستی سرمایه درآمدی همان سرمایه متغیر یا واریابل می باشد.

درآمد - پاداش - یا سرمایه درآمدی، در واقع سرمایه است. هیچ سرمایه ایی نمی تواند ثابت نماند اما سرمایه باقی بماند. راز سرمایه در ثابت باقی ماندن و باز تولید شدن است. از این رو تقسیم سرمایه به سرمایه ثابت - فیکس - و متغیر - واریابل اساس فرمالیستی است.

سرمایه به دو بخش تقسیم می شود: 1- درآمد و پاداش که برای پرسنل در نظر گرفته شده است 2- سرمایه تاسیساتی که برای غیر پرسنل و کلیت تاسیستات در نظر گرفته شده است

اگر ما خوب به رابطه این دو سرمایه - درآمد و تاسیستات -  دقیق شویم متوجه خواهیم که  رابطه درآمد و تاسیسات- رابطه دو سرمایه - بی ارتباط با رابطه کار و سرمایه نیست . لاکن کاری که در این رابطه اخیر مطرح است کار سرمایه ایی نه کار صرفه ایی. کار صرفه ایی یا کارمفید و انتفاعی همان بهره است.

کارمفید یا بهره ثمره کار و به معنای دیگر ثمره سرمایه است.

در همین رابطه متوجه می شویم هرباره کار در سرمایه و سرمایه در کار می آمیزد و به یکدیگر مبدل میشوند. تبدیل مدام کار و سرمایه به یکدیگر معرف این حقیقت است که تضادی میان کار وسرمایه نیست.

اما رابطه بهره و سرمایه چطور؟ آیا کار و سرمایه از یکسو با ثمره کار و سرمایه از سوی دیگر در تضاد می باشند؟

رابطه کار و ثمره کار یک رابطه خالق - مخلوق می باشد و حائز تضاد نیست. در این رابطه اگر خوب دقیق شویم متوجه خواهیم شد در پدیده بهره و مخلوق این خالق و کار است که پنهان است و به ثمره نشسته است.

از همین روست که به مخلوقی بنام بهره خالق پنهان شده می گویند. و صرف نظر از نحوه بیان این در واقع هنرکاری است که در بهره تحقق یافته است.

وقتی نجار یک میز می سازد، این هنر نجاری است که در میز مجسم شده است. کارگر نجار در ضمن کار ساختن میز- تولید میز- انرژی مصرف می کند. انرژی مصرف شده در حین کار را فیزیک کار می گویند. فیزیک کار از راه سرمایه درآمدی پاداش داده می شود. در تولید میز  مواد خام و دیگر سرمایه های تاسیستاتی مصرف میشوند. چون سرمایه باید بازتولید شود و ثابت باقی بماند از این رو ارزش میز برابر است با سرمایه و بهره.

پس میز دارای دو ارزش است: یک ارزش میز به عنوان میز که یک ارزش مصرفی است چرا که میز به عنوان یک فراورده و تولید پاسخگوی یکی از نیازهای بشرمی باشد و دیگر ارزش  کاری و اقتصادی میز است.

ارزش اقتصادی و کاری میز در رابطه میان سرمایه و بهره متجلی می گردد. به عبارت ساده تر ارزش اقتصادی و کاری - که به آن گاه ارزش تولیدی و مبادلاتی هم می گویند -  مرکب از دو وجه و جزء می باشد: جزء سرمایه ایی و  و جه بهره.

پس بدین سان رابطه سرمایه و بهره    یک رابطه  ارزشی است.

ادامه

اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی - 4



مقولات  درآمد و بهره که گفتیم در واقعیت تداعی کننده رابطه میان سرمایه و ثمره سرمایه- کار و ثمره کار- می باشند از نقطه نظر دیگر هم شایان توجه می باشند: رابطه سرمایه و کار

برخلاف تصور فرمالیسم،  درآمد- که بخشی از سرمایه و اقتصاد است - شاخص کار نهفته  نیست. بل درآمد شاخص نیروی کار یا بهتر بگوییم شاخص نیروی مصرفی کار در حین انجام کار و اقتصاد می باشد.

  برای درک مطلب باید آدم میان هنر کار که در فرآورده مجسم و پنهان میگردد - کار خلاق -  از یکسو با فیزیک و انرژی کار که در حین تجسم مصرف می شود از سوی دیگر فرق نهاد.

. فرمالیسم در نظر به کار، قادر به تشخیص فرق موجود میان کار نهفته در فراورده که در واقع کار خلاقانه و هنری و شکل دهنده است، - کار به اصطلاح روح بخش و فرم دهنده و مولد - از یک طرف و   کار  فیزیکی و یا فیزیک کار - که از این جهت همه کار ها یکسان و اونیفرم می باشند-  از طرف دیگر  نیست

فیزیک کار یا کار اونیفرم که با دستمزد، حقوق و بطور کلی درآمد معین می شود، با هنر کار یا کار متشخص و متنوع که در فراورده انسانی نهفته است و شاخص آن بهره است، فرق دارد.

فیزیک کار یا کار فیزیکی بخشی از سرمایه است و در حین انجام اقتصاد و یا کار مصرف می شود. چون در حین کار بخشی از سرمایه مصرف میشود، نظر به ثابت نگه داشتن سرمایه الزامی است که بخش مصرفی سرمایه بازتولید شود.

از این رو هر چرخه اقتصادی و هر چرخه کار و تولید در حین حال یک چرخه بازتولید می باشد.

بازتولید است وقتی سرمایه بازتولید می شود، و از این راه ثابت می ماند، تولید است وقتی بهره پس انداخته میشود و کار مجسم می گردد.

 پس  بدینسان سیکل مدام بازتولید و تولید همان چرخه مدام سرمایه و بهره می باشد.

 حال در این  رابطه بازتولید سرمایه و تولید بهره، فیزیک کار یا درآمد در کدام جانب واقع است؟

در جانب سرمایه و یا در جانب بهره؟

پرسش مهم تر دیگر:  آیا رابطه سرمایه و بهره همان رابطه سرمایه و کار نیست؟

در پاسخ باید گفت: چرا است. اما کاری که در این جا مد نظر است  کار سرمایه ایی و کار فیزیکی و یا  فیزیک کار نیست.  دیدیم فیزیک کار، کار سرمایه ایی و همان درآمد است. درآمد در واقع کار پرداخت شده است اما بهره، شاخص کار پرداخت نشده است.
 پس بدینسان ما دارای دو نوع کار هستیم: کار پرداخت شده که همان درآمد نام دارد و کار پرداخت نشده که به بهره موسوم می باشد.

حال به رابطه کار پرداخت شده - درآمد و یا کار سرمایه ایی - از یکسو و از سوی دیگر کار پرداخت نشده - بهره و یا ثمره اقتصادی و ثمره کار یا سرمایه - نگاه بیاندازیم

ادامه ...


۱۳۹۲ بهمن ۲, چهارشنبه

اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی - 3

مبحث اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی را پس از طرح موضوع اقتصاد عمومی و برای همه اعصار معتبر انسانی و شکل تاریخی هرباره آن  این بار با مطلب فرق میان بهره و درآمد پی می گیریم.

برخلاف تصور فرمالیسم،  مقولات بهره و درآمد از مبحث عمومی اقتصادی جدا نیستند.

برای این منظور به بررسی زیر نظر بیافکنیم


بهره و درآمد




میان بهره و درآمد فرق وجود دارد.

در آمد بخشی از سرمایه در چرخش و ثابت است. 

اما بهره از سرمایه و کار جدا است.   بهره حاصل و نتیجه  اقتصادی است. 


در آمد  به منزله بخشی از سرمایه   به منزله مزد و حقوق و حق کار در هر چرخه مصرف می شوند.

در آمد بر خلاف بهره حائز اهمیت اقتصادی است. در آمد یعنی مصرف اقتصادی، مانند مصرف مواد خام، انرژی و سوخت و... . آنچه را که انسان به شخصه در حین چرخه اقتصادی مصرف می کند تا کار کند، درآمد می گویند و حائز اهمیت اقتصادی است.

اما بهره مانند طفلی است که از مادر- اقتصاد - جدا می گردد. بهره یعنی پس انداخت و به این مفهوم یعنی پس انداز.

اما در آمد پس افتاد و پس انداخت و نیتجه و حاصل نیست بل مصرف اجتماعی و انسانی در طول چرخه  اقتصادی است.


این گفته میشود بهره درآمد سرمایه دار است درست نیست. به این مفهوم بهره در آمد سرمایه است.

اما  آنچه در آمد سرمایه دار نامیده میشود بخشی از سرمایه در چرخش و لذا ثابت است که سرمایه دار مانند هر انسان اجتماعی دیگر این درآمد را در حین چرخه اقتصادی مصرف می کند.

درآمد و بهره یک اختلاف دیگر هم باهم دارند:

چون درآمد یعنی  اقتصاد و بهره یعنی حاصل و میوه اقتصادی،  رابطه درآمد و بهره، رابطه میان اقتصاد و پس انداز است.

پس انداز و پس انداخته های اقتصادی حائز اهمیت اقتصادی نیستند. و پس انداخته های فقط زمانی حائز اهمیت اقتصادی می گردند که به چرخه اقتصادی باز گردند.

به ما گفته اند که ذرآمدها چون مصرف می شوند پس حائز اهمیت اقتصادی نیستند و در عوض پس انداخته ها چون پس انداز می شوند می شوند حائز اهمیت اقتصادی می باشند.

از این گفتمان چنین نتیجه گرفته اند: مصرف پدیده ضد اقتصادی است و این درست نیست.

آنچه درست است این است که مصرف پس انداخته ها مانند مصرف ثروت های طبیعی - نفت - مصارف غیر اقتصادی و غیر مفید می باشند.

باید سعی کرد بهره ها و پس انداخته ها را مانند ثروت های طبیعی نظیر نفت وارد چرخه اقتصادی کرد و مصرف نمود. اما مصرف نفت و ثروت های طبیعی خارج از چرخه اقتصادی دارای اهمیت اقتصادی نیست و مولد نیست.

نظر به تضادی  کاذبی که میان مصرف اجتماعی و اقتصاد ایجاد کردند، در نتیجه به این رسیدند که سرمایه به دو بخش ثابت و متغیر تقسیم می شود: در ادامه مدعی شده اند سرمایه ثابت باید هر باره باز تولید شود اما سرمایه متغیر که درآمد است نمی تواند ثابت بماند و مصرف می شود.

بر پایه این تقسیم بندی از سرمایه، سرمایه متغیر یا درآمد کارگری در واقع سرمایه مصرفی و سرمایه ثابت در واقع سرمایه بازتولیدی است. 

در ادامه برای صاحب سرمایه درآمدی از جانب بهره ها خلق نمودند که بر این اساس سرمایه دار بخشی از بهره ها - یعنی درآمدهای خویش - را مصرف می کند و بخش دیگر را پس انداز و انباشت می کند.

از تضاد مصرف و اقتصاد و لذا ضرورت پس انداز به این نتیجه رسیده اند که هرقدر سرمایه متغیر کمتر و سرمایه ثابت بیشتر باشد در نتیجه بهره و درآمد سرمایه دار بیشتر است. اما سرمایه دار با مصرف کمتر از بهره و پس انداز  بیشتر می تواند پروسه انباشت و توسعه سرمایه از جانب بهره پس اندازی را تسریع کند..

این ها گفتمان هایی که به ما تحویل داده اند و در واقع بر اساس همان اصل تضاد میان مصرف - در آمد -  و اقتصاد طرح ریزی شده اند.


ادامه ...

اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی - 2

به منظور روشن تر شدن بحث اجازه دهید همین نمونه کاپیتالیسم را پی بگیریم.

در بررسی کاپیتالیسم متوجه می شویم که سه مولفه باید مورد بررسی قرار گیرند


  1. اقتصاد اجتماعی: کار وسرمایه که حائز ارزش اساسی و پایه است
  2. فرم بازار  از اقتصاد اجتماعی
  3. رابطه آزاد کارگر و کاپیتالیست

فرض کنیم به شکل فرمالیستی سعی کنیم از بند پایانی به بند  آغازین حرکت کنیم و به تعریف کاپیتالیسم بپردازیم. آنگاه نتیجه این می شود که ما سعی خواهیم کرد بدین ترتیب به طریق کله پا و وارونه رابطه آزاد میان کارگر و کاپیتالیست و یا به عبارت دیگر بازار آزاد کار را که خاصه کاپیتالیسم و توضیح یک فرم اجتماعی از اقتصاد بشری است را مبنایی برای توضیح اقتصادی پیرامون بند آغازین  قرار دهیم یعنی مبنایی برای تشریح و تبیین فعالیت اقتصادی و تولید ثروت اجتماعی.

تبیین اقتصاد بشری بر شالوده فرماسیون اجتماعی که موسوم به طرز تبیین سوسیال و اجتماعی برای اقتصاد گشته است در واقعیت یک طرز تبیین فرمالیستی و باژگونه است که هرگز قادر به تبیین موضوعات اقتصادی نگشته است.

در طریق اجتماعی تبیین مسائل اقتصادی، به شکل فرمالیستی ، فرماسیون های اجتماعی بشر در حیطه اقتصادی  در تبیین اقتصاد اجتماعی حائز نقشی میگردند که در واقع هرگز دارا نیستند یعنی حائز جایگاه اساسی.

بطور نمونه فرمالیست سعی می کند در مکانیزم بازار کار و در رابطه اجتماعی میان کارگر آزاد و کاپیتالیست به توضیح اقتصادی مکانیزم تولید ثروت اجتماعی بنشیند.

بر پایه این رویکرد - فرمالیستی - در بازار کار و رابطه میان کارگر آزاد و کاپیتالیست است که منبع ثروت کاپیتالیستی نهفته است. به عبارت ساده تر  فرمالیست برای تشریح اقتصاد در فرم بازار کار این بازار کار و کار کارگر را مبنا و اساس توضیح اقتصادی خود قرار می دهد و در این رویکرد خود از دو چیز سوء استفاده می کند

  1. توضیح فرم کاپیتالیستی از اقتصاد انسانی
  2. سوء استفاده از احساسات در دایره تضاد اجتماعی

ژست ظاهری رویکرد فرمالیسم توضیح فرم کاپیتالیستی اقتصاد می باشد. او در واقع اذهان را برای توضیح ویژگی کاپیتالیسم بر دیگر اشکال اقتصادی آماده می کند اما در ادامه به تشریح اساس اقتصادی در این فرم می پردازد یعنی این که چگونه کاپیتالیسم منبع ثروت اجتماعی است.

در همین ادامه است که با بزرگ نمایی نقش اجتماعی کارگران در اقتصاد سعی می کند   با پیش کشیدن تضاد اجتماعی این تضاد را منبع ثروت اجتماعی توضیح دهد. در حالی که در واقعیت امر  تضاد اجتماعی در حین اقتصاد موید منبع ثروت اجتماعی نیست بل شاخص فرم اجتماعی تقسیم ثروت  می باشد

به منظور تقسیم اجتماعی ثروت، بدوا بایستی این ثروت اجتماعی بطور اقتصادی تولید شود. از این رو مکانیزم تولید ثروت  بر تقسیم اجتماعی   ثروت مقدم است.

به عبارت دیگر در اقتصاد بازار و بازار کار ما پدیده های اجتماعی روبرو هستیم و همین پدیده های اجتماعی هستند که روی هم رفته کاپیتالیسم را شکل می دهند و  در ادامه از همین روست که کاپیتالیسم یک پدیده اقتصادی محسوب نمیشود   بل یک پدیده اجتماعی است.

رویکرد فرمالیستی در واقع خالق رویکرد اقتصادی در برخورد با یک پدیده اجتماعی است که کاپیتالیسم نام دارد.

از همین روست که از رویکرد سوسیال که ظاهر این فرمالیسم را تشکیل می دهد در باطن از این رویکرد سوسیال  یک رویکرد اقتصادی به یک پدیده سوسیال - که کاپیتالیسم است -  از آب بیرون می آید.

فرمالیستها بنابر رویکرد ظاهری و سوسیالی که دارند در بررسی های اقتصاد مجبورند از مولفه های اجتماعی و کلی نظیر مکانیزم بازار و یا رابطه اجتماعی کارگر آزاد و کاپیتالیست حرکت  کنند اما در باطن می بینید کاپیتالیسم مبدل به یک شیوه تولید می گردد و نامش را هم می گذارند شیوه تولید کاپیتالیستی.

ادامه...

اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی - 1

من در این جا می خواهم یک  مبحث واقعی را بدوا به شکل تجریدی  با هدف معینی که دارم مطرح کنم: اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی

من در این جا اقتصاد را به مفهوم جدیدی که از مدتی مد نظرم است بکار می گیرم: یعنی  به مفهوم کلی و نه فقط تولید و ارضای نیازهای مادی . البته برای  شکل تجریدی این مبحث واقعی ما کنون  فرقی نمی کند این که اقتصاد به مفهوم تولید با انگیزه ارضای نیازهای مادی باشد یا برای ارضای کلیه نیازهای انسانی.

یک نکته اما  در این رابطه از پیش معین است و آن این که اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی جفت مفاهیم و هستی های متضادی را تشکیل می دهند که معمولا در چارچوب کاتاگوری جفت مقولات متضاد مطرح می باشند.

اقتصاد طبیعی در تعریف خود، عبارت از اقتصاد در خدمت جامعه است: به تعبیر دیگر یعنی اقتصاد اجتماعی و در چنین اقتصادی هدف اقتصاد کردن برای نیازهای اجتماعی است.

اقتصاد کالایی برعکس اقتصاد طبیعی است. در اقتصاد کالایی این جامعه است که در خدمت اقتصاد می باشد. حاصل همان جامعه اقتصادی است. در جامعه اقتصادی جامعه در خدمت اقتصاد است به عبارت دیگر هدف اقتصادی جامعه نیست بل اقتصاد به نفسه است.

در مبحث تجریدی که داریم مهم نیست که در کجا و در چه زمان اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی بوده است. مهم هرباره این است که بدانیم که یک جفت اقتصاد متضاد وجود دارند.

 نیاز به این یاد آوری نیست که هریک از این دو مدل اقتصادی مولد ثروت های اجتماعی اند یعنی به عبارت دیگر مبحث ما مبحث اقتصادی است.

حال می خواهیم این نکته را مورد بررسی قرار دهیم که  در اقتصاد طبیعی و اقتصاد کالایی، طبیعی و یا کالایی بودن اشکال تاریخی از یک اقتصاد می باشند.

یعنی همان گونه که در مبحث ارزش ، خود ارزش به نفسه از نوسانات ارزش بر پایه عرضه و تقاضا جدا است در این مبحث ما هم خود اقتصاد به عنوان منبع ثروت اجتماعی از اشکال هرباره اقتصادی یعنی طبیعی و کالایی جداست.

بر این اساس باید توجه داشت طبیعی بودن و یا کالایی بودن اقتصاد، اشکال اقتصادی بر پایه ضرورت های تاریخی اند و با خود نفس اقتصاد متمایزند و فرق دارند.

نظر به مبحث اساس و فرم، اشکالی طبیعی و غیر طبیعی اقتصاد انسانی در واقع فرم های تاریخی اند که هرباره در آن عمل اقتصاد صورت پذیرمی گردند.

نه  این که فرم مهم نباشد، اما اشکال اقتصاد و یا اشکال تاریخی از اقتصاد انسانی حائز اهمیت اساسی - اقتصادی برای تعریف مقوله اقتصادی نیستند.

بطور نمونه اقتصاد کالایی را مد نظر قرار می دهیم تا مبحث ما روشن تر شود:

توضیح اقتصاد کالایی عبارت است توضیح اساس اقتصاد انسانی در شکل کالایی. در اقتصاد کالایی در واقع هرباره این اقتصاد انسانی - با تعریفی که می دانیم و می شناسیم - است که به فرم و شکل کالایی صورت پذیر می گردد.

بنابر این تعربف این اشتباه است که ما بیاییم  در فرم کالایی اقتصاد انسانی، تعریفی برای اساس اقتصاد انسان داشته باشیم. به عبارت روشن تر همان گونه که میان اساس اقتصادی و فرم اقتصادی فرق وجود دارد، فرم کالایی و شکل بازار ، یک اساس اقتصادی نیست.

روشن تر بیان کنیم.  در اقتصاد بازار ، اساس اقتصادی بازار نیست. بازار فرم تاریخی اقتصاد انسانی است. بنابر تعریف اقتصاد این بازار نیست که حائز اهمیت اساسی و اقتصادی است  و این بازار نیست که منبع ثروت اجتماعی ماست.

بازار در اقتصاد بازار فرم و شکل اقتصاد انسانی است. آن فرم تاریخی است که در آن اقتصاد اجتماعی صورت پذیر می گردد. بدون تردید فرم بازار مانند اساس اقتصادی اش دارای تعریفی است. این فرم باید مورد بررسی قرار گیرد. اما این بررسی هرچه باشد آنچه روشن است در این فرم اقتصادی نیست که ثروت اجتماعی بشر تولید می شود بل که در این فرم اقتصادی- یعنی بازار - است که اقتصاد صورت پذیر می شود

بدین سان ما نتیجه می گیریم تئوری هایی که در اقتصاد بازار فرم و اساس آنرا را جابجا می کنند، تئوری های بی پایه بیش نیستند.
این چنین تئوری هایی،  بر  فرم بازار شالوده شده اند. و به این علت از فرم بازار به این نتیجه گیری نائل می گردند که در بازار است که ثروت تولید می گردد و از همین رو هم سعی می کنند در بازار و در مکانیزم و قوانین بازار- نظیر عرضه و تقاضا و پول و.. - ریشه ها و علل آفرینش ثروت های اجتماعی را توضیح دهند.

و برعکس. بر شالوده همین  فرمالیسم است که فرمالیستها می کوشند در فرم طبیعی اقتصاد، نفس و اساس فعالیت اقتصادی را تعریف کنند. از این رو در برخورد با اقتصاد طبیعی فرمالیستها به این نظرند که در فرم طبیعی اقتصاد است که نفس فعالیت اقتصادی به ثمر می نشیند.

از همین روست که فرمالیستها این نظر اقتصادی پیرامون کاپیتالیسم را شایع کرده اند که کاپیتالیسم به عنوان فرمی از اقتصاد بازار، چون یک فرم از اقتصاد بازار می باشد، در این فرم -  فرم کاپیتالیستی از اقتصاد بازار - نه تنها این کاپیتالیسم است که توضیح داده می شود بل که در کاپیتالیسم ، اقتصاد انسانی هم تعریف خود را می یابد.

به عبارت دیگر اگر ما تعریف کاپیتالیسم به منزله یک فرم اقتصاد بازار را مدیون فرمالیسم می باشیم، اما در عوض از سوی همین فرمالیسم است که این تلاش صورت می گیرد، جامعه اقتصادی، یعنی جامعه در خدمت اقتصاد به عنوان تنها اقتصاد و اساس اقتصادی به ما تحویل داده شود.

در این تلاش هاست که فرمالیستها می کوشند در فرم کاپیتالیستی از اقتصاد بازار، اساس اقتصادی و مفاهیم اقتصادی را توضیح دهند.

روشن تر مطرح کنیم. ما می دانیم که کاپیتالیسم یک رابطه اجتماعی است. این رابطه اجتماعی در اقتصاد کالایی مطرح است . و اقتصاد کالایی یک فرم اقتصادی است.

بنابر این مولفه ها پس می توانیم نتیجه گیری کنیم

ما نمی توانیم در  مولفه ایی بنام رابطه اجتماعی و در مولفه ایی بنام بازار بدنبال مولفه های اساسی و اقتصادی باشیم. به عبارت ساده تر مولفه های رابطه اجتماعی و بازار، اساس های اقتصادی و به این مفهوم منابع تولید ثروت اجتماعی نیستند.

اگر بخواهیم این نتایج را در قالب کلمات دیگری بیان کنیم:  کاپیتالیسم ثروت های حاصله خود را مدیون استثمار کارگران، مدیون رابطه سرمایه داران با کارگران نیست. نه تنها این:    کاپیتالیسم به عنوان یک فرم از اقتصاد بازار، این ثروت ها را از  درون  بازار نیست که کسب می کند : یعنی بازار منبع ثروت در کاپیتالیسم به منزله اقتصاد بازار نیست.

خوب اگر نیست: اگر ثروت های اجتماعی نه در رابطه میان کارگر و سرمایه دار و نه در بازار تولید می شوند پس این ثروت ها چگونه است که ایجاد می گردند؟

جواب: اقتصاد و کار.

صرف نظر از اشکال طبیعی و اجتماعی اقتصاد انسانی، در اقتصاد است که هرباره ثروت های اجتماعی ما انسان ها تولید می شوند.

 این اقتصاد در واقعیت امر چیزی جز کار و سرمایه نیست. بر این فرآیند کار و وسایل کار -سرمایه -  اشکال طبیعی و کالایی، اشکال اجتماعی از مناسبات انسانی متصور می باشد.

فرقی نمی کند کدام فرماسیون اقتصادی، اساس پیوسته این است که در همه اشکال اقتصادی، این کار و سرمایه می باشند که مولد ثروت های اجتماعی ما بشر می باشند

اما این مولفه های واقعی از کار و سرمایه - به عنوان اساس های واقعی و اقتصادی - هرباره در اشکال واقعی و تاریخی متظاهر می شوند.

اقتصاد بازار یا اقتصاد طبیعی، مناسبات اشتراکی یا مناسبات طبقاتی .. این ها هرباره اشکال تظاهر مولفه کار و سرمایه می باشند.

مکانیزم اقتصادی به عبارت دیگر مکانیزم کار- سرمایه  دراقتصاد طبیعی به گونه دیگر از در اقتصاد کالایی عمل می کند. و همین مکانیزم در مناسبات اجتماعی اشتراکی به گونه دیگر است از در مناسبات طبقاتی.

مکانیزم واقعی اقتصاد مجرد از اشکال هرباره تاریخی آن نیست. این تجرید را ما ذهنا و به روش علمی انجام می دهیم و هدف  هرباره ما در  این تجرید ، جدا کردن مکانیزم های اساسی و واقعی از مکانیزم ها فرعی و فرمیک است.

بطور نمونه کاپیتالیزم حائز ارزش فرمی بر اساس اقتصاد انسانی یعنی مکانیزم کارو سرمایه است. در کاپیتالیسم این رابطه اجتماعی کارگر و سرمایه نیست که مولد و منبع ثروت اجتماعی است بل در این فرم است که اساس کار و سرمایه، یعنی اساس اقتصادی انجام می گیرد.

ادامه ....


۱۳۹۲ دی ۲۶, پنجشنبه

پیرامون اقتصاد اجتماعی - 1


نوشته پایین از اقتصاد اجتماعی شروع می کند و بدین ترتیب اولین خط تمایز را با اقتصاد خانگی درج می کند. این درست که مقوله اقتصاد به معنای خانه داری، اقتصاد خانه را مد نظر دارد، اما شیوه تحقیق بالا اسکولاستیک نیست. اقتصاد به مقهوم دیگر به معنای صرفه جویی و قناعت است. حتی این مفهوم هم پایه نوشته بالا قرار نگرفته است. در شیوه اسکولاستیک، اقتصاد اجتماعی همان، علم و یا آموزه های اقتصادی است. حتی همین شیوه، پایه تحقیق بالا قرار نگرفته است. در عصر نو، اقتصاد اجتماعی به مفهوم اقتصاد ملی ، اقتصاد سیاسی و .. فهمیده شده است. پایه تحقیق بالا اقتصادی که ملی شده است نیست. ملی شدن اقتصاد در عصر نو روی داد. اما در مورد اقتصاد سیاسی باید گفت این مثوله از سوی فرانسوی رایج شد و منظور همان علم اقتصاد ملی بود چرا فرانسوی سیاست را علم می دانستند و چون به دیده سوسیالیستی به مسئله نگاه می کردند، از این دولت جامعه و دولت از هم جدا نبودند. از این رو از این ملغمه فرانسوی، اقتصاد سیاسی سر بیرون آورد که آلمانی ها آن را به علم اقتصاد ملی مبدل کردند.





انسان در اصل موجودی دارای منافع است. این منفعت ها، سود ها و صرفه ها، فایده مندی ها و بهره ها، به دو قسم می باشند: جسمی و روحی.

به این مفهوم انسان موجود طالب و  جوینده صرفه و فایده مندی ها است، و همیشه بدنبال مضنه کردن صرفه ها و یافتن  صرفه ها از بی صرفه ها یوده است . به این معنا او جوینده صرفه و به عبارت دیگر:   صرفه جوست.

 البته ما صرفه جویی و اقتصاد را به این مفهوم نمی شناسیم. اقتصاد و صرفه جویی به مفهوم متعارفی یعنی در هزینه و خرج اندازه نگه داشتن. در این رابطه اقتصاد یعنی اعتدال و پرهیز از دو قطب اسراف و لئامت.

از این منظر انسان مانند یک رابطه ای است میان فایده مندی از یکسو و از سوی دیگر کار مفید و لازم.


 بدین سان هر کاری که انسان انجام می دهد الزاما باید کاری مفید باشد. کاری که بدون صرفه و غیر مفید باشد، برای موجود صرفه جویی مانند
 انسان ، حائز اهمیت کاری نیست.


از این منظر کار مفید و صرفه مندی که انسان انجام می دهد به دو صورت می باشند: کارمفید برای نیازهای جسم و کارمفید برای ارضای نیازهای روحی.


ما از این جا این را می فهمیم که انسان که موجودی مصرف کننده و   صرفه جو است در راه تامین و ارضای نیازها و مصارف روحی و جسمانی اش اجبارا به کار روی می آورد.

این کار اجباری که اقتصاد نام دارد، نباید الزاما کار انسانی باشد. می تواند کار ماشین، حیوان و غیر باشد. در کار انسانی انسان نباید الزاما او شخصا کارگر باشد.

بدینسان در یک جمع بندی  انسان به اقتصاد کردن و کار اجباری  با انگیزه ارضای مصارف روحی و جمسی اش روی آور میشود .

در این مناسبت لاکن اگر ما   دقیق تر شویم پی  خواهیم  برد که کار اقتصادی برای تولیدات مادی مانند جمع آوری، صنعت، شکار، دام داری، زراعت ... این ها حائز جایگاه پایه ایی در رابطه با کارهای  اقتصادی می باشند که برای ارضای نیازها و مصارف روحی انجام می گیرند.

اهمیت پایه ایی کارهای مفید خاصه نیازهای جسمانی به این مفهوم است که انسان بدوا و بیش از هرچیزی برای زنده ماندن به محصولاتی نیازمند است که از راه جمع آوری، صنعت، شکار، دام داری و... کسب می کند.

و روبنایی بودن نیازها و مصارف روحی و به تعاقب آن، کارهای مفید برای ارضایشان به این مفهوم است که این نیازها و به تعاقب آن کارهای مفیدی که برایشان انجام می گیرد، حائز جایگاه ثانوی است.
اند.

نظر به همین مسئله بطور معمول محصولات دسته اول که حائز جایگاه زیربنایی بوده اند برای محصولات و کارهای دسته دوم حکم پول یا برابر نشان جنسی را داشته اند. به عبارت روشن تر هر کار در حیطه دوم از طریق محصولات کار دسته اول پاداش داده می شده است.

بطور نمونه خواه دین کار و خواه دانش کار، حتی آن هنرمندی که خود تولید کننده بود، سرانجام برای پاداش کارهای که مفید و برای ارضای روحی انسان بود، از  راه گندم، دام، شکار و.. پاداش می گرفتند.

از این رو نظر به حجم کارهای مفید و لازم، باید به تناسب آنها، آن مقدار ثروت مادی موجود باشد که پاداش دهنده این خدمات در کلیت آن گردد.

چون چنین است که در بالا آمد، از این رو باید توجه هایمان را معطوف به این موضوع کنیم که در مبادلات ارزش ها یعنی در پاداش ها، تسویه ها، برابر نشانی ها و غیره.. این کارها هستند که با هم مبادله می شوند

حال در این موضوع این پرسش مطرح است: دو کار مختلف را چگونه و بر پایه چه پارامترهای مشترکی می توان باهم مقایسه و سنجید؟

سه مورد  سنچش کلی در این جا مطرح می گردند


  • اول از همه سنجه کارنهفته یعنی کاری  که کار هویت دهنده نام دارد
  • دوم  بر حسب میزان ماتریال و موادی که هزینه شده است
  • سوم بر پایه هزینه های پرسنل و انسان هایی هستند که در رده های مختلف اجتماعی باهم در هویت بخشی به این کار و یا فراورده سهیم بوده اند.
توضیح سنجه اول:
وقتی دو فراورده یا کار با هم مقایسه می شوند یک پارامتر قابل مقایسه کار نهفته و هویت دهنده در این دو فراورده است. کار نهفته یا کار کاراکتریزه به جهات مختلف می توانند باهم مقایسه شوند



از نظر تاریخ پیدایش کار

از نظر اهمیت و فایده مندی کار

از نظر زمان و مدت کاری صرف شده است

توضیح سنجه دوم


 این کارها یا فراورده ها از جهت ماتریال و موارد درونی که صرفشان شده باهم مقایسه میشوند. البته برای کار مجرد و علمی که پاداشش را به صورت جنسی می گیرد این مورد صادق نیست


 توضیح سنجه سوم
 این که کارها یا فراورده ها از حیث انسان هایی که در آن مشارکت داشته اند و هزینه هایی که از این بابت به خود مشغول داشته است، باهم مقایسه می گردند.

در  یک جمع بندی در هر کاری وقتی هزینه های پرسنل و مواد مصرفی - سرمایه ایی - حذف شوند آنچه باقی می ماند کار نهفته و هویت دهنده در فراورده و کار است

کارهایی که - مانند کار کارگر، یا کار علمی و .. - مورد سرمایه ایی ندارند، چنین کارهایی فقط بنابر پایه سه پارامتر گفته شده در بالا باهم مقایسه می شوند:

از نظر تاریخ پیدایش این که این کار نو یا قدیمی
از نظر اهمیت و فایده مندی، این کار ساده یا کار متخصصانه است
از نظر زمانی که صرف کار می شود، دوساعت، سه ساعت

روشن است کاری که متعلق به سده عباسی است و توسط یک متخصص مشهور زمان انجام و سه ساعت برایش وقت صرف شده با کاری امروز با سه ساعت می سازند و یک کارگر ساده در تولید آن نقش دارد دارای ارزش برابری نیستند

از  مطالب تاکنونی این  نتیجه مستفاد می گردد تمام کارهای مفیدی که ما انجام می دهیم از یک جهت یعنی جهت اقتصادی می توانند نگریسته شوند. فرقی نمی کند این کارها اقتصادی هستند یا نیستند. بطور نظر کار نظامی، یا کار علمی، کارسیاسی، کار هنری و..

از جهت اقتصادی اگر ما بخواهیم به این کارها بنگریم، آنگاه مباحثی پیش می آیند که در اقتصاد مطرحند: کار، سرمایه

سابقا این شده بود که چون دولت خزانه اش خالی بود برای این که ارتشیان پاداششان را اخذ کنند زمین - اقطاع - به آنها می دادند و ارتش به صورت مالک از راه کسب بهره مالکانه بدون مالیات پاداش می گرفت.

یعنی از جهت اقتصادی اگر به ارتش بنگریم، کار نظامی با اجناسی که به او تعلق می گرفت مقایسه میشود. در این رابطه امرای ارتش اجناس بیشتری روانه منزلشان می شد تا روانه منزل یک سرباز ساده.

یا در یک مثال دیگر، زمین های وقفی که به نهاد دین و روحانیت اختصاص داشت و حالا هم دارد. اگر ما از نظر اقتصادی به کار دین کاران بنگریم، این ها برای این که زنده بمانند به اجناس احتیاج دارند یعنی باید بخشی از تولیدات مادی در یک کشور به دینکاران اختصاص یابد.

از این رو اگر در یک کشور حجم نیروهای نظامی، یا حجم روحانیون و دین کاران و یا هر گروه مشابه به هر علت افزایش یابد باید برای جبران تولید ثروت های مادی کشور افزایش یابد. یعنی باید بیش از پیش در تولید ثروت مادی کشور کوشید تا شکم سپاهیان، ملایان ، روضه خوانان ، ... را سیر نگه داشت.

البته برای بحث ما که الزام انجام کار مفید است، ما نمی توانیم تا زمانی که اهالی به این کارها- دینی و نظامی - نیاز دارند سخنی بگوییم. در این مبحث ما تنها کافی است از نقطه نظر اقتصادی به کارهای مفید نظر بیافکنیم. و در این رابطه فرقی نمی کند این کار مفید چقدر مفید است. آیا واقعا مفید است یا این مردم می اندیشند که مفید است..



۱۳۹۲ دی ۲۴, سه‌شنبه

اونیفکاسیون

این نوشته که پیشتر در 7 شماره یادداشت برداری شد  پس از یک ویرایش ناچیز با  انگیزه انسجام مطلب به این گونه که در زیر خواهد آمد، ارائه  می گردد. من «اونیفکاسیون» را مبنایی برای نوشته های بعدی قرار خواهم داد



برداشتی که من از تاریخ اجتماعی بشر دارم یعنی در مطالعه که از کتب علمی - تاریخی نموده ام به این نتیجه رسیده ام که جامعه های اشتراکی و پراکنده آغازین در طول یک پروسه طولانی از تحولات به سوی تشکیل یک جامعه واحد و اشتراکی و جهانی پیش می روند.

من این فرآیند طولانی تاریخ اجتماعی بشر را  فرآیند اونیفکاسیون  نام می نهم . در   پروسه جهانی اونیفکاسیون است که ما می بینیم جامعه های روزی پراکنده و از هم جدای انسانی در قالب  یک جامعه واحد، جهانی و اشتراکی بهم می پیوند.

برخی به این نظرند که اونیفکاسیون هدفمندی تاریخ اجتماعی را گواهی می دهد. من به شخصه به این نظر نیستم. چنین هدفی از سوی هیچ مبدایی برنامه ریزی شده نیست. تشکیل جامعه نهایی، واحد و اشتراکی یک نتیجه است نه یک هدف از پیش برنامه ریزی شده.


نکاتی در رابطه با فرآیند اونیفکاسیون توجه ام را به خود جلب کرده است که عرض می کنم. از ناظران گذشته این پروسه جهانی مرحله بندی زیر وجود  دارد که معرف حضور همگان است:

مرحله اشتراکی - مرحله برده داری، مرحله فئودالی و مرحله سرمایه داری و مرحله نهایی یعنی اشتراکی.

من برداشتم از موضوع اونیفکاسیون این است   بی آنکه مرحله بندی بالا و گذشته اشتباه   باشد در واقع دقیق نیست.

علل آن در طی این نوشته روشن خواهد شد.

از جامعه های اشتراکی اولیه تا جامعه واحد و اشتراکی بعدی یک حد  فاصلی وجود دارد که در آن همه مراحل اجتماعی در زیر یک چتر واحد می توانند گنجانیده شوند:

جامعه های ضد اشتراکی.

در واقع قانون اصلی همان اصل تز، آنتی تز و سنتز می باشد.

تز اولین همان جامعه های اشتراکی است و آنتی تز همان پروسه طولانی و مابینی از جامعه های ضد اشتراکی و سرانجام از ادغام تز و آنتی تز، این سنتز جامعه واحد و اشتراکی است که تولید می شود.

نکته مهم در این جا پس بدینسان   پروسه طولانی آنتی تز یعنی حد میان میان آغاز و پایان می باشد. یعنی دوره ایی که بشر امروزین بگونه ای در آن  واقع است.  در این جا،  در واقعیت امر این   دوره مابینی و وسطی است که باید مورد بررسی قرا گیرد:

اولین مولفه دوره وسطی در ضد اشتراکی بودن آن است.

در دوره وسطی مالکیت بر اقتصاد اشتراکی نیست. دیگر مولفه های این دوره عبارتند از :


  • - جامعه تابع اقتصاد می باشد. اقتصاد مسلط و جامعه تابع است. این را من برای سهولت مطلب جامعه اقتصادی نام می نهم. عکس جامعه اقتصادی این است که ما در آغاز و پایان بر می خوریم یعنی در تز و سنتز: اقتصاد در خدمت جامعه است. من این آخری را به این مفهوم یاد شده اقتصاد اجتماعی نام می نهم.

  • رهایی انسان از کار انسانی محدود است. اکثریت انسان های رها از کار نیستند. در این دوره اقلیت توانسته است خود را از قید کار انسانی رها سازد. برای اکثریت این امکان تاریخی وجود ندارد



از آنچه گفته شد نتیجه می گیریم که مشخصات و کیفیات اصلی همه جامعه های بشر در دوره میانی و تاکنون  در سه چیز می باشد:


  1. مالکیت خصوصی بر اقتصاد
  2. جامعه اقتصادی یعنی جامعه در خدمت اقتصاد
  3. رهایی نسبی وقلیل انسانها از کارانسانی

ما به این سه کارکتر و مولفه اصلی در کلیه جامعه های دوره میانی برمی خوریم خواه این جامعه ها عشیرتی باشند، خواه زراعی و خواه صنعتی.

به عبارت دیگر در عصر میانی ما سه نوع جامعه وجود دارند:

  1. جوامع متکی بر دامداری: جامعه های عشیرتی یا چادرنشینان
  2. جوامع روستایی و زراعی
  3.  جوامع صنعتی یا شهری

برای این سه نوع از  جامعه سه نوع رابطه اجتماعی کشف شده است:

  1. برده داری
  2. سرواژ یا ارباب رعیتی
  3. سرمایه داری

پیرامون دوره میانی اختلاف نظر هایی وجود دارد که عرض می کنم:

اولین اختلاف نظر در مورد تقدم و تاخر دامداری و زراعت است. برخی به این نظرند که دامداری مانند صنعت از دل زراعت و تمدن جدا شده است. یعنی اول زراعت و اسکان یافتگی بوده و سپس چادرنشینی و دامداری.

از نظر من اصلا چنین نیست. در واقعیت امر این دامداری و چادرنشینی است که برجامعه زراعی مقدم است. در مورد جامعه دامداری و کوچی به این نظرم که اصل جدایی این جامعه ها از جامعه های اشتراکی بوده است.

به این نظرم جامعه های کوچی سه مرحله را طی کرده اند تا به جامعه های امروزین خود رسیده اند. غالب جامعه های کوچی که ما می شناسیم از همین دوره سوم می باشند.

من با این نظر مخالفم که برده داری خاصه جامعه زراعی است. آن گونه که من از تاریخ برداشت کرده ام کوچنشینی در دوره گذشته اش از برده داری بی بهره نبوده است.

تمایل زیاد کوچنشینان به برده گیری و مداخله در تجارت برده موید این است که جامعه های عشیری گذشته به برده داری متمایل بوده اند. آنچه که مسلم است این تمایل به برده و برده داری که در دوره های اولیه از هستی چادرنشینی وجود نداشته است.

تمایل شدید به داشتن برده و اعمال دولت و خشونت و.. شاید از عللی بوده که برخی به این نظر شده اند که جامعه های دامی از دل جامعه های زراعی بیرون آمده اند.

در خصوص جامعه های فلاحتی و روستایی هم به همین گونه است. این جامعه ها دارای سه مرحله اولین، میانی و پایانی می باشند.

فئودالیته در واقع اوج و پایان عصر جوامع زراعی است.

جوامع شهری تا کنون دارای چهار مرحله زیر بوده اند:


  1. مرحله ماقبل سرمایه داری
  2. مرحله مادون و تجاری 
  3. مرحله صنعتی
  4. مرحله امپریالیستی

مطابق ملاحضات  بالا فرقی نمی کند در دوره میانه و آنتی تز، شما در کدام جامعه کوچی، زراعی و شهری و در کدام یک از مراحل رشد و تکاملی آن باشید مهم هرباره سه مولفه اصلی در کلیه دوران میانی از تاریخ تکامل  اجتماعی بشر است که برای همه آنها صادق است:


  1. مالکیت خصوصی بر اقتصاد
  2. جامعه اقتصادی- جامعه در خدمت اقتصاد
  3. رهایی قلیلی از کار انسانی در حیطه اقتصادی
برعکس فرآیند تاریخی اونیفکاسیون اجتماعی در واقع  در مرحله پایانی خود این سنتز را خواهد داشت که

  1. مالکیت اجتماعی بر اقتصاد
  2. اقتصاد اجتماعی - اقتصاد در خدمت جامعه
  3. رهایی کلیه بشر از کار انسانی در حیطه اقتصادی

عنوان شد این ها که نامبردیم، اهداف تاریخی و اجتماعی پروسه جهانی از اونیفکاسیون نیستند بل نتیجه جهانی فرآیند آن می باشند. برای فهم بیشتر مطلب پروسه جهانی اونیفکاسیون باز گردیم  به دو مدل از جامعه های اشتراکی

  • جامعه های اشتراکی اولیه
  • یکتا جامعه اشتراکی و جهانی

اولین اختلافی که ما در این مقایسه به آن بر می خوریم تعدد و تفارق است. در مرحله آغازین تاریخ اجتماعی، بشر در جامعه های اشتراکی پراکنده از هم می زیست. اما در مرحله اشتراکی نهایی همه جامعه های بشری در یک جامعه واحد و گلوبال به هم می پیوندند و یکی می شوند. در این مرحله وطن انسان، جهان است که به آن مرحله جهان وطنی هم می گویند.

دومین اختلاف این است که در جامعه های اشتراکی اولیه رهایی از کار انسانی و اقتصادی مطرح نبود. همه باید یکسان به کار می پرداختند اما در جامعه اشتراکی نهایی رهایی همه انسان ها از اشتغال از کار انسانی و اقتصادی تضمین می شود.

وجوه مشترک در این دو جامعه در این است که: در هر دو جامعه مالکیت بر اقتصاد عمومی و اشتراکی است. و دوم این که مبحث اقتصاد در خدمت جامعه یا اقتصاد اجتماعی است.  در دوره های تز و سنتز ، نه تنها مالکیت بر اقتصاد اشتراکی است بل این اقتصاد در خدمت جامعه است. یعنی برخلاف دوره میانی و آنتی تز، جامعه انسانی اسیر اقتصاد نیست.

اسارت انسان در چنبره اقتصاد حاصل دوره میانی و آنتی تز می باشد. در این دوره جامعه انسانی در خدمت اقتصاد و کار می باشد. جامعه هست تا در خدمت اقتصاد باشد

در این مرحله حتی آنها آن عده قلیلی که از کار اقتصادی - انسانی رها شده اند، اسیر چنگال اقتصادی و در خدمت اقتصاد می باشند. این ها گرچه خود به شخصه به کار انسانی مبادرت نمی کنند اما از خود بیگانگی از مولفه های عمومی دوره میانی است.


همان گونه پیشتر هم متذکر شده ایم فرآیند جهانی اونیفکاسیون  یک برنامه و یک اهداف از پیش تعیین شده نیست.  این درست است که ممکن است ما در ادراکمان از این فرآیند جهانی اتحاد دچار اشتباه شده باشیم یعنی  آنگونه برخی می گویند نه از آغاز تعدد و پراکندگی بوده و نه در پایان آن مرحله وحدتی خواهد بود.

با این وجود ما با این ها که این ادراکمان از تاریخ اجتماعی بشر را ندارند در یک نکته مشترکیم که  تاریخ اجتماعی بشر تاریخ اجرای اهداف از پیش تعیین شده ایی نیست خواه این اهداف اونیفکاسیون باشد و خواه نباشد.


بدین سان آنچه از آن باقی می ماند اختلاف مان از اداراک  درست و واقعی از تاریخ اجتماعی بشری است.
بهترین بوته آزمایش هر ادارک تاریخی کدام است؟ خود تاریخ بشر.

 در فرآیند عملی تاریخ بشر است که هر  نظریه و ادراکی از آن صحت و سقم خویش را زمانی نشان خواهد داد. تا آن زمان اما وظیفه ما ارائه برداشتی است که ما داریم.

نکته دیگر این که باید  برغم کلی بودن   چنین نوشتجاتی نباید  چنین ارائه برداشتهایی را با فلسفه تاریخی اشتباه گرفت.

بنابراین هرباره نه این گونه کلی پردازی ها بل هرباره تاریخ نویسی جهان است که باید مورد نظر ما باشد. باید آغازید و از مراحل اولیه شروع نمود و  مرحله بر مرحله سیر تاریخی جهانی بشر را  از آغاز  تا کنون در همه مسیرها و جویبارها - حتی خشیکیده - نشان داد.

باید  اقیانوس واحد و جهانی که سرانجام از این جویبارهای پراکنده حاصل می شود را در اعمال امروزین در اتحادهای قاره ایی و.. نشان داد.

دیگر نکته مهم این است همانگونه که در مراحل پیشین اقوامی بودند که حالا نیستند، در آینده هم هیچ تضمینی بر این نیست که همه اقوام امروزی در تشکیل اقیانوس اونیک آتی سهیم باشند.

برای سهم در تاریخ سازی آتی باید امروز هر قوم خود تعیین کننده باشد.  همان گونه که همه در آغاز نبودند  در پایان هم همه نخواهند بود.


مطالبی که در پیش مطرح شده اند از یک جهت دیگر هم حائز اهمیت می باشند: نابودی سرمایه داری

براساس مطالب پیشین،  نگفته پیداست جامعه اونیک و اشتراکی آتی در  چهار مولفه با  شرایط اجتماعی امروزین انسان متفاوت است:


  1. اولا جامعه آتی یکتا جامعه بشری کره خاکی ما است.  جهان و یا گلوبوس وطن همه انسان ها قرار می گیرد.
  2. شکل مالکیت بر اقتصاد در جامعه گلوبال با شکل مالکیت بر اقتصاد در جامعه های پیشین متمایز و متضاد است. اگر در جامعه های پیشین این مالکیت خصوصی است در جامعه گلوبال ، این مالکیت بر اقتصاد، اشتراکی است. در این رابطه بیشتر توضیح خواهیم داد
  3. در آتیه این اقتصاد است که در خدمت جامعه انسانی است و نه برعکس نظایر وضعیت امروزین. از خودبیگانگی انسان و اسیر اقتصاد و مکانیزم های درونی آن بودن، از بین می رود
  4. رهایی از کار انسانی و اقتصادی عمومی می شود. نظر به رشد بسیار بالای فنی و .. رهایی کلیه انسان ها از  کار انسانی تضمین می شود
این که بشر امروزین  روزگاری به این چنین سطح از تکامل اجتماعی نایل خواهد آمد و یا این که براستی تاریخ ما را به این سمت رهنمون خواهد کرد.. گفتیم این ها مطالبی اند که مورد توجه ما در این ملاحضات نیستند.

در این جا این کافی است به  نکته های زیر توجه داشته باشیم:

  • تضاد جامعه سرمایه داری با جامعه جهانی آتی از حیث مالکیت بر اقتصاد در شکل خصوصی و اجتماعی آن است. در سرمایه داری این شکل خصوصی و در جامعه اشتراکی آتی این شکل عمومی است. برخلاف این گفتمان دایر براین  که در سرمایه داری تضاد میان کار وسرمایه است، ما می گوییم در این رابطه تضاد اصلی باز میگردد بر دو شکل از مالکیت بر اقتصاد: خصوصی و اجتماعی
بی شک جامعه کارگری از تضاد موجود میان دو شکل از مالکیت: خصوصی و عمومی به سود خود منتفع است. نفع اجتماعی کارگران در مالکیت عمومی و اشتراکی بر اقتصاد است و نه مانند سرمایه داران در مالکیت خصوصی. بنابر این آنچه در این در آغاز یک تضاد اقتصادی میان کار و سرمایه و سپس یک تضاد اجتماعی میان کارگران و سرمایه داران می نماید در اصل میان دو جامعه و دوشکل از مالکیت است. در این تضاد است که جامعه کارگری بنابر منفعت خود جانب مالکیت اشتراکی برعلیه مالکیت خصوصی را می گیرد. پس اگر چنین است پس تضاد میان سرمایه داری و کارگری چه می شود؟ آیا سرمایه داری و کارگری باهم تضاد ندارند؟

در این رابطه باید دانست که اصل این تضاد باز می گردد به انسان کارگر و انسان رها شده از  قید کار انسانی پس بدین مناسبت در بند بعدی

  • ما در این نکته اگر بخوبی دقت کنیم متوجه خواهیم گردید اصل تضاد اجتماعی میان انسان ها باز می گردد به کارگری و رهایی از کارگری .. بنابر این آنچه در ظاهر تضاد میان کارگر و سرمایه دار می نماید مولود یک تضاد تنها نیست. یعنی اگر فقط این تضاد در شکل مالکیت بر اقتصاد محدود می شد، با حل این تضاد تنها مسئله  هم حل بود اما آنجه سرمایه داری و کارگری خوانده می شود در عین حال و همزمان مولد تضاد میان کارگری و رهایی ازکار انسانی هم است. معقول است که ما وجه متضاد کارگری را در کارگری نکردن جستجو کنیم .و وجه متضاد مالکیت خصوصی بر اقتصاد را در مالکیت اشتراکی بر اقتصاد و تازه از مجموعه این تضادها در کارگری  و مالکیت خصوصی است که سرمایه داری داری شکل می گیرد و نه فقط از یک تضاد مالکیت خصوصی.
  • اما آنچه جامعه جهانی و اشتراکی خوانده می شود در یک مورد دیگر هم با جامعه های پیشین خود در تضاد است : در جامعه آتی این اقتصاد است که در خدمت جامعه بشری است و نه مانند امروز این جامعه انسانی که در چنگال اقتصادی تا سرحد خودبیگانی انسان گرفتار است. در این رابطه باید دانست همه اعم از کارگر و سرمایه دار گرفتار مکانیزم های اقتصادی و.. می باشیم نقطه مقابل این حالت اقتصادی است که در خدمت جامعه انسانی است. بدیهی می باشد در تضاد میان دو رابطه: جامعه اقتصادی یا اقتصاد اجتماعی، کارگران جانب دار اقتصاد اجتماعی هستند یعنی اقتصادی که در خدمت جامعه بشری است.

با آنچه گفته شد می توان متوجه شد یک مجموعه تضاد هایی مطرحند که در مجموعه آن کارگران منافع خود را تنها در تامین یک وجه آن تضاد ها می بینند:
  • تضاد میان وحدانیت اجتماعی و  کثرت اجتماعی  
  • تضاد میان مالکیت خصوصی  و اشتراکی بر اقتصاد
  • تضاد میان کارگری و رهایی از کار
  • تضاد میان جامعه اقتصادی و اقتصاد اجتماعی


بنابر این   در زندگانی اجتماعی  کنونی بشر یک سری تضادهای اجتماعی مطرحند که نسبت به حل آن کارگران جهان بی جانب نیستند و نباید باشند.

براین پایه آنچه منافع کارگری خوانده می شود با منافع و مصالح جامعه جهانی و در تحقق جامعه جهانی آتی پیوند خورده است.

بنابر این از این جا اختلاف ما با  سوسیالیستهای وطنی بیش از پیش روشن می گردد.

ما آنچه را که منافع کارگران ایران می خوانیم در واقع منافع و مصالح جامعه جهانی و تحقق چنین جامعه ایی است که گفتیم با حل جهانی یکسری از تضاد ها تامین می گردد.

و این تضاد ها همان گونه که مطرح شد محدود به تضاد میان دو شکل از مالکیت خصوصی و اشتراکی نیست که بطور  مثال با دولتی کردن اقتصاد کشور تامین شود.

شکافی که هرباره  کارگران را از  غیر کارگران جدا می کند  در واقع نه تنها دو فرماسیون اجتماعی از دو دوره تاریخی بل دو فرماسیون اجتماعی که یکی از آنها سنتز و جمع بست نهایی از کلیت فرآیند تکامل تاریخ بشری است.

از این منظر بدیهی است که برای تامین منافع کارگران همه کشورها به حرکت فرا خوانده می شوند و چرخ تکامل اجتماعی در همه کشور ها باید به حرکت در آید.

چنین انسان تاریخ ساز و دوران سازی نه تنها از چرخ تاریخ اجتماعی در ایران بل از چرخ تاریخ در کلیت قاره آسیا و در کلیه قاره و در تمام گلوبوس ذی نفع است. یعنی همه جهان باید دست بدست هم بدهند و با مشارکت هم تا یک جامعه واحد جهانی ساخته شود. و ساختمان چنین جامعه منوط و مشروط به تکامل و حرکت چرخ تاریخ در تمام کشور ها و در میان تمام ملل و.. می باشد و نه فقط در ایران. البته هم در ایران.

۱۳۹۲ دی ۲۳, دوشنبه

به جای ملاحضات - اونیفکاسیون - 7

بنابر این   در زندگانی اجتماعی  کنونی بشر یک سری تضادهای اجتماعی مطرحند که نسبت به حل آن کارگران جهان بی جانب نیستند و نباید باشند.

براین پایه آنچه منافع کارگری خوانده می شود با منافع و مصالح جامعه جهانی و در تحقق جامعه جهانی آتی پیوند خورده است.

بنابر این از این جا اختلاف ما با  سوسیالیستهای وطنی بیش از پیش روشن می گردد.

ما آنچه را که منافع کارگران ایران می خوانیم در واقع منافع و مصالح جامعه جهانی و تحقق چنین جامعه ایی است که گفتیم با حل جهانی یکسری از تضاد ها تامین می گردد.

و این تضاد ها همان گونه که مطرح شد محدود به تضاد میان دو شکل از مالکیت خصوصی و اشتراکی نیست که بطور  مثال با دولتی کردن اقتصاد کشور تامین شود.

شکافی که هرباره  کارگران را از  غیر کارگران جدا می کند  در واقع نه تنها دو فرماسیون اجتماعی از دو دوره تاریخی بل دو فرماسیون اجتماعی که یکی از آنها سنتز و جمع بست نهایی از کلیت فرآیند تکامل تاریخ بشری است.

از این منظر بدیهی است که برای تامین منافع کارگران همه کشورها به حرکت فرا خوانده می شوند و چرخ تکامل اجتماعی در همه کشور ها باید به حرکت در آید.

چنین انسان تاریخ ساز و دوران سازی نه تنها از چرخ تاریخ اجتماعی در ایران بل از چرخ تاریخ در کلیت قاره آسیا و در کلیه قاره و در تمام گلوبوس ذی نفع است. یعنی همه جهان باید دست بدست هم بدهند و با مشارکت هم تا یک جامعه واحد جهانی ساخته شود. و ساختمان چنین جامعه منوط و مشروط به تکامل و حرکت چرخ تاریخ در تمام کشور ها و در میان تمام ملل و.. می باشد و نه فقط در ایران. البته هم در ایران.

به جای ملاحضات - اونیفکاسیون - 6

مطالبی که در پیش مطرح شده اند از یک جهت دیگر هم حائز اهمیت می باشند: نابودی سرمایه داری

براساس مطالب پیشین،  نگفته پیداست جامعه اونیک و اشتراکی آتی در  چهار مولفه با  شرایط اجتماعی امروزین انسان متفاوت است:


  1. اولا جامعه آتی یکتا جامعه بشری کره خاکی ما است.  جهان و یا گلوبوس وطن همه انسان ها قرار می گیرد.
  2. شکل مالکیت بر اقتصاد در جامعه گلوبال با شکل مالکیت بر اقتصاد در جامعه های پیشین متمایز و متضاد است. اگر در جامعه های پیشین این مالکیت خصوصی است در جامعه گلوبال ، این مالکیت بر اقتصاد، اشتراکی است. در این رابطه بیشتر توضیح خواهیم داد
  3. در آتیه این اقتصاد است که در خدمت جامعه انسانی است و نه برعکس نظایر وضعیت امروزین. از خودبیگانگی انسان و اسیر اقتصاد و مکانیزم های درونی آن بودن، از بین می رود
  4. رهایی از کار انسانی و اقتصادی عمومی می شود. نظر به رشد بسیار بالای فنی و .. رهایی کلیه انسان ها از  کار انسانی تضمین می شود
این که بشر امروزین  روزگاری به این چنین سطح از تکامل اجتماعی نایل خواهد آمد و یا این که براستی تاریخ ما را به این سمت رهنمون خواهد کرد.. گفتیم این ها مطالبی اند که مورد توجه ما در این ملاحضات نیستند.

در این جا این کافی است به  نکته های زیر توجه داشته باشیم:

  • تضاد جامعه سرمایه داری با جامعه جهانی آتی از حیث مالکیت بر اقتصاد در شکل خصوصی و اجتماعی آن است. در سرمایه داری این شکل خصوصی و در جامعه اشتراکی آتی این شکل عمومی است. برخلاف این گفتمان دایر براین  که در سرمایه داری تضاد میان کار وسرمایه است، ما می گوییم در این رابطه تضاد اصلی باز میگردد بر دو شکل از مالکیت بر اقتصاد: خصوصی و اجتماعی
بی شک جامعه کارگری از تضاد موجود میان دو شکل از مالکیت: خصوصی و عمومی به سود خود منتفع است. نفع اجتماعی کارگران در مالکیت عمومی و اشتراکی بر اقتصاد است و نه مانند سرمایه داران در مالکیت خصوصی. بنابر این آنچه در این در آغاز یک تضاد اقتصادی میان کار و سرمایه و سپس یک تضاد اجتماعی میان کارگران و سرمایه داران می نماید در اصل میان دو جامعه و دوشکل از مالکیت است. در این تضاد است که جامعه کارگری بنابر منفعت خود جانب مالکیت اشتراکی برعلیه مالکیت خصوصی را می گیرد. پس اگر چنین است پس تضاد میان سرمایه داری و کارگری چه می شود؟ آیا سرمایه داری و کارگری باهم تضاد ندارند؟

در این رابطه باید دانست که اصل این تضاد باز می گردد به انسان کارگر و انسان رها شده از  قید کار انسانی پس بدین مناسبت در بند بعدی

    • ما در این نکته اگر بخوبی دقت کنیم متوجه خواهیم گردید اصل تضاد اجتماعی میان انسان ها باز می گردد به کارگری و رهایی از کارگری .. بنابر این آنچه در ظاهر تضاد میان کارگر و سرمایه دار می نماید مولود یک تضاد تنها نیست. یعنی اگر فقط این تضاد در شکل مالکیت بر اقتصاد محدود می شد، با حل این تضاد تنها مسئله  هم حل بود اما آنجه سرمایه داری و کارگری خوانده می شود در عین حال و همزمان مولد تضاد میان کارگری و رهایی ازکار انسانی هم است. معقول است که ما وجه متضاد کارگری را در کارگری نکردن جستجو کنیم .و وجه متضاد مالکیت خصوصی بر اقتصاد را در مالکیت اشتراکی بر اقتصاد و تازه از مجموعه این تضادها در کارگری  و مالکیت خصوصی است که سرمایه داری داری شکل می گیرد و نه فقط از یک تضاد مالکیت خصوصی.
    • اما آنچه جامعه جهانی و اشتراکی خوانده می شود در یک مورد دیگر هم با جامعه های پیشین خود در تضاد است : در جامعه آتی این اقتصاد است که در خدمت جامعه بشری است و نه مانند امروز این جامعه انسانی که در چنگال اقتصادی تا سرحد خودبیگانی انسان گرفتار است. در این رابطه باید دانست همه اعم از کارگر و سرمایه دار گرفتار مکانیزم های اقتصادی و.. می باشیم نقطه مقابل این حالت اقتصادی است که در خدمت جامعه انسانی است. بدیهی می باشد در تضاد میان دو رابطه: جامعه اقتصادی یا اقتصاد اجتماعی، کارگران جانب دار اقتصاد اجتماعی هستند یعنی اقتصادی که در خدمت جامعه بشری است.

با آنچه گفته شد می توان متوجه شد یک مجموعه تضاد هایی مطرحند که در مجموعه آن کارگران منافع خود را تنها در تامین یک وجه آن تضاد ها می بینند:
  • تضاد میان وحدانیت اجتماعی و  کثرت اجتماعی  
  • تضاد میان مالکیت خصوصی  و اشتراکی بر اقتصاد
  • تضاد میان کارگری و رهایی از کار
  • تضاد میان جامعه اقتصادی و اقتصاد اجتماعی

ادامه دارد..