۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه

بخش هشتم - نگاهی به سکولاریسم نو و خدمت ناخواسته ولایت فقیه به آقای نوری علا


از این بخش به بعد ما وارد یک مبحث جدیدی پیرامون شریعت اسلامی می شویم. صرف نظر از قرآن که در بردارنده نخستین شریعت اسلامی است و لذا تا قرن دوم هجری این نظر را تامین میکرد که به مثابه تنها منبع معتبر شریعت معتبر باشد تاریخ شریعت اسلامی تازه در عصر عباسی به علل سیاسی با نام فقه اسلامی شروع به آغازیدن نمود. لازم به یادآوری است چون یکی از دیگر منابع فقه و شریعت اسلامی حدیث و اخبار می باشند لذا فقه اسلامی در رابطه با حدیث پدیده ثانوی است و حیات آن منوط به ظهور اولیه حدیث می باشد. جالب اینکه گذشته از عصر خلفای راشدین تقریبا از سال 665 تا سال 750 میلادی از نظر رسمی قرآن تنها منبع قانونی حکومت اسلامی است. در این مدت تا عصر عباسی بطور رسمی نه حدیثی وجود دارد و نه فقه ایی. بنابراین این فقه و شریعت برای حکومت اسلامی جندان اساسی نیست. ودر صورت لزوم از نگاه سلطنت و دولت اسلامی حائز رکن ثانوی و تابعه است. خواه در سلطنت و دولت اسلامی بنی امیه و خواه سپس در عصر بتی عباس سلطان اسلامی که خود را خلیفه می خواند از طریق فردی اداری موسوم به قاضی با حوزه امور شرعی در ارتباط قرار می گرفت.

برای مبحث جاری یادآوری این نکته حائز اهمیت است ولایت مطلقه فقیه که حاکمیت مطلقه فقیه و قاضی به عنوان سلطان از راه ولایت و حاکم شرعی و فقهی توجیه می شود پدیده نوظهوری است که دارای هیچ گونه اساسی نیست. حتی نیابت عامه عصر قاجاریه که پای در جای نیابت امام نهاد با همه قدرت نمایی حاکم شرع و قاضی و مرجعیت فقیه عالیقدر به معنای اشغال مقام سلطان از سوی فقیه نبود. یعنی پدیده ایی که در عصر ما در کالبد ولایت مطلقه فقیه در ایران پیدا شده است. چنین ولایتی در واقع تنها قابل مقایسه با ولایت امامان شیعه است و چنین ولایتی نه از راه فقهی بلکه از راه پیشوایی امت و جماعت اسلامی قابل توجیه است.

از اینرو واقعه ایی که در ایران به وقوع پیوسته دارای پشتوانه ایی در شیعه نیست بلکه بدون پایگاهی در آن تنها با انگیزه قدرت طلبی و سیاسی صورت پذیرفته است و جواب آن هم باید سیاسی باشد.

برای این منظور اجازه بدهید نظرگاه آقای اسماعیل نوری علا را جویا شویم. ایشان می نویسند.

حاصل دستيابی دينکاران امامی به قدرت سياسی، چيزی نيست جز به ثبوت رسيدن يک واقعيت جامعه شناختی که، پيش از انقلاب سال 1357، برخی از محققان و نويسندگان ايران‌شناس و اسلام‌شناس و شيعه‌شناس(1) از پذيرش آن امتناع داشتند: هرچه در حوزهء فقه (يا «شريعت») يک مذهب می‌گذرد همواره ريشه‌هائی اجتماعی ـ سياسی دارد

این عبارت یعنی هرچه در حوزهء فقه (يا «شريعت») يک مذهب می‌گذرد همواره ريشه‌هائی اجتماعی ـ سياسی دارد کلام متینی است. اما این سیاست و فقه زدگی یک دین هم دارای تاریخی است. تاریخ فقه و شریعت در جماعت اسلامی همان گونه که اشاره شد صرف نظر از منبع قرآنی آن به ضرورت های سیاسی و اجتماعی عصر عباسی باز بر می گردد و از این لحاظ در واقع اضافاتی است که بطور عمده بعدها وارد جماعت اسلامی شده و از منابع آن قابل اتکای آن جماعت گردیده است .. و از دیگر سو در جماعت اسلامی واژه مذهب صرف نظر از معنای ادبی آن به مفهوم تاریخی آن اشاره به همین مذاهب فقهی پنحگانه در دین اسلام دارد. از لحاظ فقهی در واقع دین اسلام بعدها دارای مذاهب رسمی خود می گردد. اما تا این حد که هر جماعتی بنابر وجه فقهی آن دارای وجه سیاسی و حقوقی و اجتماعی است سخن سنجیده است.

اما نتیجه ایی که آقای نوری علا از آن می گیرند که قبلا هم به آن اشاره شد چنین بود

بر اساس آنچه که گفته شد، مقالهء حاضر نيز اين پيش‌گزاره را بديهی و اثبات شده می‌انگارد که همهء اديان، و از جمله دين اسلام، به لحاظ جنبهء اجتماعی و سازمان دهنده و سازمان يافتهء خود، به صور گوناگون نهادهائی سياسی‌اند و، در نتیجه، بيشتر به آن می‌پردازد که چالش‌های پيش روی يک فرقهء کوچک، و تا چهار قرن پيش بی‌اهميت در دين اسلام ـ که از چهار صد سال پيش تا کنون به عنوان دين رسمی اکثريت ايرانيان نخست در قدرت سياسی شريک شده و سپس کلاً آن را قبضه کرده است –، در دهه ‌های آتی قرن بيست و يکم چه ماهيتی می‌توانند داشته باشند.

پس آقای نوری علا مایلند بیشتر به این موضوع بپردازند که یک فرقه کوچک و تا چهار قرن پيش بی‌اهميت در دين اسلام ـ که از چهار صد سال پيش تا کنون به عنوان دين رسمی اکثريت ايرانيان نخست در قدرت سياسی شريک شده و سپس کلاً آن را قبضه کرده است –، در دهه ‌های آتی قرن بيست و يکم چه ماهيتی می‌توانند داشته باشند

ایشان این پرسش را که فرقه 12 امامی در دهه های آتی سال 2000 چه وضعیتی در عرصه قدرت و خارج از آن در ایران می تواند داشته باشد از دیدگاه سکولاریسم نو مطرح می نمایند.

فراموش نکنیم جون از نظر آقای نوری علا دین اسلام و فرقه در قدرت 12 امامی یک نهاد سیاسی است لذا جدایی نهاد دولت از نهاد فرقه تنها به مفهوم جدایی دو نهاد سیاسی از هم می باشد. ایشان برای توضیح این معضل می نویسند

می دانيم که، پس از 14 قرن فراز و فرود، و دو دهه مانده به آخر قرن بيستم ميلادی، عاقبت دينکاران يکی از فرق مذهب شيعه در درون دين جهانگير اسلام، به نام تشيّع دوازده امامی، توانسته‌اند قدرت سياسی را در ايران به دست آورند. هم بر اثر، و هم در واکنش نسبت به اين حادثهء بی‌سابقه، که با هيچ يک از حوادث ديگر تاريخ تشيع قابل مقايسه نيست، نظرات مختلفی، چه در داخل حوزهء دينی و چه بيرون از آن، مطرح شده اند که مهمترين آنها کوشش برای راهيابی عملی در راستای امر جدا کردن مذهب از حکومت بوده است؛ پدیده‌ای که امروزه همگان آن را با نام «سکولاريسم» می‌شناسند و اگر سياسی بودن ماهوی اديان و مذاهب را بپذيريم در عين حال پذيرفته‌ايم که با به قدرت رسيدن دينکاران در تعارض قرار می‌گيرد

و راه حل ایشان چنین است

سکولاريسم نه منکر مذهب است و نه سياست‌زدگی آن؛ اما بين «سياست» و «قدرت» تفاوت می‌گذارد و به نفع حفظ تنوع فرهنگی، مذهبی، لامذهبی و نظاير اينها کوشش می‌کند تا، با زمينه‌سازی برای استقرار دموکراسی و خردگرائی، از دست يافتن يک مذهب از ميان مذاهب رايج در يک جامعه به ماشين قدرت جلوگيری کند

خوب هر خواننده هوشیاری به سادگی متوحه می شود که اگر هر دینی یک نهاد سیاسی است و جدایی دو نهاد سیاسی از هم همان سکولاریسم نو می باشد آنگاه مسئله اساسی باز می گردد به افتراق میان سیاست و قدرت. یعنی اینکه سکولاریسم نو به این نکته اشراف دارد که آیا نهادی بنام دین اسلام در ایران در قدرت است و یا نه؟ آیا قدرت دولتی را در دست دارد و یا نه؟ اینکه نهاد دین یک نهاد سیاسی است مورد تردید سکولاریسم نو نیست بل مهم این است آیا این نهاد سیاسی موسوم به دین در قدرت است و یا نه؟ مهم برای سکولاریسم نو خلع ید این نهاد سیاسی از قدرت دولتی است.

اما اگر چنین است که یعنی اگر خلع ید فرقه کوچک سیاسی و نه فرهنگی از قدرت سیاسی مد نظر سکولاریسم نو است پس به نفع تنوع فرهنگی ، مذهبی و لامذهبی و نظایر اینها دیگر چه سیقه ای است که سکولاریسم نو برای آنها کوشش می کند تا با زمینه سازی برای استقر ار دمکراسی و خردگرایی از دست یافتن یک مذهب از میان مذهب رایج به ماشین قدرت جلوگیری کند؟

مگر آن فرقه کوچک یک فرقه سیاسی نبود؟ اگر بود پس پای مباحث تنوع فرهنگی و مذهبی و لامذهبی و نظایر اینها را در ارتباط بامسائل سیاسی به پیش کشیدن به چه معناست؟

ادامه دارد....


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر