۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه

بخش نهم - نگاهی به سکولاریسم نو و خدمت ناخواسته ولایت فقیه به آقای نوری علا


همان گونه که در بخش قبلی مشاهد شد گرچه برای سکولاریته و اما نه برای سکولاریسم نو جدایی میان نهاد دین و نهاد دولت از لحاظ تنوع فرهنگی و نظایر اینها اهمیت دارد اما برای سکولاریسم نو ی آقای نوری علا این تنوع سیاسی است که به خاطر آن جدایی نهاد سیاسی موسوم به نهاد دین از نهاد دولت دارای اهمیت است. اما اگر چنین است یعنی اگر به علت تنوع سیاسی است که باید سکولاریسم نو عملی گردد آنگاه آلترناتیو عملی برای ولایت مطلقه فقیه نه مگر منطقا در مشارکت سیاسی همه نهاد های دین با نهاد دولت در ازای خلع ید از یک نهاد دینی از قدرت سیاسی است که قدرت را به تنهابی در دست دارد؟

اگر هدف هر نهاد سیاسی روزی کسب قدرت سیاسی است پس به این اعتبار چگونه می توان با اسلحه سکولاریسم نو به جنگ نیروهای سیاسی رفت که خواهان کسب قدرت سیاسی هستند؟ آیا سکولاریته و نه سکولاریسم نو ماهیتا برای تنوع فرهنگی و نظایر آن است و یا برای تنوع سیاسی و دمکراسی؟

من پرسشم این است با این سکولاریسم نو آیا منطقا روزی آقای نوری علا و شرکاء به این نتیجه نمیرسند که به علت تنوع سیاسی در قدرت مشارکت ولایت فقیه در قدرت الزامی است؟

من پاسخم به این پرسش مثبت است. اما راه حل سکولاریسم نو برای این مشارکت قدرت در تقسیم قدرت در دو دولت تهران و قم است.

واتيکان امروز، در واقع، کوچک شدهء يک امپراتوری و حکومت بزرگ است که اکنون تنها اسکلتی از هويت سياسی آن بجا مانده و، مثلاً، داشتن وزارت خارجه و حضور سفرای کشورهای مختلف در آن، پس ماندهء يک دولت واقعی کاتوليک است که اکنون بمدد کوشش های عصر روشنائی به شهرک واتيکان محدود گشته است. معنای اين سخن آن است که تشکيلات کاتوليسيم تنها در زمانی رو به متمرکز شدن نهاد که بخشی از دينکاران آن توانستند بر قدرت سياسی دست بيابند و ارادهء خود را بر کل دينکاران اين مذهب، و ديگر مذاهب، تحميل کنند. آنگاه، همان تشکيلات متمرکز، در زير تشعشع عصر جديد رو به کوچک شدن نهاد و اگرچه از قدرت سياسی محروم شد اما توانست تمرکز تشکيلاتی خود را حفظ کند و در جامعهء سکولار بصورت نهادی مستقل و خارج از حکومت به کار خود ادامه دهد.

به ياد دارم که يکی از پروژه های دولت سکولار زنده ياد دکتر شاپور بختيار نيز تبديل کردن «قم» به يک «واتيکان شيعی / اسلامی» بود. اما، بنظر من، اين پروژه بر بنياد بی خبری از قوانين حاکم بر سير تکوينی سازمان ها و تشکيلات دينکاران نهاده شده بود و، لذا، هيچگاه نمی توانست عملی شود. به کلام ديگر، از آنجا که دينکاران امامی در ايران عهد قاجار و پهلوی دارای سازمان متمرکز و متشکلی نشده بودند، در پايان عصر پهلوی هم تشکيلاتی نداشتند که در معرض روند کوجک کردن و شدن قرار گيرد و بتواند در «واتيکان اسلامی قم» متمرکز شود.

اما، به گمان من، اگر از منظر سکولاريسم به اين ماجرا بنگريم،

ملتفت می شويم که راه يک سکولاريست کاملاً در عکس جهت نوانديشان مذهبی کشيده شده است. يک سکولاريست، که جويای ايجاد واتيکان اسلامی در قم است، بايد از محدود شدن اجتهاد و بوجود آمدن و متمرکز گشتن سازمان دينکاران استقبال کند

لذا، از نظر من، حکومت آيندهء ايران، با همهء سختی هائی که مردم ما از سازمان مذهبی مخلوق حکومت ولايت فقيه کشيده اند، به هيچ وجه نبايد ـ مثل نادر شاه افشار ـ دست به انحلال اين سازمان و متفرق ساختن دينکارانش بزند، بلکه بايد دقيقاً در عين حفظ اش، از آن فقط در راستای حل مسائل شرعی مردم و تنظيم امور آخرتشان، استفاده نمايد و، در مقابل، راه دخالت دينکارانش در سياست را ببندد. اين در واقع می تواند بخشی از سياست کلی دولت آينده در مورد همهء تشکلات دينکاران مذاهب مختلف ايران باشد و يک بار برای هميشه مسئلهء مشکل و نالازم «مذهب رسمی» را نيز حل کند،

ادامه دارد...


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر