برای پرهیز از هر گونه سوء تفاهم بگذارید قبل از ادامه بحث یک مطلب را از پیش روشن کرده باشیم. هدف من در اینجا تبلیغ سکولاریته نیست. من در پی این نیستم که بگویم سکولاریته یک جریان بسیار قدرتمندی و یا بسیار ضعیفی در ایران و در جهان است. من در این رابطه نه در پی بزرگ نمای و نه کوچک نمایی اعمال مصلحین دینی و اصلاح طلبان سیاسی هستم که می کوشند آدمیان به آن ها برای اهداف مصلحانه شان گوش بسپارندو...
صرف نظر از توانمندی این حرکت تاریخی و جهانی که سکولاریته خوانده میشود و در عصر روشنگری در هر کشور ظهور می کند و در همه جا مشعر بر جدایی نهاد دولت از نهاد کلیسا ست، من در پی این هستم نشان دهم در واقع سکولاریته به چه معناست و حائز چه هویتی است. به عبارت دیگر اینکه این جریان دارای چه نیروی است ؟و موفق بوده و یا نبوده ؟ صرف نظر از اهمیت چنین مسائلی موضوع من در این مجال نیست. حتی اگر این جریان تنها یک شمع کم و کور سوزی در فضای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و دینی و تنگ و بدور از روشنگری و بدور از عصر منور الفکری و... در ایران باشد باز یک جریاتی است در خود ودارای هویتی ویژه که حتی تنها از زاویه حقیقت گویی ایجاب می کند که در پاسداری از هویت آن بکوشیم.
در این رابطه بر من از پیش روشن است کسانی که روشنفکر و روشنگر نیستند از اندیشمندان آن گرفته تا عامی مخالف عصر روشنگری و روشنفکری هستند. اساس عصر روشنفکری و همراه با آن روشنفکری و منور الفکری در همین سکولاریته یعنی جدایی دین و سیاست است. روشنفکری و روشنگری یک جریان فکری و یا یک جریان مختص اندیشمندان و متفکران نیست. بر این اعتبار میان دو واژه انتلکتوئل یعنی اندیشمند و روشنفکر فرق وجود دارد. لذا بسیاری از اندیشمندان و مردم عادی هستند که روشنفکر نیستند و بر عکس. برای روشن شدن مطلب عرض می کنم بطور نمونه آقای اسماعیل نوری علا مدعی هستند که اندیشمند روشنفکر و سکولاری هستند و حتی تا آنجا پیش رفته اند که از سکولاریته طرحی نو ریخته اند. اما در اینجا خواهیم دید که میزان و حدود روشنفکری این اندیشمند عزیز ایرانی تا چه حدی است.
اما در کشور ما عصر روشنفکری و روشنگری برغم همه مشکلات سر راه آن که توحه به این مصائب راه در خور توجه است دارای قدمت دیرینه می باشد.
معمولا گفته می شود که یک بنیاد گرایی دینی یعنی یک رنسانس دینی مقدمه آغاز عصر روشنفکری در هر کشوری است. رنسانس دینی همان نهضت رفرماسیون دینی است که اصلاحات دینی با هدف سیاست و شریعت زدایی دین انجام می گیرد. رفرماسیون دینی می کوشد دین و مذهب را که در طول تاریخ سیاست زده شده است و سکولاریزه گشته است از سکولاریته دین پالایش دهد.
برای اینکه از روند مبحث دور نشویم قولی را در این رابطه از آفای اسماعیل نوری علا نقل می کنیم
همچنين، وجه سياسی يا سياست زدهء اسلام را میتوان، هم در سطح کل اين دين و هم در سطح مذاهب (سنی و شيعه) و فرق آنها (مثلاً، شيعهء زيدی، شيعهء اسماعيلی و شيعهء دوازده امامی) و خرده مکاتب اين فرق (مثل مکاتب اجتهادی/ اصولی و اخباری، و شيخی و بابی)، مشاهده و تعقيب کرد. در واقع، عليرغم سخنانی که برخي از مصلحين و خيرخواهان و اصلاح طلبان اجتماعی در مورد وجود و سابقهء تفکر جدائی دين از حکومت در برخی از نحلهها و فرق اسلامی بيان میدارند، نگاهی کوتاه به گذشتهء طولانی اسلام اين نکته را روشن میکند که از نخستين روز ورود پيامبر اسلام به شهر يثرب (مدينهء کنونی ـ 652 ميلادی) تا به همين امروز، در نگاه همهء>«دينکاران» اسلامی، مذهب و حکومت همواره به هم درآميخته بوده اند. و اگر هم در روزگارانی خاص، فرقه ای يا مذهبی از اسلام تمايلی به جدائی از قدرت سياسی و درويشی پيشه کردن از خود نشان داده باشد، اين تمايل امری گذرا، و اغلب ناگزير، بوده و هر کجا که اين اژدهای يخ بسته در معرض تابش آفتاب امکانات قرار گرفته، بی هيچ ترديدی طلب دستيابی را به قدرت سياسی از سر گرفته است. نمونهاش هم به قدرت رسيدن دراويش صفوی و پيدايش سلسلهء پادشاهی آنان است
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر