۱۳۹۰ آبان ۴, چهارشنبه

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت دوم


نباید در این حیطه شک و تردیدی راه انداخت که امر آزادی کارگران جهان و ایران امر مربوط به آزادی و لیبرالیته است. این اندیشه را منصور حکمت به درستی و به روشنی عنوان و از آن پشتیبانی می کند. مهم نیست وقتی او از این اندیشه می گوید در بیان آن چه کم و کاستی هایی بیانی و فکری و... وجود دارد مهم این است که او به درستی اصل آزادی را با اندیشه آزادی کارگران جهان و ایران در پیوند می بیند. او این پیوند های واقعی و تاریخی را دریافته است و با شهامت آن را بیان می کند.

این وجه برجسته منصور حکمت و راه او است. او آزادی خواه و آزادی خواه راه کارگر و راه ما است. او وقتی به ما و به جامعه کارگری ایران و جهان می اندیشد نهضت عظیم و جهانی انسان در راه رهایی و آزادی را می بیند.

همه دوستان و همه رفقا و همه کارگران جهان و ایران وقتی به انسان آزادی خواه تاریخ و در پیوند با آن به خود و به کارگران اندیشیده اند مسلما به همین اندیشه و راه درست منصور حکمت رسیده اند که راه کارگر راه آزادی و راه رهایی ازیوغ جامعه مسلط و استثمارگر در هر مکان و کشور است. و به تبع آن - در ارتباط با موضوع بحث ما - راه آزادی از نفس دولت- حکومت- ، زوال و محو هر نوع دولت و حتی دمکراسی است.

او این را به شکل خاص خود چنین بیان می کند:


  • ‎"منصور حکمت": ما دموکرات نيستيم، ما آزادى خواهيم، ما سوسياليستيم، ما مدافع انسان و حقوق و حرمت او، اعم از فردى و جمعى، در برابر نظام طبقاتى حاکم هستيم. هدف تاريخى ما دموکراتيزه کردن دولت نيست، از ميان بردن پايه وجودى آن است.
  • ‎"منصور حکمت": دموکراسى مقوله اى کليدى در سيستم فکرى من بعنوان يک سوسياليست و مارکسيست نيست. ما از آزادى حرف ميزنيم و اين يک مقوله محورى براى ماست.

  • باری. ما از آزادی حرف می زنیم. و آزادی برای ما محوری است. فرقی نمی کند سوسیالیست، مارکسیست و یا کارگری بدون هر ایسمی. راه اجتماعی ما، یعنی راه جامعه کارگری و هدف تاریخی ما در محو نابرابری اجتماعی یعنی تقسیم کریه انسان به دو جامعه بالادست و جامعه فرو دست و به قول منصور حکمت نظام طبقاتی این پایه وجودی دولت است. "هدف تاریخی ما دمکراتیزه کردن دولت نیست، از میان بردن پایه وجودی آن است."

    به نظر می رسد برای پیشگیری از اطاله کلام باید مراعات ادب نمود و در همینجا مطلب را به پایان سپرد.
    چون در این مختصر تمامی آنچه را که باید بگوییم او گفته است. او از هدف تاریخی کارگران گفته است. او کارگران را به مثابه یک نیروی تاریخی و دوران ساز تلقی کرده است.

    این نیروی تاریخی و دوران ساز در بدنبال دمکراتیزه کردن دولت نیست بل که برای نخستین بار در طول تاریخ انسانی در پی لیبرالیزه کردن مناسبات اجتماعی، از بین بردن اختلافات و تقسیمات اجتماعی ، این پایه وجودی دولت است.

    پس بدینسان او از تاریخ کارگران و از مرحله تاریخی کارگری و اهداف آزادی بخش این مرحله تاریخ انسان می گوید. منصور حکمت به این بسنده نمی کند. او مرحله کارگری از تاریخ تکامل اجتماعی انسان را با مرحله ماقبل آن - مرحله بورژوایی - مقایسه می کند.

    در طی این مصاحبه کم و بیش طولانی در همه جا و پیوسته او آشکار و پنهان به این قیاس مبادرت می کند و اهداف تاریخی مرحله بورژوایی تاریخ اجتماعی انسان را با مرحله کارگری آن به مقایسه و سنجش قرار می دهد.



    • ‎"منصور حکمت":مبحث آزادى از نقطه نظر مارکسيستى کلا در صفحه متفاوتى جريان پيدا ميکند. موضوع دموکراسى "دولت مشروع" است. اما آزادى مقوله اى مربوط به فرم حکومت و رابطه فرد و دولت نيست، بلکه مربوط به نفس حکومت و وجود و عدم وجود دولت است. مفهوم گرهى در مبحث آزادى، طبقه و استثمار و سرکوب طبقاتى است. اين منشاء دولت است. شرط آزادى واقعى انسان محو تقسيم طبقاتى، پايان استثمار بخشى از جامعه توسط بخشى ديگر، از ميان رفتن مبناى سرکوب و سلب آزادى و در نتيجه زوال دولت بعنوان ابزار تحميل منافع و حفظ برترى طبقاتى است.

    • "منصور حکمت":و بالاخره تاکيد من اين بود که ما، بعنوان سوسياليست، قبل از اينکه هنوز اين پيشوند و پسوندها را وارد بحث کنيم، با جوهر مشترک پشت سر همه اين روايات، يعنى پذيرش بنياد اقتصادى موجود و تنزل دادن مساله رهايى سياسى به شرکت فرد يا "اقشار" در پروسه فرمال و حقوقى تشکيل دولت، فاصله جدى داريم. دموکراسى در اشکال و تبيين هاى مختلف تاکنونى آن مکانيسم مشروعيت مردمى بخشيدن به حکومت طبقاتى و ماهيتا مافوق مردمى بورژوازى بوده است.

    • منصور حکمت":بنظر من شرط لازم آزادى، انقلاب عليه انقياد طبقاتى و استثمار طبقاتى است. جامعه نابرابر، جامعه اى که نابرابرى را بعنوان يک مشخصه اساسى خود بازتوليد ميکند، نميتواند ظرف آزادى و اختيار انسان باشد. دموکراسى ليبرالى و نظام پارلمانى، هر مفهومى از آزادى هم که پشتوانه نظرى آن را تشکيل بدهد، رژيم سياسى اى براى سازمان دادن اين جامعه و تبعيضى است که بنياد آن را تشکيل ميدهد.
    • "منصور حکمت": نميتوان طبقه حاکمه داشت و آزادى سياسى واقعى هم داشت. جامعه طبقاتى نميتواند جامعه اى آزاد باشد. در اين شک نيست که در سيستمهاى پارلمانى، فرد با انتخابهاى سياسى روبرو ميشود و يا مخير است به اين يا آن شکل در حيات سياسى جامعه دخالت کند. و باز ترديد نيست که فرد مخير است که در محدوده انتخابهايى که در مقابلش قرار ميگيرد آزادانه آنچه را مايل است انتخاب کند. مشکل اينجاست که در جامعه طبقاتى خود انتخابهاى سياسى اى که جلوى افراد قرار ميگيرد، خود مجراهايى که براى دخالتگرى سياسى جلوى او باز ميشود، با ملاک آزادى واقعى انسان، قلابى و بى اعتبار است.
    • منصور حکمت": دموکراسى ليبرالى مسخ انديشه آزادى بشر است، فرمولى براى اتميزه کردن انسانها در برابر سرمايه در قلمرو سياسى و مشروعيت بخشيدن به ديکتاتورى مافوق مردمى طبقه سرمايه دار است. اين يک وجه اصلى بحث ما در مورد دموکراسى است که بايد بطور سيستماتيکى به درون جامعه برده شود.

    ادامه دارد....


    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر